سایر منابع:
سایر خبرها
در دادگاه هویدا فقط تماشاچی بودم
مخالفت مدنی برای سرنگونی رژیم شاه باور داشتیم. البته برای دفاع شخصی خودم اسلحه داشتم . در دهه 60 این شایعه بود که پس از انقلاب شما با مسلسل به سمت تظاهر کنندگان منافق و جبهه ملی شلیک کردید . غفاری : دروغ است. همیشه اسلحه دستم بوده است و از سال 60 تا سال 68 مسلح بودم تا وقتی رهبری انقلاب (آیت الله خامنه ای) اعلام کردند که اسلحه ها تحویل دهید من همه را تحویل دادم و رسیدش در گاوصندوقم ...
پسر بی حیا با زن صیغه ای در خانه بود که تازه عروس سر رسید !
فروش مواد مخدر روی آورده است و مشروبات الکلی نیز مصرف می کند. چاره ای نداشتم و هیچ کاری از دستم ساخته نبود، به همین دلیل سعی کردم با نصیحت و بازگو کردن عاقبت چنین کارهایی، امیر را از مسیر خلاف باز دارم چرا که زندگی ام را دوست داشتم و نمی خواستم به همین راحتی متلاشی شود اما شیفتگی و علاقه او به همسر دومش، به قدری بود که نه چیزی را می دید و نه به حرف کسی گوش می کرد. روزها به همین ترتیب می گذشت تا این ...
ماجرای شوم زن و شوهر شیشه ای
به منزل پدرم رفتم به خاطر اعتراضم کتک مفصلی خوردم. نمی خواستم دیگر به آن خانه بازگردم اما وقتی فهمیدم باردار هستم چاره ای جز بازگشت به زندگی ام نداشتم از آن روز به بعد مشکلات ما بیشتر شد و من چند بار دیگر قهر کردم با پرویز اتمام حجت می کردم که اگر اعتیادش را ترک نکند طلاق می گیرم اما او باز به جاده می رفت و مدت های زیادی را باید کنار فرزندانم می ماندم. در حالی که هر روز وضعیت شوهرم بدتر ...
فریب زنان با جعل عنوان پسر نوبخت!
خارج از کشور را پذیرفتم. زن جوان ادامه داد: در محل قرار پسر جوان به زور و تهدید مرا هدف نیت شوم خود قرار داد باور هنوز هم باورش سخت است پسر آقای نوبخت چنین بلایی سرم بیاورد هربار با تهدید اینکه از صحنه های سیاه زندگی ام فیلمبرداری کرده از من سوء استفاده کرد تا اینکه دیگر تهدیدهایش را نپذیرفتم تا اینکه متوجه شدم پسر جوان فیلم های سیاه را برای خانواده شوهرم ارسال کرده و زندگی ام از آن زمان ...
لحظه شماری معصومه برای صیغه شدن در چالوس !
...: اما از رونق کاروبار همسرم خبری نبود و او نمی توانست مخارج عادی روزانه را هم تامین کند به همین خاطر یک روز صبح از خانه بیرون رفت و دیگر بازنگشت. او من و دو فرزند کوچکم را در حالی در یک شهر غریب رها کرد که تنها خودروی مدل پایینش برایم باقی مانده بود. من که دیگر همه امیدم را از دست داده بودم به مشهد بازگشتم ولی نمی توانستم نزد مادرم بازگردم. از سوی دیگر هم پول رهن خانه نداشتم و مجبور بودم ...
شکایت از خواسته غیراخلاقی شوهر
کشاورزی نداشت، به اصرار او از روستا به شهر رفتیم. مجید ابتدا در یک تعمیرگاه ماشین مشغول به کار شد؛ ولی درآمدش، کفاف زندگی مان را نمی داد. او با چند تا از شاگردان تعمیرگاه دوست شده بود و آن ها به منزل ما رفت وآمد داشتند. کم کم متوجه شدم دوستان او افراد سالمی نیستند و دست به هر کار خلافی می زنند؛ از دزدی ناموس مردم گرفته تا سرقت های دیگر! نمی دانم چه شد که پای من هم به این ...
