سایر منابع:
سایر خبرها
سخنان فرگل فربخش و ایفای نقش در فیلم سینمایی کاناپه
معتقد بودم که اگر یک بازیگر یک اثر خوب در کارنامه کاری اش داشته باشد بهتر از حضور در چند فیلم بی تاثیر است. به همین دلیل می توانم بگویم انتخاب شدنم در کاناپه یک اتفاق بزرگ در زندگی من بود به طوری که فکر می کنم یکی از بزرگ ترین مراحل زندگی ام را پشت سر گذاشته ام. وی در ادامه درباره نحوه همکاری با عیاری عنوان کرد: عیاری همواره به ما تاکید می کند که از نقش هیچ ذهنیتی نسازیم و تنها یک چیز ...
طلبه بودم ولی خواننده شدم! / گفتگو با خالق جیبوتی کجایی؟ دقیقا کجایی؟
...> آقای توکلی یکی از آن ها را تعریف می کند: من اوایل در خانه خیلی درباره کارم توضیح نمی دادم و منتظر بودم کار جا بیفتد بعد مفصلاً تعریف کنم. تا اینکه اولین مصاحبه من چهار پنج سال پیش چاپ شد و پدرم فهمید مثلاً وقتی من داخل اتاق می روم با خودم حرف می زنم، دیوانه نیستم. (با خنده) یک بار برنامه ای بود و من باید مونولوگی را داد می زدم. قصه درباره جوانی بود که بالای برج رفته و می خواهد خودکشی کند. من ...
باورنکردنی ترین شغل های دنیای علم
گیری کنیم تا یک بار نومیدانه در کوهستان به حفاری داخل برف پرداختیم تا برف تمیزی را برای ذوب کردن و آشامیدن آب پیدا کنیم. همچنین هنگام گذراندن دوره دکتری، ماه ها در ایسلند اردو زده بودم و روزهای متوالی باران و باد را تاب آوردم. پوشیدن لباس های خیس روزهای قبل برای چهارمین روز متوالی هیچ لذتی ندارد، ولی زیبایی و منحصر به فرد بودن محیط، آن را تلافی می کند. هدف پژوهش من این است که دریابم چه ...
خسرو سینایی؛ موسیقیدانی که قرار بود پزشک شود!
کردم که از پیشروان موسیقی مدرن اروپا بودند. بعد از امتحان خیلی امیدی به قبولی نداشتم، اما چند روز بعد متوجه شدم که قبول شده ام و همان سال هم در رشته معماری قبول شده بودم. به این ترتیب موسیقی، آهنگ سازی و معماری با هم شروع شد و آکاردئون را هم ادامه می دادم. سال سوم تحصیل بودم که تداخل درس ها برایم مشکل ایجاد می کرد و بین موسیقی و معماری در نهایت معماری را انتخاب کردم. از طرف دیگر کم کم نواختن ...
قتل همسر به بهانه نداشتن شغل مناسب
هر شب کابوس می دیدم. شب و روز خواب نداشتم. لحظه ای هم که می خوابیدم با دیدن کابوس بیدار می شدم. بعضی شب ها همسرم به خوابم می آمد و خیلی اذیت می شدم به طوری که خسته شده بودم. چرا گریه می کنی؟ همسرم را دوست داشتم و نمی خواستم این اتفاق بیفتد. پس چرا همسرت را کشتی؟ همه اش به خاطر اون گوشی لعنتی بود. گوشی موبایل؟ بله. محرم سال قبل بود ...
زاویه را بزرگ کردم/ساعت ها گفت وگوی تلفنی برای رفع واهمه کارشناسان!
برنامه بارگذاری می شد و بعد از آنکه در مقطعی از برنامه رفتم سایت دیگر به روز نشد و فعال نبود تا وقتی که دوباره برگشتم. البته در همین چند برنامه ای که مشغول بودم با تلاش همکاران واحد انفورماتیک شروع به ایجاد سایتی با نرم افزارهای جدید کردیم که متاسفانه نیمه تمام ماند. کار دیگری که قبل از هر برنامه می کردم، گفتگوهای طولانی تلفنی یا حضوری با بعضی مهمانان بود که گرچه استادان عالمی بودند اما اهل ...
