سایر منابع:
سایر خبرها
یک کولبر: کار باشد، کولبری نمی کنم
. حرف خودت چیست؟ من نزدیک دو میلیون تومان هزینه درمان کردم و اگر مرزبانی این هزینه را می داد، از شکایتم صرف نظر می کردم. حرف من این است اگر جوان های این شهر کار و کاسبی داشتند که به شغل کولبری با این همه خطر و گرفتاری اش روی نمی آوردند. اگر توی این شهر کاری داشتم که به من روزی 30 هزار تومان حقوق می داد تا اجاره خانه و خرج زن و بچه ام را بدهم، هیچ وقت کولبری نمی کردم. از طرفی مقام معظم رهبری گفته اند که مقصودشان از برخورد با کالای قاچاق، برخورد با کولبرانی که برای تامین هزینه زندگی شان بار جابه جا می کنند، نیست. ...
مداحی که منبر و جمعیت را بشناسد و شعرش را خوب بخواند و روضة اشتباه نخواند بسیار کم داریم
: لطفاً کمی از خودتان برای مان بگویید. متولد 12 اسفند سال 1312 هستم. سال دوازده، ماه دوازده و روز دوازدهم به دنیا آمدم و حدود 85 سال سن دارم. متولد قلمستان، جنوبی ترین منطقة تهران هستم. پدرم بنّا و مادرم عالمه و فاضله بود. در خانة محقری متولد شدم و در دبیرستان جعفریِ میدان شاپور تحصیل کردم و دیپلم گرفتم. دبیرستان جعفری پولی بود؛ چون بچه های پولدار به این مدرسه می رفتند.در دوران ...
ماجرای همکاری تصویربردار زن صدا و سیما با سارقان حرفه ای | سرقت از داخل زندان!
فرستاد و سکه ها و دلارها را از من تحویل می گرفت. یعنی اصلا به او شک نکردی؟ نه او خیلی چرب زبان بود و مرا فریب داد. حتی فکرش را هم نمی کردم در زندان باشد. وقتی مرا دستگیر کردند و متوجه این ماجرا شدم، شوکه شدم. ازدواج کردی؟ من شوهر داشتم. یک دختر 15ساله هم دارم. اما شوهرم سال ها پیش به خاطر شرکت در یک درگیری منجر به قتل دستگیر شد. من هم غیابی طلاق گرفتم و در این سال ها هم با ...
به مناسبت 7 مه، روز جهانی کودکان متأثر از اچ .آی .وی مثبت
معرض انواع تبعیض ها و انگ ها و بی مهری ها هستند. معصومه 42 ساله چهره مضطربی دارد. چادرش را دور خودش می پیچد و می گوید به خاطر تزریق خون آلوده مبتلا شده و شوهرش منفی است: قبل از زایمان فهمیدم مبتلا هستم و بچه را با سزارین، سالم به دنیا آوردم. پسرم خبر ندارد من ایدز دارم، یعنی شوهرم گفت بچه ها نفهمند بهتر است. فقط برادرم در خانواده خبر دارد. یک بار که بچه اش را بوسیدم، نمی دانی چه بلایی سرم آورد ...
فقط بیمه ام کنند/درآمدم ماهی 250 هزار تومان است
قانون - این بار داستان هزار تیغ برهنه روزگار به خانمی 51 ساله بازمی گردد که 33 سال از عمرش را کارگری کرده است و هنوز بیمه ندارد. خودش نداشتن بیمه را اینگونه توصیف می کند: آینده ای ندارم. به گزارش قانون به نقل از ایلنا، آسمان همه جا یکرنگ نیست، همیشه و برای همه رخ آبی و صافش را نشان نمی دهد؛ خیلی ها هستند که روزگارشان زیر سقف خاکستری آسمان می گذرد و هوایشان تیره و تار است و سرخی صورت ...
دام شیطانی مرد متاهل برای دختر 18 ساله / وقتی نخواستم پیش او بروم او تهدیدم کرد!
طریق ایمیل برایش فرستادم او مدعی بود نمی تواند بدون دیدن تصاویر من زندگی آرامی داشته باشد و شب ها را تا صبح به من فکر می کند. مدتی بعد در یک اتفاق ساده متوجه شدم علیرضا متاهل است و تنها قصد سوءاستفاده از من را داشته است این در حالی بود که چندین بار به طور پنهانی و به دور از چشم خانواده ام با او قرار ملاقات گذاشته بودم وقتی این ماجرا را فهمیدم ارتباطم را با او قطع کردم، اما علیرضا با ...
