سایر خبرها
با انجام این تست از سن واقعی خود آگاه شوید!
دارند و بعضی 31 روز. چند ماه 29 روز دارد؟ 2. اگر دکتر به شما 3 قرص بدهد و بگوید هر نیم ساعت یک قرص بخور چقدر طول می کشد تا تمام قرص ها خورده شود؟ 3. من ساعت 8 شب به تختخواب رفتم و ساعتم را کوک کردم که 9 صبح زنگ بزند وقتی با صدای زنگ ساعت از خواب بیدار شدم، چند ساعت خوابیده بودم؟ 4. عدد 30 را به نیم تقسیم کنید و عدد 10 را به حاصل آن اضافه کنید چه عددی به دست می آید ...
عاشق راننده سرویس شدم؛بخاطر اینکه با او باشم پذیرفتم که همسر پسرش شوم!
بهانه ای شد تا کریم مرا از داشتن فرزندی دیگر محروم کند. او چند بار مرا مجبور به سقط جنین کرد تا مرا به عقد دایم خودش درنیاورد. من هم که در یک شرکت مشغول به کار شده بودم برای آن که حس حسادت او را برانگیزم دوباره دست به اشتباهات گذشته زدم و به صورت تلفنی با دو تن از همکارانم ارتباط برقرار کردم. از آن روز به بعد درگیری های ما شدت گرفت و او با بیان ارتباطات زشت گذشته ام مرا تحقیر می کرد دیگر خانه او به جهنمی برایم تبدیل شده بود و همسرم روزهای زیادی را نزد همسر اولش می رفت. چاره ای نداشتم جز آن که سکه ها را ببخشم و طلاق بگیرم تا از این وضعیت رهایی یابم. ...
درخواست گذشت به خاطر دختران دم بخت
کشتن مقتول صحبت کرد، اما قبول نکردم تا اینکه با اصرار او به ناچار قبول کردم و او را کشتم. متهم در خصوص قتل گفت: روز حادثه جهانگیر کلید خانه مقتول را داد و گفت می خواهد با خانواده اش به سفر شمال برود. کلید را گرفتم و طبق نقشه وارد خانه شدم. مقتول در اتاق خواب روی تختخوابش دراز کشیده بود. به محض اینکه داخل اتاق شدم با میله آهنی به سرش زدم. سپس پارچه ای دور گردنش پیچاندم و او را خفه کردم. بعد از آن ...
از دیدار اینستاگرامی تا جنایت در بزرگراه
جرئت نمی کرد اسم طلاق را بیاورد. می گفت یک بار همین طوری از طلاق گفته و شوهرش تهدیدش کرده بود او را می کشد و جسدش را داخل خانه چال می کند. اصلا نمی خواستم شوهرش را به قتل برسانم. فقط می خواستم زهر چشم بگیرم تا دست از اذیت وآزارهای فرزانه بردارد. نمی دانم آن روز چطوری شلیک کردم و چه اتفاقی افتاد. باور کنید نمی خواستم او را به قتل برسانم. سعید در جدید ترین اظهاراتش که در جلسه آخرین دفاع بود، گفت: آن ...
ماجراهای من و دوچرخه
این باعث شده بود خیلی بیشتر توی چشم باشم. ترم سوم یک روز صبح وقتی از جلوی کلانتری خیابان شریعتی بابل که درست سر راهم از خانه به دانشگاه بود، رد می شدم، دو نفر از مسئولان کلانتری با داد و هوار متوقفم کردند و گفتند که بروم توی کلانتری. می خواستند دوچرخه ام را ضبط کنند که نگذاشتم و زنگ زدم به همخانه ام تا بیاید دوچرخه را ببرد، چون خودم باید می رفتم سر کلاس. از آن روز به مدت پنج ماه برای ...
چی شد که این طوری شد مهندس؟!
...، دوا موا نمیاد! زنگ زدم خونه زکریای رازی، می گفت کلانتری ریخته بود کارگاهش که شیشه تولید می کنی! مثکه بند کردند به همه مهندس شیمی ها که ببینند کی شیشه تولید می کنه و اینا! خلاصه شیشه پیدا نکردند، ولی شیشه های آبکی جات رو با خودشون بردن! عین بید می لرزید! شیخ بهایی به زکریای قزوینی اشاره می کند: ایشون از دوستان هستند؟! خیام با بی حوصلگی جواب می دهد: این هم زکریاست! منتهی از نوع قزوینی اش ...
