سایر منابع:
سایر خبرها
کارآفرینی که پس از ترک اعتیاد موجب اشتغال 25 بهبود یافته شد/ امیر عبدی: 700 میلیون تومان سرمایه در گردش ...
، برخی می گویند دوست ناباب اما من این را قبول ندارم، من در یک خانواده پر جمعیت متولد شدم، در جنوبی ترین شهر تهران زندگی می کردیم، پدر مرتب بالای سر ما نبود و مادرمان نیز اگر بود می توانست نقش مادر را صرفا برای ما بازی کند. همین که جذب محبت خارج از چارچوب خانواده شدم، هر چیزی که به ما پیشنهاد می شد دست رد به سینه آن نمی زدم و انجام می دادم، پدرم شغل آزاد داشت و آسیب رفاهی منجر به وقوع ...
چگونگی بازداشت مدیر مسئول "شرق"
بودن افراد، اعتیاد و دوره گردی اشاره کرد و حتی شرایط در محلات ذکر شده در گزارش به قدری بحرانی است که خانه های محله مورد بحث در روز ورود خبرنگار شرق به مشهد، یکی در میان توسط ستاد مبارزه با مواد مخدر پلمپ شده بودند که عکس آن نیز موجود است. در واقع گزارشی که به دست من رسید، با گزارشی که در روزنامه منتشر شد اصلا قابل مقایسه نبود. با این وجود، در گزارش جمله ای بود که شرایط خانم هایی از آن محله را روایت ...
بخشش مردی که همسرش را با چاقو کشت
افتاده بود. تحقیقات پلیس نشان می داد که زن جوان با شوهرش اختلاف داشته است. فریبرز 38 ساله دو ماه بعد از این حادثه در تبریز دستگیر شد. او در نخستین بازجویی ها به قتل همسرش اعتراف کرد و گفت: من فریده را دوست داشتم و شب و روز برای رفاه او کار می کردم. روز حادثه وقتی به خانه رفتم متوجه احضاریه دادگاه بابت پرداخت مهریه شدم در حالی که بشدت عصبانی بودم با همسرم درگیر شدم، فریده ...
تمسک به قرآن، وصیت پدرم بود/ سال ها کسی ندانست پسرش در اسارت است
رهبری بودند، هیچکدام از اطرافیانشان در جریان اسارت من نبودند تا جایی که یک روز پدرم منقلب می شود و می گوید: آیا پسرم را دوباره می توانم ببینم که در آن صورت همه متوجه اسارتم شدند. وی ادامه داد: متولد 43 هستم و زمانی که هفده ساله بودم، سه بار به جبهه اعزام شدم و در عملیات هایی همچون فتح المبین شرکت کردم. در اعزام سومم یعنی ظهر روز 21 بهمن ماه سال 61 طی عملیات والفجر مقدماتی، اسیر شدم و پس از ...
از عاشق پیشگی عامل آتش سوزی مجتمع 8 واحدی تا به زور رضایت گرفتن از مصدوم درگیری اوباش
بازخبر / مریم عرب انصاری : ساعت 9 صبح، حیاط پلیس امنیت اخلاقی تهران بزرگ. اوضاع مثل همیشه است؛ یعنی مثل روزهای دیگری که پلیس امنیت، عملیات انجام داده؛ حیاطش پر از آدم هایی است که به صف، دستبند در دست و پابند بر پا ایستاده اند. در گوشه حیاط نیز میزی پر از اقلام ممنوعه مکشوفه به چشم می خورد: کلت های سبک، سلاح های جنگی، انواع و اقسام چاقو، قمه ، تیزی ، مشروبات الکی و مواد مخدر ...
عجیب ترین بخشش ؛ پدر و مادر از قصاص پسرِ خواهر کششان گذشتند !
و به نقل از سرویس حوادث روزنامه ایران رسیدگی به این پرونده از سال 94بدنبال شلیک مرگبار در خانه ای واقع در ماهدشت شروع شد. در این حادثه دخترجوانی با شلیک گلوله برادرش به قتل رسیده بود. همزمان با دستگیری پسر جوان وی به قتل اعتراف کرد و گفت: به رفتارهای خواهرم ظنین شده بودم و فکر می کردم او روابط خوبی ندارد اما اشتباه کردم و باید تقاص پس بدهم. صبح دیروز متهم از زندان به شعبه یکم دادگاه کیفری استان ...
