به مصطفی گفتم: با حاج قاسم عکس انداختی شهید می شوی
سایر منابع:
سایر خبرها
آزمون: اسکوچیچ می تواند بهتر از ویلموتس عمل کند/ در انتظار انتقال به یک تیم بزرگ اروپایی هستم
خانواده فانی داریم که خیلی به ما خوش می گذرد. زمانی که من بچه بودم، خیلی در ورزش پارتی می شد. اگر من می خواستم به والیبال بروم، حتما می توانستم پدرم را به عنوان پارتی انتخاب کنم. واقعا هم والیبالم خوب بود و همه می گفتند والیبالم بهتر از فوتبال است ولی پدرم همیشه من را به فوتبال تشویق می کرد، چون از والیبال خیری ندیده است. سپس پدر آزمون گفت: دوست داشتم سردار پیشرفت کند و به تیم های ...
عکسی از آیت الله هاشمی رفسنجانی بعد از ترور شدن /روزی که عفت مرعشی سپر جان آیت الله در مقابل منافقین شد
. این پدرسوخته نیز هیچ ابا نکرد. دستش را زیر دست من آورد و دو تا تیر پشت سر هم خالی کرد. یک تیر هم زد به دیوار اتاق و از دررفت. احتمال داد که آقای هاشمی کشته شده است. او که رفت، من بلند شدم. دیدم خون از شکم آقای هاشمی بیرون زده. چادری را که برای نماز برداشته بودم، دور بدن آقای هاشمی بستم. فاطمه شروع کرد به جیغ زدن و گریه کردن. گفتم: جیغ نزن، برو ماشین خبر کن. او رفت. خودم هم دویدم داخل کوچه و داد زدم ...
درباره رحیم مؤذن زاده اردبیلی
خوشحال بود و می گفت به آرزویش رسیده است. من رفتم اداره اوقاف و گفتم حال پدرم خوب نیست، از نظر پزشکی تاییدش نکنید. گفتند مگر می شود، موذن زاده را رد کرد. این مرد باید به زیارت خانه خدا برود. 4ماه قبل از درگذشتش بود که با وضع خرابی که داشت به مکه رفت. من خیلی نگرانش بودم. روزی که آمد، سریع خودم را به او رساندم و دیدم حالش زیاد خوب نیست . موذن زاده اردبیلی پس از بازگشت از سفر حج به علت پیشروی بیماری سرطان در بیمارستان بستری می شود. پزشکان برای بهبود او دست به کار می شوند اما سرطان دیگر تمام بدن او را فرا گرفته بود و سرانجام در پنجم خرداد 1384 خورشیدی دارفانی را وداع گفت. ...
سردار آزمون: با زنیت قرارداد دارم، اما می خواهم چالش جدیدی را تجربه کنم
. در حال حاضر قرار است ما هر سه، چهار روز یک بار در لیگ روسیه بازی کنیم، اما اطلاعی از زمان آغاز اردوی تیم ملی ندارم. بعد از پایان این فصل نیز قرار است بلافاصله فصل آینده روسیه آغاز شود. سردار آزمون با تاکید بر کار سخت تیم ملی فوتبال برای صعود به جام جهانی عنوان کرد: کار تیم ملی خیلی سخت است، اما می توانیم به دور بعد صعود کنیم. با اسکوچیچ در این مدت در ارتباط بودم، اما هنوز با ...
رضا رجبی: به خاطر استقلال کتک خوردم/ روز هفتم پدرم برای استقلال بازی کردم
بودم تا به پدر و مادرم سر بزنم و دوباره به اردوی تیم ملی برگردم. در خانه نشسته بودم که چند نفر از استقلالی ها آمدند و به طور رسمی پیشنهاد دادند. پاسخ شما به این پیشنهاد مثبت بود؟ من عاشق استقلال بودم، استقلال را بیشتر از هر تیم دیگری دوست داشتم. من به خاطر استقلال کتک هم خوردم. هیچ وقت فراموش نمی کنم در سن 8 سالگی کنار ورزشگاه آب و نان بربری می فروختم تا پول خرید بلیت بازی های ...
شهید فریدون عیوضی هنرمندی چیره دست در جذب نیرو بود
به گزارش عصر همدان ، حسین رفیع خانی یکی از جانبازان شهرستان بهار است که در کتاب 《اردشیر آبروی ایل》نوشته سید حسین حسینی و جواد نوری به بیان خاطره ای از معلم سردار، شهید فریدون عیوضی پرداخته است. وی در خاطراتش می گوید: من در اوایل انقلاب نوجوانی ناسازگار بودم هر روز خدا دست کم یک دعوا با بچه های مدرسه یا محله داشتم اصلاً دوست نداشتم مقابل مقابل کسی کم بیاورم. همیشه با خودم سلاح سرد حمل ...
