سایر منابع:
سایر خبرها
قتل فردین 24 ساله در خیابان شمشیری/ تحقیقات ادامه دارد
که برای کار به تهران مهاجرت کردیم. چند وقتی بود که با مقتول اختلاف داشتم و چند روزی پشت تلفن به یکدیگر فحاشی می کردیم که شب حادثه در خانه بودم که زنگ خانه را زد و وقتی بیرون آمدم دیدم با قمه حمله کرد که من نیز به آشپزخانه رفتم و چاقو آوردم و با همدیگر درگیر شدیم که آنقدر عصبانی بودم که دیگر چیزی نفهمیدم . سرهنگ بستو در خاتمه اشاره کرد: تحقیقات بیشتر در این زمینه تحت نظارت بازپرس محترم کشیک قتل در حال انجام است و پرونده و متهمان تحویل اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت شدند. ...
درگیری خونین چند جوان
خصومت ما دو نفر شد تا اینکه شب درگیری ابتدا فردین طی تماس تلفنی شروع به فحاشی کرد و در ادامه به نزدیکی محل سکونت من آمد. چاقوی آشپزخانه را برداشته و از خانه خارج شدم، فردین با یکی از دوستانش به نام علی به محل آمده بود و آنهاهم شمشیر و قمه به همراه داشتند که ما با یکدیگر درگیر شدیم که در حین درگیری از ناحیه سر و دست مجروح شدم. متهم در ادامه اعترافاتش به کارآگاهان گفت: با چاقو چند ضربه به ...
رهبری مجوز بازشماری تمام آراء را هم دادند، اما موسوی نپذیرفت
.... بعد کمک گرفتم که چه کنم. حنا گذاشتم و خراب تر شد. نمی توانستیم از خانه بیرون بیاییم. به بنده خدایی زنگ زدیم و گفتیم چه کنیم. بالاخره ما را یکجوری درست کردند و گفتند نمی توان بازگرداند و باید رنگ ها را سیاه کرد. در این هیبت درآمدیم، دیدیم این طرفدار دارد و ادامه دادیم. (می خندد) یک روز قبل از رحلت آیت الله هاشمی رفسنجانی من به آرایشگاه رفتم و بعد به مجمع رفتم، بحث داغی هم ...
عادت های نوشتن مهدی حجوانی/ هیچ علاقه ای به ادبیات کودک نداشتم
فوتبال بازی می کردیم و بازی های ما با عناصر چهارگانه طبیعت یعنی آب و با دو خاک و آتش گره خورده بود. مدرسه ابتدایی که بودم از محله تهران ویلا مسافت زیادی را پیاده می رفتم تا شهرآرا و توی مسیرمان خطر رودخانه و سگ های هار بود . در دوره ی دبستان ما نه در خانه و نه مدرسه با کتاب غیردرسی آشنا نبودیم. تنها بخش جذاب در کتاب فارسی برایم قصه هایش بود. همان ابتدای سال که به ما کتاب می دادند، می نشستم و در عرض یک ...
تشدید فشارها بر اف بی آی در پی افشای سهل انگاری در پرونده تیراندازی فلوریدا
و ریک اسکات، فرماندار جمهوری خواه ایالت فلوریدا که یکی از متحدان ترامپ است نیز استعفای کریستوفر رای، مدیر اف بی آی را خواستار شد. رای که شش ماه است در این سمت قرار دارد در موقعیت سختی قرار گرفته که باید دائما از انتقادات بی وقفه ترامپ و دیگر جمهوری خواهان دفاع کند. آنها همچنان از تصمیم اف بی آی برای عدم متهم کردن هیلاری کلینتون به خاطر استفاده اش از یک سرور ایمیل شخصی ناراضی هستند و ...
ناگفته هایی از پشت پرده اتفاقات سال 88 /آیا مجوز بازشماری کل آرا گرفته شد؟
توانستیم از خانه بیرون بیاییم. به بنده خدایی زنگ زدیم و گفتیم چه کنیم. بالاخره ما را یکجوری درست کردند و گفتند نمی توان بازگرداند و باید رنگ ها را سیاه کرد. در این هیبت درآمدیم، دیدیم این طرفدار دارد و ادامه دادیم. (می خندد) یک روز قبل از رحلت آیت الله هاشمی رفسنجانی من به آرایشگاه رفتم و بعد به مجمع رفتم، بحث داغی هم بود. یکباره آیت الله هاشمی رفسنجانی من را صدا کرد. قبل از ...
