سایر منابع:
سایر خبرها
وقتی شوهرم دختر جوانی که مهمانش بود را معرفی کرد ...
همسرم زودتر از همیشه به منزل آمد و گفت امشب میهمان ویژه ای دارم و می خواهم به درستی از او پذیرایی کنی! او در حالی که از من می خواست شام مناسب و خوشمزه ای تهیه کنم، از منزل بیرون رفت ، اما نگفت میهمان ویژه اش کیست!! من هم بلافاصله خانه را تمیز کردم و سپس با فراهم کردن همه امکانات برای پذیرایی از میهمان منتظر آن ها شدم. حدود 2ساعت بعد سالار به همراه زن جوانی وارد منزل شد و او را همسر خودش ...
دراز کشیده بودم که سایه یک مرد غریبه را بالای سرم دیدم و! / او اول سراغ مادرم رفته بود!
می کند و خواهر دیگرم ازدواج کرده و همراه شوهرش در تهران زندگی می کند و من هم دانشجوی دانشگاهی در گیلان هستم. مادرم پس از جدایی این آپارتمان را اجاره کرد و تنهایی زندگی می کرد تا اینکه چند روز قبل با من تماس گرفت و گفت آپارتمان دیگری را اجاره کرده و قرار شد برای اسباب کشی به تهران بیایم و کمکش کنم. یک روز قبل به تهران آمدم و به خانه مادرم رفتم. عصر روز حادثه مادرم برای خرید به بازار Store رفت و گفت ...
نوعروس 16 ساله بودم که فهمیدم شوهرم با یک زن روستایی در گاوداری قرار شوم دارد و!
از سویی نیز بعد از 45 سال زندگی مشترک دیگر توانایی کار کردن در خانه های مردم را ندارم و همسرم نه تنها مخارج زندگی مرا پرداخت نمی کند بلکه سوءظن شدیدی به من پیدا کرده است. زن 65 ساله که برای شکایت از همسرش وارد کلانتری شده بود با بیان این که دیگر تحمل رفتارهای زشت همسر 75 ساله اش را ندارد با چشمانی گریان و دستانی لرزان به تشریح ماجرای زندگی اش پرداخت و به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: 15 ...
لحظه به لحظه دیدار یک دختر با قاتل پدرش + عکس
...، پدرم همیشه در ذهنم بود. اینجا بود که شعر منبع تسلای خاطرم شد. دوره های آموزش شعر را به عنوان نوعی راهکار درمانی برگزار می کردم، تا به قربانیانی که ضربه روحی دیده اند، کمک کنم صدای خود را بیابند و در مورد دردهای شان بنویسند. چند کتاب هم منتشر کردم که در سال 2007 یکی از آن ها برنده جایزه انجمن ملی شعر درمانی شدچند روز بعد از دریافت جایزه، 100 دلار هدیه از طریق وب سایتی دریافت کردم که ...
اینجا را امضا کن و برو، آزادی!
خصومت شوهر خواهرش با پدرم، او هم با من دشمنی می کرد، و هرگاه مرا می دید با کلمات رکیک از جریان های چپ یاد می کرد. بر اثر تکرار این موضوع، نوعی کینه از او در من به وجود آمد که این کینه به تدریج عمیق تر شد. دشمنی با آن شاگرد نانوا اما کار دست جوان پرشور هوادار حزب توده داد یک بار اختیار از دستم خارج شد و با او به زدوخورد پرداختم و کتک مفصلی به او زدم! فردای آن روز، دستگیر شدم. ابتدا فکر کردم او از من ...
نهاد روحانیت در حال از دست دادن سرمایه اجتماعی است
به گزارش آی سبک ، متن گفت وگوی شفقنا با دکتر فراستخواه، عضو گروه جامعه شناسی دین انجمن جامعه شناسی ایران را می خوانید: نظر به اینکه روحانیت از دیر باز در جامعه ایران نقش پررنگی داشته است چه زمانی که در قدرت نبود و بیشتر در کسوت منتقد حکومت ها بود و چه زمانی که در عرصه های اجرایی حضور داشت و از این طریق تلاش در جهت خدمت رسانی به مردم داشته است لذا بعد از گذشت چندین سال به نظر می رسد بخش هایی از جامعه و حتی برخی چهره های مهم از میان نهاد روحاینت از جمله حضرت آیت الله شبیری زنجانی، نسبت به بعضی روش ها، رفتا ...