پیشنهاد رشوه به اسکورت پوتین در اصفهان
؟ همسر شهید: علی عجیب بچه دوست بود. امیر پسر بزرگم حالا سیزده سالش است. تا علی خانه بود من اصلاً نمی دانستم که بچه دارم. پدر و پسر با هم بازی می کردند، بیرون می رفتند و خلاصه وقت همدیگر را پر می کردند. بچه ی دومم هفت ماهه به دنیا آمد، هنوز چشمانش را به این دنیا باز نکرده بود که چند دقیقه بعد برای همیشه ما را تنها گذاشت. از دست دادن بچه ی چند دقیقه ای مان را برای علی از پشت تلفن گفتم. علی بدون ...
کتابی که در نبودن حاج قاسم رونمایی شد
بعد از شهادت محمد جمالی به مادر وی گفته بود: محمد 25 سال پیش شهید شده بود و روح او کنار همرزمان شهیدش در دوران دفاع مقدس بود. محمد جمالی اوایل شهریورماه 1392 رهسپار دفاع از حرم می شود و دوازدهم آبان ماه 1392 در دمشق به شهادت می رسد. کتاب پاییز پنجاه سالگی تا شهادت سردار جمالی و مراسم خاکسپاری شهید که خود حاج قاسم، پیکر وی را درون مزار می گذارد، ادامه پیدا می کند. سردار سلیمانی پس از ...
وقتی رسیدیم حرم خجالت می کشیدم وارد حرم شوم
اردیبهشت سال 1395 پس از نبردی سنگین با تکفیری ها به آرزوی دیرین خود یعنی شهادت دست یافت. در اینجا به مرور خاطره ای از این شهید می پردازیم. وقتی رسیدیم حرم خجالت می کشیدم وارد حرم شوم به آقا مصطفی گفتم برای اتمام حجت و آرامش خودم برویم حرم و استخاره بگیریم. وقتی رسیدیم حرم خجالت می کشیدم وارد حرم شوم، چون از خدا خواسته بودم که به بنده اش نشان دهد آیا راهی که می رویم درست است یا نه ...
بمبی که با خبر آزادی خرمشهر در مدرسه منفجر شد/ اولین شعرم را در جنگ سرودم
. 2 الی 3 مرتبه بود که به اتفاق پدرم رفته بودم برای اینکه ببینم منطقه پاکسازی شده یا نه؟ و جالب اینکه من آن زمان خبرنگار افتخاری سوره نوجوان بودم که به سرپرستی رضا رهگذر اداره می شد و من از فرصت به دست آمده استفاده کردم و توانستم چند تا عکس از مناطق جنگ زده خرمشهر بگیرم که هنوز پیش خودم نگه داشتم. دفاع پرس: خرمشهر را چگونه دیدید؟ خرمشهر و کوچه های آن را دقیقا بعد از آزادسازی که ...
ونگر: به آرسنال برنمی گردم، حتی برای تماشا!
کسب کرده اند. لیورپول واقعاً در تمام طول فصل عملکرد خوبی داشته اما باختن این تیم نشان می دهد تکرار کاری که ما انجام دادیم بسیار سخت است. به هر حال من آن روز از کلی از هواداران آرسنال پیام دریافت کردم. ونگر بعد از ترک آرسنال دیگر مربیگری نکرده است. او در پاسخ به این سؤال که امکان دارد دوباره هدایت تیمی را برعهده بگیرد، تأکید کرد: در حال حاضر من خودم را وقف کارم در فیفا کرده ام. فیفا مسئول رسیدگی به 211 فدراسیون است و کارآمد بودن در این شرایط کار سختی است. نمی گویم که دلم برای مسابقات فوتبال تنگ نشده اما فعلاً دارم تلاش می کنم که در حوزه کاری خودم مفید و کارآمد باشم. تسنیم ...
زیباترین اوقات زندگی شهید بروجردی ساعات قبل از شهادتش بود
ها و دریافت نظریات شهید بروجردی خدمت وی رسیده بودم و جلسه ای داشتیم. وسط جلسه دیدم بروجردی رادیو را به گوشش چسباند و بعد هم برخاست و ایستاد. به اعتراض گفتم: مثلاً دارم حرف می زنم! . به خواهش گفت: بگذار ببینیم امام چه می گوید . امام که صحبت می کردند، بروجردی به احترام فرمایشات ایشان برمی خاست، می ایستاد و گوش می داد. اعتقادش این بود که در شنیدن کلام رهبر هم باید احترام لازم را به جای ...
