سایر منابع:
سایر خبرها
زندگی پرماجرای زنی که به همه حتی به خودش خیانت می کرد
که مادرم خانه دار بود همه خواهر وبرادرهایم را سروسامان داد به طوری که هرکدام از آن ها به دنبال سرنوشت و زندگی خودشان رفتند و طعم خوشبختی را چشیدند. در این میان من که ته تغاری خانواده بودم هیچ علاقه ای به درس و مدرسه نداشتم، از همان دوران کودکی با پسرهای محله مأنوس بودم و با آن ها داخل کوچه و خیابان ترقه بازی می کردم و در رفتارهای هیجانی از آن ها پیشی می گرفتم به همین خاطر بیشتر اوقاتم را ...
دفاعی از سر عشق/ قلب ها آماده اخلاص و ایمان باشد
راهنمایی در مدرسه طالقانی بودم. چون صدایم خوب بود و بیشتر به سبک عبدالباسط قرآن می خواندم و رتبه هم کسب می کردم و پس از آن هم در مسابقات بنیاد جانبازان شرکت می کردم. نزدیک به 20 لوح امتیازی به واسطه قرآن دریافت کردم که به جرات می توانم بگویم 10 عدد آن به عنوان رتبه مقام اول مربوط می شود. در سن 14 سالگی وارد جبهه شدم و در سن 17 سالگی به عضویت سپاه درآمدم و هنگامی که در جبهه حضور پیدا کردم به عنوان ...
موسیقی بعد از انقلاب تبدیل به شغل شد / آکادمیک کردنِ مداحی یعنی تخریب آن
ایرانی شش یا هفت ساعت است، شما یک ساعت موسیقی ایرانی اجرا کن و من هم پنجاه ساعت اجرا می کنم. به من گفت: شوخی می کنید. گفتم: شما وقتی در تلویزیون به فرهنگی چندهزار ساله توهین می کنید، من حق دارم که بیایم اینجا و از این فرهنگ دفاع کنم. در همین صحبت ها بودیم که برومند وارد اتاق شد. برومند نابینا بود. هرمز فرهت به برومند گفت: یک غریبه هم اینجاست. از من خواستند که خودم را معرفی کنم. گفتم ...
چراغ های جانداری که هشدار می دهند!
سوار ماشین خود شوند. مرد مسنی که لبخندزنان به نمایش پرفورمنس ها نگاه می کند، می گوید: مردم تنبلی می کنند که سوار اتوبوس نمی شوند، من خودم راننده اتوبوس بودم، همون وقتی رو که مردم می تونند از اتوبوس استفاده کنند را در ترافیک می گذرونند. پس بهتره که با اتوبوس جا به جا شوند. این قبیل مانورها حتی اگر فرض کنیم به هیچ کدام از اهداف خود نمی رسد، حداقل یک لبخند کوچک را با حضور بازیگران ...
به پسری بدنام پول دادم تا با عروسم رابطه برقرارکند و پسرم او را طلاق بدهد و با دختری دیگر ازدواج کند
و با دادن پول و شماره عروسم، از او خواستم نقش یک عاشق دل خسته را بازی و طوری وانمود کند که انگار عروسم با او رابطه دارد و به میلاد خیانت کرده است. آن پسر کارش را خوب بلد بود. با اینکه بهناز تلاش زیادی برای اثبات بیگناهی اش کرد اما میلاد نتوانست با او بماند و به اتهام خیانت طلاقش داد. خوشحال بودم اما وقتی یاد چهره معصوم بهناز می افتادم، عذاب وجدان می گرفتم. پول زیادی به آن پسر دادم و گفتم دیگر آن ...
حسرت ها و دلخوری های عزت الله انتظامی در بازیگری
پنهانی به تئاتر هم بروم. در آن دوران اجرای یک نمایش از 6 ماه قبل اعلام می شد که مثلاً در سینما سپه نزدیک (مسجد مجد) نمایش اجرا می شود. من هم فرصت کافی داشتم که پول هایم را جمع کنم. البته پس از این همه مکافات اکثرا مجبور می شدم از ترسم اواسط نمایش بیرون بیایم و به خانه برگردم تا پدر و مادرم بویی نبرند. سینما هم همینطور بود. از همان دوران ابتدایی می رفتم و باز هم به طور پنهانی. اولین فیلمی که دیدم ...