سخت، پرهیجان، با درآمدی کم
پشت موتور می گذرد؛ از 8 صبح تا 12 شب. حجت، در یکی از رستوران های معروف شهر کار می کند و اگر همه چیز خوب پیش برود، ماهی یک میلیون و 200 هزار تومان از این شغل سخت درآمد دارد. قبلا گارسون یک فست فود بودم، به مشکل خوردیم، آمدم بیرون. حالا روی موتور کار می کنم؛ از 8 صبح تا 12، بار جابه جا می کنم. 12تا 4 بعدازظهر پیک رستورانم، تا سرشب دوباره آزاد کار می کنم و 8تا 12شب برمی گردم رستوران. توی ...
لانگ دیستنس یا رابطه از راه دور؛ خوب یا بد؟
. مهرداد حالا در کانادا تحصیل میکند و مینا در ایران. سال هاست از هم دورند و تنها چیزی که آنها را به هم وصل میکند، عقدی است که میانشان بسته شده است. کارم برای تحصیل درست شد اما مهرداد اجازه نداد و گفت بهتر است اول او برود و شرایط را برای رفتنم مهیا کند اما هر روز تماس هایمان کمتر شد. به بهانه کارداشتن، سخت بودن درس ها و... روزهای اول خودم را دلداری میدادم و تمام تلاشم را میکردم تا با ...
مادر با خبر آمد
گویی شنیدن این مشکلات از زبان خانواده به ویژه همسر یا فرزندان بیشتر به دل می نشیند. خبرنگاران که در طول سال به انعکاس مسائل و مشکلات مردم می پردازند، در روز خبرنگار که به مناسبت سالروز شهادت محمود صارمی خبرنگار ایرنا روز خبرنگار نامیده شده فرصت را غنیمت شمرده و برخی مطالبات خود را گوشزد می کنند اما اکنون فارغ از مسائل مالی و رفاهی خبرنگاران فقط به گوشه ای از مسائل داخل خانه آن هم از زبان اهل و ...
برای 80 فرشته کوچکم مادری می کنم
.... اینجا صدای خنده هایش را می شنوم رضا 19 سال دارد اما هنوز در پرتاب توپ موفق نیست. بااین حال مربی ها دور او را گرفته اند و مدام توپی که به زمین می افتد را دوباره به دست او می دهند. مسعود حاجی حیدر پدر رضا همراه او به ورزشگاه آمده است و تلاش با صبر و حوصله مربیان را نظاره می کند و می گوید: در هیچ جلسه کاردرمانی به اندازه اینجا به پسرم خوش نمی گذرد. تنها اینجاست که صدای خنده ...
دختر 17 ساله بعد از بار داری فهمید شوهرش ایدز دارد
نوآوران آنلاین - در خانه زایمان کردم، تنها و خمار بودم. بچه ام هم از خماری و نبودِ شیرخشک مُرد. حتی پول بیمارستان رفتن هم نداشتم و بند ناف نوزاد رو خودم بریدم. دو روز بود که نخوابیده بودم. وقتی بیدار شدم دیدم که بچه م مُرده و شوهرم بچه را دفن کرد. 6 سال پیش با یه مرد رابطه داشتم، با همون رابطه هم مبتلا به HIV و هپاتیت شدم؛ وقتی فهمیدم بیشتر برای بچه تو شِکَمَم ترسیدم گریه می کند، هوای ...
مروارید با 2 برادر به حجله رفت ! + جزییات
کوچکتر بود. پدرم هم معتقد بود هر چه پدرشوهرم می گوید درست است. طولی نکشید که ناخواسته به عقد سعید درآمدم اما او هیچ توجهی به من نداشت و هیچ گاه نتوانست مرا به عنوان همسر در زندگی اش بپذیرد. در واقع ما زندگی مشترکی با یکدیگر نداشتیم تا این که روزی سعید از یک واقعیت تلخ پرده برداشت. او به خاطر ترس از پدرش و به طور مخفیانه با دختر دیگری ازدواج کرده بود. آن روز من بعد از شنیدن این واقعیت از او خواستم تا به طور پنهانی از یکدیگر جدا شویم و هر کسی دنبال زندگی خودش برود. چند روز بعد وقتی به صورت توافقی طلاق گرفتیم من هم دست 2 کودک خردسالم را گرفتم و از روستا به شهر رفتم اما پدرم پذیرای من نیست و آواره شده ام. ...
