سایر خبرها
ناگفته های جهاد سازندگی از اوج تا اضمحلال به روایت یک جهادگر نُخبه + تصاویر قدیمی
...، اما ترافیک بسیار سنگین موجب شد با یک ساعت تأخیر برسم. هر 10 دقیقه به مهدی زنگ می زدم که نکند گفتگو به هم بخورد و دست خالی برگردم. وقتی رسیدم جهادگر پیر، با گشاده رویی و بزرگواری، عذرخواهی من بابت تأخیر را پذیرفت و پیشنهاد کرد هرچه سریعتر بحث را آغاز کنیم، گفتگویی که هزارتوی ذهن او را به عرصه آورد و سرنوشت جهاد سازندگی را، از تراکم فعالیت نیروهای انقلاب و همچنین گروهکها در زمان تشکیل ...
وقتی وارد اتاق خواب کیومرث شدم خشکم زد / او شب ها با زنان خیابانی بود + عکس
پیچیدن پارچه دور گردنش خفه کرد. علی پول ، طلا و همه اسنادی را که داخل گاوصندوق بود دزدید و آنها را به من داد. قرار بود پول ها را بین خودمان تقسیم کنیم اما خیلی زود بازداشت شدم. وی در حالی که سرش را پایین انداخته بود گفت: قبلا تحت فشار گفته بودم با انگیزه مالی نقشه قتل دوستم را کشیدم اما حالا می گویم به خاطر رفتارهای بد کیومرث تصمیم به قتل او گرفتم. حالا فقط به خاطر دو دخترم که دم بخت هستند تقاضا دارم در مجازاتم تخفیف قائل شوید. بنا به این گزارش، در پایان جلسه هیات قضایی وارد شور شد تا رای صادر کند. ...
به خاطر المیرا قتل را گردن گرفتم!
رابطه ما شروع شد و یکبار گفت می خواهد قاچاقی به همراه بچه اش از مرز خارج شود و به انگلیس نزد برادرش برود. به او گفتم برای یک زن جوان این کار خوب نیست و صبر کن تا گذرنامه بگیری. اما المیرا مدام از شوهرش گلایه می کرد. بعد هم گفت که همسرش باید بمیره تا هم از دست آزار و اذیت هایش نجات یابد هم اینکه ارثیه او به پسرش برسد. اما من نمی خواستم کسی در این میان کشته شود و فقط گفتم برای گرفتن زهر چشم آماده ...
بلایی که دو جوان کرجی بر سر دختران پولدار آوردند/ببینید
؟ می خواستیم شب ولنتاین با دخترها بیرون برویم و بعد از آن خودرو را رها کنیم. ماشین را چه کردید؟ نزدیک قهوه خانه یک کانکس پلیس بود وماشین را همانجا پارک کردیم. بعد هم به یکی از دوستانم زنگ زدم -سومین متهم- و از او خواستم به قهوه خانه بیاید. چطور دستگیر شدید؟ داخل قهوه خانه بودیم که چند مأمور پلیس آمدند و پرسیدند خودروی بنز برای چه کسی است. ما که ...
برای طلبه شدن نه خوابی دیدم؛ نه برایم جذابیتی داشت/ مهریه همسرم 3500 تومان است
نتوانستم به پایان برسانم و با خنده حضّار از منبر پایین آمدم اما پس از آمدن به قم در همان سال های اول به اردکان یزد رفتم و در همین سفر ارادت خاصّی به مرحوم آیة الله خاتمی پیدا کردم نمونه اخلاق و تواضع بود و دو ماه محرم و صفر رزوی یک یا چند منبر شامل مسأله، حدیث و روضه داشتم به مدت تقریباً یک ربع ساعت و از آن تاریخ به بعد در روستاهای متعدد محرم، صفر، رمضان منبر رفتم و تا حدّی موفق هم بودم و برخی از ...
اتهام قتل به گردن موتورسوار سیاه پوش
مدام به خواستگاری می رفتم، اما پدرش مخالف ازدواج بود، برای همین محل زندگی شان را تغییر دادند. بعد از آن بود که خانه تازه شان را هم پیدا کردم و دوباره به خواستگاری رفتم، اما پدرش آب پاکی را روی دستم ریخت به طوری که مجبور شدم با دختر دیگری ازدواج کنم. متهم گفت: من به علت پشتکاری که داشتم مردی معروف شدم و کتاب های زیادی نوشتم. در چند فیلم و تئاتر بازی کردم و جوایز زیادی هم کسب کرده بودم تا اینکه یک روز ...