80 درصد خواننده های پاپ اساساً خواننده نیستند
...> در حال حاضر قطعاتی از حسین دهلوی، آهنگساز بزرگ سرزمین مان داریم که به من افتخار دادند و آثار خود را برای اجرا در اختیارم گذاشتند. به جز آن، چند اثر از خودم و چند اثر کلاسیک سبُک را اجرا خواهیم کرد. باید تاکید کنم منظورمان از سبک به هیچ عنوان موسیقی بی ارزش نیست بلکه به آثاری اشاره داریم که از نظر شنیداری ساده تر هستند و ما آن ها را به صورت آپدیت شده و با بهره گیری از سازهای ضربی و ...
سید امیر بنایی 24ساله، کارشناس ارشد مدیریت بازرگانی و جانباز مدافع حرم ساکن خیابان پاستور در روزهایی که ...
... گفتم: نه داداش. شما اگر قرار باشد بروی سوریه با خودم می روی... مرتضی بزرگ تر ما در بسیج و آنقدر خوش اخلاق و خوش مشرب بود که همیشه دور و برش پر بود از نوجوانان و جوانان. اما آن روز آنقدر از جاماندنش ناراحت بود که از خنده هایم دلخور شد. سید مکثی می کند و می گوید: چند روز بعد، ساعت یک نیمه شب روی پشت بام داشتم روضه گوش می دادم که مرتضی زنگ زد. وقتی گفت: همین فردا ساعت 10صبح حرکت می ...
فرمانده شهیدی که هیچ خیابانی به نامش نیست/ برنامه موشکی حاج کاظم 5 سال قبل از پایان جنگ
است که بعد از سی و چند سال بیاییم و در مورد یکی از شخصیت های بزرگ صحبت کنیم. شخصیتی که در حوزه مسئولیت خودش کم کسی نبود و در حوزه توانمندی های علمی، خیلی بالاتر از مسئولیتش بود. این ظلم در حق کاظم رستگار است که در استان به این بزرگی یعنی تهران که 2 لشگر دارد، ما در مورد یک فرمانده لشگرش، بعد از سی و چند سال جلسه تشکیل بدهیم. یک کتاب، توسط نزدیک ترین، صمیمی ترین، مطمئن ترین رفیق حاج کاظم ...
چشم دل باز کن که جان بینی
پنجره فولاد حرم امام رضا(ع) دخیل بستم و این کار را بارها و بارها تکرار کردم. بعد از چند سال که دیدم چشم های سماء شفا نمی گیرد، از خدا می پرسیدم: چه حکمتی است که این همه التجا و التماس به درگاه تو بی جواب می ماند؟ تا اینکه سماء به 8سالگی رسید، در تمام آن 8سالی که روزبه روز بزرگ تر می شد، اصلا نمی توانستم با خودم کنار بیایم. فقط گذشته را مرور می کردم که مگر چه خطایی مرتکب شده بودم که اگر ...
بخش کوتاهی از خاطرات شفاهی هوشنگ نورعلی شاهی پیشکسوت عکاسی در اراک/عکاس باشی
.... داود آخرین پسر خانواده است که عکاس بود. تنها خواهرمان اسمش اقدس است که خانه دار و در کار گلسازی است. حدود بیست سال پیش، زمانی که داود ازدواج کرد، مغازه را به او دادم و عکاسی را کنار گذاشتم. البته من از لحاظ دارایی حسابی خودم را ساخته بودم و نیازی دیگر به مغازه نداشتم. ساختمانی در خیابان حصار ساختم در آن زمان با قیمت هفتصد هزار تومان که حدود هزار و پانصد متر زیربنا داشت. دویست و پنجاه متر ...
قربانیانِ آدم کش/ با زلزله هم می توان تجارت کرد
اصرار بر سن و سال شخصیت کارگردان چه بود؟ این سکانس با ایده آل های من فاصله دارد. متاسفانه من در صحنه غافلگیر شدم با اینکه آقای احصایی خیلی خوب بازی کرد اما فکر کردم انتخاب بازیگر زن این سکانس اشتباه بود و آن ترکیبی که مدنظرم بود؛ شکل نگرفت. برای همین احساس می کنم آن لحظات درنیامده. باید این سکانس خیلی درخشان تر می شد. این سکانس به لحاظ بازیگری آسیب دیده. فیلم چاله در 15 روز ساخته شد و ...
ناگفته های زندگی سردار آزمون + تصاویر
...> *امیدوارم جنگ در روسیه تمام شود و صلح به همه جا برسد. *می توانیم برزیل را شکست دهیم *خانواده ام سنتی است و اگر چیزی بگوید، اطاعت می کنم. *در جام جهانی به دنبال صعود از گروه هستیم. *سردار سال های زیادی است که در روسیه حضور داری اما هیچ گاه مصاحبه ای بلند انجام ندادی. به ما بگو که چرا برای اولین انتقال خود به روسیه آمدی و از این انتقال با گذشت زمان چه احساسی داری؟ ...