گذشت از مرد همسرکش بعد از 10 سال
حادثه ما با هم دعوا کردیم و من خانه را ترک کردم. صبح به خانه برگشتم تا پتو بردارم و به سر کار بروم، چون من نگهبان بودم و شب ها سردم می شد. زنم در را باز نکرد. خودم کلید داشتم؛ در خانه را باز کردم و وارد خانه شدم؛ به محض اینکه من را دید فحاشی کرد و بعد هم به سمت من حمله کرد. خیلی عصبانی شدم؛ کارد آشپزخانه را برداشتم و او را با چاقو زدم. به صورتم چنگ انداخت و با ناخن هایش دست ها و صورتم را ...
شرور سابقه دار ساختمان 8 واحدی را به آتش کشید!
نه جثه اش به هیکل درشت بقیه اراذل می خورد نه حرف زدنش؛ بدون بهونه ماجرا را تعریف می کند؛ درست برعکس همه که همیشه می گویند: اشتباهی گرفتنم و کاری نکردم می گوید: من عاشقم؛ انقدر که خانه دختری که دو ساله خاطرخواهشم رو آتش زدم؛ برای همین اینجام به گزارش عصر ایرانیان، لاغر است؛ انقدر که رگ های دستش بیرون زده و سبزی رگ هایش روی سفیدی پوست دستش بدجوری توی چشم می زند؛ سرش تراشیده است و پر از ...
مرد کثیف، زندگی زن 28 ساله را تباه کرد + جزییات
. از سوی دیگر روح و روانم به شدت آسیب دیده بود به طوری که وقتی در خانه با او تنها می شدم همه بدنم به لرزه می افتاد و از شدت ترس زبانم بند می آمد با وجود این نه تنها این راز را در سینه ام پنهان کردم بلکه از یادآوری آن نیز وحشت وجودم را فرامی گرفت و من هیچ گاه درباره این حوادث تلخ با کسی سخن نگفتم. سال ها از این ماجرا گذشت و با آزادی پدرم از زندان از آن محله نقل مکان کردیم اما ترس از جنس ...
سلام دوباره 2 اعدامی به زندگی +عکس
یادم رفت پتو باخودم ببرم، به همین خاطر به خانه برگشتم. اما آرزو به محض دیدن من بار دیگر شروع به فحاشی کرد. من که کنترل اعصابم را از دست داده بودم با چاقوی آشپزخانه به جانش افتادم و چند ضربه به او زدم. همان موقع فرزند هشت ماهه ام را در آغوش گرفتم و او را به خانه خواهرم بردم. دخترم را به خواهرم سپردم و سپس از ترس فرار کردم. من در مدت 11 سالی که در زندان هستم عذاب زیادی کشیده ام. در این ...
خدا مادر زیبایت را بیامرزد؛ بهترین مجموعه داستان سال 96
ها بوده باشد. هر چند وقتی مادربزرگم در بیست و سه سالگی ام مُرد، من که با دوستم جلوی مسجد ایستاده بودم، حرف می زدیم، می خندیدیم و دخترها را که از آنجا می گذشتند، نگاه می کردیم. الان هم نگرانی ام مرگ پدر و مادرم است. وقتی پدرم اشتهایش کم می شود، وقتی از دردی می نالد ناراحت و مضطرب می شوم. این ترس از دست دادن که گفتید، شاید در خیلی ها هم باشد و از ناخودآگاهم به داستان هایم نشت می کند. مثلا ایده ...
بسته پیشنهادی ایبنا برای خرید آثار ترجمه کودک و نوجوان از نمایشگاه
...> ژاکلین وودسون با انتشار آثار خود، جوایز ادبی معتبری از جمله مارگارت ادواردز را کسب کرده است. این نویسنده درباره رمان زیر نور ماه شیشه ای گفته است: دوست داشتم در مورد مواد مخدر بنویسم چون شاهد گسترش مواد مخدر در قشر عظیمی از جامعه هستم. این روزها می بینم که مواد مخدر در کشورمان بیداد می کند و من وقتی می بینم قدرتی برای مقابله با چیزی ندارم، سراغ نوشتن می روم. برای نوشتن این داستان مدت زیادی تحقیق ...