درخواست گذشت به خاطر دختران دم بخت
کشتن مقتول صحبت کرد، اما قبول نکردم تا اینکه با اصرار او به ناچار قبول کردم و او را کشتم. متهم در خصوص قتل گفت: روز حادثه جهانگیر کلید خانه مقتول را داد و گفت می خواهد با خانواده اش به سفر شمال برود. کلید را گرفتم و طبق نقشه وارد خانه شدم. مقتول در اتاق خواب روی تختخوابش دراز کشیده بود. به محض اینکه داخل اتاق شدم با میله آهنی به سرش زدم. سپس پارچه ای دور گردنش پیچاندم و او را خفه کردم. بعد از آن ...
من که مثل پنجعلی با پول پرسپولیس در زعفرانیه خانه نخریدم
حتی آب، برق و تلفن هم مانده ام. من همه زندگی ام را گذاشته ام به پای پرسپولیس آن وقت دلم می گیرد وقتی محمد پنجعلی همبازی من می آید و از علیرضا بیرانوند دفاع می کند. مگر محمد پنجعلی چه گفته است؟گفته که اتفاقاً بیرانوند خیلی هم خوب گلری کرده است. آقای پنجعلی، من وحید قلیچ که مثل شما پرسپولیس را ول نکردم بروم قطر پول دربیاورم و در زعفرانیه خانه بخرم. مثل شما در خیابان ولیعصر مغازه آنچنانی ...
3 نفر از آن آسمانی ها
به گزارش ، روزنامه شهروند نوشت: سه متخصص بودند. سه کارمند با سابقه و حرفه ای که برای شرکت در یک جلسه کاری به یاسوج می رفتند. قرار بود صبح همان روز تلخ، در جلسه ای شرکت کنند که نتیجه آن می توانست به تأسیس یک نیروگاه بزرگ برقی در گچساران ختم شود؛ پروژه ای که سه نفری، یک سال روی آن کار کردند و تمام تخصص خود را به کار بردند. آن روز قرار بود روز بزرگی باشد. قرار بود نتیجه یک سال کار خود را ببینن ...
محاکمه مرد نانوا به اتهام قتل زن دوم
دانگ از خانه ام را به نامش سند زده بودم ناراحت بودم، تا این که آخرین بار بیست و چهارم تیر94 بود که تلفن همراه پروانه زنگ خورد، اما او پاسخ نداد. از او خواستم جواب بدهد، اما گوش نکرد. چند بار دیگر هم یک ناشناس با تلفن همسرم تماس گرفت. من که عصبانی شده بودم با او درگیر شدم و یک سیلی به صورتش زدم. همان موقع سر همسرم با مبل برخورد کرد و خون جاری شد .من از شدت عصبانیت خانه را ترک کردم، اما چند ساعت بعد ...
زورگویی به مردم، توجه نکردن به خواست مردم و ...
.... وقتی به مهندس راه و ساختمان می گوییم که به بیابان برو می خواهیم جاده سازی کنیم، نمی رود. مهندس عمران می گوید باید افغانی ها کار کنند. این به نبود فرهنگ کار در ایران هم بر می گردد یک روز من از خانه بیرون آمدم و دیدم آقایی پشت ماشین نشست؛ همراهان فکر کردند که سوء قصدی دارد بررسی کردندکه ببینند چه است؟ گفت از حاج آقا عذرخواهی می کنم؛ من مهندس هستم، آمده ام لباسم را عوض ...
اگر جنگ اولویت اولِ کشور شود، پیروز می شویم
، من اجازه صحبت گرفته بودم که به بعد از صحبت شما موکول شد. به دلیل این که من خودم از بدو تأسیس وزارت صنایع سنگین ، که در جنگ به وجود آمد، در این وزارتخانه بودم، می شود گفت همواره این دردهایی که آقای شمخانی گفتند کمابیش در آن جا مطرح بوده و ما می دانستیم. منتهی هیچ وقت نمی دانستیم این درد را در صنعت چگونه درمان کنیم. دلیلش هم این است که ما در جنگ حضور نداریم. حضور ما در جنگ از طریق شماست و خواسته های ...