ناگفته های جهاد سازندگی از اوج تا اضمحلال به روایت یک جهادگر نُخبه + تصاویر قدیمی
دانشگاه فردوسی مشهد زبان خارجه می خواند، که انقلاب شد؛ دوره ارشد را در دانشگاه تهران و در رشته جامعه شناسی ادامه داد و مدرک دکتری را در مدیریت بازاریابی بین الملل از دانشگاه تربیت مدرس گرفت. من به واسطه پسرش مهدی با او آشنا شدم. بعد از دو ماه بالاخره پیگیریها به نتیجه رسید و عصر یکی از روزهای اوایل بهمن ماه، در دفتر یکی از آشنایان مهدی قرار گذاشتیم؛ عصرگاه این روز شلوغ، برای انجام مصاحبه ره سپار ...
وقتی وارد اتاق خواب کیومرث شدم خشکم زد / او شب ها با زنان خیابانی بود + عکس
پیچیدن پارچه دور گردنش خفه کرد. علی پول ، طلا و همه اسنادی را که داخل گاوصندوق بود دزدید و آنها را به من داد. قرار بود پول ها را بین خودمان تقسیم کنیم اما خیلی زود بازداشت شدم. وی در حالی که سرش را پایین انداخته بود گفت: قبلا تحت فشار گفته بودم با انگیزه مالی نقشه قتل دوستم را کشیدم اما حالا می گویم به خاطر رفتارهای بد کیومرث تصمیم به قتل او گرفتم. حالا فقط به خاطر دو دخترم که دم بخت هستند تقاضا دارم در مجازاتم تخفیف قائل شوید. بنا به این گزارش، در پایان جلسه هیات قضایی وارد شور شد تا رای صادر کند. ...
بلایی که دو جوان کرجی بر سر دختران پولدار آوردند/ببینید
؟ می خواستیم شب ولنتاین با دخترها بیرون برویم و بعد از آن خودرو را رها کنیم. ماشین را چه کردید؟ نزدیک قهوه خانه یک کانکس پلیس بود وماشین را همانجا پارک کردیم. بعد هم به یکی از دوستانم زنگ زدم -سومین متهم- و از او خواستم به قهوه خانه بیاید. چطور دستگیر شدید؟ داخل قهوه خانه بودیم که چند مأمور پلیس آمدند و پرسیدند خودروی بنز برای چه کسی است. ما که ...
من که مثل پنجعلی با پول پرسپولیس در زعفرانیه خانه نخریدم
حتی آب، برق و تلفن هم مانده ام. من همه زندگی ام را گذاشته ام به پای پرسپولیس آن وقت دلم می گیرد وقتی محمد پنجعلی همبازی من می آید و از علیرضا بیرانوند دفاع می کند. مگر محمد پنجعلی چه گفته است؟گفته که اتفاقاً بیرانوند خیلی هم خوب گلری کرده است. آقای پنجعلی، من وحید قلیچ که مثل شما پرسپولیس را ول نکردم بروم قطر پول دربیاورم و در زعفرانیه خانه بخرم. مثل شما در خیابان ولیعصر مغازه آنچنانی ...
سرقت برای خرید هدیه ولنتاین
رانندگی با ماشین دنده اتوماتیک را یادمان داد. این متهم ادامه داد: شب به یک دوست دیگرم زنگ زدم که با هم به قهوه خانه برویم. در مسیر قهوه خانه هم گردنبندی را که گرفته بودیم فروختیم و می خواستیم عروسک و حلقه برای آن دو دختر بخریم. نزدیک قهوه خانه یک کانکس پلیس بود و چنددقیقه بعد از آنکه به قهوه خانه رفتیم، مأموران آمدند و پرسیدند ماشین مال کیست و بعد از آنکه ما چیزی نگفتیم، جیب همه را گشتند و ...
محاکمه مرد نانوا به اتهام قتل زن دوم
دانگ از خانه ام را به نامش سند زده بودم ناراحت بودم، تا این که آخرین بار بیست و چهارم تیر94 بود که تلفن همراه پروانه زنگ خورد، اما او پاسخ نداد. از او خواستم جواب بدهد، اما گوش نکرد. چند بار دیگر هم یک ناشناس با تلفن همسرم تماس گرفت. من که عصبانی شده بودم با او درگیر شدم و یک سیلی به صورتش زدم. همان موقع سر همسرم با مبل برخورد کرد و خون جاری شد .من از شدت عصبانیت خانه را ترک کردم، اما چند ساعت بعد ...