پای منبر پدر و مادر فرمانده شهید/ مادر شهید: سری که برای خدا دادیم پس نمی گیریم
...: من وقتی حاج قاسم به شهادت رسیدند در بیمارستان برای عمل جراحی بستری بودم داشتم نماز صبح را می خواندم دخترم تلویزیون را روشن کرد که متوجه شدم حاج قاسم با ابومهدی به شهادت رسیده و اول چون یکی از لقب های اصغر در سوریه ابومهدی بود فکر کردیم اصغر هم شهید شده که بعد متوجه شدیم این طور نیست. با شنیدن خبر شهادت حاج قاسم فشارم رفت روی 20 و قندم هم 300 شد و آنقدر گریه کردم که آن روز عملم عقب ...
روایتی نو از مرگ و زندگی زیر موشک باران دزفول
دهان محمد گذاشتم، با لحنی کلافه گفت: مادر هوا خیلی گرم است. من هم باخیال آسوده گفتم عزیزمادر برو و پنکه را روشن کن. زیر کلید پنکه دو تخته فرش بود که محمد روی آن ها رفت تا دستش را به کلید برساند، فاصله مان تقریباً سه یا چهار متر بود. همان طور که داشتم محمد را نگاه می کردم چشمم به ساعت بالا سرش خورد ساعت 11و 25قیقه بود که ناگهان در یک چشم برهم زدنی حس کردم وارونه شدم و دیگر از آن به بعد ...
اهواز| روایتی شنیدنی از آزاده ای که قبل فتح خرمشهر اسیر شد
استراحت کنید تا فردا شب. شب را در همان جا پشت خاکریز به صبح رساندیم. شکار میگ عراقی از سوی رزمندگان ایرانی در طول روز به ویژه ظهرها هوا به اندازه ای گرم و داغ بود که چند نفر از بچه ها برای استراحت به زیر نفربر می رفتند. آن شب و روز بعد عملیات هایی در بخش های دیگری از منطقه ادامه داشت. ولی ما هنوز در پشت آن خاکریز در حال آماده باش بودیم، نزدیک ظهر از شدت گرما من هم زیر نفربر رفتم ...
نام امام رضا(ع) را برای حسینیه خودمان در اسپانیا انتخاب کردیم
تأثیر گذاشت و مرا به اسلام متمایل کرد. مسایل مختلفی در وجودم جمع شد تا بالاخره یک روزی من شهادتین را گفتم البته به شما بگویم روزی که شهادتین را گفتم رسماً مسلمان شدم، در آن زمان هنوز قلباً مسلمان نشده بودم چون آگاهی های لازم را نداشتم. فقط به خاطر محیطی که در آن بودم و دوستانم، به اسلام تمایل پیدا کردم و مسلمان شدم. منتهی 3 سال بعد با آگاهی و اعتقاد کامل اسلام را پذیرفتم. من در دهه 80 میلادی ...
صدیقه کیانفر در گذشت + بیوگرافی و علت مرگ
ستری شدن در بیمارستان خانم صدیقه کیانفر درباره بیماری اش میگوید من را بیکاری بیمار کرده است وقتی به من پیشنهاد کار نشده و سالهاست که در دنیای بازیگر بدو شده ام زمین گیر شدم بیکاری من را مریض کرده است. گفتگوی خواندنی با صدیقه کیانفر * خانم کیانفر از اولش بگویید؛ از آن زمانی که به عرصه ی هنر وارد شدید. – سال 1336 وارد هنر شدم. آن زمان در آبادان بودم و برای گرف ...
رادوشوویچ: پرسپولیس حرفش را در زمین می زند
: مدتی که در کرواسی بودم تمرینات خوبی را انجام دادم. زیر نظرم پدرم تمرینات تاکتیکی و زیر نظر مربی بدنساز هم تمرینات بدنسازی را انجام دادم و حتی نسبت به قبل هم آماده تر هستم و همانگونه که گفتم برای آغاز مسابقات لحظه شماری می کنم. وی در مورد مطالباتش گفت: مسوولان باشگاه قول دادند در بازگشت به ایران این موضوع را حل می کنند و فکر نکنم از این بابت مشکلی وجود داشته باشد. دروازه بان ...