هرجا فضول باشی ها کمترند،حجاب خانم ها بهتر است/بسیج مردمی را برای مقابله با مردم استفاده کردن و مردم را ...
هر جایی که حمله ورها و حمله کننده ها کمتر هستند، حجاب خانم ها هم بهتر است. مردم فهمیده هستند؛ این همه مسجد و هیأت سینه زنی می روند، کسی به آنها چیزی می گوید؟ وقتی در خیابان می دود و یکی را می گیرد، ماشین گشت به زور می برد، او هم بالا می رود و چارقدش را علم می کند. دارد لج بازی می کند؛ به همین دلیل که چارقد(روسری) سرش بوده و از خانه بیرون آمده است. اگر می خواست بی حجاب باشد از همان خانه روسری خود را در می آورد. ...
سرنوشت فرمان امام خمینی برای بسیج نیروهای چریکی، پارتیزانی و مقاومت مردمی قبل از جنگ چه شد؟ / مانور ...
گفته شد... نمی دانم بعد دیگر چه شد. ایشان البته مهرماه 58 اعدام شد. نمی دانم؛ اما دقیقا یادم هست که حضرت امام گفتند؛ اگر مسئله اش اهانت به من است؛ من بخشیدمش. اگر مسئله دیگری نسبت به ملت دارد؛ طبق قانون عمل شود. اما همین که سرهنگ امیرکیا چشمش به آقای بازرگان افتاد؛ احترام نظامی گذاشت.بازرگان گفت اینجا چکار می کنی؟ گفت آقا من در پارچین هستم. من مراقب بودم که پارچین دست ...
طنز؛ مریض ترین عضو
از سرچ کردن علایم در اینترنت، حدس زدم از این ویروس جدیدها گرفته ام. بعد از فهمیدنِ اینکه اولین نفر خانواده هستم که در اسفند مریض می شوم خیلی خوشحال شدم و رفتم دکتر و تمام علایم آنفلوآنزا را به عنوان مشکلاتم مطرح کردم. دکتر هم که اصرار من را دید سه روز استعلاجی نوشت و موقع رفتن به من گفت ولی بعید میدونم چیزیت باشه! . بلافاصله به مادرم زنگ زدم و با سرفه و آه و ناله جریان را تعریف کردم. سرخوش رفتم ...
همه چی فروش
آقای پلیس یا نگهبان یا هر آدم بزرگسالی که مهربان به نظر می رسد.اما من گوشم بدهکار این حرف ها نبود ! از همان اول هم غد بودم و یکدنده.گم که می شدم ، نه یک قطره اشک می ریختم ، نه به روی خودم می آوردم که اتفاقی افتاده. مثل آدم بزرگ ها دستانم را در جیبم می کردم و سوت می زدم و برای خودم راه می افتادم وسط بازار.پاساژها را خیلی دوست داشتم.بیشتر از دوست داشتن برایم عجیب بودند. یک جایی شبیه آپارتمان که ...
عادت های نوشتن اسدالله شعبانی/ وقتی بهار پنجره ام را گشود
همان کودکی همیشه با من بوده و الان هم اگر به سلیقه و نظر من باشد دوست دارم کتاب هایم را در همه جای خانه پخش کنم. من در محیطی با محرومیت های شدید که بهداشت و تغذیه خوب نبود، زندگی کردم و زندگی ام همراه سگ، گرگ و حیوان های اهلی و وحشی بود و طبیعت واقعی را با تمام وجود حس می کردم، از آسمان رنگارنگ و گل های زیبای منطقه کوهستانی همدان گرفته تا حیواناتی که با آن ها انس گرفته بودم و همزیستی ...
ماجرای یک زن صیغه ای که دزد شد!
چاپ خبر به گزارش آفتاب ری ، اگر می توانستم در همان دوران نوجوانی مهارت های شغلی یا هنری مانند گلدوزی، خیاطی یا آرایشگری بیاموزم، امروز به این فلاکت دچار نمی شدم و مجبور نبودم برای گذران زندگی دست به سرقت بزنم تا شوهرم مرا طلاق ندهد و حداقل سایه یک مرد بالای سرم باشد اما زندگی من از همان دوران کودکی در حالی به سوی تیره بختی رفت که حتی نتوانستم ... زن 28 ساله ای که به اتهام ...
