سایر منابع:
سایر خبرها
راهی افغانستان شد تا اذن والدین را برای راهش بگیرد
عاشقی شد. ما هشت سال پیش به ایران مهاجرت کردیم و پدر و مادرمان بعد از شهادت داداش محمد یعنی حدود دو سال پیش به ایران آمدند. محمد متولد 1375بود و زمان شهادت یعنی در 31 فروردین 1394 تقریباً 19 سال داشت. محمد جوانی مذهبی بود. اهل خواندن نماز اول وقت و قرآن بود. با همه سرشلوغی های کارش، کتب دینی زیادی را مطالعه می کرد. محمد فرشته بود. یک فرشته زمینی. او همه چیز تمام بود. بعد از شهادتش متوجه شدیم ...
طنز؛ چه کسی سیب ها را خواهد شُست؟!
سرریز کرده بود روی زمین. زغال های سرِقلیان موکت را مثل پنیر لیقوان سوراخ سوراخ کرده بود و از توی سطل آشغال بوی گند و کپکِ غذاهای نیم خورده می آمد. حسین که تازه بیدار شده بود، نگاهی بهم کرد و گفت: چی شده؟ بازم نگهبان جدید اومده؟ حسین را به پدرم نشان دادم و گفتم: هم اتاقی ام حسین... حسین جان ایشون پدرم هستن. حسین سعی کرد خودش را جمع و جور کند. ملافه را دور خودش ...
شیطان پارس آباد: وجدانم راحت است نه به آتنا تجاوز کردم و نه او را کشتم! + تصاویر
کرده بودم و بعد پرسیدن عصمت غریبی رو کجا نگه داشتم؛ منم بهشون گفتم من هر روز صبح میرم مغازه و شب برمی گردم؛ اگه یک ساعت دیر برم خونه خانمم زنگ میزنه می گه کجایی. من یک سال و نیم کجا می تونستم برم؛ پارس آباد محیط کوچکیه؛ همه همدیگر رو می شناسن. از همسر اولت جدا شدی؟ بله. چرا می خواست از تو جدا بشه؟ اخلاقمون با هم جور در نمی آمد ولی من نمی خواستم طلاقش ...
همه نیمه تمامند و تو نیمه، تمامی!
بیرون کشیدند و به بیمارستان بقایی اهواز منتقل کردند و از اهواز هم به بیمارستان شهید چمران شیراز و سپس هم به بیمارستان بانک ملی تهران اعزام شدم. در حال حاضر هم افتخار می کنم که 35 سال است برای هموطنان و کشورم روی ویلچر نشسته ام. فاش نیوز - واکنش خانواده به خصوص پدرتان پس از مجروحیت شما چه بود؟ - پس از مجروحیت در بیمارستان شیراز بستری بودم و پاهایم هم بریده شده بود. به خانواده خبر ...
شیطان پارس آباد: وجدانم راحت است نه آتنا را آزار دادم نه او را کشتم! + تصاویر
. اون رو چطور کشتی؟ اونو نکشتم. خودت مگه اعتراف نکردی؟ توی آگاهی پارس آباد زیرفشار بودم و گفتم هر قتلی اینجا بوده رو من گردن می گیرم. اصلاً از خانواده اش بپرسید می گن که عصمت رفته آذربایجان و با یکی ازدواج کرده. توی آگاهی گفتن من یک سال و نیم یک خانه ای را اجاره کرده بودم و بعد پرسیدن عصمت غریبی رو کجا نگه داشتم؛ منم بهشون گفتم من هر روز صبح میرم مغازه و شب برمی گردم ...
گفت و گو با - حمید ص - درباره ی قتل ناپدری اش
هوشنگ مادرم را کتک زده بود. قبل از آن نیز مادرم با من تماس گرفته و گفته بود که بیا و زری خانم را ببر فرودگاه می خواهد برود آلمان. زری خانم و خانم دیگری از یکی دو روز پیش در خانه ما مهمان بودند. من هم ماشین نداشتم و گفتم من ماشین ندارم خودت ببر. او هم چیزی نگفت و خودش این کار را انجام داد. من با تماس برادرم تصمیم گرفتم دوباره به او زنگ بزنم و گفتم که می خواهم بیایم لباس هایم را ببرم که او ...