سرخط ...
کند و خلاصه از همه بدتر، چگونه هنگامی که یک اجنبی بر ما مسلط شود ما را تحقیر می کند اما فیلم یتیم خانه ایران مرا به میان مردم آن زمان و تمام سال های بعد از آن برد که اجنبی بر کشور ما مسلط بود و مانند مردم آن زمان احساس حقارت ملی را به من تزریق کرد که احساسی بس سنگین و طاقت فرساست. همین که تا امروز چنین احساسی را تا این اندازه تجربه نکرده بودم و اولین تجربه من بود، به این معنی است که من صاحب ...
از فضای مجازی دلخورم!
وحشت زده شده بودیم که نمی دانستیم چه کار باید بکنیم. همه ما از ترس می لرزیدیم. هنوز هم وحشت آن روز همراهم هست. بمب باران ها تا چند روز ادامه پیدا کرد و شرایط زندگی روزبه روز سخت تر شد تا این که مجبور شدیم شهر را ترک کنیم. شما در سن کم جنگ را دیده اید؛ اتفاقی که باعث می شود آدم ها همه داشته های خود را از دست بدهند، این اتفاق چه تاثیری در زندگی شما داشت؟ دوره بسیار سختی بود ...
روزنامه های سه شنبه
.... روز گذشته نیز رئیس اتاق بازرگانی تهران در این خصوص گفته بود از 160 هیئت تجاری که در سال جاری به ایران آمده اند بیش از 60 هیئت از وجود فساد در دستگاه های دولتی ما نگرانی داشتند همین امر سبب شده از سال 90 به بعد رشد سرمایه گذاری در کشور منفی شود و شاهد خروج سرمایه ها باشیم و نتوانیم تا به امروز یک سرمایه گذار بزرگ خارجی را جذب کنیم. هر جند برخی کارشناسان نیز معتقدند عامل اصلی عدم جذذب سرمایه ...
من فرح نیستم+ عکس
همین دست بود. به هر حال به دلیل تردیدهایی که داشتم پیشنهاد ایفای این نقش را چند بار رد کردم، اما بعد با خودم کنار آمدم که من بازیگرم و باید کارم را به نحو احسن انجام دهم و این کار را هم انجام دادم و بی طرف آن را ایفا کردم؛ چون من اصلاً آدم سیاسی نیستم و سواد سیاسی هم ندارم به هرحال سیاست سواد، شعور و تحصیلات خاص خودش را می خواهد که من هیچ کدام از اینها را ندارم و فقط یک بازیگر هستم. ...
سکوت ؛ سنگینی صلیب بر دوش اسکورسیزی
نفر و مرگ یکی از کارگران صحنه فیلم بود که به دلیل ریزش بخشی از دکورها رخ داد و چند روز پروژه را با تعطیلی مواجه کرد. اسکورسیزی در دادگاه در آگوست 2012 کمپانی چکی گوری پیکچرز از مارتین اسکورسیزی به دلیل زیر پا گذاشتن قرارداد و توافقات درباره فیلم سکوت شکایت کرد. به ادعای این کمپانی مارتین اسکورسیزی در سال 1990 قرارداد کارگردانی فیلم سکوت را امضا کرد. آن زمان قرار بر این بود که ...