اخبار گوناگون
.... وقتی قانون را با ملاحظاتی که گرفتار آن هستیم دور بزنیم، این عارضه ها پدیدار می شوند و هر روز رشد بیشتری می کنند و کار به جائی می رسد که چاره کردن آن مشکل می شود./ روزنامه جمهوری اسلامی ادعاهای احمدی نژاد در باره سقوط نظام،برگرفته از حرفهای عبدالقادر هندی است! عباس عبدی نوشت: از همان روزی که قصد مدیریت جهانی و نفی هولوکاست را در برنامه خود داشت تا امروز که این نامه را ...
بیکاری؛ تنپوشی بر تن تحصیلکردگان دانشگاهی
رشتخوار در رابطه با معضل بیکاری در این شهرستان به خبرنگار ما گفت: الآن حدود 28 سال سن دارم و هنوز امکان ازدواج برایم به دلیل نبود شغل مناسب فراهم نشده است، بالاجبار برای کار کردن به همراه چند تن دیگر از دوستان راهی مشهد شدم، دوری از خانواده، درآمد حداقلی و مشکلات زندگی مجردی امروز گریبان گیر من و همشهریان من است. وی در ادامه این مطلب و با اشاره به اینکه وی دارای تحصیلات عالیه دانشگاهی است ...
فرهاد مهندس پور: تئاتر احمق و ضد اجتماعی شده است و این تئاتر چه طور جامعه را نشان می دهد؟
...> مهندس پور: بله، در آنجا کارهایی حضور داشتند که به جشنواره راه پیدا نکرده بودند و اجراهای ناقصی بودند. آن هم یک ماجرایی داشت. در مورد علیخانی همین حرف را می توانم بزنم. در یادداشتم نوشتم علیخانی بعد از برگشت طولانی مدتش به تئاتر ایران کاری کرد که قبلاً روی صحنه برده بود. یعنی اینقدر اهل ریسک نبود کار جدیدی شروع کند. شاید ترسی داشت تا جایی که با همان تیم کار کرد. مهندس پور ...
پاسخ آملی لاریجانی به حرف های احمدی نژاد
همکاری می دادم مخالفت می کردند. به عنوان کسی که در آن موقع کارشناس ارشد حقوق بین الملل و تجربه مدیریت امور بین الملل را هم در کارنامه داشتم و حرف برای گفتن در حوزه تخصصی خود داشتم، اما فضا فوق العاده برای فعالیت بسته شده بود، لذا من خودم را از مجموعه ریاست جمهوری بازخرید کردم و مشغول به کار تخصصی رشته خودم شدم. حدود 5 الی 6 سال در محیطی غیر از نهاد ریاست جمهوری فعال بودم، تا بالاخره پیشنهاد معاونت ...
شوهر صیغه ای دست به کار وحشتناکی زد که ....
از همسرش جدا شد و به هر سختی بود، بچه هایش را به دندان گرفت و بزرگ کرد. دو سال بعد از طلاق از همسر اولش متوجه ارتباطش با مردی جوان شدم که برخی از اوقات به خانه او در بولوار امیریه رفت و آمد می کرد. پدرم با این رفتارش به شدت مخالف بود؛ برای همین به من گفت برای مدتی کوتاه به عقد متهم درآمده و قرار است که با هم ازدواج کنند. از همان روزهای اول از این مرد خوشم نمی آمد و هر بار که خواهرم را می دیدم، از ...
خاطرات اعجاب انگیز حشمت مهاجرانی
جزء کسانی است که هنوز با هم تماس داریم و هر وقت به دبی می آید میهمان من است. خیلی با وفا است و ارتباطش با من هنوز ادامه دارد، پروین هم همینطور. زمانی که سرمربی عمان بودم پیغام فرستادم که در تهران مقابل کاپیتان خودم بازی نمی کنم و واقعا این کار را کردم و در برابر تیم ملی که پروین سرمربی آن بود، روی نیمکت ننشستم. یادم می آید بعد از همان بازی به علی پروین زنگ زدم و گفتم این بازیکنی که تعویض کردی نامش ...