گفت وگویی اختصاصی در زندان انفرادی ادعای عجیب قاتل: آتنا از روی پله افتاد و مرد
برداشتی؟ بعد از اینکه انداختی اش توی بشکه؟ همون موقع که جنازه آتنا روی زمین بود النگوهاش رو درآوردم؛ قبل از اینکه بندازمش توی بشکه. _ خب یعنی تو توی اون شرایطی که خون از دهن و بینی آتنا میومد و به قول خودت ترسیده بودی که کسی نیاد توی مغازه و حتی مطمئن هم نبودی که مرده یا نه، طلاهاش رو درآوردی؟ پدرش دستفروش بود؛ من نیاز مالی ندارم ولی دنبال یک فرصتی بودم که طلاهاش ...
پدر ورزش صبحگاهی ایران را بشناسید +عکس
نژاد آنقدر سرحال و شاداب بود که بارها برایش روی تخته کوبیدیم و گاهی هم به خاطرتنبلی هایمان از روی خجالت سرمان را پایین گرفتیم. معلم ورزش مهربان شیرازی در عصر یک روز تابستانی با لباس ورزشی و کفش های کتانی میهمان ما در مجله مهر شد تا برایمان تعریف کند که چطور لقب پدر ورزش صبحگاهی ایران را به خود اختصاص داد. خاک آبادان آدم را ورزشکار می کند آقای قاسمی نژاد متولد سال 1312 در شیراز ...
بازگشت طلبه شهید به آغوش دخترش، پس از 34سال
. آقاجانی دلیل سپیدپوش شدنش برای دیدار پدر را چنین بیان می کند: تا قبل از اینکه برای دیدنش به معراج بروم دو روز در این فکر بودم که وقتی دیدن پدرم می روم چه لباسی بپوشم، خواستم مشکی بپوشم گفتم مشکی در شأن شهید نیست. چون شهدا زنده هستند. دوست داشتم پاک ترین و زیباترین لباسم را بعد از 34 سال برای دیدار با پدرم بپوشم. خیلی فکر کردم. دیدم به غیر از لباس احرامم زیباتر و پاک تر لباسی ندارم. لباس احرامم را دو سال ...
خانواده همسرم انتظار چنین مهریه ای را نداشتند/ فرهنگ ساده زیستی باید نهادینه شود
آشنایان همواره تلاش می کردند تا مرا از تصمیمم منصرف کنند اما من با قاطعیت روی انتخابم ایستادم. پس از گذشت 7 سال از زندگی مشترک، هرگز لحظه ای پشیمان نشدم و باور دارم بهترین تصمیم زندگیم را گرفتم. معتقدم باید هدف اصلی ازدواج و فرهنگ درست آن در جامعه نهادینه شود. نقش همسرتان را در موفقیت های بعد از ازدواج چگونه می بینید؟ احمدی: همه موفقیت های بعد از ازدواجم را اول به دعای خیر ...
ما همانند دو کبوتر در یک آشیانه بودیم
. در محضر پیامبر نشست و مدتی را به سکوت در شرم گذراند؛ تا این که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم با مهربانی رو به ایشان کرده و فرمودند: یا علی! گویا برای خواسته ای نزد من آمده ای؛ بدون پروا حاجت خود را بخواه! این کلام مهربانانه، مهر سکوت را از لبان حضرت برداشت و کلام خود را آغاز کرد و از خود و آن چه در این سال ها بدان مفتخر شده بود گفت که: ای پیامبر خدا! پدر و مادرم فدایت باد. من در خانه ...
بسته خبری سه شنبه 31 مردادماه 1396
امام جواد(علیه السلام) با نفاق و ریاکاری نکتۀ ویژۀ این نماز جمعه که در اولین ماه دفاع مقدس برگزار شده حضور امام جمعۀ تهران با لباس نظامی است. انسان 250 ساله ✅ @safir_channel شبکه خبری سفیر, [22.08.17 09:08] [ Video ] فیلم/ بر فراز کاظمین حرم شریف پدر و پسر امام رضا(ع) ✅ @safir_channel شبکه خبری سفیر, [22.08.17 09 ...