دختر بودیم اما می خواستیم فوتبال بازی کنیم | نقطه قوت تیم من انگیزه و غیرت است
دست پیدا می کنیم. به خاطر آن انحلال در تیمتان نوعی محافظه کاری احساس می شود، این ترس و محافظه کاری به نظرتان تا کی ادامه دارد؟ تا ابد این ترس همراه بازیکنان است. فکر می کنم اگر یک فرد زندان رفته و تازه از زندان آزاد شده باشد دو حالت دارد یکی اینکه کله اش بوی قرمه سبزی می دهد و اصلا چیزی برایش مهم نیست و بی پروا حرف می زند و حالت دوم این است که محافظه کارتر رفتار می کند و می ...
شهیدانی که آرش وار جان خود را برای سرزمینشان بر چله کمان نهادند
نام شهیدان و ساختن تندیس اسطوره ها و بزرگان فرهنگ و هنر این سرزمین بسنده نکنیم و بکوشیم نام نامی این ابرقهرمانان بر جان و دل و اندیشه یکایک ایرانیان نقش ببندد. شایسته ترین راهی که چهره شهیدانی که جانشان را برای صیانت از کشورشان بر کف نهادند به ما بیشتر می شناساند انتشار کتاب هایی است که زندگی این دسته از افراد را روایت کرده است و از همه ارزشمندتر این که مادر راوی این قصه هاست. ...
سرنوشت هولناک پیرمردی که با کلاغ ها حرف می زد / آرمین در کلبه چه دید؟
دیگه ای بود که من نمی شناختم. به گزارش اختصاصی رکنا، آرمین در ادامه گفت: کلاغ ها شروع کردن به سر و صدا کردن و دونه، دونه به هوا پریدن و در عرض چند ثانیه، دیگه حتی یک کلاغ هم اونجا نبود. از اینکه کلاغ ها حرف پیرمرد رو می فهمیدن، تعجب کرده بودم. بعد از اینکه کلاغ ها از ما دور شدن، پیرمرد آروم اومد سمت من و بی مقدمه از من پرسید: شغلت چیه؟ کمی از سوالی که پرسیده بود جا خوردم. با خودم فکر ...
دختری که در حادثه اهواز دستش نلرزید/ عکاسی، رسالتم بود و آن را رها نکردم
یک نمای دور تصویر خودم را ثبت کنم به همین خاطر از مکان رژه دور شدم، به سمت گروه موسیقی رفتم و دیگر نزدیک جایگاه نبودم. حوالی ساعت 9 صبح بود و همه چیز در حین رژه عادی بود، افراد نیروی انتظامی و سپاه همه جا بودند که یکباره صدای تیراندازی آمد. با شنیدن صدای تیراندازی به ما می گفتند روی زمین بخوابید و سرتان را پایین بیاورید، من هم روی زمین خوابیدم درحالی که عکاسی را رها نکرده و از صحنه هایی که جلوی ...
روایت یک پزشک از ناگفته های فتح المبین
ارشاد مأموران امنیتی می پرداخت و در سخنرانی ها تاکید داشت که نسل جوان با مفاهیم اسلام آشنا باشد و باید به جوانان توجه ویژه داشت. استاد مطهری ساده و شفاف و شیرین سخن می گفت، صلابت خود را حفظ می کرد و پای درس ایشان عمیقا با مفاهیم اسلامی آشنا شدم فارس: بهترین خاطره از روزهای انقلاب را برایمان بگویید؟ وارد سال 57 که شدیم اتفاقات دیگری به وقوع پیوست مبارزات ادامه یافت و ...
گزارش مصور یک همکار از مراسم تشییع شهدای اهواز
.... من در شهر دیگری بودم و بعد از ساعتی، وقوع حادثه جنایتبار گروهک تروریستی "الاحوازیه" را شنیدم. دست پلید این گروهک به سرگردگی آمریکای جهانخوار و رژیم منحوس آل سعودی در اولین روز از هفته دفاع مقدس آغشته به خون مردم غیور و ولایتمدار شهر اهواز شد. مردمی که امام راحل درباره شان فرموده بود: "خوزستانی ها دین خود را به اسلام ادا کردند." در آن لحظات آشکارا دست و پایم شروع به ...