خانواده مرد سالخورده کبدش را به بیماران هدیه کرد
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی قم فردا ، خانواده مرد سالخورده که بر اثر سانحه تصادف مرگ مغزی شده بود، کبد و بافت های نسوج بدن او را در بیمارستان سینای تهران به بیماران هدیه کردند. به گزارش جام جم، قربانعلی هوشور 65 ساله روز 21 بهمن همراه همسرش به یکی از بانک های شهر هشتگرد کرج رفته بود. آنها بعد از این که کار بانکی شان تمام شد، به آن سوی خیابان رفتند تا ازآنجا راهی خانه شان شوند. اما نمی ...
دوستم با نقشه شوم وارد خانه شد! حال زنم خوب نیست
به گزارش آفتاب، مرد جوان که به اتهام ایجاد مزاحمت و درگیری دستگیر و به همراه شاکی پرونده به کلانتری هدایت شده بود درحالی که عنوان می کرد این خواست خدا بود که حامد به پلیس 110 زنگ بزند به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: اواخر سال گذشته بود که یکی از دوستان قدیمی ام نزد من آمد . آن روز از دیدن او خیلی خوشحال شدم و حامد را به خانه ام دعو ...
محمدحسین فرح بخش: وزارت ارشادِ روحانی ترسو و بی جرأت است
اتفاقا به موسوی رأی دادم. وقتی هم شمقدری رئیس سازمان سینمایی شد، من قبلا ایشان را ندیده بودم و در همان دیدار اول به او و سجادپور گفتم که من به موسوی رأی داده ام، اما الان احمدی نژاد را به عنوان رئیس جمهور قبول دارم. بارها به شمقدری گفتم اگر می خواهید بمانید باید مثل سیف الله داد باشید. دو سال اول مدیریت شمقدری از سیف الله داد هم بهتر است. اگر سر تعطیلی خانه سینما با شمقدری همراهی می ...
فقدان پدرها و تنهایی پسرها
که گذرانده بودم. به خیال که تنهایی اش را به رختخواب می برد و نمی دانستم چرا. به بابک که دهه چهلمش را می گذراند و نه آن قدر دور بود که خیال را نبیند، نه آن قدر نزدیک که دست هاش را بگیرد. و به خودم، خود معلقم. از تنِش امروز فرصتی برای زنگ زدن به نیلو پیدا نشد. گرچه می ترسیدم از این که بدانم چه به سرش آمده. تلفنم را دیر جواب داد: خوبی؟ کِی ولت کردن؟ آینه تال آینه تال عنوان ...
ضرورت برجسته کردن اخلاق شهدا در کتب درسی و برنامه های سیما/ ولایت فقیه؛ سفارش مشترک همه شهیدان است
دارم که هیچگاه از دهنم نمی رود؛ نگهبان بودم، پستم تمام شد، آمدم پایین دیدم کسی جلوی در سنگر خوابیده، گفتم لابد نوبت او است، پایی به او زدم و گفتم نوبت پُست دادن تو است، پاشد و گفت باشه؛ {بعدها فهمید}او فرمانده لشکر مهدی زین الدین بود که از شدت خستگی آنجا خوابش برده بود و این تواضع شهید زین الدین است. دکتر رفیعی اظهار داشت: دو جور شهید داریم، اصلی و حُکمی؛ شهید اصلی کسانی که در جبهه شهید ...
پشیمانی از قتل همسر دوم
مرده باشد به همین دلیل از عصبانیت خانه را ترک کردم، اما بعد از ساعتی که برگشتم و متوجه شدم نفس نمی کشد. متهم در ادامه در جواب هیئت قضایی در خصوص آثار کبودی و جراحات روی بدن مقتول گفت: من فقط یک ضربه زدم و از آثار جراحت و کبودی اطلاعی ندارم. او در حالی که اشک می ریخت، گفت: قبلاً نیز در اظهاراتم گفته بودم که یک سیلی زده ام، اما باور کنید ضربه کشنده ای نبود. مرگ او اتفاق تلخی بود. من به همسرم علاقه داشتم و هیچ وقت راضی به مرگش نبودم. حالا هم تسلیم رأی دادگاهم. در پایان هیئت قضایی جهت صدور رأی وارد شور شد. ...