سایر منابع:
سایر خبرها
توضیح وزیر محبوب درباره پورشه شخصی اش
نمی تواند آن طوری رفتار کند که قبل از دوران مسئولیتش هست. و از آن طرف باوجود فشاری که همسرم داشت، برای اینکه آن را بفروشم؛ از ابتدا هم راضی نبود و می گفت همین ماشینی که هست خوب است. من می گفتم ما به جاده می رویم و بالاخره باید ماشین امن باشد. من که پول دارم، دلم هم که می خواهد. وقتی نخرم یعنی نفاق دارم، آن هم به خاطر حرف دیگران. این چیزی که متأسفانه در کشور شایع است. به هرحال باوجود اینکه ایشان ...
آنها که اتهام می زنند، خودشان از همه ریاکارتر هستند
.... همه همکاران و جامعه پزشکی می دانند. منطق من هم این بود که ما یک بچه شهرستانی بودیم و خدا لطف کرده در این لباس آمدیم. این کشور برای ما هزینه کرده و یک دقیقه آن هم مهم است. نباید وقت مان را به جز کار طبابت و پزشکی و آموزش دیدن و آموزش دادن، صرف چیز دیگر کنیم. درباره شما می گویند وزیر پورشه سوار، آیا شما پورشه دارید؟ این هم سؤال خیلی خوبی است. من فکر کنم 8، 9 سال پیش، نمی ...
سیدنظام و تتلو
...> من از کودکی می شناسمت. برادر من حرف مرد دوتاست. امام خمینی گفت حرف مرد دوتاست. من دشمن تو نیستم. برادر کودکی هایت هستم. کمی فکر کن و توسل. هنوز هم مثل بچگی نگران آن بچه مؤمن هستم. من طرفدار موسوی ها هستم، هم ایمان میرحسین، هم تقوای سید نظام. به خودت بیا. من حواسم هست. خدا من و تو را هدایت کند. باور قلبی کن که همه تو را بزنند، من خودم را روی تو می اندازم که سیلی شان به من بخورد ...
رنج های یک بیمار مبتلا به اختلال هویت جنسی
نباشد که چراغی روشن و کسی در اتاق است. به همه می گفتند که او خانه نیست. به من هم می گفتند از اتاقت بیرون نیا. واقعا سخت است پدر و مادری که باید پناهت باشند، در مقابلت قرار بگیرند. واقعا از پدر و مادرم انتظار نداشتم. پدر و مادری که باید تکیه گاهم باشند، مرا شکستند. از شرایط این روزهای زندگی و رابطه اش با خواهر و برادرش می پرسم، می گوید: بعد از عمل پدربزرگ و مادربزرگم طوری با من برخورد کردند ...
شوخی کاشانی یک شهید با همسنگرانش
.... در بعضی نقاط به خاطر کوهستانی بودن منطقه وضعیت بخصوصی داشتیم. مجبور بودیم با یک جیپ لندرور، آذوقه و حتی آب به بچه ها برسانیم. از قضا یک روز هم آنقدر ترکش به این خودرو اصابت کرد که مجبور شدیم اول، چرخ هایش را تعویض کنیم و بعد خودش را برای تعمیر به تعمیرگاه های جهاد سازندگی منتقل کنیم. لذا برادر رمضانی به بچه ها توصیه می کرد هم برای خودسازی و هم برای اینکه انتقال آذوقه سخت بود، قدری در مصرف مواد ...
رگ خواب تماشاگر در دست شهرزاد
نشان داد که اگر اجازه داشته باشیم تا درام را کامل تعریف کنیم حرف های بیشتری برای گفتن خواهیم داشت. شهرزاد برایم بسیار جالب است و همه اخبار آنرا دنبال می کنم امیدوارم فصل دوم مانند فصل اول خوب ادامه پیدا کند و با شناختی که از حسن فتحی و نغمه ثمینی دارم مطمئن هستم که باهوش عمل کردند و فصل دوم یک قدم جلوتر خواهد رفت. صادق کرمیار با بیان اینکه شهرزاد از چند منظر قابل بررسی و نقد است، گفت ...
خسروی سینمای ایران، شکیبا بود!