زندگی ناآرام آرمیدگان دو قبر؛ شاه پهلوی و شازده قجری/ آنچه رضاشاه با خانواده فرمانفرما کرد
به هشتی باز و عده ای مرد که هیچ گاه اجازه آمدن به اندرون را نداشتند در حال رفت وآمد بودند. قالی ها را از آنجا بیرون می کشیدند و روی قالی های موجود پهن می کردند. محیط آشفته و درهم دل مرا لرزانید و ترس بر وجودم چیره شد. با چشم جستجو می کردم که چادر نماز مادرم را در میان آن عده بیابم. به سختی آن را پیدا کردم و به سوی آن دویدم... راوی، روزهای بعد را نیز همچنان هراس انگیز ترسیم می کند در ...
مجید عفت و شرافتم را زیر پا گذاشت و آبرویم را لگد مال کرد
دانست چقدر بدبخت و تنها هستم.این دختر پس از به هوش آمدن به افسر تحقیق گفت: به او گفته بودم از پنج سالگی یتیم شده ام. گفتم ناپدری ام چقدر با من بدرفتاری کرده است. پنج سال خانه برادرم بودم. عروسمان هر روز دعوا راه می انداخت. مرا تحویل بهزیستی دادند. مدتی آنجا بودم. مادرم دنبالم آمد. به خانه مادر بزرگ برگشتم. وی ادامه داد: پرستار مادر بزرگ 65 ساله ام شدم. دلم داشت از غم تنهایی می ترکید که ...
به بهانه کلاس فوق العاده از منزل فرار کردم و ...
دختر 15 ساله در حالی که نیمی از صورتش را با گوشه چادر پوشانده بود تا کبودی های اطراف چشمش پنهان بماند در تشریح ماجرای فرارش از منزل، به کارشناس و مددکار اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: پدرم کارگر است و با زحمت مخارج زندگی ما را تامین می کند. از سال ها قبل در سمنان زندگی می کردیم. اما روزهای تلخ و وحشتناک ما از زمانی آغاز شد که اعتیاد به مواد افیونی دامان برادر بزرگم را گرفت. رفیق بازی ها و ...
اینستاگرام، یک دختر را به مادر واقعی اش رساند
لحظه دیدار با مادر واقعی اش را روایت می کند: چه شد که متوجه شدی با پدر و مادر واقعی ات زندگی نمی کنی؟ خواب دیدم. همان خواب باعث شد زندگی ام تغییر کند. دی ماه سال 96 بود، یک شب در خواب دیدم مرا که نوزاد هستم، به خانه پیرزنی مسن و بیمار می برند و می گویند این دختر توست. مرا به بغل آن پیرزن می دهند و می روند. وقتی بیدار شدم، نتوانستم به خوابی که دیده بودم فکر نکنم. تمام ذهنم مشغول شده بود ...
پسر کوچکم سراغ بابایش را از بهشت می گیرد
ازدواج کردید؟ آن زمان ایشان پاسدار بودند؟ کمی از نحوه آشنایی تان بگویید. ما هر دوی مان در روستای بقمج از توابع شهرستان چناران استان خراسان رضوی زندگی می کردیم. روی هم شناخت داشتیم. قبل از ازدواج آقا مهدی استخدام سپاه شده بودند. من متولد 56 هستم و شهید بالیده در سوم خرداد 1353 در یک خانواده مذهبی به دنیا آمد. ایشان در کودکی مادرشان را از دست دادند و با توجه به مریضی پدرشان، مسئولیت شان را ...
این خانه امن است
اش را به دلیل اعتیاد در ندامتگاه گذرانده و پس از آزادی، به خانه های امن پناه آورده است. فریبا ادامه حرف هایش را می گیرد: وقتی آزاد شدم، من را به بهزیستی ولنجک فرستادند. یک سال و دو ماه همان جا بودم تا اینکه خسته شدم و بیرون آمدم. همان شب از کارم پشیمان شدم. نه پول داشتم نه جایی که به آن پناه ببرم؛ هوا هم سرد بود. یک راست به بهزیستی لویزان رفتم. یک سال و نیم هم آنجا بودم و بعد به این مرکز ...
