سایر منابع:
سایر خبرها
گفت طوری می جنگم که تشییع پیکرم هم بی زحمت باشد!
خودم با پسرم بازی های مختلف مثل پینگ پنگ، بدمینتون، فوتبال و شنا انجام می دادیم. غیر از ایشان دو پسر دیگر دارم که آنها هم روحانی هستند. سعی می کردم خودم همبازی شان باشم و در اوقات فراغت بعضی اشعار کوتاه، رباعیات، آیات و احادیث کوتاه را برایشان می خواندم، توضیح می دادم و می خواستم آنها را حفظ کنند. خودشان هم مطالب راهگشا را حفظ می کردند. علاوه بر این در دوران ابتدایی زبان عربی و انگلیسی را به پسرم ...
روی خط آفتاب
...> 1121- یک بازنشسته هستم. 4 دختر دارم. سه تای آنها ازدواج کردند رفتند اما یک دختر دیگرم را با اینکه خواستگار دارد به علت نداشتن جهیزیه نتوانستم خانه بخت بفرستم. یک پسر دم بختی هم دارم که فعلا به علت مشکلات مالی قادر به زن دادن او نیستم اما خیلی نگران دخترم هستم چون شاید زمان بگذرد. اگر ازدواج نکند شاید فرصت ازدواج را از دست بدهد. باور کنید درمانده شده ام که تقاضای کمک از خوانندگان آفتاب یزد دارم ...
لاغری به قیمت آبرو
اندام را اینترنتی انجام می دهد و اگر بخواهم می تواند ما را با هم آشنا کند. من که فکر می کردم می توانم به همین راحتی از دست این اضافه وزن لعنتی خلاص شوم با شور و شوق بسیار آدرس تلگرام آن دکتر را گرفتم. مهری وقتی به این قسمت داستانش رسید سری به تأسف تکان داد و گفت: بدون اینکه با کسی مشورت کنم آدرس تلگرام آقای دکتر قلابی را وارد کردم و با ورود به صفحه شخصی او مشکلم را گفتم و با التماس و ...
متن کامل پرسش های خبرنگاران و پاسخ های دکتر احمدی نژاد در نشست خبری
سخنرانی ام گفتم بابا خارج از چارچوب دولت، کسی حق ندارد برود مذاکره کند. قضیه هسته ای حق مسلم ماست و ما بیشتر از حق مان نمی خواهیم. در یکی از جلسات مهم کشور که آن آقای مسئول رئیس جلسه بود، [به من] گفت به چه حقی درباره مذاکرات صحبت کردی؟ من مسئول مذاکرات هستم و من باید بروم صحبت کنم! گفتم شما را که من نفرستادم! 45 دقیقه توهین کرد، دیگران هم نشسته بودند، رئیس مجلس، مسئولین قوا و بعضی مسئولین نظامی. من ...
امان از این عشق های دوران دانشجویی!
جوان قرار می گیرند، شاید شما هم این جمله رو زیاد شنیده باشید یا پای درد ودل دوستان خودتون نشسته باشید که میگن عاشق هم کلاسی یا هم دانشگاهی خودشون شده اند و حالا درگیر این عشق اند و درمانده اند، نمیدانند چه باید بکنند با حسی که دست از سرشان برنمی دارد از زل زدن به سقف اتاق وقت خوابیدن تا خوردن قرص های خواب آور و... . من خیلی ها را می شناسم که حتی بعد فارغ التحصیلی شان هم در ستیز با همان ...
ربودن کارگر شهرداری برای سرقت پول هایش
داخل پیراهنم گذاشتم. وی افزود: دقایقی ازحضورمان در کنار خیابان نگذشته بود که یک راننده خودروی پژو به ما نزدیک شد. گمان کردیم مسافربر است، می خواستیم با گفتن مقصدمان سوار شویم که او فریاد زد من مامور هستم. همکارانم با شنیدن این حرف تعجب کردند. در همین موقع، آن مامور از من خواست سوار شوم. همین که سوار شدم آرام به حرکت درآمد و از سوار کردن همکارانم خودداری کرد. همین رفتار باعث شک من شد ...
کریم هستم؛ مسلمون و گلزن!