شوهر دومم به من شک دارد! می ترسم در خواب خفه ام کند
.... حدود یک سال به هر سختی بود تحمل کردم. خیلی سختی کشیدم. ولی بی فایده بود. هر روز که می گذشت اوضاع بدتر می شد. آنچه خیلی عذابم می داد اینکه احسان به داروهای روان گردان اعتیاد داشت و گاهی دچار توهم خطرناکی می شد. به من شک و ظن شدیدی داشت و فکر می کرد با فردی در ارتباط هستم. این اواخر اجازه نمی داد با پدر و برادرش روبه رو شوم و آن قدر کتکم می زد که مثل دیوانه ها شده بودم. ترس داشتم مبادا ...
گفت و گو با شاهرخ ظهیری، کارآفرین و بنیانگذار برند مهرام / داستان کارآفرینی با سس مایونز
شعارسال : شاهرخ ظهیری از کارآفرینان صنعت غذایی کشور است که برخی او را پدر صنایع غذایی ایران می دانند. ظهیری متولد سال 1309 در ملایر است. وقتی که 2 سال داشت خانواده او به تهران مهاجرت کردند و وقتی 4 سال داشت به خاطر شغل پدر، به مدت 12 سال به قم رفتند . ظهیری، در تابستان سال 1328 شمسی پدرش را از دست داد و با مدرک پنجم دبیرستان قدیم، برای امرار معاش خود و خانواده به عنوان معلم ...
روایت زنی که شغلش پرورش شتر است
شده ام، هنوز بچه ندارم و حالا بچه های من همین شترها هستند. حالا شش سال است که ازدواج کرده ام، برای من ازدواج در 23سالگی اتفاق خوبی بود، چون دخترهای روستاهای این طرف و آن طرف 12سالگی راهی خانه بخت می شوند. البته وضعیت روستای ما به مراتب بهتر از روستاهای اطراف است... بعد همان طور که به شتر تازه به دنیا آمده رسیدگی می کند، ادامه می دهد: 9 ساله بودم که پدرم فوت کرد، شغل آبا و اجدادی اش هم پرورش شتر بود ...
دایی پای چوبه دار بخشیده شد +عکس
چاقو در دست داشتند، اما وقتی شهباز غرق در خون نقش بر زمین شد ما دیدیم که چاقو کمال خونی است که بلافاصله به اتاق خواهرزاده اش رفت و چاقو را پنهان کرد. در حالی که بررسی ها حکایت از این داشت کمال، قاتل The Murderer پسر جوان است مأموران پویا و دایی 31 ساله اش را برای تحقیقات بازداشت کردند. کمال در بازجویی ها با اظهار پشیمانی به قتل شهباز اعتراف کرد. وی گفت: من سه بار به اتهام مواد مخدر Drugs ...
گفتگوی خبرنگار جنایی با قاتل بی رحم دانش آموز 10 ساله مشهدی + عکس
چاقو دسته سفیدی داشت که برای میوه خوری از خانه پدرم برداشته بودم تا داخل خودرو میوه بخورم! هنگام قتل تنها بودی؟ بله! کسی همراهم نبود. در مسیر تردد به جایگاه سوخت هم رفتی؟ نه! من روز قبل از این حادثه Incident در جایگاه سی ان جی کوی امیر سوخت گیری کردم. چون پرایدم دوگانه سوز است. زمانی که کودک را کتک می زدی، چیزی نگفت؟ فقط تقاضای کمک می کرد تا دیگران به او کمک کنند. بعد از آن که پیکر بی جان کودک بی گناه را رها کردی، کجا رفتی؟ به منزل پدرم بازگشتم و آن جا بودم تا این که در خواب توسط کارآگاهان اداره جنایی پلیس Police آگاهی دستگیر شدم. ...
پنج روایت از پنجره ها با غلط های دیکته ای
برعکس من که حق ندارم بعد از تاریک شدن هوا بیرون بروم. مامان می گوید: حق نداری از ساعت شش و هفت به بعد بری تو کوچه... سگ ها پنج شش نفر هستند. مامان می گوید آن ها خانواده اند. یک بار پرسیدم: یعنی مادر و پدر و چهار نفر بچه؟ مامان با خنده گفت: پسر، تعداد شمارش سگ ها نفر نیست. مگه آدم اند؟ واحد شمارش اون ها قلّاده است. راست هم می گفت. تازه یادم افتاد که یک بار همین ...
