سایر منابع:
سایر خبرها
به مناسبت 7 مه، روز جهانی کودکان متأثر از اچ .آی .وی مثبت
معرض انواع تبعیض ها و انگ ها و بی مهری ها هستند. معصومه 42 ساله چهره مضطربی دارد. چادرش را دور خودش می پیچد و می گوید به خاطر تزریق خون آلوده مبتلا شده و شوهرش منفی است: قبل از زایمان فهمیدم مبتلا هستم و بچه را با سزارین، سالم به دنیا آوردم. پسرم خبر ندارد من ایدز دارم، یعنی شوهرم گفت بچه ها نفهمند بهتر است. فقط برادرم در خانواده خبر دارد. یک بار که بچه اش را بوسیدم، نمی دانی چه بلایی سرم آورد ...
دام شیطانی مرد متاهل برای دختر 18 ساله / وقتی نخواستم پیش او بروم او تهدیدم کرد!
طریق ایمیل برایش فرستادم او مدعی بود نمی تواند بدون دیدن تصاویر من زندگی آرامی داشته باشد و شب ها را تا صبح به من فکر می کند. مدتی بعد در یک اتفاق ساده متوجه شدم علیرضا متاهل است و تنها قصد سوءاستفاده از من را داشته است این در حالی بود که چندین بار به طور پنهانی و به دور از چشم خانواده ام با او قرار ملاقات گذاشته بودم وقتی این ماجرا را فهمیدم ارتباطم را با او قطع کردم، اما علیرضا با ...
زندگی ناآرام آرمیدگان دو قبر؛ شاه پهلوی و شازده قجری/ آنچه رضاشاه با خانواده فرمانفرما کرد
به هشتی باز و عده ای مرد که هیچ گاه اجازه آمدن به اندرون را نداشتند در حال رفت وآمد بودند. قالی ها را از آنجا بیرون می کشیدند و روی قالی های موجود پهن می کردند. محیط آشفته و درهم دل مرا لرزانید و ترس بر وجودم چیره شد. با چشم جستجو می کردم که چادر نماز مادرم را در میان آن عده بیابم. به سختی آن را پیدا کردم و به سوی آن دویدم... راوی، روزهای بعد را نیز همچنان هراس انگیز ترسیم می کند در ...
مجید عفت و شرافتم را زیر پا گذاشت و آبرویم را لگد مال کرد
دانست چقدر بدبخت و تنها هستم.این دختر پس از به هوش آمدن به افسر تحقیق گفت: به او گفته بودم از پنج سالگی یتیم شده ام. گفتم ناپدری ام چقدر با من بدرفتاری کرده است. پنج سال خانه برادرم بودم. عروسمان هر روز دعوا راه می انداخت. مرا تحویل بهزیستی دادند. مدتی آنجا بودم. مادرم دنبالم آمد. به خانه مادر بزرگ برگشتم. وی ادامه داد: پرستار مادر بزرگ 65 ساله ام شدم. دلم داشت از غم تنهایی می ترکید که ...
به بهانه کلاس فوق العاده از منزل فرار کردم و ...
دختر 15 ساله در حالی که نیمی از صورتش را با گوشه چادر پوشانده بود تا کبودی های اطراف چشمش پنهان بماند در تشریح ماجرای فرارش از منزل، به کارشناس و مددکار اجتماعی کلانتری سپاد مشهد گفت: پدرم کارگر است و با زحمت مخارج زندگی ما را تامین می کند. از سال ها قبل در سمنان زندگی می کردیم. اما روزهای تلخ و وحشتناک ما از زمانی آغاز شد که اعتیاد به مواد افیونی دامان برادر بزرگم را گرفت. رفیق بازی ها و ...
اینستاگرام، یک دختر را به مادر واقعی اش رساند
این مدت حتی یک بار هم سراغ مرا نگرفته و پیگیر پیدا کردن من نشده؛ در عوض ازدواج کرده و فرزند دارد. به دلیل همین بود که نسبت به او سرد شدم. وقتی برای نخستین بار با مادرت صحبت کردی، چه چیزهایی به هم گفتید؟ سوال های زیادی داشتم که از او بپرسم. از مادرم پرسیدم چرا مرا رها کرد و در نوزادی مرا از یاد برد. او هم گفت به خاطر فقر و بی پولی نتوانست از من نگهداری کند. به او گفتم چرا بعد از این که ...