نفتکش مثل یک بمب شناور است
رشته آینده و امنیت شغلی دارد و چون این موضوع برای من مهم بود، رشته دریانوردی را انتخاب کردم و سال 75 هم فارغ التحصیل شدم. چه زمانی به عنوان یک نیروی متخصص پا به روی عرشه نفتکش گذاشتید؟ 18 ماه دانشجوی کارآموز بودم و سال 77 به عنوان افسر نفتکش کارم را به طور رسمی شروع کردم. اما سال 91 به علت سختی کار و عدم توجهی که به شغل دریانوردی شده بود، درخواست انتقالی دادم. گفتم من دیگر ...
شطرنج مثل چالش زندگی پیش روی ماست
هم بی تاثیر نبود. میترااصغری: 15 سالم بود معلم ورزش مان حرکات را آموزش دادکه علاقمند به این ورزش فکری شدم و بصورت اتفاقی با هیات شطرنج آشنا و در کلاس های شطرنج ثبت نام و ادامه دادم. * شطرنج چه حسی به شما می دهد؟ آرمان شاه زمانی: سوال جالبیه، شطرنج برای من خود زندگی است، یک جور منطق و نظم خاص که البته یک جاهایی لازم است ریسک هم کرد داخلش و شانس هم باید یارت باشد. میترااصغری ...
قتل هولناک یک زن درملاقات مرموز
رو شدیم. فیروزه نیزپس ازبهبودی نسبی گفت: سال ها قبل پدر و مادرم از هم جدا شدند. یکی از خواهرهایم ازدواج کرد، من هم که دانشجوی یکی از دانشگاه های شمال بودم به آنجا رفتم. خواهر دیگرم نیزبا پدرمان در کرج زندگی می کند. چند روزقبل برای دیدن پدر و مادرم آمدم. شب قبل مادر بزرگم و خواهرم خانه مادرم بودند و به او در جمع کردن وسایل خانه کمک می کردند. مادرم مستأجربود و باید خانه اش را عوض می کرد ...
نگاهی به مصائب بچه های طلاق
بزرگ شدم، دو مرحله از زندگیم تصمیم گرفتم با مادرم زندگی کنم . هر دو دفعه مادرم منو از خونه بیرون کرد . یه دفعه اش سر اختلاف با پدرم و یه دفعه هم چون خواسته بودم شب پیش خانواده پدرم بمونم . دفعه دوم چند ماه قبل از کنکورم بود و دچار فروپاشی شدم و کنکورم رو افتضاح دادم و یک سال عقب افتادم . سحر این روزها تصمیم گرفته کنار مادرش باشد . او ادامه می دهد: الان هم با مادرم زندگی می کنم، به دلیل دور ...
راز قتل زن جوان سر به مهر ماند
مستأجر آن خانه بوده و در هنگام قتل، دخترش که در گیلان دانشجو است نیز در خانه او بوده و از سوی قاتل مورد حمله قرار گرفته و با ضربات چاقوی او مجروح شده است. دختر جوان که دو ضربه چاقو به پهلویش زده شده بود، در تحقیقات اولیه گفت: مادر و پدرم چند سال پیش از هم جدا شدند و من، دو خواهر دارم که یکی از آنها ازدواج کرده و خواهر دیگرم با پدرم در کرج زندگی می کند، من هم دانشجو هستم و در گیلان درس می ...
وقتی دختر 24 ساله تن به خواسته شرم آور مرد متاهل داد ...!
حیله همسرم این گونه پدرم را غصه دار کرده و او را به کلانتری و دادگاه کشانده ام، از خودم شرم دارم و می خواهم با گفتن حقیقت عقده های دلم را بگشایم... این ها بخشی از اظهارات دختر 24 ساله ای است که به اتهام درگیری و ایجاد مزاحمت از پدرش شکایت کرده بود. دختر جوان که بغض فروخورده اش ترکیده بود در میان های های گریه به مشاور و کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: ماجرای بدبختی های من به حدود 4 سال قبل ...