داستان تلخ زندگی دختر 18 ساله /از ترس مادرم و با پسر جوانی که از قبل با هم آشنا شده بودیم فرار کردم
به گزارش نامه نیوز ، این دختر 18 ساله دربیان داستان تلخ زندگی خود گفت: سال ها قبل پدرم در اثررابطه مخفیانه با زنی فاسد که از اقوام ما بود به مواد مخدرمعتاد شد. مادرم با اطلاع از این موضوع سرو صدا راه انداخت و با کمک دو برادرشوهرش ، پدرم را از آن زن جدا کرد. آنها سپس دست به کار شدند تا پدرم را ترک اعتیاد بدهند و حتی چند بار نیز او را تحت نظر پزشک قرار دادند اما نتیجه ای نگرفتند ما روزهای بسیار ...
رویا با شاگرد پدرش ارتباط پنهانی داشت! / وقتی پدرم فهمید!
فقط ادامه تحصیل بدهیم تا روزی به ما افتخار کند. من هم در همین شرایط درس می خواندم و همواره به وجود پدر زحمتکشم افتخار می کردم اما پس از آن که دیپلم گرفتم نتوانستم در دانشگاه دولتی پذیرفته شوم از سوی دیگر هم می دانستم پدرم توان پرداخت شهریه های سنگین دانشگاه های دیگر را ندارد به همین دلیل در حالی از ادامه تحصیل منصرف شدم که با برات آشنا شده بودم. او شاگرد پدرم بود و من به بهانه های مختلف ...
متهم: به خاطر دخترم زودتر آزادم کنید
...، اما وقتی از خانه خارج شدم یادم رفت پتویم را با خودم ببرم به همین خاطر مجبور شدم به خانه برگردم. فائزه به محض دیدن من بار دیگر شروع به فحاشی کرد. دیگر خسته شده بودم و کنترل اعصابم را از دست داده بودم به همین دلیل ناخواسته با چاقوی آشپزخانه به جانش افتادم و چند ضربه به او زدم. وقتی همسرم خون آلود روی زمین افتاد فرزند هشت ماهه ام را در آغوش گرفتم و به خانه خواهرم رفتم تا فرزندم را به خواهرم ...
در جست وجوی انسانیت در کره شمالی
ممکن بودم که همکارم نتوانست خودش را کنترل کند. گفت: ما دشمن هستیم. حق با او بود: ما دشمن بودیم. منم قرار بود مثل آنها ترسناک باشم. باخودم تجربیات عجیب و غریبی به همراه داشتم. این بار، یک سرباز کت خود را به من داد تا گرم شوم، چون با یکی از سربازها درگیر شدم کتم را در رودخانه یخ زده، گم کردم. یون لی بعد بازگشت به آمریکا من به شما خواهم گفت که منظورم از تجربه های عجیب و غریب چیست ...
اینیستا: فوتبال فقط گل نیست / فوئنته آلبیا مخفیگاه من است
، نه. ولی در آن زمان یک پسر کوچک بودم. برای من جدایی از خانواده دردناک بود. این نخستین بار در زندگی بود که از والدینم دور می شدم و بابت این موضوع عذاب می کشیدم. 12 ساله بودم و تا آن زمان فقط روستای مان را می شناختم. این سخت ترین تجربه ای بود که در زندگی ام پشت سر گذاشتم. ماه ها طول کشید تا به این شرایط عادت کنم. شب ها وقتی به اتاقم برمی گشتم، به شدت گریه می کردم. در آن روزها برایت پیش ...
کی روش :جام جهانی روسیه بزرگترین چالش تاریخ فوتبال ایران است
، استرالیا، کره جنوبی و عربستان که در جام جهانی حاضر هستند. حتی کمیته فنی کنفدراسیون هم موافق این مسئله بود. بعد به من گفتند شما باید این پیشنهاد را خیلی وقت پیش می داید چون الان دیر شده است! حتی آنجا من شوکه شدم. گفتم شما الان می گوئید من پیشنهاد را قبلا نداده بودم؟ گفتند بله، همینطور است و الان دیگر دیر شده است. به آنها گفتم من یک سال قبل این حرف را زدم و رسما به کنفدراسیون فوتبال آسیا ...