او که نسخه ما را می پیچد!
شاگردان اول شهرستان بودم و سال 55 با معدل و رتبه کنکوری که کسب کردم، رشته پزشکی را در همین اهواز قبول شدم. وی ادامه داد: دو سال بعد با شروع جنگ تحمیلی به امدادرسانی در جبهه کشش پیدا کردم. بالاخره بومی استان و در معرض مستقیم جنگ بودیم. سال 62 که پزشک عمومی شدم به دلیل شرایط خاص ناشی از جنگ و نیاز به وجود پزشک جراح، رشته جراحی را انتخاب کردم و سال 67 مدرک جراحی ام را گرفتم. این ...
شهید تربت جامی که پس از 18 ماه زنده شد!
که سرویس بهداشتی نداشت و همین مسئله مشکلاتی را برای ما ره وجود می آورد. وی خاطرنشان کرد: در پنج سالی که اسیر بودم منافقین بیشتر از دیگران به دیدار اسرا می آمدند و هدفشان تطمیع آنان جهت پناهندگی و عضویت در سازمان مناقین خلق بودند. کفش نو و زیارت امام حسین علیه السلام رمضانعلی ابراز کرد: در تمام مدت اسارت به غیر از دیوارهای اردوگاه جایی دیگری را ندیدیم تا یک روز به همه ما لباس و کفش ...
دختری که احرام بسته به دیدار پدر رفت
پیکر مطهر روحانی شهید جمشید آقاجانی که در جریان عملیات تفحص کشف و هویت آن از طریق آزمایشات DNA شناسایی شده بود، بعد از 34 سال دوری به آغوش خانواده بازگشت. تنها دختر این شهید در حالی که لباس احرام به تن کرده بود به دیدار پدر خود در معراج الشهدا رفت. او در بیان علت این کار گفته است: قبل از اینکه برای دیدنش به معراج بروم دو روز در این فکر بودم که وقتی دیدن پدرم می روم چه لباسی بپوشم خواستم مشکی ...
عاشقانه های کهن
مانند و بعد از آن 2 سال هم در خانه پدر آقا قاسم زندگی و سپس زندگی مشترک واقعی شان را شروع می کنند؛ من تا 18ساله بشوم نامزد ماندیم. با هم بیرون می رفتیم. سینما می رفتیم. به خانه های همدیگر هم می آمدیم. درس مان را هم ادامه می دادیم. تا اینکه دیپلم گرفتم و به سربازی رفتم. اشرف هم تا سیکل خواند. بعد از آن عروسی گرفتیم و 2 سالی که من سرباز بودم و نمی توانستم کار کنم در خانه پدرم ماندیم. سپس به دنبال کار ...
توجه به حقوق زنان با تدوین منشور حقوق شهروندی برای آنان
سفید احرامش را می پوشد و برای دیدار با پدر راهی معراج شهدا می شود. در ادامه این مطلب آمده است: فرزند شهید آقاجانی درباره علت سپیدپوش شدنش برای دیدار پدر، می گوید: دوست داشتم پاک ترین و زیباترین لباسم را بعد از 34 سال برای دیدار با پدرم بپوشم، دیدم به غیر از لباس احرامم که دو سال پیش در حج تمتع پوشیده بودم لباس زیباتر و پاک تری ندارم. روزنامه رسالت در گزارشی با انتشار عنوان ...
دیدار دختر با پدر شهیدش پس از 34 سال
احرامش را می پوشد و برای دیدار با پدر راهی معراج شهدا می شود. به گزارش تسنیم، فرزند شهید آقاجانی درباره علت سپیدپوش شدنش برای دیدار پدر، می گوید: دوست داشتم پاک ترین و زیباترین لباسم را بعد از 34 سال برای دیدار با پدرم بپوشم، دیدم به غیر از لباس احرامم که دو سال پیش در حج تمتع پوشیده بودم لباس زیباتر و پاک تری ندارم. روحانی شهید جمشید آقاجانی، پنجم اردیبهشت 1338، در روستای نرجه از توابع ...