برای بازی در نقش فرح تردید داشتم
در مصاحبه ای گفته بودید یک بار که برای بازدید از پشت صحنه مجموعه تبریز در مه رفته بودید، آقای ورزی نوع لباس پوشیدنتان را دیدند و همانجا شما را برای بازی در نقش فرح دیبا انتخاب کردند. تا قبل از این ماجرا کسی متوجه شباهت شما با این شخصیت شده بود؟ واکنش خودتان چه بود؟ بیش از هر چیز تعجب کردم. فکر می کنم چهره واقعی ام ممکن است فقط در برخی زوایای محدود شباهت هایی را با چهره فرح داشته باشد. در کل من خیلی هم شبیه او نیستم. فرم صورت هایمان متفاوت است. وی بینی ای پر و کوتاه دارد و در عوض بینی من بلند و کشیده است یا صورتش گردتر است و فاصله چشم ها تا ابروهایمان هم با هم تفاوت دارد. با این حال مدل سیاه بودن چشم هایمان یا برقی که در آن هست، با هم شباهت دارد و لذا شباهت هایمان فقط در برخی جزئیات است. نمی دانم آقای ورزی در آن نگاه چه چیزی را در من دیدند که متوجه این شباهت شدند، اما بعد از این که گریم شدم و چهره پردازی روی صورتم انجام گرفت، خودم هم واقعا تعجب کردم و از این همه شباهت به حیرت آمدم! در همه مجموعه های تاریخی تا پیش از این گرچه بیشتر ایفاگر نقش شخصیت های واقعی بودید، اما هیچ کدامشان اهمیت و حساسیت نقش فرح را نداشتند. به هر حال این شخصیت هنوز در قید حیات است و رویدادهای زمان و خیلی هم از حافظه مردم و بخشی از تماشاچیان سریال دور نیست. این موضوع سختی ایفای نقش را برایتان دوچندان نمی کرد؟ برای بازی در این نقش اضطراب نداشتید؟ اتفاقا چرا. من در سال های مشروطه در نقش عزت الدوله، زن امیرکبیر بودم و در تبریز در مه هم شخصیت مریم شیرازی را که رئیس حرمسرای فتحعلی شاه بود، ایفا می کردم. هر دوی این نقش ها را خیلی دوست داشتم. برای بازی در نقش فرح تا پیش از امضای قرارداد واقعا تردید داشتم، اما بعد از این که قرارداد را بستم و همه چیز نهایی شد دیگر جایی برای پشیمانی نمی دیدم. فقط نهایت تلاش و توانم را به کار بردم تا این شخصیت را بدرستی ایفا کنم و از تصویری که در اذهان است به دور نباشم. سراغ فیلم ها و تصاویر مستند موجود از فرح دیبا هم رفتید؟ بله. فرح تنها همسر شاه است که از او اینقدر فیلم و مصاحبه مستند وجود دارد و آقای ورزی این منابع را برای مشاهده و تحقیق در اختیارم گذاشتند. جالب این که در جریان این تحقیق ها خودم هم با تاریخ معاصر ایران بیشتر آشنا شدم و آگاهی ام بالاتر رفت. خودتان با کدام بخش از زندگی و شخصیت فرح ارتباط بیشتری برقرار کردید و برایتان تاثیرگذار بود؟ بازی در قسمت های مربوط به خروج از ایران واقعا برایم سخت بود و اذیت شدم. اصولا بازیگری هستم که خیلی با نقش هایم یکی می شوم. برای بازی در این سکانس هم در قالب فرح فرورفتم؛ خودم را زنی دیدم که باید کشورش را برای همیشه ترک کند، آینده اش نامعلوم است و حتی مشخص نیست خودش، همسر و فرزندانش بتوانند کشور را ترک کنند یا خیر. این صحنه از تلویزیون هم زیاد تکرار شده و اگر دقت کنید فرح برخلاف غرور همیشگی اش کاملا ناراحت است، صورتش بشدت ورم کرده و نشان از خستگی او دارد. گریم شما هر بار چقدر طول می کشید؟ قطعا طراحی این چهره کار آسانی نبوده است. بله، هر مرتبه فقط چیزی نزدیک به سه ساعت طول می کشید تا آرایش و سایه چشم هایم انجام شود! هر روز صبح به طور همزمان دست چند نفر روی صورتم بود، یکی موهایم را می کشید، یکی بینی ام را می چسباند و... تکرار همه این شرایط در هر روز واقعا می تواند آدم را دیوانه کند، اما به هر حال من بازیگرم و وقتی قراردادی را امضا می کنم، باید به همه سختی هایش هم تن دهم. به خودم یادآوری می کردم که این شرایط روزی آرزویم بوده است و حالا جایی برای شکایت کردن نیست، چون تحمل این شرایط وظیفه ام بود. در کنار گریم، لباس های خاصی هم داشتید؛ راه رفتن و بازی با این لباس های مجلل دشواری هایی هم دارد. خوب شد گفتید. اجازه بدهید به خاطره ای اشاره کنم. به تقلید از لباس های فرح، دامن مشکی رنگ و راسته ای را برایم دوخته بودند که به دلیل رنگی که داشت، با بسیاری از لباس ها سِت می شد و لذا این دامن را در صحنه های بسیاری می پوشیدم. در کنارش چون فرح از من قدبلندتر است، کفش ویژه ای هم با پاشنه ای از جنس تخته برایم درست کرده بودند که باید از اول صبح می پوشیدم و همراه با آن لباس ها در صحنه این طرف و آن طرف می رفتم و غذایم را می خوردم و در واقع فقط لباس ملکه ها را داشتم و بقیه کارهایم را باید خودم انجام می دادم. یک بار از قضا قدمم را اشتباه برداشتم و از آنجا که دامنم تنگ بود، به هوا پرتاب شدم و واقعا برای یک لحظه در آسمان پرواز کردم! قصه های اینچنینی برایم در پشت صحنه زیاد اتفاق افتاد و یک بار هم می خواستند لباسم را بر تنم اتو کنند که پوستم سوخت. گویا در ابتدای بازی در این نقش دچار بازخوردهای عجیبی از جانب برخی کاربران فضای مجازی هم شده بودید. دلیل این قضیه چه بود؟ واقعا نمی دانم. این اتفاقات مربوط به زمانی بود که من تازه قراردادم را بسته بودم و ناگهان مورد هجمه ای بی سابقه قرار گرفتم. کاربرانی می آمدند و بدون این که هنوز بدانند نقش آفرینی من در این مجموعه چیست، برایم نظرات توهین آمیزی می گذاشتند. یکی گفته ب ...