بسته ویژه خبری تابناک ایلام: از نقد عمیق تاوان دارد نه درآمد تا ایستگاه سوم تغییرات در ایوان
که توانایی حفظ دیالوگ ندارد نمی توان از او انتظار خلاقیت داشت، حالا همین افراد خودشان را با "نوید محمدزاده" و "علی شادمان" مقایسه می کردند و می گفتند اگر ما هم مثل آن ها شانس و پول داشتیم فلان می کردیم و من خنده ام میگرفت و گریه می شدم! *کلا وضعیت شبکه ایلام را چطور می بینید؟ روزی سرما خورده بودم و پیش یک پزشک رفتم، مرا شناخت و با حالت تمسخر گفت من اگر بخواهم سریال ببینم شبکه ...
چشمهایش را نگاه کردم و دروغ گفتم!
جمهوری که فهرست اسامی را کنترل می کرد، پس از لحظاتی با صدای بلند گفت: اسامی را به نوبت اعلام خواهیم کرد؛ هرکس نامش خوانده می شود، وارد این اتاق کوچک شود. با قرائت اسامی، هرکس که نامش خوانده می شد، وارد اتاق می شد؛ اما به هنگام خروج از اتاق رنگ پریده بود و ما جرات نداشتیم که درباره علت این امر سوال کنیم تا اینکه نوبت به من رسید و وارد اتاق شدم سربازی که در آنجا بود، به من گفت: همه ...
قتل دختر معلول به خاطر لپ تاپ
کنم که دخترم سراغم آمد و گفت بابا برایم لپ تاپ بخر. گفتم پول هزینه درمانت را ندارم، حالا چطور برایت لپ تاپ بخرم؟ دخترم از دستم ناراحت شد و گریه کرد. من خیلی عصبانی بودم و نمی توانستم این وضع را تحمل کنم. کنترلم را از دست دادم. رفتم سمت میز و جعبه دستمال کاغذی را برداشتم و سمت دختر معلولم پرت کردم. بعد ملحفه را از اتاق برداشتم و سمت دخترم که در حال گریه کردن بود رفتم و در اوج عصبانیت ملحفه را دور ...
برخی ملود ی های اصلا در خور اهل بیت (ع) ما نیست/ با تقلید از خوانندگان غربی خودمان را بی حرمت می کنیم
اینها همه درس های عاشوراست درسهایی که باید منتقل شود درسهایی که با سوز و گداز نوای مداحان و سخنرانان مجالس برایمان باید بیشتر تکرار شود. در این راستا با محمدرضا گلچین متولد 1336 در کرمان همراه شدیم وی از هفت سالگی مداحی می کند. چگونه وارد حرفه مداحی شدید؟ در کودکی 30 جزء قرآن را خوانده بودم و سه جزء آن را با نصف دیوان حافظ حفظ کردم بودم ،در هفت سالگی در ماه محرم در ...
رج به رج تا ملاقات خوشبختی
کجا به ذهنتان رسید؟ من الان دقیقاً هشت سال است که این کار را انجام می دهم. وقتی پدرم فوت شد ارثیه ای به من رسید که قرار بود آن را صرف کار خیر کنم. در روزهایی که تازه به این حوالی اسباب کشی کرده بودم متوجه شدم خانم های زیادی هستند که به خاطر فقر مالی تن به کارهای نادرستی می دهند. یک روز دنبال یکی از خانم ها راه افتادم و با هزار ترفند او را راضی کردم بگوید مشکلش چیست. من را برد به یک اتاق 9 ...
رافت: برومند تا تریبون می بیند خودش را گم می کند
بار مارا جاهای مختلف دعوت کردند و روبوسی کردیم و حتی خودم پیشقدم می شدم برای این کار ولی وقتی دست می دادیم و می رفتیم فردایش تا یک تریبون می دیدند می گفتند پایان رافت فحش داده است. خب باید یک جوری حرکت شان را توجیه کنند و اگر این را نگویند چه می توانند بگویند؟ مهاجم سابق پرسپولیس در خصوص اینکه چرا کاملا توضیح نمی دهد در آن لحظات چه اتفاقی افتاد که این درگیری شکل گرفت گفت: گفتم که من ...
