سایر خبرها
تبیین نقش راهبردی پرستاران در دفاع مقدس فرشته جهانی
را نگاه کردم دیدم قسمتی از تراشه نای جانباز در کف دستانش افتاده است. کار ما از پرستاری گذشته بود و انگار داشتیم جمعی از مردگان را زنده می کردیم. یکی از کارهای ما این بود که تاول های بدن جانبازان را با سوزن خالی می کردیم و روزی چند بار آنها را در حمام شستشو می دادیم. حال من یک سوال از شما دارم! اگر در حین شستشوی بدن یک جانباز شیمیایی شاهد ریختن پوست های تکه تکه شده از بدن در کف حمام باشید چه احساسی ...
باغداساریان، شهیدی که بی تاب رفتن بود
طمع به ناموس و خاک وطنم دارد وقتی از خیابان های تهران عبور می کنم و حجله هایی از شهدا می بینم در تصمیم گیری ام مصمم شدم که به جبهه بروم و از همه ارزش ها و باورهایی که به آنها ایمان دارم دفاع کنم. سرانجام واهیک در سال 1360 برای اعزام به جبهه، خود را به مرکز نظام وظیفه معرفی کرد و راهی شد. هنوز 20 متری راه نرفته بود که دوباره برگشت، همه را بوسید. گفتم تو که الان خداحافظی کردی. در جواب با ...
نگهداری از همسرم برای من شیرین تر از عسل است
که آسایشگاه هایی برای آنها تعبیه شده بود اما همسرانشان اجازه ندادند و با صبر و بردباری از همسران خود در منزل پرستاری کردند. روز ولادت حضرت زینب(س) فرصت را غنیمت شمردیم و گفتگو داریم با خانواده ای که الگو زندگیشان حضرت زینب(س) است. محمد متین، جانباز 35%شیمیایی جنگ تحمیلی از هدفش برای رفتن به جبهه گفت: در سال 1364 با شنیدن سخنرانی حضرت امام (ره) از طریق رادیو وظیفه خود دانستم ...
این بار هدیه بابانوئل را مسلمانان برای مسیحیان بردند
شده اند و از آن طرف شیشه می بینم که تا گل و هدیه را به دست صاحب میانسال آژانس می دهند، گل از گلش می شکفد. نوبت به من که می رسد، سهمی هم از لبخند محبت آمیز کشیشان ماسیس نصیب من هم می شود؛ کار این خانم ها، کار بسیار نیکی بود. سپاسگزارم. کارشان واقعاً قابل تحسین است. ان شاءالله سال جدید، سال خوبی برای همه آن ها و خانواده های محترمشان و همه مردم ایران باشد. از قافله عقب مانده ام. قدم هایم را ...
تاجگردون: اموال من زایش دارند/پاسخ ابطحی به ادعای شریعتمداری درباره خاتمی/واکنش مهاجرانی به ادعای ...
نظرات آنان نقش پررنگی در تشویق آنان برای مشارکت در انتخابات دارد و بهترین راه در شرایط کنونی دلجویی از مردم است. شهاب الدین بی مقدار در گفتگو با ایسنا، با اشاره به موانع پیش روی شکل گیری فضای انتخاباتی در اسفندماه سال جاری بیان کرد: یکی از موانع جدی شکل گیری فضای انتخاباتی از دست رفتن مقبولیت دو جریان سیاسی اصلاح طللب و اصولگرا در بین مردم است. امروز دیگر مردم باور خود را به این دو طیف از دست ...
گفتگو با پرستاری که در سطح چهار حوزه در حال تحصیل است/گمشده ام را در حوزه یافتم
فاطمه زهرا حجی پور در گفتگو با خبرگزاری کوثر به مناسبت میلاد حضرت زینب(س) بیان کرد: زمانیکه در مقطع سطح 2 طلبگی آغاز به تحصیل کردم، کارشناس پرستاری بودم و در بیمارستان خدمت می کردم. وی گفت: سال 66 تا 70 دوره کارشناسی پرستاری را در دانشگاه علوم پزشکی مشهد گذراندم و سال 77 وارد حوزه حضرت نرجس(س) مشهد در مقطع سطح 2 شدم، سپس فوق لیسانس روانشناسی تربیتی خواندم و بعد در سطح سه حوزه گرایش فقه ...