این خانه امن است
اش را به دلیل اعتیاد در ندامتگاه گذرانده و پس از آزادی، به خانه های امن پناه آورده است. فریبا ادامه حرف هایش را می گیرد: وقتی آزاد شدم، من را به بهزیستی ولنجک فرستادند. یک سال و دو ماه همان جا بودم تا اینکه خسته شدم و بیرون آمدم. همان شب از کارم پشیمان شدم. نه پول داشتم نه جایی که به آن پناه ببرم؛ هوا هم سرد بود. یک راست به بهزیستی لویزان رفتم. یک سال و نیم هم آنجا بودم و بعد به این مرکز ...
ایرج امینی: آخرین نخست وزیر مستقل امینی بود
تحقق پیدا نکرد. به مناسبت سالگرد نخست وزیری علی امینی مصاحبه ای با ایرج امینی پژوهشگر، نویسنده و فرزند علی امینی انجام داده ایم. *** یرواند آبراهامیان دهه پس از کودتای 28 مرداد را دوره تثبیت قدرت محمدرضاشاه می داند که در آن نیروهای سیاسی و اجتماعی سرکوب شدند. اما در اواخر دهه 30 بار دیگر با بحران حاکمیت مواجهیم و گشایش هایی اتفاق می افتد که امکان فعالیت های سیاسی مجددا فراهم ...
علی جان شهادتت مبارک
موافقید؟ منظورش را فهمیدم. می خواست طول مسیر را تا منزل خودمان پیاده طی کنیم. گفتم: موافقم. از قدم زدن با علی لذت می بردم. دیدن قد و قامت دلبرای فرزند برای مادر دلپذیر است. آن هم جوان رزمنده ای که دلش در حال و هوای خدمت به دین و وطن می تپد. علاقه ای خاص به وی داشتم. به یاد می آورم بارها در نامه برایش نوشته بودم: دلاورم سلام؛ از دور دست و بازوی تو را که دست خداوندی بالای آن است و ...
روایت قاسم سلیمانی از دایرة المعارف گویای سیستان و بلوچستان
احساس خستگی نمی کرد و در مسجد و مدرسه، در کوی و برزن و در برپایی تظاهرات و پخش اعلامیه های حضرت امام (ره) نقشی فعال و بی مانند داشت . شخصیت او در بسیج شکل گرفت. برای گذراندن دوره آموزش نظامی به پادگان آموزشی قمصر اعزام شد. پس از 3 سال خدمت در بسیج کاشان هجرت به منطقه سیستان و بلوچستان را آغاز کرد. علی معمار در 19 سالگی بعد از دو سه سال خدمت در سیستان و بلوچستان با اصرار خانواده تصمیم به ...
ادعاهای کدیور صحت ندارد/ درباره رابطه امام و علامه طباطبایی خیلی سمپاشی کرده اند
عنوان اولین سؤال اشاره ای به رویکرد مبارزاتی شهید قدوسی داشته باشید و درباره روحیات و خلقیات ایشان در زندگی شخصی و کاری توضیح دهید. طباطبایی: آقای قدوسی پیش از انقلاب و از همان قدیم و قبل از اینکه ازدواج کند، همه به او می گفتند که شما جان سالم به در نمی برید، چون فشارها و شرایط فعالیت در قم خیلی شدید بود؛ شهید قدوسی اصالتاً نهاوندی بود و قرار بود ایشان را اعدام کنند؛ اولین بار وقتی با ...
شهیدی که رهبر انقلاب به او لقب مالک داد +تصاویر
کودکی با یکدیگر رفیق بوده اند، یار و یاور هم بوده اند و جای خالی پدر را برای هم پر کرده اند چنانکه قبل از شهادت گویا به برادر بزرگ تر الهام می شود که باید از این پس بدون او زندگی را سر کند قبل از شهادتش نشانه هایی می دیدم که به من اطمینان می داد که او به زودی به شهادت می رسد. یک شب خواب دیدم که با موتور جبهه آمد و گفت: دادا سوار شو. وقتی سوار شدم گفتم: دلم می سوزد برای این همه سختی و مشکلات، در ...