عجایب 7گانه کتاب در ایران
تمامی آثارش در موسسه ما ترجمه و چاپ شده مدتی نرسیدیم که جلد نخست از آثار او را که پرفروش ترین کتابش نیز بود، به بازار وارد کنیم اما به گوش مان می رسید که کتابی که چاپش تمام شده در بازار در حال ویزیت شدن در کتابفروشی ها و فروخته شدن به مردم است. به دنبال کتاب رفتم. جالب بود. در حالی که من 20 چاپ از کتاب را فروخته بودم، چاپ یازدهمش را به صورت زیراکس و غیرقانونی و با قیمتی کمتر از قیمتی که پشت جلد کتاب ...
مظاهری: شوک ارزی قابل پیشگیری بود/ همه گفتند چرا گوش نکردید؟
شروط اساسی من این بود که شورای پول و اعتبار برگردد و جایگزین خود شود چون سیاست های پولی باید مستقل از سیاست های مالی بتواند عمل کند. آقای احمدی نژاد در هر حال قبول کرد و در آن دوره کوتاهی که بودم این اتفاق هم رخ داد. در مدت حدود یک سالی که توانستم خدماتی را انجام دهم بالاخره با کمک مجلس محترم شورای اسلامی و در نهایت با حمایت و پشتیبانی مجمع تشخیص مصلحت نظام، شورای پول و اعتبار به جایگاه قانونی خو ...
اعتراف تلخ پدر به قتل دختر 12 ساله
...> وی درخصوص جزئیات جنایت گفت: روز حادثه همسرم برای ثبت نام دخترم به مدرسه رفته بود. دخترم در خانه تنها بود و من شب قبل در محل کارم شیفت بودم. اصلا نخوابیده بودم و به شدت خسته بودم. وقتی به خانه رسیدم ساعت حدودا 8صبح بود. زنگ زدم و دخترم در را باز کرد. وقتی وارد خانه شدم می خواستم بخوابم و استراحت کنم، دخترم سراغم آمد و گفت لپ تاپ می خواهد. به او گفتم پول ندارم اما اصلا حرفم را قبول نمی ...
درمان بیماریهای روانی بدون توجه به ابعاد اجتماعی ناقص است
دارند مراجعه کننده ها به ما می گویند؛ من چطور شکم خودم را سیر کنم؟ دو تا عامل به روان ما از بعد اجتماعی کمک می کند اول آزادی و دوم امنیت. کسی که نتواند آزادانه حرف هایش را بزند یا در بیان اعتقاداتش احساس آزادی نکند آن وقت تعارض و عقده ایجاد نمی شود و فرد احساس می کند هر آنچه در دلش بوده را بدون آن که به شعور دیگران توهین کند، گفته است اما اگر غیر از این باشد و افراد مجبور شوند عقایدشان را بیان ...
فکر می کردیم امریه، حکم امام است؛ از قطار پیاده مان می کردند
.... یعنی کارت های یک مهره، دو مهره، سه مهره و چهار مهره وجود داشت که بنا به حساسیت و مسئولیت افراد به آنها داده می شد. کسی که کارت چهار مهره داشت می توانست همه دژبانیها را رد کند. برای اینکه بشود وارد اتاق جنگ شد، باید کارت چهار مهره می داشتید. ما به واسطه حاج علی فضلی از آن کارت ها داشتیم! آقای علی فدوی که الآن فرمانده نیروی دریایی سپاه هستند در آن زمان مسئول اطلاعات قرارگاه مقدم بودند و من ...
مردم از انگ دیوانگی می ترسند
باشد در نهایت چند یا هفته بستری می شود و هزینه بستری و درمان او به مراتب ناچیزتر از جراحی عمل قلب یا پیوند کلیه است. به عنوان مثال بنده خودم هفته گذشته درد قفسه سینه داشتم و رفتم بیمارستان خصوصی و معاینه شدم و برای نوار قلب و اکو و... نزدیک به یک میلیون و 300 هزار تومان پول دادم و بعد از 2 ساعت از بیمارستان بیرون آمدم. به نظر شما این هزینه قابل مقایسه با هزینه روانپزشکی است؟ ** مشکل عمده ...