لازم درباره ام رسیده و این البته به این معنا نیست که کارم تمام شده باشد. همان طور که گفتم در باشگاه بزرگ همیشه باید 80 درصد آماده باشی و این در خصوص بازیکن خارجی باید به 90 درصد برسد، اگر کمی از این فرم خارج باشی، مطمئنا خیلی زود جایگاهت را از دست می دهی و در تلاش هستم همیشه بتوانم در فرم مد نظر قرار داشته باشم. در تیم ملی هم هیچ وقت به حقت نرسیدی؛ همیشه مهاجمانی بودند که جلوتر از تو ...
سفر به کوچه سارهای کاهگلی سرزمینم
عید امسال هم می خواهم بروم اردوی جهادی مهرباران نفس عمیق و صدای قلبم را می شنیدم و جایی که هنوز انعکاسش را در گوش دارم: برو نفهمیدم چه شد اما خود را چمدان به دست دیدم؛ همان چمدانی که پر شده بود از گرفتگی های این شهر... جوری ذوق سفر در دل داشتم که از دو روز قبل ساکم را بسته بودم. گروه اول جمعا هفت نفر بودیم، شامل پنج نفر خانم که هرکدام برای آموزش های مشخص شده آمده و دو نفر آقا ...
منوچهر آشتیانی: تحت تأثیر هدایت، فردید و نیما بودم
به ایران برگشتم حلقه های شعر و بحث با شاعرانی همچون اخوان ثالث ادامه داشت. پیش از آلمان، ابتدا می خواهیم بدانیم چطور شد رفتید فرانسه؟ اول به فرانسه رفتم چرا که به کشوری حق رفتن داشتیم که زبانش را در دانشگاه خوانده بودیم. وقتی خواستم بروم همه اساتیدم گفتند تو که شاگرد اول فلسفه شدی جایت آلمان است. من دو سه ماهی آلمانی خواندم دیدم اصلاً به این راحتی نیست. چون شاگرد اول بودم ...
شما بگویید چرا بمانیم؟
. هرکدامشان را هم که می بینم از من موفق تر شده اند. به اندازه هم کار می کنیم ولی درآمد آنها بیشتر است، وضعیت زندگی آنها بهتر است، شادی ها و تفریح آنها بیشتر است. خب چرا نباید بروم؟ پیش می آید که از سختی های زندگی در خارج بگویند ولی اگر اینقدر سخت است، چرا برنمی گردند؟ چون هر طوری که باشد بهتر از اینجاست. سودابه 37 ساله، تجربه یک ازدواج ناموفق هم دارد: من یک بار اینجا ازدواج کرده و جدا ...
خودکشی برای دست یافتن به طلاق
به گزارش ایمنا، خانم جوانی با حالتی کاملاً نگران و مضطرب وارد اتاق مشاوره شد و مشکل اصلی اش را ناامیدی و افسردگی بیش از حد مطرح کرد. او گفت: 25 ساله ام و دیپلم دارم، مشکل من از آنجایی شروع شد که دختر خاله ام ازدواج کرد. با ازدواج او سرکوفت ها و طعنه های خانواده ام شروع شد.آنها مدام سرزنشم می کردند و می گفتند :چرا ازدواح نمی کنی؟ دیدی مهری که کوچکتر از تو بود ازدواج کرد! نکنه می خواهی همیشه ...
عشق”محمدحسین” به حضرت زینب(س) بیشتر از عشق به فرزندانش بود/درخواست شهادت از فرزندان
بابا دوست نداری پیش ما باشی که می گفت: چرا دوست دارم بمانم اما اگر شهید شوم بهتر است سری اول که از سوریه برگشته بود به مشهد رفتیم که از محسن خواست در حرم امام رضا(ع) برای شهادتش دعا کند. محسن در حالی به سمت من آمد که چشمانش پر اشک بود و گفت: از امام رضا (ع) خواستم که بابا به شهادت برسد من ازش پرسیدم مگه دوست نداری بابا پیش ما باشد گفت مامان شهید شدن خیلی بهتر از مردن است ...