از قهرمانی پرسپولیس تا رویارویی با رونالدو در گفت و گو با رامین رضاییان
زمانی که در تهران بودیم ساعت 10 سر تمرین بودیم و نهایتش ساعت 1 عصر خانه بودم و این امکانات و حرفه ای بودن وجود ندارد. من زمانی که در ترکیب اصلی نباشم روز بعد از بازی در ترکیب تیم دوم یک بازی تدارکاتی سخت و کاملا فیزیکی را پشت سر می گذاریم که کم از بازی روز گذشته ندارد. من جدا از برنامه تمرینی تیم البته از مربی بدنساز تیم خودمان هم برنامه جداگانه ای گرفتم تا کاملا مهیا شوم. اینجا باید تمرین کنی تا ...
کفتگوی تکاندهنده با ناهید 14 ساله: در حالت خماری همه چیزم را به دوست پسرم باختم!
...> چطور؟ توی پارک مواد فروش زیاده، این آخرا هم شماره یک پسره رو داشتم هر وقت می خواستم هر جا که بودم برام می آورد. از هفته ای یک گرم می خریدم تا این اواخر رسیده بود به چهار گرم. پولش رو از کجا می آوردی؟ اوایلش مجانی بود. اصلاً از من پول نمی گرفتن. هر چقدر مواد می خواستم بهم می دادن.اما کم کم گفتن باید پول بدی.فکر کنم فهمیده بودن معتاد Addicted شدم برای همین ازم پول می ...
به خاطر مصرف مواد مخدر حالت عادی نداشتم نمی دانم چه شد وقتی به آپارتمانم آمد...
که با مقتول دوست بودم. همبازی فوتبال بودیم و زیادتر اوقات با هم تمرین می کردیم. روز حادثه به خاطر مصرف مواد مخدر حالت عادی نداشتم نمی دانم چه شد وقتی که دوستم به آپارتمانم آمد با هم درگیر شدیم او را از بالکن به بیرون پرت کردم و با یک سنگ که کف زمین افتاده بود ضربه ای به سرش زدم نمی دانستم چه کار می کنم.... الان هم بشدت پشیمان هستم... من مستحق اعدام هستم. پس از پایان اظهارات متهم وکیل ...
موهای ژولیده قربانعلی، لباس کثیف و ژاکتی که روی کت پوشیده بود توجهم را جلب کرد
هزینه های اعتیادش را تامین می کند ولی دیگر دیر شده بود. او همه طلاها و جهیزیه ام را فروخت و من در بیرون از منزل مشغول کار شدم. حالا بعد از 10 سال زندگی و در حالی که دختری هشت ساله دارم به آخر خط رسیده ام چرا که او حتی به قلک بچه ام رحم نکرد و پول های او را نیز دزدید. دیگر از بوی تعفن آمیز لباس هایش متنفرم و از چند سال قبل از او طلاق عاطفی گرفته ام. کاش آن روز به حرف پدر و مادرم گوش می کردم ... از لطف شما سپاسگزاریم! اتصال ناموفق! لطفا بعدا سعی کنید. این نشانی ایمیل قبلا ثبت شده! ...
احتمال صدور حکم سنگسار برای داعشی ها در ایران
لو بدهم. قاضی صلواتی: چرا ندادی؟ متهم: منتظر فرصت بودم که از آنها فاصله بگیرم تا بتوانم کاری کنم. قاضی صلواتی: شما به شدت مورد اعتماد گروه بوده اید؟ متهم: به من گفتند که می خواهیم برگردیم عراق و نگفتند که به تهران می رویم. من اگر 1 روز از آنها جدا می شدم آنها خانواده ام را اذیت می کردند. وی درباره نحوه خروج از خانه امن تیمی پس از عملیات گفت ...
روایتی مستند از آنچه بر سر یک مادر پیر و فرزند مستاصل او آمد
متاسفانه او را به خانه برگردانم! اما متاسفانه همان طور که پیش بینی می کردم بازگشت به خانه از خانه ی سالمندان اصلا با روحیه ی او سازگار نبود و برگشت به خانه به مادرم اصلا نساخت و بیشتر از سه روز طول نکشید که روی تخت دراز کشید و دیگر نتوانست از روی تخت بلند شود. در هفته های اول چند بار تا مرز مرگ پیش رفت و من هر بار با غمی بزرگ و وحشت از دست دادن مادرم کاملا کلافه بودم ولی خوشبختانه برگشت و ...