خانواده ام سنتی است و هر چیزی بگویند اطاعت می کنم/ همه درآمدم را به پدرم می دهم
کننده انجام دادم. ما برابر مونته نگرو سه سال پیش بازی کردیم. نمی دانم چرا تا این اندازه بد بازی کردم. شاید به دلیل اینکه پیش از جام جهانی بود، عصبی بودم. این اولین بار بود که برای تیم ملی به میدان می رفتم و 20 روز بعد لازم بود تا در جام جهانی باشم و من تنها دست تکان می دادم. *اما حالا شما به جایی رسیدید که یکی از بازیکنان مهم در تیم ملی هستید. نمی خواهم چنین چیزی بگویم. همه بازیکنان ...
یادداشت مرد همسرکُش پس از قتل: راز قتل همسرم در تلفن همراهش است
: حدود دو سال قبل با نارنین ازدواج کردم و او را بسیار دوست داشتم، هر چه داشتم به نامش کردم و تمامی اعضای فامیل می دانند چقدر به او علاقه داشتم، در یک پیک موتوری کار می کردم و از ساعت 9 صبح تا 11 شب در آنجا مشغول کار بودم، هر روز ظهر نازنین با من تماس می گرفت و می گفت از بیرون برایش غذا بخرم، روز وقوع قتل نیز با من تماس گرفت و من برایش غذا خریدم. وی ادامه داد: من همیشه ظهرها به خانه می آمدم ...
سحرقریشی از زیبایی می گوید
پیدا کنم، با یک آرایش ساده و پوششی که مناسب با عرف جامعه است. الان شرایط به گونه ای شده که سلبریتی ها ساده تر از مردم عامه لباس می پوشند. بعد از اینکه در جشنواره فیلم فجر، لنز به چشمتان گذاشتید. جریانی آغاز شد که سایر خانم های بازیگر هم به سراغ لنز رفتند. نظرتان در این مورد چیست؟ آدم از هر چیز خوبی تقلید می کند و یاد می گیرد، من خودم، جز آن دسته از آدم هایی هستم که وقتی می بینم ...
اصلاح طلب الازهر
. ایشان بعد از اتمام تحصیلات، به عنوان استاد در همان دانشکده مشغول تدریس شد. تدریس و تحصیل شیخ محمود شلتوت با انقلاب مردمی در مصر هم زمان بود. ایشان نیز نسبت به حضور اشغال گران بی تفاوت نبوده و با زبان و قلمش در خدمت انقلاب مردم مصر بود. ایشان به علت تسلط بر ادبیات عرب و چیرگی در نویسندگی به دانشگاه الازهر مصر دعوت شد. در سال 1937 عضو جمعیت علمای اَعلام مصر شده و در سال 1950 سرپرست مباحثات فرهنگی ...
پیچیدگی های حفاظت از شخصیت ها در پایتخت/ ماجرای حفاظت از پوتین
اسکورت چند ده خودرویی پوتین و برخی سران کشورهای بزرگ دنیا؛ از آموزش محافظان زن برای شخصیت های زن نظام تا خاطره تلخش از تیم حفاظت یکی از مسئولان ارشد کشور در اوایل انقلاب که باعث شده بود او به همراه خانواده اش توی جوی پر از گِل بیفتد؛ گفت وگویی که البته به دلیل ملاحظات امنیتی، بخشی از آن حذف شد. گفت وگویی که مشروح آن در زیر آمده: * تاریخچه حفاظت از شخصیت ها در ایران قبل و بعد از انقلاب ...