وصیت نامه شهید حسین فهمیده
آزاد شوند و صدام بداند که اگر هزاران هزار کشور به او کمک کند او نمی تواند در مقابل نیروی اسلام مقاومت کند. من به جبهه می روم و امید آن دارم که پدر و مادرم ناراحت نباشند، حتی اگر شهید شدم، چون من هدف خود را و راه خود را تعیین کرده ام و امیدوارم که پیروز هم بشوم. پدر و مادر مهربان من! از زحمات چندین ساله شما متشکرم. من عاشق خدا و امام زمان گشته ام و این عشق هرگز با هیچ مانعی از ...
کیومرث پوراحمد: ناصر کودکی شصت وچندساله بود
. ناصر چندین بار نواخت و نشد، بالاخره نت ها را داد به کامپیوتر کیبورد و کیبورد خودش قطعه را نواخت، دقیق و درست، من خوشحال شدم که بالاخره کار انجام شد، ولی ناصر ناراضی بود. گفت این قطعه را ماشین نواخته و تفاوت حسی زیادی دارد با نواختن انسان. ناصر می گفت دست آدم با ذهنش ارتباط دارد و تفاوت زیادی هست بین نواختن ماشین با انسان. ناصر رها نکرد و آن قدر آن قطعه طولانی را نواخت که بالاخره دقیق و درست درآمد ...
ازدواج شوم دختر پرورشگاهی با پدرخوانده اش ! / سیمین از 9 سالگی به من خاله می گفت!
. یک راست به خانه پدرم رفتیم و آنجا بود که فهمیدم چه مصیبتی بر سرمان نازل شده. خواهربزرگترم و همسرش که در یکی از شهرستان های اطراف تهران زندگی می کردند، در مسیر برگشت به خانه شان با یک کامیون تصادف Crash کرده و هر دو در دم کشته شده بودند. همین که پایم به خانه رسید، سیمین دختر نه ساله خواهرم در حالی که به شدت گریه می کرد، خودش را در آغوشم انداخت و گفت: " دیدی چی شد خاله؟! ای کاش منم ...
ناگفته هایی از حسین منزوی ؛ شاعری که قدر ندید
آن صحبت کنید نشان می دهد آدم مستعدی هستید. تاریخی را برای ملاقات با من تعیین کردند. من از این موضوع خیلی ناراحت شدم. ولی وقتی ایشان را دیدم متوجه بزرگی شان شدم. با توجه به آن روحیه ای که از ایشان می گویند جالب بوده که این سبک پیگیری را داشته؛ یعنی برج عاج نشین نبوده است با اینکه خودآگاهی نسبت به سطح شعرهایی خودش داشته است. یک سری رند ی هایی در خلقش داشت که غیرقابل تصور است که شاعران ...
زندگی عاشقانه ای که شهادت نتیجه اش بود
تقوا به خواستگاری ام بیاید قبول می کنم. یک ماه بعد از اینکه از مشهد برگشتیم روح الله آمد خواستگاری ام. از طریق یکی از اقوام با هم آشنا شدیم. پدر او از سرداران سپاه و از مجاهدان هشت سال دفاع مقدس و مادرش هم فرهنگی بود. البته روح الله در 15سالگی مادرش را از دست داده بود. تدارک ازدواج را در حد و اندازه آبروی خانواده برگزار کردیم. همه چیز خیلی زود سر و سامان گرفت. البته می دانستم قرار نیست به خانه ...
زنان باید در انتخاب نوع زندگی آزاد باشند
اعتراض اجتماعی شمارا از نظر سیاسی در نقش یک منتقد که در منتهی الیه چپ قرار گرفته نشان دهد واهمه ندارید؟ - من در خانواده ای بزرگ شدم که همه امکانات زندگی برایم مهیا بود و پدر و مادر مهربان و خانواده دوستی داشتم. به همین دلیل من به عنوان یک زن هیچ گاه رنجی که زنان در فیلم هایم می کشند را تجربه نکرده ام. از سوی دیگر در تشکیل زندگی مشترکم نیز همه چیز با عشق و علاقه صورت گرفته است. من خودم همسرم را ...