از ماجرای ازدواج امام با دختر خلیفه تا پاسخ به شبهات امامت حضرت جواد(ع)
و شهرری حضور دارند. هر چند امروزه خاندانی در عراق خود را به یحیی فرزند امام جواد (علیه السلام) منتسب می دانند اما این در منابع تاریخی نیامده است. شهادت امام جواد (علیه السلام) آن حضرت در شهر بغداد در ماه ذی قعده سال دویست و بیست هجری به شهادت رسیدند و آن هنگام بیست و پنج سال از عمر شریف شان گذشته بود.[19] ایشان روز شنبه ششم ذی حجه سال دویست و بیست در بغداد در حالی که مسموم شده ...
چرا تا شهادت هست، مردن در خواب را تجربه کنیم
ها بشتابید و برادران خود را یاری رسانید آن دنیا جلوی شما را نگیرند و بگویند مگر ما جوان نبودیم٬ مگر آرزو نداشتیم٬ مگر دوست نداشتیم خانه و زندگی داشته باشیم٬ نمی دانم چگونه می توانیم این سوالها را جوابگو باشیم٬ من در جوابشان عاجزم و جوابی ندارم . سخنی با پدر و مادر و برادران و خواهران؛ سر مطلب با شماست٬ پدر و مادرم سالهای سال برایم زحمت کشیدید تا دست و بازوی شما باشم اما چه کنم که این ...
بر سر مزارم گریه کردم
تشریفات لازم به والدینم شهادت من را اعلام کردند.چون لباس وقرآنم همراه پیکرم بود و علامت پایم را نیز خانواده ام تایید کردند، پس از آن با هماهنگی سایر نهاد ها مراسم تشییع، تدفین، بزرگداشت، هفتم، چهلم و سالگردم برگزار شد در حالی که دراین مدت در اسارت نیروهای عراقی بودم و هیچ اطلاعی از این موضوع در ایران نداشتم که چه مسائلی پیش آمده است. پس از 1.5 سال نیروهای سازمان ملل آمدند وی ادامه داد ...
آنچه از زندگی خصوصی و فعالیت های خیرخواهانه خان عمو مجری برنامه کودک نمی دانستیم!
خوب بود! از همان شب اول همه می آمدند و با من عکس می گرفتند و من کلی کیف میکردم! با بچه ها صحبت میکردم و با آن ها صمیمی شده بودم. پس از گذشت مدتی نه چندان طولانی در نقش کاراکتر هایی دیگر و با لباس هایی متفاوت ظاهر میشدم, مادر بزرگ میشدم, پسر روستایی, دکتر و ... . حدود سه سالی را در شیراز ماندم و در آن مجتمع به کار اجرا ادامه می دادم! پس از سه سال تصمیم گرفتم که به تهران بازگردم و در مجتمع های تجاری ...
زمانی عکاسی حریم و حرمت داشت/ 12 بهمن 57 و عکاسی از امام راحل(ره) در بهشت زهرا
صاحب نیوز / 40 سال است که در عالم عکس و عکاسی زندگی کرده است. از همان روزهایی که هنوز دوربین برای خودش تقدسی داشت. از همان سال ها که عکس گرفتن اینقدر دم دستی نشده بود که وقتی بخواهی روز عکاس را تبریک بگویی، لازم باشد همه مردم را خطاب کنی! همان روزها که همه به خیال خود عکاس نبودند! سید اکبر شعبانی را سال هاست که مردم منطقه کاشان در بسیاری از برنامه های شهرستان می بینند. یک عکاس آرام و ...
برای آرزوها باید جنگید!
10سال سه تار و عودنوازی گروه سراج را برعهده داشتم و دربرخی از آلبوم های حسام الدین سراج ازجمله آیینه رو ساز نواخته ام و برنامه های متعددی در شهرهای مختلف ایران و کشورهای جهان برگزار کردیم. سال 82به دلیل مشغله کاری ای که داشتم از کار اجرایی موسیقی فاصله گرفتم. در کنار موسیقی و نوازندگی در دانشگاه رشته مجسمه سازی را که فارغ التحصیل آن بودم تدریس می کردم اما 4سال قبل همه فعالیت هایم را کنار گذاشتم و ...
