سایر منابع:
سایر خبرها
بزاز جنایتکار از قصاص گریخت
کارآگاهان گفت: ساعت 8 شب پنجم خرداد به خانه ام رفتم و همسرم شام آورد، دقایقی بعد خوابم برد تا اینکه ساعت 10 شب با صدای زنگ در خانه از خواب بیدار شدم، وقتی در را باز کردم پدر و مادر همسرم و باجناقم وارد شدند و از من پرسیدند فریبا کجاست؟ من اتاق ها را گشتم و دیدم همسرم نیست و گفتم نمی دانم کجا رفته است؟ پدر زنم که خیلی عصبانی بود یک سیلی به صورتم زد و گفت تو چه مردی هستی که از زنت خبر نداری؟ بعد با ...
ترتیل جزء پانزدهم قرآن با صدای استاد پرهیزگار
یتان برای قتل و غارت شما] به جستجو درآیند و این تهدید تحقق یافتنی است ( 5) ثُمَّ رَدَدْنَا لَکُمُ الْکَرَّةَ عَلَیْهِمْ وَأَمْدَدْنَاکُم بِأَمْوَالٍ وَبَنِینَ وَجَعَلْنَاکُمْ أَکْثَرَ نَفِیرًا ﴿ 6 ﴾ پس [از چندی] دوباره شما را بر آنان چیره می کنیم و شما را با اموال و پسران یاری می دهیم و [تعداد] نفرات شما را بیشتر می گردانیم ( 6) إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأ ...
شهیدی که تا 18 سالگی نماز خواندن بلد نبود
...؛ چون در خانه حرفی از کارش نمی زد. بعد از شهادتش و در صحبت های همرزمانش متوجه می شدم او فلان مسئولیت را برعهده داشته است. بهرام بیشتر در شهر حضور داشت و آموزش می داد، اما این موضوع باعث نمی شد از جبهه غافل باشد. مقارن با عملیات سریع خودش را به جبهه می رساند، اما، چون در پادگان های آموزشی مسئولیت داشت، حضورش در جبهه به همان چند روز عملیات محدود می شد. چندین و چند بار هم در جبهه و هم در حین آموزشی ...
استخاره کردن برای عضویت در سپاه/ می ترسید پسرش به دنیا پابندش کند
.... تو را هم من به خدا می سپارم. علی اصغر لبخندی بر لبانش نشست و گفت: همین درست است . پسرم قبل از اعزامش برایم فیلم های دفاع مقدسی آورد. گفتم مادر من دلم می گیرد این فیلم ها را ببینم. گفت: فیلم ها را ببین تا مادران شهدا را درک کنی. آن فیلم ها را تا بعد از شهادتش ندیدم. یکی از آن فیلم ها، فیلم شیار 143 بود. علی اصغر انگشتری با نگین سبز رنگی داشت. وقتی آخرین بار برای خداحافظی آمد، گفتم که چرا ...
خودکشی دختر 14 ساله پس از بازگشت از مدرسه!
خودکشی دختر نوجوان در خانه ساعت 4 بعد ازظهر روز گذشته زن جوانی با پلیس تماس گرفت و از خودکشی دخترش خبر داد. به دنبال این خبر بازپرس جنایی تهران وارد عمل شد. در تحقیقات اولیه مادر این دختر به بازپرس سعید احمدبیگی گفت:امروز وقتی از سر کار برگشتم با جسد دخترم به صورت حلق آویز مواجه شدم. دخترم کلاس هشتم است و وقتی از مدرسه به خانه بازگشت. بعد از آن اقدام به خودکشی کرده است. بازپرس جنایی دستور تحقیقات بیشتر در این رابطه را صادر کرده است. خودکشی دختر 14 ساله پس از بازگشت از مدرسه! ...
از شهدای فاطمیون تا شعری که تن شاملو را در گور لرزاند/ نگاهی به حاشیه های دیدار شاعران با رهبر انقلاب
چقدر منتظرم، نابرادری بفرست! خیال خانه ام از نور و پنجره خالی ست میان بسته دیوارها دری بفرست! * * * دلم گرفته از این آسمان بی پیغام دلم گرفته... برایم کبوتری بفرست! *** مبین اردستانی این روزها پر از غزلِ نصفه نیمه ام با من چه مانده جز کلماتی دچار تو؟ بی تو به مرگ می گذرد روزگار من بی من چگونه م ...
