سایر منابع:
سایر خبرها
اسماعیلی: داور نتیجه بازی با ماشین سازی را تغییر داد !
ملی امید نرسیدم و هم جایگاهی که باسختی در ذوب آهن به دست آورده بودم را دوباره از دست دادم. حالا اما همه این اتفاقات گذشته و خدا را شکر دوباره به چارچوب برگشتم و بد هم کار نکرده ام. امیدوارم با تلاش و سخت کوشی بتوانم همین روند را ادامه بدهم. اسماعیلی در مورد جایگاه ذوب آهن توضیح داد و گفت: واقعا جایگاه ذوب آهن اینجا نیست و خیلی باید شرایط و موقعیت بهتری در جدول داشته باشد، چون بازیکنان بزرگی هم در تیم حضور دارند که تمام تیم ها ارزوی داشتنشان را دارند. قطعا شرایط ذوب آهن تغییر خواهد کرد و امیدوارم من هم یکی از نفراتی باشم تا در مسیر این پیشرفت هم به ذوب آهن کمک کنم و هم خودم. ...
تیمارِ جنگ
هایم را روی کاغذ می آوردم و کتاب می خواندم. حدوداً بیست ساله بودم که شوهرم از من پرسید حرفه رویایی من چه خواهد بود و جواب دادن به این سوال باعث شد تصمیم بگیرم درواقع یک رمان را از ابتدا تا انتها بنویسم. بعد از هفت بار بازنویسی، اولین کتابم را فروختم. عامل الهام بخش کتاب فعلی شما چیست؟ موضوع خاصی وجود دارد که مایل به کشف آن باشید؟ الان عمدتاً داستان های زنانه تاریخی می نویسم و دوست ...
حکایت واقعی از کلاه برداری در روز روشن
نیست و من بعلت کارهای شخصی نمی توانم با شما قرار بذارم. باز اصرار که موتور دارد و با موتور هر جای تهران که باشم دنبال من می آید تا مرا ملاقات کند. من که به این اصرار حساس شده و کمی نگران شده بودم گفتم امروز گذاشتن قرار محال است و شدنی نیست و به ایشان گفتم پس فردا بعد از ظهر تشریف بیاورند تا ملاقات داشته باشیم. تماس قطع شد! مجددا تماس گرفتند که به نفع خودتان است که امشب همدیگر ...
غم غربت داغی افزون بر دل مهاجرین جنگ تحمیلی/ حسرت دائمی دیدار فرزند چند ماهه بر دل سردار شریفی
...: جِدی مُرد؟! مادرم جواب داد: ها بله. مُرد! توی غربت و بی کسی مُرد! دوباره از مادرم پرسیدم: واقعا دخترم مُرده؟! جواب داد: بله مُرد و او را همینجا توی شهر غریب و بی کس دفن کردیم. احساس کردم چیزی در قلبم شکست و بُغض، گلویم را گرفت. مادرم ادامه داد: برادرت هم مریض است و حالش خیلی خراب است. برو او را ببین. دچار عذاب وجدان شدم و خودم را خیلی مقصر دانستم. دخترم به دنیا آمد و چند ...
پیش گویی شهید مدافع حرم در مورد پیکرش
.... حتی گفت: گاهی هم شرایط به گونه ای است که شما را هم باید با خودم ببرم. در کل زمان کمی در خانه هستم . * برای بله گفتن دو دل بودم هم زمان با آقا محمود چند خواستگار دیگر هم داشتم. یکی از آن ها کارمند بانک بود. با اینکه یک زندگی عادی برایم اهمیت داشت نمی دانم چرا آن کارمند بانک را بدون اینکه حتی اجازه بدهم بیایند منزل ما رد کردم. اما در مورد آقا محمود نمی دانم قسمتم بود یا چه؟ اما ...
پورموسوی: بخاطر پول از تیم ملی جدا نشدم
. روز خداحافظی سخت ترین کار زندگی ام بود و آن را انجام دادم. وی در گفت وگو با رادیو تهران در مورد سرمربی آینده تیم ملی جوانان گفت: زمانی که از تیم ملی خداحافظی کردم گفتم هر کدام از همکارانم بخواهد ادامه فعالیت دهد خودم صحبت می کنم. من اعلام کرده ام اگر سرمربی جدید انتخاب شود به هزینه خودم در کنارش حاضر می شوم تا اطلاعات تیم را به او بدهم کسی که می خواهد تیم جوانان را در اختیار بگیرد، باید بداند این تیم قابلیت رفتن به جام جهانی را دارد ولی باید اردوی بین المللی داشته باشند. ...