شوهر صیغه ای مادرم با چاقو وارد اتاقم شد
هم نمی زد. زن 38 ساله از روی صندلی برخاست و به طرف دختر جوان آمد. - مهری جان نیازی نیست سیر تا پیاز زندگی مان را این جا بازگو کنی. بگو که پدرت چه بلایی به سرمان آورده و .... دختر جوان که از شدت عصبانیت نمی توانست خود را کنترل کند مثل برگ های زرد بی جان در برابر باد بی رحم گفته های زن، بی تاب شد و از جا برخاست. - ولم کن دست از سرم بردار دیگه، نمی دونی برای ...
پیرمرد 60 ساله دختر جوان را بار دار کرد !
نمی بینم از همسرم طلاق گرفتم و دوباره به زندگی مجردی ام برگشتم. این بار برای فرار از این زندگی با مردی 60 ساله ازدواج کردم که ساکن تهران بود و گمان می کردم شاید او بتواند مرا نجات دهد اما پس از مدتی متوجه شدم شوهرم جا و مکان ثابتی ندارد و حتی درباره شغل اش نیز دروغ گفته است. چندین دفعه به علت شرایط سخت زندگی به منزل پدرم برگشتم اما هر بار شوهرم من را به خانه بازمی گرداند. بعد از مدتی باردار شدم اما ...
زنان در دوران پریود، سنت تبعید کردن
حدقه در می آید. میوه های درختان فاسد می شوند، گاوها دیگر شیر نمی دهند، چاه های آب و قنات ها خشک می شوند، خانه ها آتش می گیرند و حیوانات وحشی در شب به ما حمله می کنند. با همه اینها، زمانی که دورگاه برای اولین بار زایمان کرد دچار تردید در این سنت شده بود: بچه دار شدن باید اتفاق لذت بخشی باشد اما من یازده روز به تنهایی بیرون از خانه بودم، از نوزاد پرستاری می کردم و به او شیر می دادم، غذا ...
نگاهی به ازدواج های فامیلی میان سران نظام
نهایت خانواده ای بزرگتر را می سازد. چند سال پیش پسر صادق خرازی با دختر محمدرضا خاتمی ازدواج کرد. بدین ترتیب صادق خرازی که برادر همسر فرزند مقام معظم رهبری است، در عین حال پدر همسر نوه امام خمینی و برادرزاده سیدمحمد خاتمی نیز هست و این به معنای خانواده سیاسی و مذهبی بزرگی است که با دو رهبر نظام و یک رئیس جمهور و نیز یک وزیر خارجه جمهوری اسلامی نسبت دارد. 3- در ادامه همین مناسبات خانوادگی ...
روایت پدر و مادر یک شهید از وحشیانه ترین جنایت گروهگ منافقین کومله / پیکر محمدرضا را بعد از یک هفته زیر ...
همسایه مان بود. با چشمان اشک آلود گفت: حاج آقا می گویند که به خانه ما بیایید. این رفتار آنقدر غیر عادی بود که مطمئن شدم برای محمدرضا اتفاقی افتاده است. سریع به خانه همسایه رفتم و دیدم اهالی مسجد همه جمع شده اند. گفتم: محمدرضا شهید شده است! ناگهان از حال رفتم. بعد شهادت محمدرضا من اسلحه اش را در دست گرفتم و در مقابل هرکسی که بخواهد کوچکترین تخطی به این انقلاب کند، می ایستم. ...
به خاطر عشقمون، اسپاگتی رو هورت نکش!
درآورد گفت ببین من یه شهریوری مغرورم تو یه اردیبهشتی مهربون، طبق طالع بینی ما نمی تونیم با هم ازدواج کنیم. بهش گفتم ولی من عاشقتم. اون هم گفت لیاقت تو خواهر من است که از من زیباتره و پشت سرت ایستاده. گفتم الان باید برگردم و ببینم که کسی پشت سرم نیست، بعد بهم بگی اگر عاشقم بودی پشت سرت را نگاه نمی کردی؟ تا کی می خوای این جملات قصار رو بذاری توی استوریت؟ گفتش نه واقعاً خواهرم پشت سرته. برگرد ...