ماجرای سه روز بازداشت در فرودگاه سوریه/ دلم می خواست از خوشحالی رفتن به سوریه فریاد بکشم
، من را برد آن طرف، پاسم را گرفتند و سه شبانه روز تک و تنها در هتل فرودگاه دمشق بازداشت شدم، حتی حق بیرون آمدن نداشتم. در آن سه شبانه روز مفاتیح الجنان را تمام کردم (با خنده) یادم هست یکبار حاج منصور گفته بود هر جا در جنگ به مشکل برخوردید سه بار جوشن صغیر را بخوانید. روز سوم پاسپورتم را دادند و گفتند وسایلت را جمع کن. خیلی خوشحال شدم که قرار است پیش بچه ها بروم، اما مرا بردند فرودگاه و کارت پرواز ...
مادر شهید علی و سعید حمیدی اصل به لقاء الله شتافت!
را ندیده بودم. حاج خانم بر بستر بیماری افتاده و بشدت رنجور و ضعیف شده است. گرچه آلزایمر زمان و مکان را از او دزدیده و اما با معرفی حاج محمد ما را شناخت. حال و احوالش را پرسیدیم، گویی فقط حمد و ثنای الهی بر زبانش جاری است. صدایش ضعیف و بدنش تکیده و نحیف شده است. او دختر ملا صالح انسان مومن و پرهیزگاری که فرزندان خلف و صالحی همچون حاج مرتضی (عبدالساده) و جانباز حاج عبدالامام حمیدی را ...
موانع اعزام به سوریه اراده ام را محکم تر کرد
همان بچگی با دیدن فیلم های جبهه که از اوایل دهه 70 در تلویزیون پخش شد، شکل گرفت. بزرگتر که شدم، همیشه وقتی می خواستم مادرم را اذیت کنم، می گفتم کاش می شد من دهه 50 به دنیا می آمدم تا سال 65 حداقل 15 ساله می بودم و در جبهه شرکت می کردم. مادرم تعریف می کرد من که به دنیا آمدم پسر همسایه بالایی شهید شد، می گفت شاید این حسی که در تو ایجاد شده به خاطر شهادت همان پسر همسایه باشد. دیوار بزرگ ...
از ولادت در تهران تا شهادت در خانطومان سوریه/درباغ شهادت باز شده است/شهدای مدافع حرم با بصیرت رفتند
ایستاده بودند. شما ببینید داعشی که نه کشور داشت، نه تشکیلاتی داشت، چطور کمکش کردند. اگر آن ها آن نیت شومی که داشتند و می خواستند سوریه را اشغال کنند و آن را برای خودشان پایگاه کنند اجرایی می شد چه اتفاقی می افتاد ؟ نتیجه اینکه بعد از اشغال سوریه، حزب الله لبنان را که پشتیبان کشور و مردم ما هست را از سر راه بر می داشتند و در ادامه عراق و یمن و در نهایت هدف ایران بود، امروز همه ی دشمنان در برابر ...
امیدوار به آشتی سینما و ادبیات هستیم
گلایه مخاطبان گسترش نیوز درباره یارانه معیشتی
بجای اینکه 173 هزار تومان واریز کنند 103 هزارتومان واریز کردند. خواهش می کنم پیگیری بفرمایید. مخاطبی به نام محمد هم اینطور نوشت: س لام چی بگم از عدالت..که خونه دلم من جامانده {اشاره به یارانه معیشتی} نه درآمدی نه خونه و ماشین و حساب بانکی. سامانه دشمنی کرد و هزار بار تلاشم بی ثمر بود و شدم جامانده مثل همه نیازمندان در پناه مسولان عادل نما! ما هم خدایی داریم. وقتی نباشیم خودی... معلومه که ...