با حشمت ا... کلباسی اولین جراحی که تکنولوژی لاپاراسکوپی را وارد ایران 28 تیر 1399 ساعت: 16:4
، چراکه اگر رشته کشاورزی را ادامه می دادم خیلی زودتر از این رشته به پول و مادیات می رسیدم، هم دوره اش 4 ساله بود هم می توانستم سرمایه ای برای خودم دست وپا کنم. خرج زیادی برای پزشک شدن کردم حتی زمانی که خارج از کشور بودم، ابتدا که استانبول بعد هم سوئد و درنهایت انگلیس، همه اینها خرج بسیاری داشت. : پدر مخارجتان را تامین می کرد؟ پدرم وقتی 8 سالم بود فوت کرد : شغل پدر چه بود؟ پدر ...
خیابان توس 81 با وجود کارتن خواب ها حال و روز خوشی ندارد | میهمان های ناخوانده
کارگری می کرد. سن و سالش هم بالا بود. یک روز سر کار می رفت و 3 روز در خانه می افتاد. دوازده ساله بودم که شاگرد تراشکاری اصغرآقا شدم. صاحبکارم خیلی آدم خوبی بود. 15 سال در مغازه اش کار کردم. وقتی فوت و فن کار را یاد گرفتم خودم مغازه ای کرایه کردم و کاسبی راه انداختم. کارم رونق گرفت. سفارش ها زیاد بود و باید شاگرد می گرفتم. برای همین یکی از دوستانم را به شاگردی گرفتم. این بزرگ ترین اشتباه زندگی ام ...
تداعی دهقان فداکار در کف خیابان / فریاد زدم نگهدار و پیاده شوید
: روز دوشنبه این هفته روز استراحت و ورزش من بود که با دوچرخه برای خرید بیرون رفته بودم که در این میان متوجه شدم اتوبوس در حال حرکت است که از آخر اتوبوس جرقه های آتش بیرون می زند که فریاد زدم نگهدار و پیاده شوید، راننده با یک کپسول آتش خاموش کن پیش آتش رسید و دست و پا گم کرده بود، من هراسان گفتم نترسید من آتش نشان داوطلب هستم بروید و مسافران را بیرون ببرید و بقیه کپسول ها را بیاورید که خودم هم دنبالش ...
روایت شنیده نشده از شهادت آیت الله مدنی / ماجرای ارتباط وزیر روحانی با پزشکیان و مهرعلیزاده
. آن فرد ایشان را از پشت گرفته بود و منفجر شد. ما نفهمیدیم چه اتفاقی افتاد چون فاصله داشتیم. فقط سروصدا و تیراندازی و صدای انفجار را شنیدیم. من خیلی نگران آقا بودم. خودم را به سختی به جلو رساندم و از افراد پرسیدم و گفتند مشکلی نبود و آقا را بردند و هیچ مشکلی نیست. عده ای تیراندازی کردند و من هم فکر کردم چیزی نیست. وزیر آموزش و پرورش ادامه داد: به منزل آمدم و آن زمان هم زمان ناظر تولید ...
پورموسوی: تیم سال بعدم مشخص بود
های زیادی دارد اما باید از بازیکنان باتجربه هم استفاده کنیم. طبق صحبت هایی که انجام دادیم برنامه بلند مدتی دادیم. او اضافه کرد: باورکنید قرارداد سال بعد و تیم سال بعدم مشخص بود اما وقتی آقای رضاییان به من گفت وظیفه خودم دانستم به عنوان یک جنوبی اینجا بیایم و هرکاری که از دستم بر بیاید انجام دهم. واقعا شرایط سخت بود و بازی با تیم بزرگ شهرخودرو راحت نبود اما بازیکنان مان بزرگ هستند و به آن ها اعتماد کردم. پورموسوی در رابطه با داوری گفت: داوری خوب بود اما باتوجه به اعتراض نیمکت حریف کمی تحت تاثیر قرار گرفته بود اما در کل مشکل خاصی نبود. ...
دختر 15 ساله برای ازدواج با کارگر افغان خودش را ربود
استخدام کردم. او ابتدا برای من کارگر می کرد چون پسر زرنگی بود به او اعتماد کردم به طوریکه راننده خودم قرار دادم و گاهی هم کارها و خریدهای خانه را به او واگذار می کردم، اما وقتی متوجه شدم او از اعتماد من سوءاستفاده کرده و قصد فریب دخترم را دارد اخراجش کردم و الان مرد آدم ربا که با من تماس گرفت صدایش شبیه صدای بشیر بود و به همین دلیل احتمال می دهم بشیر کارگر اخراجی ام دخترم را به خاطر اخاذی یک ...