شهید جواد الله کرم می گفت: مهم نیست چه مسئولیتی داریم و کجا هستیم، هرجا که هستیم باید درست انجام وظیفه ...
: چیزی شده که آنقدر بهم ریخته ای؟ گفت: نه؛ فقط آقا جواد مجروح شده است. دیدم چشمان دخترم اشک داشت. گفتم: مادر! می دانم آقاجواد شهید شده است. به من بگو چون از صبح انگار بمن تلقین شده است که امروز خبر شهادتش را می شنوم. همین موقع بود که دیدم جمعی از فامیل و همسایه ها وارد منزل شدند برای تسلی دادن. خداوند در قران فرموده وعده من حق است و عملی می شود. اگر بپذیریم وعده مرگ و شهادت هر انسانی آنطور رقم می خورد که تقدیر خداوند است، دیگر دلیلی ندارد برای رفتن فرزندمان به جبهه دفاع از حرم اهل بیت(ع) ممانعت کنیم. منبع: تسنیم ...
زنجان شهر غواصان دریادلی که دریا ندارد/لحظه های ناب اقتدار و عزت
کنار دیگر دوستانش فعالیت می کرد. این جانباز 50 درصد با اشاره به اینکه در روزهای ابتدای جنگ من دو فرزند داشتم و فرزند سوم من اندکی پس از آغاز جنگ متولد شد، می گوید: به لطف خدا همسری داشتم که روحیه انقلابی گری داشت و مرا بسیار حمایت کرد. او در نبود من، فرزندانم را سالم و صالح بزرگ کرد و هیچ وقت مانع رفتن من به جبهه نشد. این فداکاری او دل مرا در دوران جنگ، قرص و محکم می کرد. ...
بیوگرافی مسعود فراستی + تصاویر
- اجتماعی به گفتگو می نشیند... ممنونیم استاد... من آدم انتقادپذیری هستم، اما اینطور نیست که احساس خالی شدن کنم و اگر نقد را منصفانه بدانم؛ رفتارم را تصحیح می کنم. درباره نقد فیلمی، شهید آوینی به من گفت خط اول نقدت خیلی تند است در آخر قرار بده و من هم پذیرفتم، اما بعد دوباره کار خودم را کردم. (لبخند می زند). من یادمه بچه های خنده بازار به من زنگ زدند و نظر من را پرسیدند و من گفتم ...
خاطره ای از آزادی خرمشهر/ جلو چشمم دل و روده دوستم بیرون ریخت/ سال ها است که هیچ مسئولی به ما سر نزده است
. نمی گذاشتیم به آن سمت شط العرب بروند. عملیاتی که من در آن بودم از جاده اهواز-خرمشهر شروع شد. طوری عملیات را انجام دادیم که عراق وقت نداشت نیرو جابجا کند. عملیات ها همه در شب صورت می گرفت. عملیات فتح خرمشهر سوم خرداد به روز کشیده شد که به جنگ تن به تن و درگیری در روز رسید. هواپیماهای عراق مثل ملخ در آسمان فقط بمب خوشه ای می ریختند. بمباران می کردند و ماشین آلات ما را می زدند. ولی خوب ...
پیرمرد و دریا، نسخه ی غزه
بودم تا بتوانم آن را بخرم. سه روز بعد از اینکه ماهی گیری را شروع کردیم، روز 28 نوامبر، خدیر صبح زود به همراه سه تا از پسرعموهایم برای ماهی گیری رفت. قایق جدید را با خودشان برده بودند. ظهر نشده بود که پسرعموهایش آمدند خانۀ من. وقتی آن ها را دیدم، بلافاصله فکر کردم که پسرم را کشته اند. برادرزاده هایمان تعریف کردند که مشغول ماهی گیری در دریا بوده اند و حدود دو مایل از مارینا فاصله گرفته ...
فرمانده ناجا: ان شاء الله پایان راهم به شهادت ختم شود و عاقبت خیر شوم/ فرهنگ و باب شهادت در نیروی ...
...، مدافعان حرم و حریم نظم و امنیت کشور به ویژه سپهبد شهید "حاج قاسم سلیمانی" را گرامی می داریم و بر روح بلند و ملکوتی حضرت امام خمینی(ره) درود و رحمت می فرستیم و برای مقام عظمای ولایت فرماندهی معزز کل قوا، آرزوی طول عمر توام با سلامتی داریم. وی ضمن خیرمقدم به خانواده شهید بارانی، افزود: شهادت، این همکار عزیز، مجاهد خستگی ناپذیر که عمر خویش را در مسیر خدمت صادقانه به کار گرفت و 16 سال ...