شناخت حق تعالی، ریشه دوری از هوای نفس و دوام ذکر خداست
ارزشمند خود را فروخت و مقداری از بدهی ها را پرداخت کرد و با خانواده اش در خانه ی محقری ساکن شد. الان که برخوردهای او را زیر مطالعه قرار می دهیم، به استقامت بسیار زیاد او پی می بریم. برخورد او و عبادتش عجیب بود. پس از یکی دو سال به مناسبتی یکی از دوستانش در شهر مقدس مشهد، او را برای مدیریت مسجد گوهرشاد معرفی کرد و به این سمت گمارده شد. بدین ترتیب خدای متعال او را از عمق چاه گرفتاری ها بیرون ...
ایرج امینی: آخرین نخست وزیر مستقل امینی بود
تحقق پیدا نکرد. به مناسبت سالگرد نخست وزیری علی امینی مصاحبه ای با ایرج امینی پژوهشگر، نویسنده و فرزند علی امینی انجام داده ایم. *** یرواند آبراهامیان دهه پس از کودتای 28 مرداد را دوره تثبیت قدرت محمدرضاشاه می داند که در آن نیروهای سیاسی و اجتماعی سرکوب شدند. اما در اواخر دهه 30 بار دیگر با بحران حاکمیت مواجهیم و گشایش هایی اتفاق می افتد که امکان فعالیت های سیاسی مجددا فراهم ...
علی جان شهادتت مبارک
موافقید؟ منظورش را فهمیدم. می خواست طول مسیر را تا منزل خودمان پیاده طی کنیم. گفتم: موافقم. از قدم زدن با علی لذت می بردم. دیدن قد و قامت دلبرای فرزند برای مادر دلپذیر است. آن هم جوان رزمنده ای که دلش در حال و هوای خدمت به دین و وطن می تپد. علاقه ای خاص به وی داشتم. به یاد می آورم بارها در نامه برایش نوشته بودم: دلاورم سلام؛ از دور دست و بازوی تو را که دست خداوندی بالای آن است و ...
روایت قاسم سلیمانی از دایرة المعارف گویای سیستان و بلوچستان
احساس خستگی نمی کرد و در مسجد و مدرسه، در کوی و برزن و در برپایی تظاهرات و پخش اعلامیه های حضرت امام (ره) نقشی فعال و بی مانند داشت . شخصیت او در بسیج شکل گرفت. برای گذراندن دوره آموزش نظامی به پادگان آموزشی قمصر اعزام شد. پس از 3 سال خدمت در بسیج کاشان هجرت به منطقه سیستان و بلوچستان را آغاز کرد. علی معمار در 19 سالگی بعد از دو سه سال خدمت در سیستان و بلوچستان با اصرار خانواده تصمیم به ...
ادعاهای کدیور صحت ندارد/ درباره رابطه امام و علامه طباطبایی خیلی سمپاشی کرده اند
...، حاج آقا هیچ گاه از سهم امام استفاده نمی کردند؛ آقای اعرابی هم وقتی از موضوع مِلک داشتن پدر من در تبریز خبردار می شود شک می کند و به امام می گوید، امام پیغام دادند اگر شما می خواهید بنشینید من از سهم امام اجاره بدهم، اما پدرم چون از سهم امام استفاده نمی کردند گفتند ما در خانه ای که سهم امام باشد نمی نشینیم و بنابراین از آنجا رفتند. مشروح این گفت و گو در ادامه می آید: به ...
شهیدی که رهبر انقلاب به او لقب مالک داد +تصاویر
کودکی با یکدیگر رفیق بوده اند، یار و یاور هم بوده اند و جای خالی پدر را برای هم پر کرده اند چنانکه قبل از شهادت گویا به برادر بزرگ تر الهام می شود که باید از این پس بدون او زندگی را سر کند قبل از شهادتش نشانه هایی می دیدم که به من اطمینان می داد که او به زودی به شهادت می رسد. یک شب خواب دیدم که با موتور جبهه آمد و گفت: دادا سوار شو. وقتی سوار شدم گفتم: دلم می سوزد برای این همه سختی و مشکلات، در ...