روایت سخت ترین روزهای جانبازان و شهدای فتنه 88
به گزارش مشرق، خیلی ها طی روزهای سال 88 و بعد از آن بارها و بارها فیلم کشته شدن ندا آقاسلطان را (که او هم به طرز مشکوکی به قتل رسید) مرور و ماجرای زندگی اش را نقل محافل کردند، اما هیچ گاه اسمی از هادی خیاط زاده، رامین رسولی و امیرحسام ذوالعلی و ... نبردند. کسانی که در این کارزار و معرکه همه جان یا بخشی از جانشان را از دست دادند. این ها جورکش هوای شهوت و قدرت کسانی شدند که می خواستند کاستی در ...
حرفهای بابا رجب میبد از 36 سال جانبازی
تعداد بازدید : 0 کد ویدیو دانلود فیلم اصلی
خبرنگاری که برایش نقشه ترور طراحی شد
که می گفتم شما وظیفه خود را انجام داده اید، می گفت من متعلق به خودم نیستم؛ من متعلق به جهان اسلام هستم و نمی توانم مسئولیتم را زمین بگذارم و برگردم باید همه بدانند که هدف و راه تروریست ها با اسلام مرتبط نیست و این را باید با گزارش هایی که ضبط می کنم نشان دهم. آیا شما با رفتن او به سوریه مخالفت نکردید؟ بعد از اینکه از اولین سفرش به سوریه بازگشت دیگر آرام و قرار نداشت، فقط دنبال ...
روزگار یک کارتن خواب تزریقی
25 دقیقه طول کشید تا حمید، یک رگ پیدا کند که هنوز خشک نشده باشد و جوی باریکش پشت آن لایه نازک پوست و عصب، جریان داغ هرویین را در خود ببلعد. حمید، در باقی مانده یک لوله فاضلاب لانه ساخته بود. باقی مانده لوله ای پایین پای برج های اتوبان چمران، آن قدر نادیدنی که در این 4 سال، تعجب هیچ نگاهی را سبب نشده بود. لوله بتنی، اریب از دل نخاله های تلنبار در زمین های بی مصرف حاشیه برج ها بیرون زده بود و دو متر درازا داشت با دهانه ای به اندازه این که یک آدم، دولا، خودش را تا انتهای لوله بکشاند. چند وجب از کف لوله؛ آن چند وجب انتها که در تاریکی گم می شد، با چهل تکه ای از شندره هایی از هر جنس، فرش شده بود و دیواره های مقعر همان چند وجب، تابلویی بود از ده ها کیسه پلاستیک آویزان به ده ها گیره کوچک که هر کدام، آبستن تکه ای از زندگی بود؛ نان خشک، لیوان و بشقاب پلاستیکی، فندک و چسب زخم و پنبه الکلی و سرنگ و سوزن. حمید، جاساز پاتوق اتوبان بود. می گفت: همین الان (ساعت 2 بعدازظهر) 20 میلیون تومان جنس زیر این لوله جاسازی شده. باور نکردم. یکی از وصله های کف را کنار ز ...
روایتی از ساعت های یک کارتن خواب تزریقی
وسط اتوبان چمران، رو به شمال که بایستی، تپه های اوین، آن تپه های بی انتها که انگار هیچ وقت تمام نمی شود، شرق تا غرب نگاه آدم را پر می کند. وقتی هوای تهران، خوش است، کارتن خواب های حاشیه اتوبان، سربرمی گردانند سمت شمال، چشم می دوزند به آن تپه های بی انتها. انحنای نرم تپه های خاکستری اوین روی شیب دامن آبی آسمان، کارتن خواب ها را عاشق می کند، یاد روزهای خوب می افتند؛ روزهایی که تمام قد، در خدمت زندگی بودند. همین طور که محو زیبایی پیش چشم شان هستند، یکی شان پا می ...