ماجرای شیشه هایی که در مناظره های 88 شکست!
مطالعه علاقه مند بشویم. آن زمان مجله فیلم را از کودکی آن قدر دقیق می خواندم که همه را حفظ شده بودم و همین باعث شده بود روی شناختم از سینما و حاشیه هاش تاثیر بگذارد. فرخی نژاد: جالب بود که همسرم برای هر کدام از اهالی منزل و بنا به سن و سال هر کدام از ما برایمان مجله و روزنامه می خرید. یکی از مجله هایی که همیشه برای من می خرید زن روز بود و یا برای بچه ها کیهان بچه ها و سروش کودکان و ...
شجاعی: از استقلال با من تماس گرفتند
در این 7، 8 سال اخیر اسپانیا، یونان و قطر بودم و مدت زیادی از فضای فوتبالی ایران دور بودم و در نهایت با مشورتی که شد تصمیم گرفتم به تراکتور بیایم و این تصمیم یکی از تصمیم های سخت زندگی ام بود. همیشه تصمیمی بر برنگشتن به فوتبال ایران داشتم که دوست نداشتم این تصمیم بشکند اما در نهایت شکسته شد و تصمیم بر این شد که با شرایط فعلی بهترین انتخاب یکی از تیم های ایرانی است. بدون اغراق می گویم 3، 4 روز ...
پیشنهاد غیراخلاقی به پرستار خانگی
تکرار می کرد تا اینکه یک روز که مشغول پرستاری از پیرزن بودم ، همسر ناصر وارد منزل شد و با داد و فریاد شروع به ناسزا گفتن به من کرد. او می گفت: تو میخواهی شوهرم را از چنگم در بیاوری و مال و ثروتش را جمع کنی؟! با سر و صدای او همسر و بچه هایم هم موضوع را فهمیدند هرچقدر به آنها گفتم من مقصر نیستم و هیچ وقت چنین فکری در سر نداشتم ، این ناصر است که مدام به من زنگ می زند و اوست که به من پیشنهاد طلاق از ...
پژمان بازغی: مدیران ما سلیقه برنامه کودک ندارند
زیرپوستی خیلی دیکته به مردم نمی کنیم. تاکنون از همه نوع قشر خانواده دعوت کردیم از خلبان مقام دار و بهترین دکتر و مخترع، بازیگر، آتش نشان و بازرگان به برنامه ما آمدند. و خیلی شغل های عمومی مردم همه را آوردیم و نیامدیم فقط یک طیف خاصی را به برنامه مان دعوت کنیم، کاری که خیلی از برنامه ها انجام می دهند و عادلانه به نظر نمی رسد. آن طور که باید و شاید پختگی اجرا نداشتم پژمان بازغی ...
سفیران آگاهی از لحظات تلخ و شیرین می گویند/ از سوز خبرنگار تا ساز مسؤول
روزنامه نگاری با چند تن از دوستان هنرمندم در استان برتر شده و به مسابقات کشوری اعزام شدیم؛ در آنجا به ما جزوه های خبرنگاری دادم که آنها را با خود به شهرمان آوردم و تابستان همان سال در کانون فرهنگی و تربیتی منطقه به دانش آموزان خبرنگاری درس می دادم. خبرنگاری با خونم عجین است. در خصوص اوّلین یا بهترین تیتری را که زدم، راستش یک روز با همسر یک شهید آزاده جانباز مصاحبه کردم،مصاحبه با خانمی که ...
طلاق به خاطر مادرشوهر خرافاتی
یک روز خوش برایمان نگذاشته است. از همان روزهای اول زندگی مان متوجه شدم مادرشوهرم خرافاتی است و به دعا و سحر و جادو اعتقاد شدیدی دارد. به طوری که برای هرکاری باید برود و دعا یا فال بگیرد. حتی برای انجام کارهای روزانه اش هم پیش دعانویس می رود. حالا در این میان او، من و شوهرم را هم اسیر کرده است. مرتب من یا شوهرم را پیش دعانویس می فرستد. از همه بیشتر شوهرم را؛ او هر روز از سهیل ...