خوشبخت بودن یعنی، کاری به کار بچه ها نداشتن!
بودم و داشتم روزنامه می خواندم که تو با خجالت و کمی رنجش نزدم آمدی؟ وقتی از بالای روزنامه نگاهت کردم و مشخص بود که از بی موقع آمدنت ناراحتم، تو دچار شک و تردید شدی و همان جا کنار درب ایستادی. من کج خلق و عصبانی گفتم: چی می خوای این وقت شب؟ تو حرفی نزدی. فقط ناگهان به سمتم دویدی. دست هایت را دور گردنم انداختی، مرا بوسیدی و با دست های کوچکت و با قلب پر مهر و عطوفتی که خداوند در وجودت به ودیعه نهاده بود ...
وقتی مهمترین آدم زندگی کسی نیستی(جذام قرن 21)
همه می دانند. هیچ جای زندگی ربکا، غم انگیز به نظر نمی آمد. زنی بسیار جذاب که در شغلش هم موفق بود. زمانی که در آپارتمان دوبلکس راحتش در فولهام با او دیدار کردم، تازه سر کار جدیدی رفته بود که یک پله او را در نردبان شغل و درآمد بالاتر می برد. چهار سال قبل که 31 ساله بود، رابطۀ طولانی مدتش که گمان می کرد به ازدواج می انجامد ناگهان خاتمه یافت. می گوید: خیلی ها نمی توانند بفهمند چرا تنهایم ...
گزارش مشروح پنجمین جلسه دادگاه عوامل تروریستی داعش
آخرین بار این دو نفر را کجا و چند روز قبل از عملیات دیدی، گفت: آخرین بار 20 روز قبل از انجام عملیات در روستایی آنان را دیدم و نمی دانستم چند نفر هستند و محل سکونت آنها کجاست. قاضی صلواتی گفت: چگونه از عملیات حمله تروریستی به مجلس مطلع شدی؟ متهم پاسخ داد: وقتی دستگیر شدم آگاهی یافتم که حمله تروریستی در مجلس انجام داده اند. رئیس شعبه 15 دادگاه انقلاب، از متهم سوال کرد: گرایشات وابسته ...
جمعه هایی که دیگر تلفن زنگ نخواهد خورد
حجله های شهدا، مادران شهید زیادی دیدم، اما هیچ وقت فکر نمی کردم خودم یک روز مادر شهید شوم. همینجا ازدواج کردم و چهار فرزند به دنیا آوردم. سه پسر و یک دختر. سال 84 در حالی که اغلب اقوام نزدیکمان در ایران بودند و زندگی بدی هم نداشتیم شوهرم گفت ایران خودش به خاطر تحریم ها تحت فشار است و درست نیست ما نیز فشاری باشیم بر جمهوری اسلامی. کارت های اقامتمان را پس داد و برگشتیم سرزمین خودمان. مصطفی ...
ماجرای قطره اشک مختار و راهی شدنش به کوالالامپور
.... مشروح این مصاحبه در ادامه آمده است. جناب دهقان، مقداری از خودتان بگوئید و اینکه به چه شغلی مشغول هستید؟ مختار دهقان هستم، متولد و ساکن مشهد مقدس، از سن هشت سالگی وارد فعالیت های قرآنی شدم و در حال حاضر هم مشغول تدریس درس قرآن در مدارس هستم. چند ماهی می شود که ازدواج کرده ام و در حال حاضر هم آماده حضور در مسابقات قرآن مالزی هستم. دوست دارم در مورد نحوه آشنایی خودتان با ...
آزار و اذیت وحشیانه دختر دانشجو شهرستانی از سوی 4 جوان در جشن تولد
نمی دانستم باید چه کنم و چه خاکی بر سرم بریزم .اگر پدر و مادرم موضوع را می فهمیدند باید چه می کردم و برای آبروی بر باد رفته و لکه دار شدن عفتم چه توجیهی داشتم. هر طور بود مبلغ درخواستی را فراهم کردم ولی کاش به همان یکبار ختم می شد.این شیطان صفت نامرد مجدداً از من اخاذی می کرد و به خرجش هم نمی رفت که هیچ پولی در بساط ندارم .چند بار تصمیم گرفتم خودکشی کنم که دوستانم مانع شدند .حالا به ...