قتل دوست قدیمی برای جلوگیری از تجاوز!
آمد و ساعت ها با هم صحبت کردیم و بعد هم خوابیدیم. اشکان شب را پیش ما مانده بود، من خواب بودم که یک دفعه متوجه شدم کسی بالای سرم ایستاده است. خیلی ترسیدم چراغ را که روشن کردم، دیدم اشکان بالای سر من ایستاده و طور خاصی نگاهم می کند. وقتی از او پرسیدم چه شده، به سمت من حمله کرد که من را مورد تعرض قرار دهد. متهم گفت: همان لحظه چاقو را برداشتم و ضربه ای به او زدم. آن قدر ترسیده بودم که نمی ...
درگیری خونین در خیابان شمشیری
کردیم که برای کار به تهران مهاجرت کردیم. چند وقتی بود که با مقتول اختلاف داشتم و چند روزی پشت تلفن به یکدیگر فحاشی می کردیم که شب حادثه در خانه بودم که زنگ خانه را زد و وقتی بیرون آمدم دیدم با قمه حمله کرد که من نیز به آشپزخانه رفتم و چاقو آوردم و با همدیگر درگیر شدیم که آن قدر عصبانی بودم که دیگر چیزی نفهمیدم. سرهنگ بستو در پایان گفت:: تحقیقات بیشتر در این زمینه تحت نظارت بازپرس محترم کشیک قتل در حال انجام است و پرونده و متهمان تحویل اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت شدند. ...
خرید کلاه ایمنی و کتاب به جای حبس در زندان
بود و مرا به اتاق عمل بردند و در دستم پلاتین قرار دادند. از اطرافیان سراغ حسین را گرفتم و متوجه شدم وقتی هردو زمین خوردیم، ضربه شدیدی به سر او وارد شده و همین ضربه باعث مرگش شده است. باور نمی کردم که یک لحظه غفلت باعث مرگ او شده باشد و من در این حادثه مقصر بودم. هردوی ما کلاه ایمنی نداشتیم و من بدون گواهینامه موتورسواری می کردم. پرونده در کلانتری تشکیل شد و در اختیار دادگاه قرار گرفت. پدرم تلاش ...
قتل فردین 24 ساله در خیابان شمشیری
وی از همشهریان من هستند و سالها در شهرستان زندگی می کردیم که برای کار به تهران مهاجرت کردیم. چند وقتی بود که با مقتول اختلاف داشتم و چند روزی پشت تلفن به یکدیگر فحاشی می کردیم که شب حادثه در خانه بودم که زنگ خانه را زد و وقتی بیرون آمدم دیدم با قمه حمله کرد که من نیز به آشپزخانه رفتم و چاقو آوردم و با همدیگر درگیر شدیم که آنقدر عصبانی بودم که دیگر چیزی نفهمیدم . سرهنگ بستو در خاتمه اشاره کرد: تحقیقات بیشتر در این زمینه تحت نظارت بازپرس محترم کشیک قتل در حال انجام است و پرونده و متهمان تحویل اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت شدند. ...
ماجرای آپولو هوا کردن شاه و جشن پسردار شدن فرح در مدارس / اصلاحات ارضی ارباب و رعیت را با هم نابود کرد / ...
بود به شاه کمک کرد! روز اول مدرسه گریه کردم من پنج ساله بودم که مدرسه رفتم (1326). بابام در حال ساخت مدرسه بود و مدرسه ما در یک ساختمانی دو طبقه که نمی دانم برای کی بود در نزدیک پل شیخ نشین شروع شد. این ساختمان 2 اتاق چوبی داشت. اولین روز مدرسه را هیچ وقت یادم نمی رود. ما آن زمان یک مزدور (یا مستخدمی که با همین عنوان او را صدا می کردند که به جای کار در مدرسه در خانه ارباب ...