مرگ؛نتیجه رمالی دخترک عاشق/تبعید و شلاق حکم پسر تجاوزکار
.... بعد از آن وارد اتاق خواب شدیم که در را قفل کرد. از این کار او تعجب کردم. خواستم از اتاق خارج شوم که امیر به سمت من آمد و نگذاشت از اتاق بیرون بروم. تلاش کردم خودم را از دست او نجات دهم، اما امیر گفت نگران نباش ما می خواهیم با هم ازدواج کنیم، مشکلی پیش نمی آید. هرچه تلاش کردم نتوانستم خودم را از دست امیر رها کنم. بعد از یک ساعت از خانه امیر خارج شدم و به خانه خودمان بازگشتم. حالم اصلا خوب نبود ...
40 سال فعالیت مستمر در عرصه قرآن+عکس
شد من هم در تمام ماه رمضان با وجود گرسنگی و سختی های روزه تلاش می کردم تا در مسابقات رتبه کسب کنم که به لطف خدا به مرحله فینال مسابقات راه یافتم و در نهایت 4 جایزه خوب در آن سال گرفتم. یکی از جوایز دوچرخه بود که با ذوق فراوان با جوایزم به خانه امدم اما همه خواب بودند؛ می خواستم بیدارشان کنم اما دلم نیامد تا اینکه سحری که بیدار شدند، دیدند و مادرم بسیار خوشحال شد. گفتید که پس از اینکه به ...
تبرئه صاحب سوپرمارکت از اتهام تجاوز به دختر نوجوان
کردیم و چند مرتبه نیز به پارک رفتیم تا اینکه او گفت به من علاقه مند شده است. او گفت درباره من با مادرش صحبت کرده و می خواهد من را به او نشان دهد. من هم به این خواستگاری جواب مثبت دادم و قرار شد یک روز به خانه شان بروم. دختر نوجوان ادامه داد: روز حادثه بی خبر از همه جا همراه پسر جوان به خانه شان رفتم. فکر می کردم حرف های او درباره خواستگاری و ازدواج واقعیت دارد اما همین که وارد خانه شدیم ...
یک گفت و گوی خانوادگی
که با شروع جنگ مدارس تعطیل شد و دوستانم هر کدام به یک طرف رفتند اما خانواده من از اهواز خارج نشدند. ***تاریخ و محل مجروحیت خود را به یاد دارید؟ - بله . دهم دی ماه 59 در اثر ترکشی از ناحیه پا مجروح شدم. آن روز با چند نفر از دوستانم قرار گذاشتیم به خیابان نادری در مرکز شهر اهواز برویم. پدر و مادرم ناراضی بودند اما ما ساعت دو بعد از ظهر از خانه خارج شده و به طرف شهر راه افتادیم ...
رؤیایم دیدن چهره مردانه ام در آینه بود
ایران آنلاین /سعید که 36 سال با نام مریم زندگی کرده بود، با مرور این جملات گفت: اینکه به همراه برادرهایم به آرایشگاه مردانه می رفتم و هیچ وقت موهای بلندی نداشتم، هم برای خانواده و اطرافیان امری عادی بود و هم برای خودم. بزرگتر که شدم، از نشست و برخاست با دخترهای فامیل بیزار بودم، هنگام رانندگی به هیچ مردی اجازه نمی دادم از من سبقت بگیرد و اگر پایش می افتاد کنار می زدم و وسط اتوبان دعوا به راه می انداختم یا... و همواره گمان م ...
جلادانی در لباس پزشک و پرستار
از سلولها خارج شده و زندانی ها را وارد ساختمان ها کردند تا آنها را با شدیدترین ابزارها شکنجه دهند. آنها حتی با شکنجه زندانیان را وادار می کردند تا تلفن های همراهی که از بیرون قاچاق شده بود یا از طریق رشوه به یکی از نیروهای پلیس به دست آمده بود را از مخفی گاه ها خارج کنند. انتخاب افراد از سوی مدیریت زندان صورت گرفت، چرا که جاسوس های زیادی را در داخل سلول ها مستقر کرده است. نیروهای ...