قتل همسر بخاطر بیکاری/آدم ربایی پس از فرار از زندان/مادر زنی که سردسته باند تبهکاران بود/ حمله مسلحانه ...
روز بعد فوت شد. چقدر پول گیرت آمد؟ 7میلیون تومان که همه این پول را به حساب بیمارستان ریختم. گویا همدستانت، داماد و شوهرت بودند. درست است؟ من 14ساله بودم که ازدواج کردم و مدتی بعد صاحب دختری شدم اما چند سال بعد به دلیل اعتیاد شوهرم از او طلاق گرفتم و به تازگی با مردی به نام ناصر ازدواج کرده ام. دخترم هم مدتی قبل به عقد پسرجوانی درآمد که عضو سوم باند شد. وقتی موضوع ...
معتادان یقه سفید چه کسانی هستند؟
افراد روزی به کارتن خوابی یا همان معتاد حرفه ای می رسند یا نه هم، باز ممکن است و بستگی به پیشرفت بیماری در این افراد دارد. با توجه به رشد بیماری و نوع مصرف و شرایط روحی و روانی این افراد احتمال اینکه این افراد بعد از چند سال در ورطه معتادان حرفه ای قرار بگیرند، که ما آن ها را معتادان خیابانی می شناسیم ، بسیار زیاد است. -بیشتر چه کسانی در معرض این نوع اعتیاد هستند؟ معمولا این نوع اعتیاد ...
گفت وگو با یک داور بین المللی | سینمایی که در ایران زنده است
پروژه سینمایی مشارکتی برف با مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی بود درباره این تجربه یادآور شد: من نویسنده و تهیه کننده فیلم برف بودم و از سال 2003 کار روی این پروژه را شروع کرده بودم، تولید فیلم در آن زمان به دلایل اقتصادی در بوسنی امری دشوار بود بنابراین دنبال تولیدکننده مشترک بودیم. ابتدا از آلمان و فرانسه شروع کردیم و سپس با پیش زمینه ای که درباره سینمای ایران داشتیم، فکر کردیم ارتباطاتی با ...
تصاویر/ دستگیری 199 سارق و زورگیر در تهران
...> چند وقت است که ازدواج کرده ای؟ از شوهر سابقم به خاطر اعتیادش جدا شده بودم و یک دختر 14 ساله داشتم که با شوهر دومم آشنا شدم. تازه با او ازدواج کرده ام. پدرت زنده است؟ نه، او را چند سال قبل به اتهام خرید و فروش مواد مخدر اعدام کردند. چندبار مرتکب سرقت شدی؟ فقط سه بار از زنانی که طلا داشتند، با تهدید چاقو سرقت کردیم. چه مقدار پول از این سرقت ها به دست آوردی؟ ...
دستان خالی برای نجات مردی از قصاص مرگ
ازدواج با دختری گرفت که ما راضی نبودیم. قتل پس از شروع رابطه برادرم با خانواده آن دختر و ازدواج آنها اتفاق افتاد. ماجرای قتل هم به این شکل بود که برادرم با مقتول که از آشنایان خانواده آن دختر بود دچار اختلاف شد و خودش به من گفت: آن روز که به خانه مقتول رفته بودم او می خواست با میلگرد من را بزند و اگر من او را نمی زدم، او مرا می زد . برادرم بعد از قتل فرار کرد و یک سال زندگی مخفیانه داشت، اما تقریبا هر ...
شرح ماجرای شفا گرفتن دختربچه 11 ساله در حرم امام رضا(ع)/ سمانه: هم راه می روم، هم بازی می کنم +تصویر
زیارت بودم و توی قلبم با امام رضا(ع) درددل می کردم که دیدم سمانه از جایش بلند شد و چند قدمی برداشت. آن شب، شب شهادت آقا بود و حرم شلوغ بود. من یک لحظه فکر کردم در آن شلوغی دختربچه ای شبیه سمانه است اما وقتی دقت کردم، دیدم این سمانه خودم است که بلند شده و بعد از 10 سال روی پاهایش ایستاده. بعد از این اتفاق چه شرایطی در حرم حاکم شد؟ ابتدا کسی متوجه نشد چند نفر از زوار کاروانمان که ...