فراستی:مرض نقد را از 17 سالگی شروع کردم/ وقتی آقای منتقد فیلم مهران مدیری را فاجعه نامید
فرهنگ نقد به این ضعیفی باشد جامعه پیشرویی نیست چراکه فقط با نقد می توانیم رشد کنیم. در بخشی از گفتگو، فراستی گفت: مهران به من زنگ زد و گفت: امروز افتتاحیه فیلم من است، یا خودم را می کشم یا تو را می کشم باید بیایی ، اما من گفتم در این مراسم ها نمی روم، بعد از مدتی همدیگر را دیدیم، گفت: فیلم را دیدی؟ گفتم 10دقیقه دیدم فاجعه بود . مدیری گفت: من را نمی گوید، منظورش فیلم بود. ...
چقدر دلم می خواست من هم همراهشان بودم
کشاندم بیرون، دیدم در قسمت جلوی دستم، پیراهنم سوراخ شده و مثل شلنگی که پاره می شود، خون همین طور می زند بیرون. با خودم گفتم دستم قطع شده. سریع آستینم را کشیَدم بالا و دیدم نه؛ دستم قطع نشده و ترکش خورده روی رگم و رگ را پاره کرده. با دست دیگرم چند لحظه جلوی خونریزی را نگه داشتم و دیدم کم کم خونریزی کمتر شد. بعد متوجه پای چپم شدم که آن هم خونریزی داشت. با اینکه توی کتانی ام پر از خون شده ...
فتح خرمشهر از زبان سردار بدر / عبدالعلی زاده: سنگ بنای جبهه مقاومت را علی آقا گذاشت
نسیبه عبدالعلی زاده همسر سردار شهید علی تجلایی در گفتگو با تبریزبیدار بمناسبت حماسه آزادسازی خرمشهر در رابطه با حضور این شهید در عملیات آزادسازی خونین شهر اظهار داشت: وقتی که علی آقا برای این عملیات اعزام می شدند، 6 ماه تا بدنیا آمدن اولین فرزندمان زمان باقی مانده بود و در این مدت چندین بار به منطقه اعزام شدند و بازگشته بودند اما بعد از عید که به این عملیات اعزام شدند، وقتی که با ما تماس گرفتند ...
پرویز پرستویی: حاج قاسم گفت اینکه من هستم!
پرویز پرستویی: سردار سلیمانی وقتی تصویر روی پوستر فیلم را دید گفت این که منم. احساس کردم حاج حیدر ضبیحی ها هیچ وقت دیده نمی شوند. کسی که دوست ندارد اسمش را ببرم و زیر دست او آموزش می دیدم و خودش از اول انقلاب هنوز سر تیم است، می گفت بچه هایمان از ما خوششان نمی آید. پیش خودم گفتم باید به شکلی کار کنم که جوانی که پدرش محافظ است بتواند در مدرسه یا دانشگاه به او افتخار کند. ...
سلطان محمدی: برای پرستاری بیماران کرونایی از قرآن کمک گرفتم/ تا عمر دارم خدمت خلق می کنم
بقیه آدم ها عمری کوتاهی داشته باشم؟ تا جاییکه حتی چند بار هم بخاطر درد شدید دیالیز شدم. *چطور با این بیماری کنار آمدی؟ با اینکه سن کمی داشتم ولی بعد از یک مدتی به خودم آمدم و گفتم تا چه زمانی باید بنشینم و افسوس بخورم. توانستم با این بیماری کارهای زیادی بکنم و ورزش حرفه ای انجام بدهم. *برای معالجه معلولیت به پزشک مراجعه کردی؟ یکسال قبل از اینکه ...
مدرس آکادمی فوتسال داوران: مسوولان فدراسیون قلبم را شکستند
.... به مربیگری علاقه نداشتید؟ خیر. زیرا احساس می کردم مربیگری سکته ام می دهد. اما پیش از آنکه داور شوم والیبالیست بودم. مدرک داوری والیبال را هم گرفتم. در کل قضاوت کردن را دوست داشتم. هر چند در دو و میدانی هم در پرتاب وزنه و دیسک در مسابقات قهرمانی کشوری شرکت کردم. در والیبال هم مدتی برای تیم بوشهر و پس از آن در تیم استقلال تهران بازی می کردم. بتدریج سمت داوری فوتبال و ...