خلق خاطرات خوشایند از مسجد برای کودکان
به مسجد که در دوران کودکی رخ داده می گوید: خانه خاله من نزدیک مسجد بود من همیشه می دیدم در بین خانه های اطراف خانه خاله یک خانه بزرگ هست که دو در دارد شکل و شمایلش با بقیه خانه ها فرق دارد، بیشتر ساعات درش بسته بود کسی داخل و یا خارج نمی شد چون من یک کودک بودم و ظهرها و شب ها اجازه بیرون آمدن نداشتم پس هیچ گاه ندیده بودم کسی وارد آن خانه شود و یا از آن خارج شود. او می گوید: فکر کنم یک ...
اینجا کارت قرمز صادر می شود
داری که آنطرف تر نشسته از جایش بلند می شود و دست پسر جوان را می گیرد و می رود اتاق روانپزشک. آدم هایی که در سالن درمانگاه ایستاده اند به نظرم دو دسته اند، دسته ای که بی صدا با چهره هایی غمگین و بی روح انتظار می کشند و دسته ای که مدام در حال اعتراض و درگیری با اطرافیان خود هستند. دختر 20 ساله ای به نام مهسا که همراه پدر و مادرش از سمنان آمده بلند بلند حرف می زند. خانواده اش را متهم می کند ...
کارگر ساختمانی برای طلب دستمزدش با چاقو مدیر عامل شرکت را به قتل رساند
به این جرم زده است و تقاضای مجازات شایسته برای متهم را خواستارم. قاضی رمضانی در ادامه اعلام کرد: یکی از اولیای دم که مادر مقتول است به دلیل کسالت در دادگاه حاضر نشده است. پدر مقتول هم برای طرح شکایت خود در جایگاه ایستاد و این ماجرا را توضیح داد که در خانه بودم که دامادم چاقو خوردن پسرم را به من اطلاع داد و من هم سریع به بیمارستان ولی عصر(عج) رفتم که آن جا متوجه شدم پسرم را به ...
کتابی که امام رضا(ع) به سازگار هدیه داد/ مداحی عشق است
حرف هایی برای مداحان و جوانانی که به این عرصه وارد شده اند دارد که در ادامه گفت وگوی ایکنا با وی می خوانید: * شما مداحی و شاعری اهل بیت(ع) را چه زمانی شروع کردید و چگونه به این عرصه وارد شدید و یک مداح چگونه می تواند فرد بزرگی باشد؟ در دوران نوجوانی که پدرم مرا مدام با خود به مسجد می برد، به مداحی علاقه مند شدم. در یکی از شب هایی که با او به مسجد رفته بودم، پسری هم سن و سال ...
شکفتن در مه
، درکنار رادمهر کشانی، مجری، بازیگر و فرزند هنرمندش، بی مقدمه ما را به سال های 46 و 47 پرتاب می کند و صدای پر اعتماد به نفس و پخته اش با طمانینه ای آموزگارانه در بلندگوها شکوفه می زند: عباس رادی، برادر آقای اکبر رادی هم دانشگاهی ما بود و سینما می خواند. این خوانش هنری، موجبات رفت و آمدهای دوستانه را بیش از پیش فراهم می کند. کشانی ادامه می دهد: در این آمد و شدها، من با آقای اکبر رادی هم آشنا شدم، تا ...
31 سال زندگی با قرص/حرف های غیرواقعی اذیتم می کند
دشمن درآوریم. *نخستین مجروحیت در عملیات نصر 3 میرمحمدی می افزاید: برای نخستین بار در عملیات نصر3 مجروح شدم و با اصابت خمپاره، به بالای گوش و کتف سمت چپ ترکش خورد، به بیمارستان منتقل شدم؛ چهار تا پنج روز در بیمارستان بستری شدم و کمی که حالم بهبود یافت، به مرخصی رفتم.. وی ادامه می دهد: پس از اینکه به منزل آمدم به مدت یک هفته در یکی از بیمارستان های کرج بستری بودم و ...