15 شهریور؛ سال تحصیلی را در هر شرایطی آغاز می کنیم
کردند و من هم فکر کردم چیزی نیست. به منزل آمدم و آن زمان هم زمان ناظر تولید صداوسیمای آذربایجان هم بودم. از سوی مرکز این ماموریت را به من داده بودند تا نظارت کنم. با من تماس گرفتند که یک فیلمی تهیه کردیم و می خواهیم به تهران بفرستیم و شما برای نظارت تشریف بیاورید که رفتم و دیدم که ایشان شهید شدند. فیلم شهادت بود؟ بله. ایشان می گفت با شما خستگی من درمی رود. رابطه بسیار خوبی بین ما ...
کتابی با خاطرات خانطومان
. وقتی وارد حیاط شدم دیدم صدای بچه گریه بلند است، از مناره مسجد اذان می گفتند. این را به فال نیک گرفتم. سکینه صادقی مادر شهید مشتاقی هم روایتی از شب تولد فرزندش دارد: آن شب خانم های همسابه را صدا زدم که بروند دنبال ماما. خودم آب گذاشتم که گرم شود و وسایل دیگر را آماده کردم. حسین آقا را به تنهایی به دنیا آوردم. آن موقع 19 ساله بودم، صدای اولین گریه حسین با اذان صبح همراه شد. تنم لرزید، گفتم ...
برنامه ریزی؛ عامل موفقیت
خاطره ای از بچگی کردن خود ندارم. از طرف دیگر به مسائل اعتقادی نیز مقید بودم. تمام این موارد باعث شده بود که پدر و مادر از من رضایت داشته باشند و حتی مادرم در بعضی مواقع با من مشورت می کرد. مسئولیت هایی که به من محول می شد باعث شده بود با وجود سن کم درک و بینش زیادی نسبت به سایر هم سن و سالانم داشته باشم. خانواده نیز رفتار متفاوتی با من داشتند. به این موضوع در مباحث مدیریتی نیز اشاره شده است که اگر در ...
داستان هایی از نمازشب (14)؛ مناجات با معبود در اسارتگاه
...> نزدیکترین فردی که کنارم نشسته بود پرسید: حالت بهتر شده؟ دلم می خواست از خجالت زمین دهان باز کند و مرا در خود فرو ببرد. با شرمندگی جواب دادم که: بله! پرسیدم: بچه ها هر شب این برنامه را دارند؟ گفت: بله! اکنون جواب سؤالی را که از اول غروب در مورد تنگی جا برای خواب در ذهنم نقش بسته بود گرفته بودم: اکثر بچه ها تمام طول شب را در حال مناجات با معبود خود می گذراندند. (1) 1. دیداری از جبهه عشق و خون، ص 62 به نقل از سجاده عشق در فضیلت نماز شب، محمد مهدی علیقلی ...
شهیدی راه و مسیر زندگی ام را تغییر داد/ لذت از حجابم را مدیون یک شهیدم
از منزل در سطح شهر چادر سر می کردم؛ اما در خارج از شهرم و برای مثال زمانی که به مسافرت می رفتیم چادر با خود همراه نمی بردم و مانتویی بودن را به چادری بودن ترجیح می دادم؛ چون احساس آزادی و راحتی بیشتری می کردم و احساس می کردم اگر چادر بپوشم سن و سالم بیشتر به نظر می رسد. بانوی سمنانی بیان داشت: تا اینکه در سال 83 ازدواج کردم و ازآنجاکه پوشیدن چادر برای همسرم مهم بود باز هم همانند همان دوران ...
ماجرای پاداش 100 دلاری پروین به مهاجم اسبق پرسپولیس
ه کرد، اما صحبت های اولیه اش بازتاب زیادی داشت. یک روز در تاکسی نشسته بودم که راننده گفت چقدر شما شبیه جمشید ساه محمدی هستید؟ با او نسبتی دارید؟ گفتم نه بعد بنده خدا شروع کردن به فحش دادن به جمشید شاه محمدی که تیم ملی به خاطر او به ژاپن باخت و از جام ملت های آسیا حذف شد.
واکنش عجیب محسن افشانی به درخواست طلاق همسرش سویل + فیلم و عکس
طی روز های گذشته محسن افشانی عکس و فیلم هایی در صفحه شخصی اش منتشر کرد که درباره جدایی اش بود. دلتنگی محسن افشانی برای همسرش محسن افشانی با انتشار فیلمی از همسر نوشت: میدونی مشکل کجاست؟ دستم! دستم نمک نداره... آخه تو خوشی که همه هستن؛ واسه سختیامم همراه میخواستم، که نبود! فقط خوشی میخواست... دستم نمک نداشت! دیگه خدا و شما که شاهد بودین! تمام کد ویدیو دانلود ...