اگر جنگ اولویت اولِ کشور شود، پیروز می شویم
درست استفاده شود، قطعا می تواند در حد توان خودش نیازمندی جنگ را باز پس دهد و حتی بیشتر از توانی که (در حال حاضر) دارد بازده بدهد . این ها واقعیت هایی است که باید برای آن تأسف خورد اما با حرکتی که شروع شده است، و نیز اگر قرار است فرمان مداوم حضرت امام در ارتباط با جنگ را اجرا کنیم، چاره ای جز این نداریم که خود را با این شرایط منطبق کنیم، اگر (چنین) نکنیم طبیعتا زمان را از دست داده ایم و (فردا) تمام ...
سرنوشت فرمان امام خمینی برای بسیج نیروهای چریکی، پارتیزانی و مقاومت مردمی قبل از جنگ چه شد؟ / مانور ...
را بگیرم. تا دست به لامپ زدم؛ دستم چسبید شروع کرد به دود کردن. دستم را جدا کردم اما پوست دست روی لامپ مانده بود و دود می کرد. گفتم: یک چوب بدهید لامپ را بشکنم. آقا مخالفت کردند. دستمالی به من دادند آن را در مچم گرفتم و محکم فشردم که خونی زمین نریزد. حالا امام اصرار دارند که دستت را باز کن ببینم. من گفتم آقا دیگه هر چه بود اتفاق افتاده. گفت پوست هاش آنجا می سوزه باز کن ببینم. ...
عادت های نوشتن اسدالله شعبانی/ وقتی بهار پنجره ام را گشود
ای شد تا در یک روز سرد زمستانی مهمان خانه باصفا و صمیمی اش در طبقه سوم آپارتمانی در غرب تهران شوم. زنگ که به صدا درمی آید، مردی بلندبالا و لاغراندام بانگاه مهربانی از پشت عینک و لبخندی بر لب به استقبالم می آید و به همسرش می گوید این همان ملیسا خانمی است که گفتم و همسرش، منیژه پورقبادی، از کتابداران و کارشناسان کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، با رویی گشاده به استقبالم می آید و مرا به ...
سرقت بنز برای خوشگذرانی با دختران در ولنتاین! +عکس
سرقت خودروی بنز به علی وسلیه ایردموسی؛ بازپرس شعبه پنجم دادسرای ناحیه 34 گفت: من با پیمان و بیژن دوست هستم، شبی که سرقت انجام شد در منزل پیمان در کرج بودم و با دوستم به نام سهیلا چت می کردم که سهیلا به من گفت فردا روز وَلنتیان است و باید با هم بیرون برویم و خوش بگذرانیم. وی ادامه داد: من چتم با سهیلا را به پیمان نشان دادم که پیمان نیز گفت برای دوستش میترا کادو نخریده و پولی ندارد، به همین ...
شوهر صیغه ای دست به کار وحشتناکی زد که ....
از همسرش جدا شد و به هر سختی بود، بچه هایش را به دندان گرفت و بزرگ کرد. دو سال بعد از طلاق از همسر اولش متوجه ارتباطش با مردی جوان شدم که برخی از اوقات به خانه او در بولوار امیریه رفت و آمد می کرد. پدرم با این رفتارش به شدت مخالف بود؛ برای همین به من گفت برای مدتی کوتاه به عقد متهم درآمده و قرار است که با هم ازدواج کنند. از همان روزهای اول از این مرد خوشم نمی آمد و هر بار که خواهرم را می دیدم، از ...
خاطرات اعجاب انگیز حشمت مهاجرانی
جزء کسانی است که هنوز با هم تماس داریم و هر وقت به دبی می آید میهمان من است. خیلی با وفا است و ارتباطش با من هنوز ادامه دارد، پروین هم همینطور. زمانی که سرمربی عمان بودم پیغام فرستادم که در تهران مقابل کاپیتان خودم بازی نمی کنم و واقعا این کار را کردم و در برابر تیم ملی که پروین سرمربی آن بود، روی نیمکت ننشستم. یادم می آید بعد از همان بازی به علی پروین زنگ زدم و گفتم این بازیکنی که تعویض کردی نامش ...