احوال ظالمان و نیکوکاران هنگام سکرات موت چگونه است؟
بچه ها با هم دعوا می کردند. من زدم پشت دست یکی از بچه ها و تنبیهش کردم. شب که رفتم منبر دیدم منبرم، منبر هر شب نیست و مستمع اصلا گوش نمی دهد. روضه هم خواندم، هیچ کس گریه نکرد. آمدم منزل متوجه شدم در قضاوت خودم و تنبیه بچه به عدالت رفتار نکردم و بچه آزرده شده بود. در آغوشش گرفتم و تفقدی کردم تا جبران شد. شب بعد منبرم اثرگذار بود. ما خیلی وقت ها بر اثر غیبتی که افراد پیش ما از دیگران می ...
11 رهایی، 11 زندگی
از آنها خواستند برای جمع آوری دیه به آنها کمک کنند، ما هم یک کانال تلگرامی راه اندازی کردیم و در مدت 24 ساعت، مبلغ باقیمانده دیه که 27 میلیون تومان بود، جمع شد. بعد از این اقدام، با حمایت مدیرمسئول روزنامه، تصمیم گرفتیم فعالیت گروه را ادامه بدهیم، اما به شکل سازمان یافته تر و در قالب یک سازمان مردم نهاد. او ادامه می دهد: قرار بر این شد روی پرونده هایی کار کنیم که افراد در آن محکوم به ...
قصه مریم و ریاضت بیکاری
یا با همان حقوق ماه اول در کارگاه بماند یا برود چون چرخکاری پیدا کرده بودند که با 800 هزار تومان همان تعداد ساعت کار می کرد: دوستانم دیگه اون آدم های همدل سابق نبودن. بازاری شده بودن و همش به فکر بیشتر شدن سود خودشون. من هم تهران رو ترک کردم. با اون پول اجاره خونه ام رو هم نمی تونستم بدم. انتظار برای حق کار کردن وقتی تنگدستی و اجاره خانه عقب افتاده بیشتر روی دشوار زندگی را ...
دوستم می خواست به من تجاوز کند! او را کشتم و....
...: من و باجناقم به نام ایرج مدت هاست در ساختمان نیمه کاره مشغول کار بودیم و شب ها نیز همان جا می خوابیدیم. سعید، دوست صمیمی باجناقم بود و آن شب به دیدن ما آمده بود که بعد از کمی صحبت و خوردن شام رفتیم و خوابیدیم. آن شب هیچ حرف و درگیری بین ما پیش نیامد، اما وقتی صبح از خواب بیدار شدم دیدم سعید خونین روی زمین افتاده و نفس نمی کشد. تعجب کرده بودم و هر چه دنبال ایرج گشتم از او هم خبری نبود. آنجا ...
پیمانکار شرکت برق به دست پسرش کشته شد
از دعواهای همیشگی آنها خسته شده بودم و مدام به حرف های نامادری ام فکر می کردم. پدرم عصر وقتی از محل کارش به خانه برگشت خواهر و برادرناتنی ام را هم با خود به خانه آورد. ولی نامادری ام حاضر نشده بود به خانه برگردد. همان روز بود تصمیم گرفتم نقشه ای که نامادری ام کشیده بود را عملی کنم. تعداد زیادی قرص خواب آور داخل خورشت ریختم تا پدرم و خواهر و برادرم غذای مسموم را بخورند. نترسیدی بلایی سر ...
از تصمیمات سیاست مدارانه داوران تا بلاتکلیفی 36 ساله
به امروز اغلب، دبیر جشنواره از مدیریت فارابی می آمد. فارابی نماد تولید دولتی در سینماست و اما در این دوره دبیر از معاونت نظارت و ارزشیابی سازمان سینمایی به عنوان نماد نظارت دولتی انتخاب شد. این خود یک زنگ خطر بود در همان دقیقه اول و شروع جشنواره؛ من به نشست مطبوعاتی دبیر رفتم که ببینم درباره انتخاب ها چه چیزی می خواهند بگویند، آقای داروغه زاده از یک کیفیت فاحش صحبت کرد، توضیح اش درباره فیلم های ...
به جای قطع انگشتانم، کار به من می دادید
چند سال تان است و اهل کجا هستید؟ اسمم علیرضا قمی شاندیز است و بچه شاندیزم. متولد 1356، حدود 40 سال دارم. ولی واقعا می خواهم حرف دلم را بزنم. مشکلی نیست. به قول خودت حرف دلت را بگو. وقتی کوچک بودم دو اتفاق برایم رخ داد که موجب شد سر از کانون اصلاح و تربیت درآورم، ولی موضوعی که باعث شد زندان را رها نکنم و از خانه و بیرون دلزده باشم، به خاطر انگشتانم بود. چه اتفاقی برای ...