شهید کردستانی که در روز تولدش آسمانی شد
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا به نقل از پیشمرگ روح الله ، پیشمرگ مسلمان کرد شهید صادق ورمزیار فرزند محمد در روز نهم مهرماه سال 1335 در روستای دیرمولی از توابع بخش ژاورود شهرستان سنندج در خانواده ای متدین دیده به جهان گشود. صادق از زمانی که به سن تحصیل رسید وارد مدرسه شد، اما نبود امکانات آموزشی کافی در روستا باعث شد قبل از اتمام مقطع تحصیلی ابتدایی دست از درس و مدرسه بکشد. صادق در ...
ماشین آلبالویی پریسا چه رازی داشت؟ /نقشه کثیف دختر جوان برای شوهر خواهرش+عکس
فردای آنها روز پیش از رفتن به شهرمان بعد از نقد کردن دلار پیش پدر یکی از دوستانم که نمایشگاه ماشین داشت رفتم و پژو 206 آلبالویی خریدم اما چون می خواستم به شهرمان بروم ماشین را در پارکینگ نمایشگاه گذاشتم. دختر دانشجو در ادامه گفت: بعد از اینکه از سفر به تهران بازگشتم با ماشینم به دانشگاه می رفتم و چون نمی خواستم خواهرم از ماجرا چیزی بفهمد ماشین را سر کوچه پارک می کردم و پیاده به خانه می رفتم و هیچوقت فکر نمی کردم دستگیر شوم. اخبار زیر را از دست ندهید: اخبار زیر را از دست ندهید: ...
از ناکارآمدی و بحران اعتماد عمومی در شورای شهر تا فتوایی که می تواند مشکلات اقتصادی را حل کند
رئیس جمهور محترم با وجود همه تلاش دولت برای خروج از رکود و ایجاد فرصت های شغلی و دست یابی به رکورد قابل قبول ایجاد هفتصد هزار شغل در سال 95، به علت ورود وسیع جوانان در سن اشتغال به عرصه کار و تلاش، پانصد هزار جوان بیکار به بیکاران قبلی اضافه شد و بر بحران بیکاری افزود. اما برای آنکه بتوان فرصتهای شغلی بیشتری فراهم کرد باید اصلاحاتی در ساختار اقتصاد کشور صورت گیرد که بدون انجام این اصلاحات بعید است ...
آمبولانس مادرم روی پل خرمشهر خمپاره خورد / مادرم را غریبانه در تهران به خاک سپردند
جوون داره از بین میره، اینا پسرای من اند؛ ای کاش دخترم می دونست حال منو عذابم نمی داد و می رفت. حرفهایش را می شنیدم، گریه می کردم اما راضی نمی شدم از پیشش بروم. وقتی دید بلند نمی شوم، گفت: ای خدا صدای منو به دخترم برسون، خیلی دوستش دارم. بهش قول می دهم برم پیشش، وقتی این را گفت دیدم اشک هایش می ریزد. طاقت نیاوردم. بلند شدم. آمدم صورتش را بوسیدم. گفتم: باشه، اگه خواسته تو اینه من می رم ...
یک بار هم تصادف نکردم/ تا حالا سرما هم نخوردم/ ماجرای خوردن سوپ قورباغه
جاهایی که شلوغ است کمتر بروم. چون اعتقاد دارم اگر به جایی می روم باید برای همه به یک اندازه وقت و انرژی بذارم. خیلی وقت ها تلاش می کنم وقتی حال و حوصله ندارم جوری تردد کنم که هوادار من رو نبینن تا بداخلاقی یا خستگی من برای آن ها سو تفاهم ایجاد نکند. **تا حالا عصبانی شدی از دست هوادارت؟ بله. یک بار این اتفاق افتاد. یک مسابقه ای رو باخته بودیم. زمانی که از سالن بیرون آمدم گفتم که من ...
نبرد 27ساعته با مرگ/ روستا یک مخروبه در هم فرو رفته شد
می زدم، تا بچه هایم را از زیر آوار بیرون نیاورم، هیچ جا نمی روم. میرزایی درکنار آوارها ماند، اما از هوش رفت و چند ساعت بعد وقتی روی تخت بیمارستان چشم باز کرد، صورت دکتر را دید. اولین حرف او، پرس وجو از حال دخترانش بود: پزشک برای تسلی دادن من گفت که آنها را بیرون آورده اند و دربیمارستانند اما من نگران بودم، شب با مسئولیت خودم از بیمارستان مرخص شدم تا به دنبال خانواده ام بروم. اسم همسر و دخترم ...