داشت و قبل از همه این استعداد است که حرف اول را می زند، بعد از آن علاقه مندی و پشتکار است. قبل از این هم گفتم؛ خسرو از یک جهت منحصر به فرد بود و آن اینکه مدام اشتیاق داشت تا رو به روی دوربین بیاید. بسیاری از بازیگران دیگر هم این ولع را داشتند، اما نوع انگیزه برایم جذاب بود. به عنوان مثال، بازیگری که می داند حضور کمی در این حرفه دارد، طبیعی است که دلش بخواهد بیشتر جلوی دوربین باشد و دیده شود؛ اما ...
ماجرای پورشه سواری وزیر بهداشت از زبان خودش
کارهای جانبی مثلا ساخت وساز و خرید و فروش و... نداشتید؟ نه هیچ چیز. همه همکاران و جامعه پزشکی می دانند. منطق من هم این بود که ما یک بچه شهرستانی بودیم و خدا لطف کرده در این لباس آمدیم. این کشور برای ما هزینه کرده و یک دقیقه آن هم مهم است. نباید وقت مان را به جز کار طبابت و پزشکی و آموزش دیدن و آموزش دادن، صرف چیز دیگر کنیم. درباره شما می گویند وزیر پورشه سوار، آیا شما پورشه ...
دست های زخمی زنان نان آور
بچه هایش مثل او نباشد و مجبور نشوند آنقدر زود ازدواج کنند. دوست دارد درسشان را بخوانند، سربازی بروند و خانه داشته باشند و بعد به فکر تشکیل خانواده بیفتند. هاجر 60 ساله، در نظام آباد اسلامشهر زندگی می کند. از 5 صبح اینجاست. همراه با همسرش محمد که کمی دورتر ایستاده: همه این کار سختیه برای من. سن و سالی ازم گذشته. دیگه وقت کارم نیست. نمی تونیم کارگر بگیریم، آخه از کجا بیاریم. زانوهام درد می ...
پسر عارف: پدر و مادرم رتبه یک کنکور بودند، توانایی هایم از دو تا ژن خوب آمده / فیلترشکن و ماهواره ...
همیشه خوب بود) در دانشگاه جرج واشنگتن پذیرش گرفتم و PHD روابط بین الملل را در دانشگاه فلوریدا خواندم. آنجا نگاه نمی کنند که تو پسر چه کسی هستی؟ به رزومه نگاه می کنند. - بحث اقامت از احساس عدم امنیت می آید. بالاخره موج فرار مغزها در این چند سال، موج وحشتناکی بوده و خیلی ها را نگران کرده است. اینها به این دلیل است که شما از آینده خودت مطمئن نیستی؛ و من خودم یکی از دغدغه هایم همین بود، من اگر ...
دست های زخمی زنان نان آور
بس دستم توی دستکش عرق می کنه اینجوری می شه. جمع آوری بامیه از بوته های کوتاه سخت ترهم هست؛ کمر سیما کاملاً خم می شود، وقتی بلند می شود، کمرش به سختی صاف می شود: خونه هم که می رم تازه لباس بشور، غذا بپز... بچه های سیما دور و برش بازی می کنند. سه سال ونیم و دو ساله اند: این بچه ها هم از صبح تا شب اینجا با من اسیرند یا توی آلونک اند یا اینجا کنارم. به خدا شوهرم افسردگی گرفته. با پدر شوهرم اینا ...
هیس! زنان حرف نمی زنند
پوشاک فرزند که کافی نیست. باید زمان بگذاری، با هم دوست شوید تا بچه به تو اعتماد کند و حرف هایی را که در دل دارد، با شما در میان بگذارد. وقتی از مدرسه به خانه برمی گردد، باید از او سؤال کنی که امروز چطور گذشت. اما متأسفانه نگاهی که اغلب در خانواده های ما حاکم است، بیشتر کنترل ها روی دختران است تا پسران! درحالی که حواس مان باید به هر دو باشد. چون در فرهنگ عرفی ما این گونه جاافتاده که دختران را ...