خانواده مرد سالخورده کبدش را به بیماران هدیه کرد
به گزارش پایگاه خبری تحلیلی قم فردا ، خانواده مرد سالخورده که بر اثر سانحه تصادف مرگ مغزی شده بود، کبد و بافت های نسوج بدن او را در بیمارستان سینای تهران به بیماران هدیه کردند. به گزارش جام جم، قربانعلی هوشور 65 ساله روز 21 بهمن همراه همسرش به یکی از بانک های شهر هشتگرد کرج رفته بود. آنها بعد از این که کار بانکی شان تمام شد، به آن سوی خیابان رفتند تا ازآنجا راهی خانه شان شوند. اما نمی ...
دوستم با نقشه شوم وارد خانه شد! حال زنم خوب نیست
به گزارش آفتاب، مرد جوان که به اتهام ایجاد مزاحمت و درگیری دستگیر و به همراه شاکی پرونده به کلانتری هدایت شده بود درحالی که عنوان می کرد این خواست خدا بود که حامد به پلیس 110 زنگ بزند به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: اواخر سال گذشته بود که یکی از دوستان قدیمی ام نزد من آمد . آن روز از دیدن او خیلی خوشحال شدم و حامد را به خانه ام دعو ...
محمدحسین فرح بخش: وزارت ارشادِ روحانی ترسو و بی جرأت است
گفتم این فیلم صاحب دارد و حق ندارد این برخوردها را سر صحنه داشته باشد. شروع کرد به خودش رکیک ترین فحش ها را دادن! او را آرام کردم و گفتنم فعلا در مرحله پیش تولید هستیم و خواستم قضیه همانجا تمام شود. فیلمبرداری شروع شد و در همان سه چهار روز اول به اصغر نعیمی دستیار فیلم گفت از فردا سر صحنه نیا! دیدم به هیچ شکلی نمی شود با این آدم کنار آمد و او مدام سر هر مسئله ای به عوامل مختلف فحاشی می ...
ضرورت برجسته کردن اخلاق شهدا در کتب درسی و برنامه های سیما/ ولایت فقیه؛ سفارش مشترک همه شهیدان است
دارم که هیچگاه از دهنم نمی رود؛ نگهبان بودم، پستم تمام شد، آمدم پایین دیدم کسی جلوی در سنگر خوابیده، گفتم لابد نوبت او است، پایی به او زدم و گفتم نوبت پُست دادن تو است، پاشد و گفت باشه؛ {بعدها فهمید}او فرمانده لشکر مهدی زین الدین بود که از شدت خستگی آنجا خوابش برده بود و این تواضع شهید زین الدین است. دکتر رفیعی اظهار داشت: دو جور شهید داریم، اصلی و حُکمی؛ شهید اصلی کسانی که در جبهه شهید ...
پشیمانی از قتل همسر دوم
شده بود فکر کنم او به من خیانت کرده و با کسی دیگر در ارتباط است. چندبار هم با او صحبت کردم، اما بی فایده بود و او با بی اعتنایی جوابم را می داد. این گذشت تا اینکه روز حادثه تلفن همراهش زنگ خورد، اما جواب نداد. از آنجائیکه چند بار فرد ناشناسی با تلفن همراهش تماس گرفته بود، عصبانی شدم و با هم درگیر شدیم. در آن درگیری یک سیلی به صورتش زدم و همان موقع سرش به مبل خورد که یکباره خون جاری شد. فکر نمی کردم ...
مادر زن دامادش را با ضربات سنگ کشت/ کشف جسد از زیر خروارها خاک
رویداد24 -جسد داماد معتادی که در درگیری با خانواده همسرش و با ضربات مادرزنش به قتل رسیده بود، پس از ماه ها در تاکستان پیدا شد.پنجم آذر زن جوانی با مراجعه به کلانتری 101 تجریش به مأموران اعلام کرد که همسرش یعقوب 36 ساله چند روز قبل از خانه خارج شده و دیگر بازنگشته است . با تشکیل پرونده مقدماتی و به دستور بازپرس شعبه هشتم دادسرای ناحیه 27 تهران، پرونده گمشدن این مرد جهت رسیدگی در اختیار ...