پارچه فروش دوره گرد برای آزادی دیه داد
برده بود. ساعتی بعد پدر و مادر رؤیا همراه باجناقم در حالی که عصبانی بودند به خانه مان آمدند و سراغ رؤیا را گرفتند که به آن ها گفتم اطلاعی ندارم. همان لحظه پدر زنم یک سیلی به صورتم زد و سپس خانه را ترک کردند. بعد از این توضیحات مادر مقتول نیز مورد تحقیق قرار گرفت و گفت: با همسرم و یکی از دامادهایم به پرندک رفته بودیم که ناگهان دخترم را دیدیم سوار یک وانت سفیدرنگ بود. شوکه شده بودم و می خواستم ...
گوشه ای از سخاوت کریم اهل بیت، امام حسن مجتبی (ع)
ردّ اموال و بنای خانه اش گردید و زیاد، پاسخی تند و تهدیدآمیز به امام داد و چون نامه زیاد به امام رسید، در نامه دوم به او نوشت: من الحسن بن فاطمة الی زیاد بن سمیّه، اما بعد فانّ رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم قال: الولد للفراش وللعاهر الحجر. والسلام؛27 از حسن فرزند فاطمه به زیاد فرزند سمیه! اما بعد، همانا رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: فرزند از آنِ فراش (ازدواج شرعی) است و ...
زیبا حالت منفرد در دادگاه: مشکلات از جایی آغاز شد که فهمیدیم اگر بانک هم در خارج داشته باشیم انتقال پول ...
به خانه های آن ها بروم. متهم گفت: در سال 89، در سفری که مشاور عالی نخست وزیر مالزی به ایران داشت همراه وی بودم که در طی این سفر نیز به کیش رفتم و در آنجا با آقای بابک زنجانی آشنا شدم. او در طی آن سفر که مهمان وی بودیم به من گفت که نیاز به مجوز تاسیس صرافی در مالزی دارم. وی افزود: در آن مقطع اینجانب هیچ اطلاعات دقیقی از سیستم بانکی چه در داخل ایران و چه در خارج از آن نداشتم ...
محاکمه ی جعبه سیاه پرونده بابک رنجانی
صبح به وقت مالزی شماره ای ناشناس از سوئیس با من تماس گرفت که آقای زنجانی بود و در خصوص محصولی صحبت کرد و گفتند که برای 5 فروند نفتکش معادل 11 میلیون بشکه باید مخازن تهیه کنید که من گفتم اصلاً اطلاعی از نفت ندارم که گفت خودش نیز اطلاعی ندارد. به هر حال قول پیگیری دادم و از روز بعد پیگیر این موضوع شدم که با پاسخ منفی مقامات مالزی مواجه شدم و علتی که مطرح می کردند مربوط به مسائل زیست محیطی بود. ...
عشق، علم و فقر!
...> استاد همایی در یکی از مقاله های کتاب همایی نامه در 40 صفحه از زندگی خویش سخن گفته است که در اینجا قسمتی از آن را نقل می کنیم: چنان که گفتم من از سال 1328 ق. در مدرسه نیم آورد دارای حجره ای شدم. همان حجره تابوتی کذایی! دو سه سال اول شب ها را به خانه می رفتم. اما از سال 1331 یکباره از خانه و محله خود به مدرسه آمدم و مقیم شبانه روزی آنجا شدم و این تا سال 1348 ادامه یافت. بدین ترتیب 20 سال از ...
کلاهبرداری 1میلیاردو200میلیون یورویی زیباحالت
محض مشاهده آن LC متوجه شدم که به هیچ عنوان چنین رقمی گشایش اعتبار نشده است که در ادامه تماسی از بابک زنجانی دریافت نمودم که به من گفت: آقای منفرد پایت را از گلیمت دراز نکن که من در پاسخ گفتم من با اجازه و همکاری شما به آنجا رفتم. متهم زیبا حالت منفرد گفت: اطلاع رسانی اینجانب از جعلی بودن LC مذکور سبب کدورت من با زنجانی شد و پیامک های پی در پی وی با عناوین خائن و خیانتکار را در برداشت که ...