شامگاه بود که مرد قوی هیلکل و خشن مرا به زور پشت شمشادهای پارک برد و!
را می فشرد در ادامه سخنانش گفت: با این حرف های شهریار به فضای سبز رفتم، اما کسی با آن مشخصات را ندیدم در حالی که به شدت ناراحت بودم ولی به خاطر حفظ آبرویم به هیچ کس چیزی نگفتم تا این که چند روز بعد، وقتی شهریار را به پارک بردم تا در حضور خودم بازی کند ناگهان آن مرد شیطان صفت را دیدیم و با پلیس Police تماس گرفتم. شایان ذکر است، متهم پس از اعتراف به اعمال زشت خود به مراجع قضایی معرفی شد. ...
ادعای عجیب مردی که دستور قتل پسرش را داد
را شرح داده است، لب به اعتراف گشود و گفت: به دلیل مشکلات مالی ای که برایم پیش آمده بود راهی زندان شدم و آشنایی من و حمید نیز به همان دوران بازمی گردد. ماجرا از این قرار است که من به دلیل مشکلات مالی مجبور شدم از چک های کاظم استفاده کنم اما چک ها برگشت می خورد و پسرم به دردسر افتاده بود برای اینکه او را از دست طلبکاران رها کنم، این نقشه را کشیدم و از حمید خواستم پسرم را به قتل برساند .بنا بر این گزارش، متهمان درحال حاضر در بازداشت به سر می برند و تحقیقات از آنها ادامه دارد. پایان پیام ...
دومین شب محفل شعر فاطمی عقیق اشک
سرویس شعر آیینی عقیق : دومین شب محفل شعر فاطمی عقیق اشک روز پنجشنبه با حضور و شعر خوانی سعید بیابانکی ،محمود حبیبی کسبی ، هادی جانفدا،قاسم صرافان، پیمان طالبی، محمد رسولی ،محمد شمس و هادی ملک پور و مرثیه سرایی حنیف طاهری در خانه مهر رضا برگزار شد. شعرهای خوانده شده در این محفل را در ادامه می خوانید: هادی جانفدا : جنس لبخند تو از ترانه، گریه های تو هم عاشقانه ...
اعترافات عاملان دو جنایت خانوادگی
ادامه متهم به نام جمشید تحت بازجویی قرار گرفت. او گفت: من و خواهرم در خانه پدری مان تنها زندگی می کردیم از مدت ها قبل به خواهرم جمیله ظنین شده و حتی با او سر این موضوع مشاجره کرده بودم. چند روز قبل هم بر سر همین مسئله با هم دعوا کردیم بعد از آن قهر بودیم و کاری به هم نداشتیم تا اینکه شب حادثه خواهرم نیمه شب به خانه بازگشت. من که از این رفتارهای او به شدت عصبانی بودم دلیل تأخیرش را پرسیدم که ...
کل کل اینترنتی باعث قتل شد
نزاع روبه روی قضات ایستاد. این پسر 25 ساله که پنج فقره سابقه در پرونده اش دارد، گفت: محمد بچه محله مان بود. وقتی با من تماس گرفت و ماجرا را در میان گذاشت قبول نکردم همراهش به محل قرار بروم اما وقتی دوباره تماس گرفت و اصرار کرد، قبول کردم و با موتور او را به محل قرار رساندم. در آن دعوا آرمان و سلمان هم چاقو همراه داشتند. من که روی موتورم نشسته بودم دیدم محمد چاقو را به سمت آنها پرتاب کرد و چاقو به ...
فرصت دوباره زندگی به 7 محکوم به مرگ
رفت که آن زمان با کمک واحد صلح و سازش اجرای احکام دادسرای جنایی تهران، توانست از خانواده مقتول مهلت بگیرد. با پایان یافتن مهلت قانونی خانواده اش نتوانستند رضایت اولیای دم را جلب کنند و او برای دومین بار قرار بود پای چوبه دار برود . دومین اعدامی محمد نام دارد که 17 فروردین سال 86 دست به جنایت زد. او وقتی متوجه شد خواهرش با مردی جوان آشنا شده و به او علاقه مند است با آن جوان درگیر شد و ...