رضوی: دوست دارم با اصغرفرهادی کار کنم
. وقتی خواستم از کار بیرون بیایم، پیش آقای دکتر قالیباف رفتم که ایشان پیشنهاد دادند چون سابقه کار فرهنگی داری، وارد این حوزه سینما بشوید و بروید خودتان را نذر فرهنگ کنید و هرچه میخواهی تلاش کنی در حوزه فرهنگ انجام بده ، جایی هم لازم شد من هوای شما را دارم. سیمای مهر هم در حوزه سینما و تلویزیون بنا به همان توصیه آقای قالیباف به من در سال 85 کارش را شروع کرد.آن ابتدا به دلیل نداشتن سرمایه هم ...
گزارشی از تولید پیکسل های انقلابی و ارزشی
سال موکول نمی کنند و از حالا خیابان ها شلوغ و پررفت و آمدند. ته دلم غنج می زند؛ البته نه برای خرید عید. عرض خیابان را طی می کنم و دنبال پلاک می گردم؛ برایم عجیب است که شماره پلاک دارم؛ چون همه آدرسشان را با بانک، میوه فروشی یا سوپر نزدیک خانه یا محل کارشان محکم کاری می کنند. به محل کارش که می رسم، با دو اتاق کوچک تودرتو و پررفت و آمد روبه رو می شوم. می گویم با او قرار دارم ...
حر انقلاب، آزاده ام کرد
ما را به میهمانی خودشان در جنوب دعوت کردند؛ راستش من اصلا از جنوب و شلمچه چیزی نمی دانستم، یک شب خوابی عجیب دیدم، به دوستم گفتم: شلمچه کجاست؟ دوستم گفت: یک منطقه عملیاتی در جنوب کشور، گفتم: من این منطقه را در خواب دیده ام، دوستم گفت: زهرا! ما می خواهیم یک کاروان به جنوب ببریم و به یک نفر مبلغ نیاز داریم، اگر برایت امکان دارد همراه ما بیا، چشمانم از تعجب گرد شد، گفتم: من و تبلیغ! من در احکام شخصی ...
لیست بلند بالای تجاوزات در زندان مرکزی جو
خصوصیت عرب ها نیست. پاسخ او صریح بود و گفت که وقتی از افسر مسئول ، شیفت خود را تحویل گرفته ، دستور مستقیم او این بود که به زندانیان فشار بیشتری وارد کند. بعد از آن نزد بسام الحنیطی افسر اردنی رفتم و از وی خواستم تا مصطفی القابندی را برای مداوا بفرستد. شرایط چشمش خطرناک بود و به صورت نگران کننده ای در نتیجه ضربه قوی باتوم ورم کرده بود. الحنیطی این خواسته را به مقام ارشد خود ارجاع داد و در ...
سال جدید چه برنامه ای برای زندگی بهتر دارید؟
زمانی دنبال کار می روم که حقوق آنچنانی داشته باشد، اصلا به فکر کار و تشکیل خانواده نبودم. او می گوید: از تو حرکت از خدا برکت، امسال تصمیم گرفته ام که تلاش بیشتر داشته باشم و کار برایم عار نباشد. قصد دارم تا اخر سال ازدواج کنم و با کمک همسرم زندگی مان را بسازیم البته مطمئن هستم در این راه پدرم هم به اندازه توانش کمک خواهد کرد. "فاطمه فروزند" را با دوربینی در دست کنار یک بوته گل ...
خاطرات خواندنی جیرانی از فردین
خانه ضیا دری، فردین را دیدم. آن هم بعدازظهری بود که ضیا زنگ زد و از من خواست که به خانه اش بروم که فردین مهمانش بود و می خواست درباره بازیگری مجدد فردین صحبت کند. رفتم، سه سال بود که فردین را ندیده بودم. بالای اتاق نشسته بود با صورت تکیده تر از سه سال پیش، انگار در این سه سال از 75 تا 78، 10 سال پیر شده بود. ضیا از دعوت یک کارگردان تلویزیونی از فردین برای بازی در سریال گفت و قرار شد با من مشورت کنند ...