عادت های نویسندگی افسانه شعبان نژاد/ هنوز خردسال مانده ام
از مادرم یاد گرفته ام، یک هنرمند قبل از هرچیز مادر است و باید بتواند مادر و همسر خوبی باشد و من تلاش کرده ام در انجام این امور کوتاهی نکنم. اشاره کردید سال 62 ازدواج کردید، چطور با همسرتان آشنا شدید؟ ایشان هم اهل ادبیات بودند؟ آیا ادبیات تاثیری در این آشنایی داشت؟ بله. هردوی ما در نشریه ای در کرمان کار می کردیم و شاید باب آشنایی ما همین ادبیات بود. البته او در رشته حقوق تحصیل ...
اردوگاه ما، جهنمی بود در دل عراق!
خانه باشد و هر وقت که او رفت من در خانه بمانم. لذا وقتی من از کردستان برگشتم، بعد از مدتی پدرم رفت، او که برگشت من اوایل سال 64 اعزام شدم. این بار ما را به موقعیت پشه! (هورالعظیم) منتقل کردند. موقعیتی که رفته بودیم ماندنش برای رزمندگان واقعا سخت و طاقت فرسا بود، لذا در این منطقه هر رزمنده ای را یک ماه بیشتر نگه نمی داشتند. محل گذران ماموریت مان هم روی پل های شناور در هور بود و آنجا هم وقتی ماموریت ...
ماجرای حمله مرگبار به مادر و دختر در پایتخت
مرا مورد هدف قرار داد، زخمی کرد و در نهایت پس از بستن دست و پاها و دهان من متواری شد. نسترن افزود: پس از اینکه مطمئن شدم این مرد از خانه خارج شده با تلاش فراوان دست و پاهایم را باز کردم و به اتاق مادرم رفتم و دیدم که مادرم غرق در خون است و به قتل رسیده، سپس خودم را به در خانه رسانده و با داد و فریاد از همسایه ها کمک خواستم. در ادامه تحقیقات مشخص شد قاتل، کارتهای عابربانک و ...
قاسم مرا در اختیار دوست مستش گذاشت و! / از این دختر فیلم سیاه گرفته بودند!
شدم و در ترم اول دانشگاه ثبت نام کردم هنوز یک هفته بیشتر از حضورم نگذشته بود که روزی هنگام رفتن به دانشگاه با پسر جوانی آشنا شدم. ابراز علاقه قاسم به من موجب شد تا دوستی خیابانی من و او ادامه یابد. قاسم در همه تماس هایش وانمود می کرد که قصد دارد با من ازدواج کند اما منتظر فراهم شدن شرایطی برای خواستگاری بود چرا که من اهل یکی از شهرهای جنوبی کشور بودم و خانواده ام نیز در جنوب کشور ساکن هستند. هنوز ...
فوت و فن نامه نوشتن به استاد در برگه امتحانی!
که همه می گویند. یک چیز نو و جدید چون دیگر کلیشه های قدیمی جواب نمی دهد و باید اعتراض ها را برای نمره آوردن آپدیت کرد. چی نامه نوشتم چی شد! نامه نگاری برای گرفتن نمره از خاطرات همه دانشجویان است که شاید با وجود گذشتن چند سال از آن دوران هنوز به عنوان یک خاطره خنده دار از آن یاد می کنند. در شبکه اجتماعی توییتر از کاربران خواستیم که خاطراتشان از نامه نگاری های دانشجویی و نتیجه ...
بررسی نمایش های بخش مرور جشنواره تئاتر فجر
...، حمید رحیمی، مهدی شاهدی، مریم نورمحمدی و امیرمسعود واعظ تهرانی ایفای نقش می کنند. آلن بَنت از نمایشنامه نویسان معاصر انگلیسی است که بخش هایی از نمایشنامه پسران تاریخ را براساس زندگی و تجربه های شخصی خود با روایت داستانی از چند دانش آموز سال آخر دبیرستان در یک کلاس درس که برای رفتن به دانشگاه آماده می شوند، نوشته است و در واقع می توان از این اثر به عنوان نقد نظام و ساختار آموزشی غرب ...