2 دوست شیطان صفت پدر خمارم در پایان شب نشینی من و خواهرم را ..!
هوس آلود آنان قرار می گرفتیم. نامادری ام از این وضعیت خشنود بود چرا که می توانست پول یا مواد مخدر بیشتری از آن شیاطین کثیف بگیرد. خلاصه چند سال قبل دو نفر از همان خلافکارانی که به منزل ما رفت و آمد داشتند یک شب که پدر و نامادری ام خمار بودند من و خواهرم را در یک اتاق گیر انداختند و زندگی مان را به تباهی کشاندند و ما نیز از ترس آبروریزی این راز را پنهان کردیم. آن ها نیز همواره با خرید لوازم و ...
از دعوا در تلگرام تا نزاع مرگ بار در خیابان
برای دختری که من دوستش داشتم، مزاحمت ایجاد می کرد برای همین تصمیم گرفتم او را ادب کنم و با او قرار دعوا گذاشتم. متهم درباره روز حادثه گفت: روز حادثه با یکی از دوستانم به نام رضا برای درگیری با مقتول و دوستانش به محل نزاع رفتیم که ناگهان مقتول من را به زمین کوبید و درحالی که روی سینه ام نشسته بود، با مشت و لگد مرا کتک می زد. خیلی ترسیده بودم برای همین چاقو را از زیر لباسم درآوردم و یک ضربه به ...
بخش هایی از سرمقاله امروز روزنامه کارگزاران: قوچانی: لازم نبود حاتمی کیا جایزه جشنواره ای که نعشی از آن ...
خاکستری جامعه تعلق دارند که شب انتخابات یا پای صندوق رأی جناح خود را انتخاب می کنند و متأسفانه در فضای پس از انتخابات اخیر و در این چند ماه تحت تأثیر برخی مخالفان حرفه ای نظام (سلطنت طلبان و نیز مارکسیست های اسلامی) این شعار در ذهن ها جا افتاده است که اصلاح طلب، اصولگرا، تمام شد ماجرا(!) شعاری فریبنده اما نادرست که با وجود ظاهر روشنفکرانه اش به علت سیاست ستیزی به شدت ارتجاعی و گمراه کننده است... ...
معلوم نشد چه کسی در کوی دانشگاه، دانشجویان را زد
، معاونین و وزرای دولت و چند نفر از نظامی ها بودند که اکنون خیلی از آنها رفته اند و تنها من هستم که جانشین رئیس ستادم. در یک لیست افرادی را برای مسئولیت قسمت های مختلف پیشنهاد داده بودم که کار جلو برود، آقا هم بالای آن لیست نوشتند شما رئیس ستاد کل هستید و روی همان نامه ای که من داده بودم، تصمیم گرفته شد و بعد هم ایشان حکم من را صادر کردند. من حضرت آقا را از قدیم می شناسم و ...
رد شنی تانک ارتش روی پیکر مادرم مانده بود
برگزار کنیم. ما از همان دوران نسبت به ظلم و ستم رژیم شاه آگاهی داشتیم ولی آن قدر خفقان زیاد بود که هیچ کس نمی توانست کاری بکند. آن قدر زندانی در زندان ها داشتیم که در جلسات فریاد می زدند خانم ها برای زندان های بی گناه سیاسی دعا کنید. منزلمان در کوه سنگی قرار داشت و مثل الان این قدر امنیت و آرامش وجود نداشت. وقتی با همسرم ساعت هشت شب به خانه می آمدیم با دیدن آدم های مست و دیگر موارد در خیابان احساس ...
ابهام در مرگ صاحب خانه ویلایی
این در حالی است که دو متهم پرونده با وجود انکار دست به یقه شدن با صاحبخانه در بازداشت به سر می برند. به گزارش ایران، ظهر دوشنبه 23 بهمن مأموران کلانتری 153 شهرک ولیعصر در جریان مرگ مرموز مرد 65 ساله ای در مغازه اش قرار گرفتند. با اعلام این گزارش، بازپرس و تیم تحقیق نیز در محل حضور یافتند. در تحقیقات مقدماتی مشخص شد که صاحب مغازه با دو پسر جوان درگیر شده و بعد از این درگیری ...