وصیت نامه شهید حسین فهمیده
آزاد شوند و صدام بداند که اگر هزاران هزار کشور به او کمک کند او نمی تواند در مقابل نیروی اسلام مقاومت کند. من به جبهه می روم و امید آن دارم که پدر و مادرم ناراحت نباشند، حتی اگر شهید شدم، چون من هدف خود را و راه خود را تعیین کرده ام و امیدوارم که پیروز هم بشوم. پدر و مادر مهربان من! از زحمات چندین ساله شما متشکرم. من عاشق خدا و امام زمان گشته ام و این عشق هرگز با هیچ مانعی از ...
کیومرث پوراحمد: ناصر کودکی شصت وچندساله بود
. ناصر چندین بار نواخت و نشد، بالاخره نت ها را داد به کامپیوتر کیبورد و کیبورد خودش قطعه را نواخت، دقیق و درست، من خوشحال شدم که بالاخره کار انجام شد، ولی ناصر ناراضی بود. گفت این قطعه را ماشین نواخته و تفاوت حسی زیادی دارد با نواختن انسان. ناصر می گفت دست آدم با ذهنش ارتباط دارد و تفاوت زیادی هست بین نواختن ماشین با انسان. ناصر رها نکرد و آن قدر آن قطعه طولانی را نواخت که بالاخره دقیق و درست درآمد ...
ازدواج شوم دختر پرورشگاهی با پدرخوانده اش ! / سیمین از 9 سالگی به من خاله می گفت!
بغض درد می کرد. دلم می خواست فریاد بزنم امّا نمی توانستم! انگار صدایم برای همیشه در حنجره ام خفه شده بود. جنایتی که بهادر سالها قبل در حقّ من کرده بود، همه زندگی ام را نابود کرد امّا نمی دانم چرا با شنیدن خبر فوتش چیزی ناگهان در قلبم از جایش کنده شد. حال عجیبی داشتم. درست وسط فصل گرما، بدنم یخ کرده بود. هر چه تلاش می کردم نمی توانستم بر آن حالی که داشتم، غلبه کنم. سرم به شدت گیج می رفت ...
ناگفته هایی از حسین منزوی ؛ شاعری که قدر ندید
آن صحبت کنید نشان می دهد آدم مستعدی هستید. تاریخی را برای ملاقات با من تعیین کردند. من از این موضوع خیلی ناراحت شدم. ولی وقتی ایشان را دیدم متوجه بزرگی شان شدم. با توجه به آن روحیه ای که از ایشان می گویند جالب بوده که این سبک پیگیری را داشته؛ یعنی برج عاج نشین نبوده است با اینکه خودآگاهی نسبت به سطح شعرهایی خودش داشته است. یک سری رند ی هایی در خلقش داشت که غیرقابل تصور است که شاعران ...
زندگی عاشقانه ای که شهادت نتیجه اش بود
...> یک هفته قبل از شهادت تماس گرفت. قبلا هر وقت تماس می گرفت، زود قطع می شد اما این بار یک ساعت و نیم با من حرف زد اما تلفن قطع نشد. از روح الله نپرسیدم که چرا تلفن قطع نمی شود گفت این دنیا می گذرد تمام می شود مادرم هم رفت خیلی ها رفتند حاج آقا مجتبی تهرانی هم رفت (روح الله شاگرد حاج آقا مجتبی تهرانی بود) گفت این دنیا خیلی کوتاه است. اگر من شهید شدم تو ناراحت نباش من به تو قول می دهم که آن دنیا ...
کم مطالعه یا کم کتاب خوان! مسئله این است
...> همچنین کتابفروشی های پردیس کتاب مشهد، شهر کتاب ساری، شهر کتاب مرکزی تهران، شهر کتاب اصفهان، کتاب فرازمند رشت، شهر کتاب رشت، شهر کتاب مشهد، کتاب رشد اهواز، انتشارات جنگل جاودانه رشت و نمایشگاه و فروشگاه کتاب محام اهواز در صدر پرفروش ترین کتابفروشی های طرح عیدانه کتاب بوده اند. در ضمن تا به حال شنیده یا دیده اید که یک پژوهش علمی روی بازار پررونق خرید و فروش کتاب های دست دوم – به ویژه در ...
دامادِ ترامپ؛ وزیر همه چیز در آمریکا!