محاکمه جعبه سیاه پرونده بابک رنجانی در دادگاه انقلاب/ جلسه بعدی چهارشنبه
یک فقره ال سی به مبلغ 330 میلیون یورو به من نشان دادند و من به محض مشاهده آنال سی متوجه شدم که به هیچ عنوان چنین رقمی گشایش اعتبار نشده است که در ادامه تماسی از آقای بابک زنجانی دریافت نمودم که به من گفت آقای منفرد پایت را از گلیم من خارج کن که من در پاسخ گفتم من با اجازه و همکاری شما به آنجا رفتم. متهم زیبا حالت منفرد اظهار کرد: اطلاع رسانی اینجانب از جعلی بودن ال سی مذکور سبب کدورت من با ...
جدیدی: حاشیه سازی برای تیم ملی از هر سمی مهلک تر است
اتفاق افتاد. از دست اندرکاران برگزاری مجمع، ناراحت و دلگیر شدم * من در کمال ادب و احترام مجمع را ترک کردم و 50 دقیقه بعد رأی گیری شروع شد و من هم اصلاً در جلسه نبودم و انصراف خودم را نیز بیاناً عنوان کردم ولی وقتی نتایج انتخابات را در رسانه ها دیدم که نوشتند فلانی 40 و بهمانی صفر، هم تعجب کردم و هم ناراحت شدم. * وقتی کسی در جلسه حضور ندارد و به دلیل مسائل حقوقی انصرافش را اعلام ...
6 یادداشت از 6 نویسنده در نکوداشت پدر داستان نویسی گلستان
1368 نخستین آشنایی و دیدارم با نادر ابراهیمی بود در حاشیه کنفرانسی در شیراز. وقتی فهمید بچه گرگانم بلافاصله گفت: به به! همشهری سیدحسین میرکاظمی هستی. برایم جالب بود. او میر کاظمی را خوب می شناخت. حرف از میرکاظمی که پیش آمد، خاطره ای از ایشان را نقل کردم. گفتم: من خودم را مدیون میرکاظمی می دانم در نوشتن. سال 58 من ساکن بندر ترکمن بودم. شنیدم میرکاظمی در گرگان کانون نویسندگان و شاعران را ...
داستان دو مرد که یکی مادرش را کشت یکی همسرش را
. من چند بار به او گفتم صدا را کم کن. توجه نکرد و داشت شادی می کرد که من حرفی رکیک به او زدم و او هم با سیلی به صورت من کوبید. این اتفاق که افتاد من عصبانی شدم و کنترل خودم را از دست دادم و او را زدم و بعد با روسری خفه اش کردم. من از کاری که کرده ام، پشیمان هستم. متهم در آخرین دفاع از اولیای دم به خاطر گذشت تشکر کرد و گفت: اگر دادگاه به من کمک کند، سعی می کنم از این به بعد ...
امیدم را از دست ندادم و دوام آوردم
ناگهان رخ می دهد. از آن به بعد خیلی جدی تر از گذشته کار کردم. بازنشسته شده بودم و فرصت و فراغت بیشتری داشتم. زندگی ام را مدیون همسرم و دخترم هستم که در تمام این سال ها مراقبم بوده اند. همسرم در این سال ها 17بار مرا به بیمارستان برده است و زیر عمل های جراحی سختی قرار گرفته ام. آسیب های زیادی دیده ام. بر اثر اشتباه پزشکی یک چشمم را از دست دادم. اما پزشکان زیادی بودند که در این سال ها به دادم رسیدند ...
گلایه های صریح مهاجرین افغانستانی از مدیریت فرهنگی و امنیتی
مراجعه کنم و حدود 800 هزار تومان یک تابلو برای من هزینه دربر دارد. من اگر نتوانم تابلوی خودم را در این کشور به نمایش درآورم، چگونه هزینه هایم انجام شده را به دست آورم و به کارم ادامه دهم؟ بی برنامگی صدا و سیما برای دو درصد از مخاطبان مدیر جلسه نیز گفت: در این سال ها بین فرهنگیان ایران و افغانستان رفاقتی ایجاد شد. وضعیت مهاجران افغانستانی در این سال ها خیلی بهبود یافت. اعتمادسازی ...