بنگاه سخن پراکنی بحریّون
آن جمع، مدرک بخواهد تا بریزم توی دامنش. اما پیجو نشد. من ولی برای اینکه حسابم را با او صاف کنم، گفتم آن خبرنگار یا جارچی به قول شما، من خودم بودم. طرف که هنوز سی سالش را پُر نکرده بود، کمی بور شد ولی بعد عین اسپندِ روی آتش، پرید توی حرفم که: اینها به کنار! بنگاه سخن پراکنی دیگه چه صیغه ای بود؟ مگه اسم قحط بود بهش می گفتی بحریّون؟ گفتم از لجِ BC B بود. ما با آمریکا و پدرجدِ آمریکا یعنی بریتانیای ...
عملیات مرصاد به روایت شهید شوشتری
هفت ساله، زهرا دو ساله و فاطمه هفت ماهه بودند. شب اول سفر، توی یکی از پارک های شاهرود خوابیدیم و شب بعد هم به خانه مان در نیشابور رسیدیم. وقتی باختران امن و امان شد، نورعلی تلفن کرد و گفت: من رو اینجا تنها گذاشتید؟ گفتم: شما خودتان گفتید برگردیم! اگر نمی آمدیم و اتفاقی می افتاد که ناراحت می شدید. او بلافاصله گفت: حالا خطری وجود نداره، می تونید برگردید باختران. گفتم: با بچه های کوچیک این همه ...
توشه حلال، خداحافظی و انتخاب مدیر سه رکن اساسی در سفر زیارتی
پاکیزه ای که روزی شما کرده ایم بخورید و خدا را شکر کنید، اگر تنها او را می پرستید. استفاده از زاد و توشه حلال و بهره گیری از نعمت های پاک، وظیفه رسولان و همه مؤمنان و دباختگان به خداوند است و آن ها که اموالشان را از راه حرام و یا شبهه ناک به دست آورده اند، باید پیش از سفر، دارایی خود را تزکیه کنند، خمس و زکات و دیگر حقوق مردم را به صاحبان اصلی آن بپردازند، سپس قصد کوی دوست کنند وگرنه ...
تکدی گری، فیلم های هندی برای کسب درآمد/ سو استفاده از عواطف مردم
کمپ موفق شدم تا مواد صنعتی را ترک کنم، شیشه و کراک به تمام ذهنم آسیب زده بود، در شهر به صورت مردانه قدم می زدم، کارهایی که از شان یک خانم به دور بود انجام می دادم، خودم هم خسته شده بودم الان هم مصرف مواد را دارم ولی مواد سنتی مثل تریاک استفاده می کنم. خانواده ام اوایل حمایتم کردند ولی بعد از اینکه پاک شدم مجدد به سمت مصرف مواد آمدم دیگر با من کاری ندارند. زمانی رسید که از همه ...
پورشه کاین دارم ولی در دوران وزارتم ثانیه ای پشت آن ننشستم / علاقه ندارم در دولت دوازدهم باشم
، بالاخره ضرورت هایی را ایجاب می کند و یک مسئول نمی تواند آن طوری رفتار کند که قبل از دوران مسئولیتش هست. و از آن طرف باوجود فشاری که همسرم داشت، برای اینکه آن را بفروشم؛ از ابتدا هم راضی نبود و می گفت همین ماشینی که هست خوب است. من می گفتم ما به جاده می رویم و بالاخره باید ماشین امن باشد. من که پول دارم، دلم هم که می خواهد. وقتی نخرم یعنی نفاق دارم، آن هم به خاطر حرف دیگران. این چیزی که متأسفانه در کشور ...
شهیدی که اخلاص را در عمل معنا کرد
همسرم فرستاده بودم پاسخی نیامد آن جانباز که البته نمیدانست همسرم در جبهه است گفت : عملیات خیلی سنگینی داشتیم بچه های مازندرانی هم زیاد شهید شدند گفتم از شلمچه خبر نداری گفت اتفاقا همونجا بیشترین شهید را دادیم. رنگ و رویم پرید وقتی این حالم را دید گفت: کسی رو اونجا داشتی گفتم همسرم در جبهه شلمچه بوده، و همین طور فقط اشک می ریختم . آن بنده ی خدا گفت: شاید همسر شما جانباز و یا ...
خاطرات حاج رضایی؛ از پروین وقلیچ خانی تاکتک خوردن درامجدیه امیر حاج رضایی: منچستر مورینیو را دوست ندارم ...