رهایی از زیرتیغ قاتل پسر همسایه
بود و از همان زمان به بعد چاقو همیشه در جیب ام بود و هر جا می رفتم با چاقو بودم، زیاد از آن استفاده نکرده و حتی پس از ازدواج نیز از دوستانم فاصله گرفته بودم اما چاقو همیشه همراهم بود. یعنی اگر روز قتل چاقو نداشتی این اتفاق نمی افتاد؟ دقیقا، من آن روز مهمان خانه پدرو مادرم بودم که بین همسایه ها درگیری پیش آمد و من برای وساطت رفتم اما وقتی عصبانی شدم دست به چاقو شدم. فکر می کردی ...
جاسوسی که با جنس کوپنی جاسوسی می کرد!
داشت و غالباً داخل مغازه، با دو سه تا از هم سن و سالانش می نشستند و اوقات می گذراندند. هربار برای اداره یا جایی دیگر نیاز به تاییدیه بزرگان و معتمدان محل بود، اول از همه می رفتیم سراغ حاج آقا افتخاری . او که بالای 50 سال سن داشت، قبلا دوبار سکته قلبی کرده بود. یک بار که می خواست برگه تاییدیه برای من پر کند، خسته شدم و می خواستم برگه را از او بگیرم و بدهم فرد دیگری پر کند ...
جانبازی که از زنده بگور شدن نجات یافت!
از پرستاران بیمارستان می گفت وضعم طوری شده بود که فکر می کردند، شهید شده ام. وقتی مرا به سردخانه برده بودند، یک نفر می بیند که پلاستیک جلوی بینی ام عرق کرده است. برادر و مادرم به ملاقاتم آمدند. من هم فلج بودم و هم این که نمی توانستم حرف بزنم؛ هر چند که حرف دیگران را می فهمیدم. فقط می توانستم به زبان محلی بگویم (آره) یعنی آری. پزشکم، دکتر زمانی گفت یک ترکش و یک تکه استخوان در مغزم هست که نمی شود آن ها را بیرون آورد. بعد از دو ماه با عصا به کلاته برگشتم. به سختی راه می رفتم و هر چند وقت یک بار، دچار تشنج می شدم. تشنجی که سال هاست دست از سرم برنداشته است. منبع: دفاع پرس ...
بیوگرافی رضاعطاران و همسرش
...> مجید دلبندم عطاران بعد از بازی در سریال های سال خوش، سرزمین سبز و دنیای شیرین، در سال 1378 اولین فعالیت خود در زمینه کارگردانی را با مجموعه تلویزیونی مجید دلبندم رقم زد. عطاران در این سریال علاوه بر کارگردانی و نویسندگی به عنوان بازیگر هم حضور داشت. مجید دلبندم داستان عروسکی دست دراز به نام مجید است که با شیرین کاری هایش هر بار ماجرای تازه ای را خلق می کند. این سریال در گروه کودک و نوجوان تولید ...
غروب پاییزی، غروب مادرانه منیژه
می گوید: آن شب یعنی جمعه 22 آذرماه، در خانه خودم بودم و از میهمانانم پذیرایی می کردم که پدر، با من تماس گرفت و گفت مادرت بخاطر فشار خون بالا، در بیمارستان بستری شده و اصلا حالش خوب نیست، زود خودتان را برسانید. حاج سیروس سلیمانی 63 ساله که در غم از دست دادن همراه دیرینه اش حسابی بی تابی می کند، می گوید: با منیژه سر سفره شام نشسته بودیم، حرف می زدیم و غذایمان را می خوردیم که ناگهان روی ...