حاشیه نگاری در خصوص صحبت حجت الاسلام مهدی رضایی در دیدار رمضانی با رهبر معظم انقلاب
توفیق رفیق این کمترین شد و به عنوان نماینده از طرف حوزه علمیه خراسان دعوت شدم که در محضر مقام معظم رهبری چند دقیقه ای صحبت کنم. انصافاً این پیشنهاد برای من بسیار مغتنم بود و از تمام کسانی که من را قابل دانستند تشکر دارم. بعد از شور و مشورت با دوستان و اساتید مشخصاً به این جمع بندی رسیدیم که چند مطلب را مراعات کنم. 1- نسبت به بزرگان حوزه حق شناسی و اظهار ادب داشته باشم. ...
جریان سنتی حوزه به زودی از درون اجتماع منکوب خواهد شد/ باید به دوگانه سازی از حوزه قم و نجف خندید؛ حوزه ...
، یک کارخانه داریم، یک بازار داریم و یک خانه، این چرخه عمل تمدنی ماست از دانش تا عمل؛ ما در این چند ساله ی بعد از انقلاب درون آزمایشگاهیم و هنوز وارد دانشگاه نشدیم، هیچ چیز دانشگاه موجود ربطی به ما یعنی ربطی به اسلام و انقلاب اسلامی ندارد، از مبنا و درس و غایت و روش و مبانی هیچکدام ربطی ندارد. ما درون آزمایشگاهیم یعنی هنوز داریم کتاب می نویسیم، فکر هم نکنید مسیر را کند آمده ایم تمدن های ...
روایت دست اول از نفس های آخر"سلطان سکه"
مثل سلطان سکه و قاتل بنیتا را گرفته است. در زندان رجایی شهر پای خاطرات او از شب های هولناک اجرای حکم نشستیم که در ادامه می خوانید. چرا زندان را برای تبلیغ انتخاب کردید؟ قبل از این که وارد سازمان زندان ها شوم، در شهر های مختلف کار های تبلیغی انجام می دادم. به توصیه یکی از دوستان که در زندان کار تبلیغی انجام می داد، به سازمان زندان ها آمدم و استخدام شدم. چون شهر کرج را دوست ...
نوزاد دیگری در سفر اسنپ به دنیا آمد
کردم جای خواهر خودم است و طفلک گیر افتاده در شرایطی که حتما دلخواه خودش هم نیست. به محض رسیدن به بیمارستان تیم پزشکی با دم و دستگاه های شان سمت ماشین دویدند و با وسایلی که داشتند دور ماشین حصار کشیدند. رفتم آن طرف تر ایستادم که راحت باشند. صدای گریه بچه که در فضا پیچید، همه ما نفس راحتی کشیدیم. باورم نمی شد چنین اتفاقی افتاده. تمام مدت زمانی که در راه بودیم خدا خدا می کردم که اتفاقی برای ...
ضرب زخمه ناکوک بر گوش مدرسه
مسائل بسیاری بوده است. ** کتاب حافظ در خانه ها نیست به گفته این معلم در یک مورد، وقتی از دانش آموزان خواسته که چهار غزل از حافظ را انتخاب کنند و برای جلسه بعد بیاورند، دانش آموزان گفته اند که کتاب حافظ در خانه ندارند، او ادامه می دهد: گفتم مگر می شود دیوان حافظ در خانه هایتان نباشد، یعنی شما عیدهای نوروز و شب یلدا به دیوان حافظ تفأل نمی زنید که ناگهان یکی از بچه ها گفت آهان همان کتابی که ...
ماجرای دلخوری فعالان نمایشگاهی از وزارت صمت/ کار را به خودمان بسپارید + اسناد
اصطلاح صنعت کشور از ریل اصلی خود خارج شده است. همین که صنعت نمایشگاهی خود را با کشورهای همجوار مقایسه کنیم به عمق فاجعه پی خواهیم برد. باوجود تلاش های انجام شده از سوی افراد متخصص، به دلیل نبود قوانین یا استانداردهای مشترک در این بخش و به نوعی پراکنده کاری و عملکرد سلیقه ای مدیران تصمیم گیر، ما نه تنها رو به جلو حرکت نکرده ایم، بلکه پسرفت نیز داشته ایم. هر روز یک متولی جدید پیدا ...