شهیدی که معتقد بود جایگاه خبرنگاران بهشت است/ برای شهادت همسرم دعا می کردم
حرم حضرت زینب(س) بودیم او زیباترین سفرش را اینطور توصیف می کند: وقتی ایشان رفت سوریه و شروع به کار کرد وسط سال تحصیلی بود، پس باید تا پایان سال تحصیلی منتظر می شدم و بعد به ایشان ملحق می شدیم، روزهای سختی بود و من بی صبرانه منتظر رفتن بودم، آن زمان در اصفهان ساکن بودیم. همسر شهید خزایی می گوید: نمی توانستیم دوری ایشان را تحمل کنیم و تصمیم گرفتم برای تعطیلات نوروز سال 91 به ...
پیام " هفته بعد خانه ام خالی است" همسر خائنم را لو داد!
برای همین دیگر نمی تواند با او زندگی کند. زن جوان در دادخواستش گفته است: بعد از اینکه بار اول از طلاق صرف نظر کردم رابطه مان خوب پیش می رفت، ولی این موضوع که او هیچ وقت موبایلش را از خود دور نمی کرد برایم سوال برانگیز بود. مدام می پرسیدم چرا انقدر سرش در گوشی است و او جواب می داد کندی کراش بازی می کند. دائما می گفت: گذشتن از مراحل کندی کراش خیلی سخت است. این بازی من را حسابی معتاد Addicted ...
صادق زیبا کلام: رادیو را ترجیح می دهم
خودم دوست دارم، زندگی کنم؛ نه به خاطر چیز هایی که در این سال ها خودم را موظف به انجامشان دانسته ام. شما یکی از فعالان سیاسی در همه دوران زندگیتان بودید، چه آن زمان که عقایدتان را با اعلامیه به دست مردم می رساندید چه الان که با پیشرفت علم در دنیای اینترنت فعالیت می کنید. این روز ها شبکه های اجتماعی چقدر در زندگی صادق زیبا کلام نقش دارد؟ واقعیت این است که در چند سال اخیر پدیده ...
پایان شوم ازدواج مرد ایرانی با دختر عرب پولدار
19 ساله بودم که با دختر عمویم ازدواج کردم اما زندگی ما به خاطر رفیق بازی ها و عیاشی های من چند ماه بیشتر دوام نداشت و دختر عمویم را طلاق دادم. مدتی بعد با دختر یکی از آشنایان ازدواج کردم در حالی که با اجاره کردن هتل ها درآمد خوبی داشتم. اما ناگهان اوضاع بازار کساد شد و من برای تامین مخارج همسر و دختر 3 ساله ام مجبور شدم به عنوان راهنمای توریست و مترجم کار کنم. آن روزها به خاطر تسلطی که به زبان ...
روایت هولناک بازماندگان برده داری جنسی داعش
خانه زنان ربوده شده داعش مورد استثمار جنسی قرار گرفت. او به یاد می آورد که در اتاقی کوچک بدون پنجره و چراغ بودم و مجبور بودم قرص و دارو مصرف کنم. می توانستم صدای فریاد زنان دیگر در این ساختمان را بشنوم. این زن جوان ایزدی است؛ یکی از مذاهب قدیمی در اقلیت عراق است. در 3 اگوست 2014 که شنگال منطقه ای ایزدی نشین در شمال عراق سقوط کرد، حلیمه تازه وارد 17 سالگی شده بود. در ...
شوهرم بی هوش بود که سراغ من آمدند
من و همسرم فریب چرب زبانی صاحب فروشگاه موتورسیکلت را خوردیم و پا به لانه مجردی پسر دایی او گذاشتیم تا پول موتورسیکلت همسرم را پس دهند، اما بعد از خوردن قهوه، همسر و فرزندم به خواب رفته بودند و من ناگهان در میان خواب و بیداری متوجه حضور صاحبخانه بالای سرم شدم که نیت شومی را در سر داشت... زن 21 ساله به نام لیلا در حالی که از شدت ترس و وحشت به خود می لرزید به مشاور و کارشناس اجتماعی گفت ...