آرمان پرس l جارد کوشنر در 10 ژانویه 1981 در لیوینگستون نیوجرسی به دنیا آمد . وی فرزند سرمایه دار حوزه مسکن، مشاور و تأمین کننده مالی سیاسی، چارلز کوشنر است. در سال 2009 با ایوانکا ترامپ، دختر رئیس جمهور فعلی آمریکا، دونالد ترامپ ازدواج کرد و حاصل این ازدواج سه فرزند است. وی در حال حاضر یک سرمایه گذار حوزه مسکن در ایالات متحده آمریکاست. کوشنر فارغ التحصیل جامعه شناسی از دانشگاه هاروارد است. خانواده کوشنر از یهودیان آمریکایی و حامیان دائمی لاب ...
زنان باید در انتخاب نوع زندگی آزاد باشند
اعتراض اجتماعی شمارا از نظر سیاسی در نقش یک منتقد که در منتهی الیه چپ قرار گرفته نشان دهد واهمه ندارید؟ - من در خانواده ای بزرگ شدم که همه امکانات زندگی برایم مهیا بود و پدر و مادر مهربان و خانواده دوستی داشتم. به همین دلیل من به عنوان یک زن هیچ گاه رنجی که زنان در فیلم هایم می کشند را تجربه نکرده ام. از سوی دیگر در تشکیل زندگی مشترکم نیز همه چیز با عشق و علاقه صورت گرفته است. من خودم همسرم را ...
خوشبخت بودن یعنی، کاری به کار بچه ها نداشتن!
بودم و داشتم روزنامه می خواندم که تو با خجالت و کمی رنجش نزدم آمدی؟ وقتی از بالای روزنامه نگاهت کردم و مشخص بود که از بی موقع آمدنت ناراحتم، تو دچار شک و تردید شدی و همان جا کنار درب ایستادی. من کج خلق و عصبانی گفتم: چی می خوای این وقت شب؟ تو حرفی نزدی. فقط ناگهان به سمتم دویدی. دست هایت را دور گردنم انداختی، مرا بوسیدی و با دست های کوچکت و با قلب پر مهر و عطوفتی که خداوند در وجودت به ودیعه نهاده بود ...
وقتی مهمترین آدم زندگی کسی نیستی(جذام قرن 21)
همه می دانند. هیچ جای زندگی ربکا، غم انگیز به نظر نمی آمد. زنی بسیار جذاب که در شغلش هم موفق بود. زمانی که در آپارتمان دوبلکس راحتش در فولهام با او دیدار کردم، تازه سر کار جدیدی رفته بود که یک پله او را در نردبان شغل و درآمد بالاتر می برد. چهار سال قبل که 31 ساله بود، رابطۀ طولانی مدتش که گمان می کرد به ازدواج می انجامد ناگهان خاتمه یافت. می گوید: خیلی ها نمی توانند بفهمند چرا تنهایم ...
گزارش مشروح پنجمین جلسه دادگاه عوامل تروریستی داعش
آخرین بار این دو نفر را کجا و چند روز قبل از عملیات دیدی، گفت: آخرین بار 20 روز قبل از انجام عملیات در روستایی آنان را دیدم و نمی دانستم چند نفر هستند و محل سکونت آنها کجاست. قاضی صلواتی گفت: چگونه از عملیات حمله تروریستی به مجلس مطلع شدی؟ متهم پاسخ داد: وقتی دستگیر شدم آگاهی یافتم که حمله تروریستی در مجلس انجام داده اند. رئیس شعبه 15 دادگاه انقلاب، از متهم سوال کرد: گرایشات وابسته ...
جمعه هایی که دیگر تلفن زنگ نخواهد خورد
حجله های شهدا، مادران شهید زیادی دیدم، اما هیچ وقت فکر نمی کردم خودم یک روز مادر شهید شوم. همینجا ازدواج کردم و چهار فرزند به دنیا آوردم. سه پسر و یک دختر. سال 84 در حالی که اغلب اقوام نزدیکمان در ایران بودند و زندگی بدی هم نداشتیم شوهرم گفت ایران خودش به خاطر تحریم ها تحت فشار است و درست نیست ما نیز فشاری باشیم بر جمهوری اسلامی. کارت های اقامتمان را پس داد و برگشتیم سرزمین خودمان. مصطفی ...