ماجرای شهادت فعال انقلابی آستانه اشرفیه توسط منافقین
، دخترانم شب ها یکی به یکی نوبتی نگهبانی می دادند و هنگام خواب مشتی کلوخ و پاره آجر بالای سرمان می گذاشتیم که اگر توی خواب به ما حمله کردند، بتوانیم از خودمان دفاع کنیم. با وجود این، منافقین می خواستند که خانه ما را با بنزین آتش بزنند؛ بعضی اوقات می آمدند به طور علنی و بدون هیچ ترس و واهمه ای شوهرم را تهدید می کردند. اطراف خانه در تاریکی شب ها سروصدا می کردند، موتور ما را به سرقت بردند و در نزدیکی خانه ما آن را اوراق کردند و همه این کارها به خاطر این بود که شوهرم بچه های بسیجی تربیت کرده بود و همچنین حامی سرسخت برادران بسیجی بود. ...
درد حریف دغدغه هایم نمی شود/ داستانِ شعر در تمام دنیا تمام شده است
نشر چشمه و دیگری به نشر کارگاه اتفاق تحویل داده ام. به احتمال زیاد این دو کتاب امسال منتشر خواهد شد؛ اما هنوز هیچ کدام از آن ها نامی ندارند و بعد از حروف چینی و در مرحله آخر نام شان را انتخاب خواهم کرد. وی ادامه داد: یک کتاب کودکان هم دارم که نامش دخترک، آیینه ها، مادر است و آن هم از سوی نشر کارگاه اتفاق منتشر خواهد شد. درباره آثار داستانی بزرگسال هم باید بگویم که رمانی نیمه تمام دار ...
کوروش باقری: حسین رضازاده به نفع من کنار می کشد
بزرگ را کنار خودم ببینم و احساس حقارت می کنم. * این فضا در ابتدای ریاست علی مرادی وجود نداشت.ولی بعدا یواش یواش ایجاد شد و درها به روی دیگران بسته شد. بله همینطور است. من یادم می آید که یکی دو ماه بعد از ریاست مرادی،مصاحبه ای کردم و گفتم چرا فدراسیون باید 70 پرسنل داشته باشد؟ که جواب داده بودند 70 نفر که چیزی نیست.می خواهم تعداد را به 250 نفر برسانم! به هرحال با آن رویه شروع شد ...
پسر عاشق پیشه با بنزین معشوقه اش را آتش زد
آتش زدی؟ با طناز کاری نداشتم، اصلاً دلم نمی خواست برای او اتفاقی بیفتد. شنیده بودم که با پسری نامزد کرده و با او به شمال رفته است. خیلی ناراحت بودم. ساعت 7 صبح 10 اردیبهشت به پمپ بنزین رفتم و مقداری بنزین تهیه کردم. بعد از آن به مقابل خانه طناز در منطقه تهرانپارس رفتم، وقتی از خانه بیرون آمد تا سوار خودرواش شود سوار ماشین او شدم و گفتم چرا رهایم کردی؟ وقتی جواب نامربوط داد، بنزین را ...
مهدی نادری:سینماگر ایرانی وقتی کار کمالگرا می کند نابودش می کنند/ژوله:سانسور از ذهن نویسنده آغاز می شود
رستمی هم حضور داشتند، در حال دورخوانی بودیم و اگر من می خواستم بیایم اینجا کار تئاتر خراب می شد که یکدفعه گفتم بچه ها من یک پیشنهاد کار دارم، چه کار کنم؟ خانم تینا پاکروان گفت: از چه کسی؟ گفتم: مهدی نادری؛ گفت از مهدی نادری پیشنهاد داری بعد نشسته ای اینجا ؟ پاشو برو بیرون بابا. من آمدم پیش آقای نادری فیلمنامه را خواندم بعد دیدم یک سکانس، دو سکانس هستم بعد بیشتر خواندم، دیدم در تمام ...