ادبیات ابزاری برای ماندگاری ارزش های دفاع مقدس
آماده چاپ دارم، یکی از این کتاب ها داستان جنگ و جبهه است که براساس تخیلات خودم آن را به رشته تحریر در آورده ام. این نویسنده جنوب کرمانی، در ادامه افزود: مدیر تازه عنوان یکی دیگر از آثار در دست چاپ است که براساس واقعیت هایی از اتفاقات دوران تحصیل خودم در دبیرستان آن را تالیف کرده ام. وی، با اشاره به انگیزه خود از نویسندگی در حوزه دفاع مقدس، عنوان داشت: پدرم یکی از رزمندگان ...
حکایت صداپیشگی همت مومیوند! / نوبت نسل میانی رسیده است
...، در سریال جنگجویان کوهستان هم با آقای زند همکاری داشتید؟ چون نقش خاصی از آن با صدای شما به یادم نمانده. بله. بودم، ولی به قول شما نقش فرعی می گفتم. آن موقع من هنوز رسمی آموزش و پرورش بودم. خیلی هم سختم بود که هر روز مرخصی بگیرم و به دوبله بیایم. خدا آقای زند را رحمت کند. در همان دوران، من را برای یک کار دو روزه در جام جم دعوت کرده بود. روز اول رفتم و تا 4 بعد از ظهر هیچ جمله ای نگفتم ...
بنیاد شهید ملا صالح را پس از مستند 23 نفر به عنوان آزاده پذیرفت!
هنرمند اهمیتی نمی دهند، ادامه داد: چرا برای مراسم اکران فیلمی که بخش هایی از آن برگرفته از کتاب من نبوده نباید دعوت شوم و چرا در هفته دفاع مقدس نباید یادی از من به عنوان نویسنده دفاع مقدس، کسی که در سال های نبرد در جبهه ها حضور داشته ام و همپای همسر جانبازم بوده ام، نمی شود. آیا منتظرند تا بمیرم و بعد از زحمات من تجلیل کنند؟! می خواستم ابرهای تیره زندگی ملا را کنار بزنم وی ...
عطا با پای معلولش تا انتهای جنگ مردانه ایستاد
بحیرایی برایمان بگویید. چطور برادری برای شما بود؟ برادرم حسن متولد سال 1349 بود. به محض به پایان رسیدن سال چهارم دبیرستان عزم جهاد کرد. حسن در پادگان آموزشی شهید همت آموزش های لازم را سپری کرد. حسن سه روز بعد از حضور در جبهه در آخرین عملیات یعنی مرصاد شرکت کرد و به شهادت رسید. حسن بحیرایی همیشه لبخند بر لب داشت، بشاش و شوخ طبع بود. به بزرگ تر از خودش احترام می گذاشت و در فعالیت های بسیج ...
بنیاد شهید ملاصالح را پس از مستند 23 نفر به عنوان آزاده پذیرفت
سوره مهر تحویل داده شد، اما این انتشارات دو سال من را معطل کرد و کتاب را چاپ نکرد. من بارها این کتاب را بازنویسی کردم و هر بار دفتر نشر به بهانه های واهی از انتشار کتاب سرباز می زد تا آنکه کتاب را از نشر سوره مهر گرفتم و به نشر شهید کاظمی تحویل دادم و به آن ها گفتم اگر کتاب را نخواستید منتشر کنید آن را به سطل آشغال بیندازید، چون خیلی دلشکسته شده بودم تا اینکه دو روز بعد آقای حمید خلیلی، مدیرعامل ...
بیماری به نام صنایع دستی
قلم و رنگ در دستان انگاره پرداز نگارگران، چونان ابزار جادویی است که توسط هنرمند چرخ ها می خورند و با بهره گیری از غنای دنیای خیال خالق، بر بطن سپید کاغذ، آفرینش ها می کنند تا آنجا که بر دل وجان بیننده اثرها کرده و روح را به پرواز درمی آورند و این نقطۀ اوجی است که گویی آغاز زندگی است. هنرمند اصیل از صورت خیالی تعالی پیداکرده و با ورود به وادی خلق، گویی به ساحت متعالی عالم قدس قدم می گ ...