تقاضای کمک برای قتل غیرعمد در کرمان
خاکی و خون آلود روی زمین افتاده بود. مادرم فردی را که او را زده بود نشان داد و گفت: من به او اعتراض کردم، اما او مرا هل داد و روی زمین انداخت، بعد هم من را زدند. از شنیدن این حرف ها خیلی ناراحت شدم و به طرف کسانی که با مادرم درگیر شده بودند، رفتم. دراین میان، افرادی که مرا می شناختند به حمایت از من جلو آمدند و دعوا شروع شد. من در بازار ذرت می فروشم و بعضی از مغازه داران مرا می شناسند ...
تلاوتم در مالزی را به شهید حسنی کارگر تقدیم می کنم/ با آمادگی کامل برای ارائه تلاوتی آبرومند به رقابت ها ...
مالزی هستم تمرین های خیلی خوبی داشتم، انصافاً کوتاهی نکردم و تا جایی که در توانم بوده خودم را برای حضور در مسابقات آماده کرده ام. وی اظهار داشت: در این مدت از تجربیات دوستانی که سال های گذشته در مسابقات مالزی شرکت کردند بهره مند شدم و از شخصیت ها و تجربیات آنها کمال بهره را بردم و با اشراف کامل به لحاظ اطلاعاتی در این مسابقات حضور پیدا می کنم چه به لحاظ مکان برگزاری مسابقات، آئین نامه ...
نحوه مراقبت از نوزاد، نقش پدر چیست؟
در یک نبرد است و امنیت هر چیزی را برای بچه هایش فراهم می کند. و این شامل این است که قبل از ورود بچه هر کار عجیبی انجام می دهد. البته ممکن است بارها و بارها شکست بخورد اما کدام والدینی این کارها را نمی کنند؟ 13- فهمیدن نیازهای مادران جدید فهمیدن نیازهای همسر، همانند نیازهای نوزاد، چیزی است که یک پدر عالی باید آن را انجام دهد. شاید مادر اغلب ، خیلی زود از خواب بیدار شود تا به ...
ناصر چشم آذر از روزی که از زندگی سیر شد تا زمانی که زیر باران عشق قلبش گرفت
تاکید را نمی پسندیدم. او بسیار احساساتی بود و به نظر من با اینکه کار کردن با او کمی دشوار شده بود، خلاق ترین آهنگساز در زمینه کاری ما بود." از آقای چشم آذر 10 آلبوم موسیقی به جا مانده که معروفترین آن "باران عشق" است. حسن جوهرچی، بازیگر ایرانی که در بهمن ماه 95 درگذشت، می گفت "آقای چشم آذر حتما خودش عاشق بوده که توانسته اثری مانند باران عشق را خلق کند. ناصر چشم آذر با خاطراتی که ...
وقتی وارد خانه شدم دخترم را در وضعیت بدی با پسر غریبه دیدم و ....
، اما دست از روابط پنهانی و کثیف خود بر نداشت. تا این که 8سال قبل او بدون این که مرا طلاق بدهد، با یکی از همین زنان خیابانی به مکان نامعلومی رفت. از آن روز به بعد مخارج پسر و دخترم به گردن من افتاد. مجبور بودم با کار زیاد مشکلات زندگی را به تنهایی حل کنم. حضور نداشتن من در خانه برای تأمین مایحتاج زندگی، موجب شد تا پسرم همانند پدرش فردی بی مسئولیت بار بیاید. او درس و مدرسه را رها کرد و به رفیق ...
داریوش شایگان : سخت هوادار مصدق بودم
فرهنگ امروز/ سیدهادی خسروشاهی: پدر و پدربزرگ داریوش شایگان، به گفته خود او، در تبریز به امر تجارت مشغول بودند و پدرش قبل از انتقال به تهران، از مریدهای پدر من بوده و در مراسم مذهبی مسجد ما، نوعا شرکت می کرده و یکی دوبار هم او را در دوران کودکی همراه خود به آن مسجد برده است... شایگان می گوید: پدرم از یک خانواده بسیار قدیمی تجار آذربایجان و اهل سلماس در نزدیکی ارومیه بود. در خانه اش در ...