پازل کامل بود. اما بعد گرایشات سیاسی پیدا کرد. هیچوقت اما در جمع ما از آنها حرف نمی زد. چون ما نمی توانستیم درک کنیم. اتفاقاتی هم بعد از آن افتاد که ما فهمیدیم دستگیر شده است. *روزی که مجبورش کردند آن نامه را در تلویزیون بخواند؛ شما چه حسی داشتید؟ خودش درباره آن مورد صحبت کرد. اما اگر نظر من را بخواهید کاش می توانست و نمی آمد. خیلی دوستش داشتم و دارم. ما خیلی با هم صمیمی بودیم ...
رویش در صف؛ ریزش در ستاد/ حزب اللّابی ها باید از انقلاب اسلامی، ویروس زدایی شوند
راجع به کار ویژه های انرژی هسته ای برای مردم حرف می زد. بعد از قضیه لوزان اگر یادتان باشد آقا در سخنرانی شان آمدند گفتند: آی مردم انرژی هسته ای که دارند از دست شما میگیرند میدانید چیست؟ شما بحران آب خواهید داشت در این کشور و ما نیاز به آب شیرین کن داریم و آب شیرین کن یکی از لوازمش انرژی هسته ای است.اگر ما انرژی هسته ای داشته باشیم در این صنعت خیلی به کار ما خواهد آمد یعنی آقا دیگر آمده بودند در ...
داستان تلخ پسری که در 15 سالگی قاتل شد / او را کمک کنید
به گزارش گروه حدود دو سال پیش بود که با علیرضا آشنا شدم، برای تهیه گزارش مراسم شب قدر در کانون اصلاح و تربیت به شهر زیبا رفته بودم، شهری که در انتهای آن و پشت دیوارهای بلند ساختمان کانون، نوجوانان و جوانانی را می بینی که زیر بار تجربه های زودهنگام و تلخ زندگی شان استخوان ترکانده اند و وقتی پای حرف هایشان می نشینی آنقدر عمیق و جدی و تلخ حرف می زنند که باور نمی کنی 16 یا 17 ساله باشند. علیرضا ...
میان زن و مرد در عمل صالح هیچ تفاوتی وجود ندارد/ ایمان و تقوا کمبود ملت دنیا
...، معجزه و حکمت نبودند. آمدند و دور هم نشستند و گفتند که ما برای چه به حرف حضرت محمد گوش دهیم؟ برای چه دعوت او را قبول کنیم؟ باید کار خیر انجام دهیم، مسجدالحرام به تعمیر احتیاج دارد بنابراین آن را تعمیر می کنیم. آنان تعمیر مسجدالحرام را کار خیر می دانستند چون این مسجد بالاترین معبد در کرهٔ زمین است و ارزشی که خدا به مسجدالحرام داده، به هیچ جا نداده است. درمورد اهمیت مسجد الحرام در ...
شهیدی که به دل تنگی مادرش پاسخ داد
به گزارش گروه پایداری خبرگزاری ایمنا ، مادر شهید کاظم نصرالله پور که در 22 دیماه سال 1365 در منطقه شلمچه آسمانی شد در خاطرات خود می گوید: فرزندم را درعالم خواب دیدم و گفتم پسرم کجایی که دلم برای تو تنگ شده چرانمی آیی به دیدنم؟ پسرم گفت: ننه جان من همیشه پیش تو هستم فرداهم در مراسم شهید سپید پر هستم، شماهم درآنجا دعوت هستید بیا آنجا تا مرا ببینید! گفتم پسرجان من نمی دانم ...
اوتیسم یعنی در خود ماندگی و مادر اوتیسمی بودن یعنی فداکاری محض
...> خانم فرحی، مادر طاهای 6 ساله نیز در این مورد می گوید: دکتر ها می گویند استرس دوران بارداری باعث بیماری فرزندم شده و من همیشه این عذاب وجدان را دارم که آینده بچه ام را به خاطر استرس ها و مشکلات خانوادگی خراب کردم. وی در ادامه می افزاید: اینکه کسی وضعیتمان را درک نمی کند درد آور است؛ از وقتی طاها مریض شده؛ تقریبا پایم از خانه همه اقوام کوتاه شده است. وقتی پسرم نمی تواند چیزی را که می خواهد ...