هلاکت زورگیر معروف پایتخت/ ماجرای حمله مرگبار به مادر و دختر در بلوار دادمان/ بریدن شاهرگ پسر جوان پایان ...
وقت قتل پایتخت اعلام شد. نسترن پس از بهبودی نسبی در اظهاراتش به کارآگاهان گفت: پدر و مادرم سالها قبل از هم جدا شدند؛ دو خواهر دارم که یکی از آنها ازدواج کرده و در منزل خودش سکونت دارد و یکی از خواهرهایم نیز با پدرم در کرج زندگی می کند؛ خودم نیز در شهرستان دانشجو هستم و به تهران رفت وآمد دارم و در خانه مادرم زندگی می کنم. وی افزود: چند روز قبل از شمال به تهران آمدم و به خانه ...
فیلسوف زندگی
تکرار کنم یا آن زمان می بایست حرف-های مناسب امروز می زدم؟ اتفاقاً بعضی حرف های چهل سال پیش اکنون بهتر فهمیده می شود. فهم ، تابع زمان اسنت. سخنی که امروز بیان می شود و به آن اعتنا نمی کنند شاید ده یا بیست سال دیگر آشکار شود. برای من اتفاق افتاده است که مطلبی را عنوان کرده و با حرارت از آن دفاع کرده ام اما به حرفم اعتنا نکرده اند. اما همان ها که به حرف من اعتنا نکرده بودند، نظیر و شبیه یا عین حرف مرا ...
ماجرای کمک های مالی آیت الله هاشمی به مبارزان خارج از کشور
تبعید بودند؛ ایشان گفتند من کسی را نمی شناسم با آقای هاشمی مشورت کنید. خدمت آقای هاشمی رفتم ایشان کسی را معرفی کردند تا مرا از مرز پاکستان خارج کند. این اتفاق در ابتدای فروردین سال 54 بود. حدود 40 یا 50 روز در پاکستان بودم تا توانستم یک گذرنامه پاکستانی جور کنم و از آنجا به دمشق رفتم. آقای دکتر اگر موافق باشید بخش مربوط به حمایت آقای هاشمی از حرکات مسلحانه علیه رژیم را بیشتر توضیح دهید ...
مری کی اش؛ میلیاردری از جنس زنانگی
برای شرکت در دانشگاه هوستون را پس انداز کند. – در سال 1946 درحالیکه مری کی ترم اول بود، راجر به خانه بازگشت و تقاضای طلاق کرد. اگرچه این ازدواج اصلا شاد و موفق نبود اما مری کی احساس افسردگی و حقارت کرد. – مری کی با وجود رشد علائم آرتریت روماتوئید غرق کارش بود و جوایز زیادی به دست می آورد. بااین حال وقتی که نوبت به ترفیعش می رسید استنلی نامش را نادیده می گرفت، زیرا او یک زن بود ...
اسم های بامسمّا/ نگاهی به رمان آریا موسی اکرمی
فرهنگ امروز/ محمد عالی زاده: رمان آریا نوشته دکتر موسی اکرمی که در سال 1395 از سوی انتشارات نگاه منتشر شده است، داستان پسری به نام آریاست که در پی یافتن هویت خانوادگی خود از شهر به روستا سفر می کند و در این میان اتفاقاتی برایش رخ می دهد. داستان از این قرار است که آریا (مختار) دو نام دارد؛ نامی که از پدر و مادرش به عنوان هویت دارد (مختار) و نامی که برای اصالت خانوادگی اش یا فرهنگ ایرانی ...
مشقت ملوانی
مهیب را از سر می گذرانند و آخر سر، رنج است برایشان؛ وقتی یاد همکارانشان در کشتی سانچی می افتند، حادثه ای که 9 روز پیش، همه شان را شوکه کرد. آنها خودشان را روی کشتی شعله ور دیدند و ترسیدند. سینا سلیمیان 15ماه روی کشتی کارورزی کرده و حالا می گوید دلش برای دریا تنگ می شود اما نمی خواهد این حرفه را ادامه دهد. فارغ التحصیل رشته دریانوردی دانشگاه خارک است و حالا حس اش به دریا با چهار سال پیش ...