سیره اخلاقی امام جواد(ع)
برآشفته و مضطرب نمی شد بلکه با اتکال به خدای متعال به صبر و تحمّل روی می آورد. البته این در صورتی بود که به شخص حضرت مشکلات روی می آورد؛ اما در مورد اصول اسلامی و حدود الهی کاملاً در مقام دفاع برآمده و موضع گیری های اساسی و حساب شده داشت. مدارا با همسر ناشایست، بردباری در قبال ستم های حاکمان مستبد و صبر در ناملایمات فراوان زندگی همانند شهادت پدر، نمونه هایی از بردباری آن حضرت است. آن بزرگوار صبر بر ...
فروغی از سیمای نهمین آفتاب
(10 سالگی) 7٫ شهادت امام جواد / 220 ه . ق آخر ذی قعده (25 سالگی) 25 سال و دو ماه و 18 روز ( ) 8. مدت امامت حضرت جواد / 17 سال بعد از این مرحله نوبت آن بود که امام نوجوان، ابو جعفر، محمدتقی علیه السلام بر سر جنازه پدر حاضر شود; او را غسل دهد; دفن کند و نماز بخواند زیرا تنها معصوم را معصوم به خاک می سپارد و نماز می خواند. اما این واقعه چگونه روی داد و امام محمدتقی هشت ...
اگر حضور علمی امام جواد(ع) در آن مقطع نبود، اثری از اسلام باقی نمی ماند
...> حجت الاسلام دکتر احمد عابدی در ابتدا با محوریت قرار دادن خصوصیات شخصیت این مقام والا افزود: نمونه های فراوانی در مسایل اخلاقی، علمی، عبادی، سیاسی و اقتصادی از امام جواد(ع) در تاریخ وجود دارد و آنچه مهم است این است که انقلاب علمی، سیاسی و اجتماعی که امام در دوران کوتاه عمر خود ایجاد کرد چنان تحولی را در جامعه ایجاد نمود که بعد از هزاران سال هنوز در جامعه کاربرد دارد و مورد توجه همه اندیشمندان و ...
نگاهی به زندگی - مصدق - ، رهبر ملی صنعت نفت ایران
دانست چنین استدلال نمود: اگر مادرم بلافاصله پس از چهار ماه و 10 روز عده قانونی با پدر ازدواج کرده بود و من هم 9 ماه بعد از آن متولد شده بودم، باز 30 سال نداشتم. چون این حرف جواب نداشت صرف نظر کردم . اما در مجلس شانزدهم این اعتراض به سودش تمام می شود: در کابینه وثوق الدوله که هنوز قرارداد تصویب نشده ولی رویه کار دولت معلوم بود و من می خواستم از ایران بروم و در یکی از ممالک اروپا اقامت ...
باید قاتل دخترم سنگسار شود / آخرین گفتگو با پدر آتنا اصلانی + عکس
من می ترسیدم که پدرم هم فوت کند و این ازدواج به سرانجام نرسد. به همین دلیل ما بدون عروسی به خانه پدری من رفتیم. آنموقع من خودم بیکار بودم و هر سه ما ؛ یعنی من، پدرم و همسرم با حقوق بازنشستگی پدرم که 200 هزار تومان بود ، روزگار می گذراندیم. این ماجرا چه سالی بود؟ سال 1384یا 1385 بود. دقیقا یادم نیست. در هر صورت یکی دو سال بعد از اینکه با پدرم بودیم ، او هم فوت کرد و بعد از مدتی هم ...
روایتی از زندگی یک زن در خانه گلها
تیمسار حسن خواصی است، همسرم. همیشه در آرزوها و رویا هایم دنبال مردی بودم که مانند پدرم باشد. سال ها تیمسار را می شناختم، ما در یک محله زندگی می کردیم. تقریبا هر روز می دیدم با چه تشریفاتی به دنبالش می آیند و رفت و آمد می کند. حسن، همراه مادرش زندگی می کرد. فاصله سنی زیادی از هم داشتیم اما ازدواج کردیم. من او را بسیار دوست داشتم. زمانی که سال 79 در اثر سکته در بیمارستان بستری شد، به پای دکتر افتادم ...