حاشیه نگاری از مراسم تشییع حبیب الله کاسه ساز
خواهد نه ماندن. دیگر دلت دنیا و آدمهایش را نمی خواهد و فقط خدا برای تو کافیست . حبیب الله کاسه ساز یا آقاحبیب سینماگر یا همان حبیبِ سینما جزء همان کسانی بود که با خیلی ها پیش از شهادت نشست و برخاست داشته، عملیات های زیادی را برای دفاع به چشم دیده، پر کشیدن و پرپر شدن نفس های مردانه زیادی را به خاطر سپرده بود. قسمتش بود که نرود و بماند و در سینما از دفاع مقدس حرف بزند، از اخراجی ها ...
خودشان از همه ریاکارترند/ آیا شما پورشه دارید؟
... نه هیچ چیز. همه همکاران و جامعه پزشکی می دانند. منطق من هم این بود که ما یک بچه شهرستانی بودیم و خدا لطف کرده در این لباس آمدیم. این کشور برای ما هزینه کرده و یک دقیقه آن هم مهم است. نباید وقت مان را به جز کار طبابت و پزشکی و آموزش دیدن و آموزش دادن، صرف چیز دیگر کنیم. درباره شما می گویند وزیر پورشه سوار، آیا شما پورشه دارید؟ این هم سؤال خیلی خوبی است. من فکر کنم 8، 9 ...
معلول بودنم را با فکرم جبران کردم
راهنمایی را در مدرسه تقوا گذراندم و یادگیری قرآن را در مدرسه شروع کردم. معلم من همیشه برای اینکه قرآن را خوب می خواندم به من جایزه می داد. معلم من، خانم تهرانی کیا موقع امتحان خیلی کمکم می کرد. چون قادر به نوشتن نبودم جواب سؤالات را می گفتم و او جواب ها را روی ورقه می نوشت و موقع امتحان نهایی خانم عباسی و خانم موسوی خیلی کمک حال من بودند. دوران دبیرستان را خیلی دوست داشتم. دلم می خواست به ...
عالمی که بین فرزندان خود و دیگران فرق نمی گذاشت
بین خاطرنشان کرد: بعد از بازگشت به قزوین مرحوم حاج آقا شالی، به آیت الله باریک بین گفتند شما در مسجد شیخ الاسلام بمانید و این مسجد را تعمیر و در آنجا فعالیت کنید و ما هم در قزوین ماندیم و در همان مسجد فعالیت های سیاسی و اجتماعی داشتند. ساواک فعالیت های حاج اقا را زیر نظر داشت وی ادامه داد: در آن زمان شخصی بود به نام آجر بندی که عضو ساواک بود و رفت وآمد های ما را زیر نظر داشت ...
بهترین هدیه روز دختر فقط با 10 هزار تومان/جشن تولد متفاوت در"بوفه کتاب دوستانه"/ همه چیز برای تدریس و ...
هایم را گفتم. از آن طرف خط گفتند تماس گرفتیم به شما خدا قوت بگوییم . این برای من بهترین و تأثیرگذارترین خاطره است. وقت برگشتن تصمیمات زیبا و غافلگیر کننده ای گرفته ام، شاید خواهرم را در روز دختر به همراه دوستانش مهمان بوفه کتاب دوستانه کنم. در دلم آروز می کنم هر زودتر روز تولد دوست یا همکاری نازنین شود تا این بار در این مکان زیبا و زنانه، مهمانی کوچک و صد البته شاد و کم خرج خود را برگزار کنیم . انتهای پیام/ ...
مدیران تلویزیون سواد رسانه ای ندارند
بازیگری بودم. یک روز مهمانی اهالی سینما و تلویزیون بود و من هم خودم را رساندم آنجا. تا مهمانی تمام شد پریدم جلوی در و گفتم می خواهم بازیگر شوم. شماره ای به من دادند و گفتند که تماس بگیرم. وقتی رسیدم خانه و شماره را که گرفتم متوجه شدم که سرکاری است. خیلی دوست داشتم و قدم هم برداشتم و در مدرسه کمال الملک ثبت نام کردم. اما نکته مهم که درد خیلی از بچه های هنر هست این است که خوب مدرسه تمام شد ولی الان چه ...