شوهرم تعقیبم کرده بود و وقتی با بهمن وارد خانه شوم شدیم، پلیس ما را در وضعیت بد دستگیر کرد
...، آشنا شدم. ارتباط من و بهمن از تماس تلفنی و ملاقات های حضوری فراتر رفته بود در حالی که هیچ توجهی به اعتراض های فیروز نمی کردم. تصورم بر این بود که او تنها ظاهر کارهایم را می بیند و از گناهان پنهانی من خبری ندارد. رابطه من و بهمن ادامه داشت تا این که چند روز قبل، او مرا به یک میهمانی مختلط در منزل یکی از دوستانش دعوت کرد. آن شب زیباترین لباس هایم را پوشیدم و به آن میهمانی ننگین رفتم ...
شوالیه ای با نیزه ابریشمین کلمات
تدبیر24 روزنامه ایران نوشت: پدرم امام جمعه مهاباد بود و علاقه بسیاری داشت به این که پسری محمد نام داشته باشد. پیش از من دو پسرِ محمد نام پیدا کرد که هر دو در بچگی فوت کردند و من محمد سوم هستم. پدرم با وجود مخالفت های مادرم که معتقد بود نام محمد به ما نمی آید و تا به حال دو محمدمان مرده اند، روی حرف خود ایستاد و نام مرا هم محمد گذاشت. و اینک که 84 سال از عمر من می گذرد هنوز نمرده ام و به این زودی ...
مگر بهزیستی برای بهتر زیستن نیست؟
چیکار کنم. مگر بهزیستی برای بهتر زیستن نیست. خب مشکل من را هم حل کنید. شما وسیله خیر هستید پس کاری کنید. *با سلام و خسته نباشید. من 27 ساله فوق لیسانس مهندسی کشاورزی از دانشگاه سراسری هستم. اینکه با وجود بیماری دیستروفی با چه مشقتی درس خوندم به کنار. اینکه در یک خانواده پنج نفره سه نفرمون دیستروفی داشتیم به کنار. اینکه هفت سال پیش پدرم را از دست دادم به کنار. اینکه با چه دید ترحم آمیز و ...
روایت بسیونی از تعامل انسانی ایرانیان/ دلیل ملقب شدن به قاری آسمانی
.... پدرم شیخ احمد، استاد آموزش حفظ قرآن بود و بیشتر اهالی شهرک سبربا در استان غربیه مصر نزد او قرآن را حفظ کردند. من نیز نزد مرحوم پدرم حافظ قرآن شدم و علم قرائات را در مسجد الاحمدی شهر طنطا (مرکز استان غربیه) آموختم ... پدرم قاری برجسته و مسلطی بود و بدون اغراق صدای او از من زیباتر و دلنشین تر بود. او مرا نذر قرآن کرد با این آرزو که من به عنوان فرزند بزرگ او بتوانم در این راه توفیقی به دست ...
توبه هندوی افراطی/ عاملان تخریب مسجد برخی مسلمان و برخی روانی شدند +عکس
...: وقتی اولین ضربه را زدم اضطراب عجیبی مرا فراگرفت ولی به دلیل نفرتی که از مسلمانان در دلم کاشته بودند اعتنا نکردم و حتی به نشانه افتخار دو آجر از بنای مسجد را همراه خود به خانه بردم، اما با عکس العمل عجیب پدرم که معلم بود مواجه شدم. او به من گفت: من به شاگردان مسلمان، هندو و مسیحی خود درس می دهم که چگونه مسالمت آمیز در کنار هم زندگی کنند ولی تو مایه شرمساری من شدی. بلبیر سنگ دچار ...
دردسر دختری با رفتار پسرانه برای مادر شوهرش! +عکس
را مدل پسرانه کوتاه می کند، سبک صحبت کردن او کاملاً پسرانه شده است و در حال حاضر که 24 ساله است حتی یک خواستگار هم نداشته است. آخر فکر نمی کنم هیچ مردی حاضر به ازدواج با چنین دختری باشد. خیلی برای او نگران هستم. از همه مهمتر اینکه با دوستانی در ارتباط است که همه آنها همین ویژگی ها و رفتارها را گاه شدیدتر هم دارند. پس از شنیدن صحبت های مادر، از او خواستم که دخترش را به اتاق مشاوره ...