گفت وگو با مهراب و ژوله ؛ طناز های فضای مجازی و غیرمجازی
شقایق گفتم فعلا برو شاید برگردیم. به قولی دنبال کار من بودند که برگردم. من در موقعیت خیلی سختی قرار گرفته بودم. یک عده از دوستان من بودند که می گفتند ما هم بیاییم بیرون و من نمی دانستم چه بگویم. شاید آن موقع می گفتم به به چه دوستان خوبی دارم که به خاطر من آمدند بیرون اما بعد از یک سال کار و موقعیت و موفقیت و پول را از دست می دادند که من نمی توانستم جوابگوی شان باشم و مطمئنا بعد از 20 روز از عذاب وجدان ...
رابطه پنهانی با زن مشتری زندگیم را از هم پاشید | دوست زنم مرا با شهین در سینما دید و....
به گزارش آفتاب، بعد از این که خدمتم تمام شد به اصرار پدرم با دختر یکی از دوستانش ازدواج کردم و چون تنها پسر خانواده بودم، پدرم مدیریت مغازه فرش فروشی خود را به من سپرد، من هم قبول کردم و در آنجا مشغول به کار شدم، همه چیز عالی و خوب پیش می رفت، چند سالی از زندگی من و سمانه می گذشت اما خبری از بچه دار شدن ما نشد تا این که بعد از معاینات و انجام آزمایش ها متوجه شدم همسرم به دلیل مشکلات هورمونی قادر به بارداری نیست. سمانه هم وقتی از همه چیز ن ...
قصه ی شیرین فرهاد
.... خودش درباره ی خبر این طور نوشته: دیروز کمی برف آمد. خوشحال شدم. با سایه ام حرف زدم. خوشی دوید زیر پوستمان. هدیه ی کوچکی گرفتم از کودکی که قلب پاکی دارد؛ از جنس آفتاب و آیینه. قلبم روشن شد. به خانه آمدم. خوابیدم و خواب های بارانی دیدم. بیدار شدم. تلفن زنگ خورد. هم زمان همسرم از راه رسید: خبر را شنیده ای؟ هنوز گیج بودم. خبر؟، کدام خبر؟ ... بیش از 200 پیام تبریک می بینیم ...
رابطه نامشروع بین 2 پسر جوان | سهیل وسط مهمانی در جای خلوط به من دست درازی کرد و....
. همان موقع شالی را که همراه داشتم دور گردن او پیچیدم تا روی زمین افتاد. من که فرصت را مناسب می دیدم تسمه ای را که روی زمین افتاده بود دور گردنش پیچیدم. وقتی فهمیدم دیگر نفس نمی کشد ترسیدم و جنازه را پشت شمشادها کشاندم و به خانه رفتم. او درباره حمل جنازه گفت: من ماشین پدرم را برداشتم و با دوست صمیمی ام که در جریان کارهای سهیل بود تماس گرفتم. من و دوستم به پارک برگشتیم و جنازه را در یک کیسه ...
مهندسین از دغدغه هایشان می گویند
به گزارش ایسنا، اکثر دانش آموزان در دوران تحصیلشان علاقه دارند دکتر و مهندس شوند. بیشتر افراد برای رسیدن به آرزوهایشان تلاش می کنند و با همه انرژی خود دوران تحصیل را پشت سر گذاشته و با سختی تمام کنکور می دهند، شبانه روز درس می خوانند تا در رشته مورد علاقه خود قبول شوند، کسی که در کنکور پذیرفته می شود یکی از هفت خوان را می گذراند و کسی هم که پذیرفته نمی شود یک سال دیگر برای رسیدن به هدفش تلاش می ...
کولیبالی: می گویند قهر کرده، اما به خاطر مصدومیت مقابل پرسپولیس نیستم
. بازی با پای مصدوم وضعیت من را بدتر کرد و نتوانستم دیگر تمرین کنم. چند روز در خانه بودم و به خاطر مصدومیت خواستم استراحت کنم اما هر روز باشگاه گفت چرا موسی نیامده سر تمرین و به خاطر پول نیامده است. باشگاه به فدراسیون نامه زد که موسی کولیبالی نمی خواهد سر تمرین بیاید. واقعا این کار را کرده است؟ بله، باشگاه به دنبال یک بهانه است که فقط پول من را ندهد. من مصدوم هستم و اگر بازی با پرسپولیس ...