واکنش جالب محسن افشانی به درخواست طلاق همسرش سویل + فیلم و عکس
به گزارش نبض بازار . طی روزهای گذشته محسن افشانی عکس و فیلم هایی در صفحه شخصی اش منتشر کرد که درباره جدایی اش بود. محسن افشانی با انتشار فیلمی از همسر نوشت: میدونی مشکل کجاست؟ دستم! دستم نمک نداره... آخه تو خوشی که همه هستن؛ واسه سختیامم همراه میخواستم، که نبود! فقط خوشی میخواست... دستم نمک نداشت! دیگه خدا و شما که شاهد بودین! تمام سویل خیابانی همسر محسن افشانی به شعبه 16 ...
اعتراف خواننده مشهور به خیانت در رابطه عاشقانه اش
من حس می کنم یکی دیگر را درست شبیه خودم می بینم." لجند گفت: "قطعا من گذشته ای از خیانت در دهه 20 زندگی ام داشته ام. من به آن چه که برایم اتفاق افتاد فکر می کنم، شما در نوجوانی کارهای زیادی انجام می دهید و من در مدرسه و دانشکده از همه جوان تر بودم بنابراین دخترهای زیادی دوروبرم نبودند و وقتی توجه ها شروع شد، خیلی خوشم آمد." لجند گفت که احتمالا به دلیل تعریفش از رابطه، از متهم ...
دختر 21 ساله: مردان غریبه در خانه مادرم رفت و آمد داشتند
سامان بدهد نامادری ام زن خوشرو و مهربانی بود و مثل فرزند خودش از من مراقبت می کرد بعد از مدتی من هم صاحب خواهر و برادر دیگری شدم وقتی بزرگ تر شدم هنگامی که درباره مادرم از پدرم سوال می کردم پدرم تنها به یک جمله بسنده می کرد:”مادرت زن خوبی نبود!!!” وقتی به سن نوجوانی رسیدم متوجه شدم که حرف های بدی پشت سر مادرم است مادرم را خیلی کم ملاقات می کردم شاید هر چند ماه یک بار در حد چند ساعت کوتاه ...
دختر کوچک شاهد قتل پدر!
به مواد مخدر سنتی اعتیاد داشتند. تا این که پدرم به همراه پسرعمه ام به جرم حمل مواد مخدر دستگیر و زندانی شد. مدتی بعد، وقتی دوران محکومیت آن ها به پایان رسید و از زندان آزاد شدند، مادرم از من خواست خودم را برای مراسم بله برون آماده کنم چرا که پدرم تصمیم گرفته بود مرا به عقد پسر خواهرش در بیاورد. سعید حدود 11 سال از من بزرگ تر بود، ولی به دلیل همین ارتباطات خاص آن ها در زمینه مواد مخدر و همچنین ...
قهرمان اتومبیلرانی ریس کشور که مدال هایش را به موزه ملی ورزش اهدا کرد
ایران چگونه بود؟ تماشاگرها در نخستین رقابت شما با مردان چه واکنشی نشان دادند؟ اواخر دهه 70 بود که به عنوان نخستین زن در دوره بعد از انقلاب در مسابقات اتومبیلرانی سرعت با آقایان مسابقه دادم. وقتی سخنگوی مسابقه اسم مرا به عنوان تنها زن شرکت کننده در مسابقات اعلام کرد، صدای تشویق تماشاگران زن که تعدادشان اندک بود بلند شد و با شور عجیبی مرا تشویق کردند. تماشاگران مرد دو دسته شدند؛ عده ای تشویق ...
چشمان امیر ناپاک بود او به زن دوست صمیمی اش هم رحم نکرد!
. آن زن هم از دست شوهرش ناراحت است و آنها اصلاً با هم خوب نیستند. من به امیر گفتم هرطوری هست تو نباید زندگی آنها را خراب کنی. آنها زن و شوهر هستند شاید با هم دعوا کرده اند و بعد آشتی می کنند به تو ربطی ندارد. آن زن بچه دارد و تو نباید زندگی او را نابود کنی. اما امیر با شنیدن حرف های من عصبانی شد و گفت به تو ربطی ندارد. من که بشدت ناراحت بودم تصمیم گرفتم او را بکشم چون فکر می کردم دیر یا زود به سراغ ...
ماجرای خواندنی جدا شدن روحانی معروف از سازمان مجاهدین خلق
را سوزانده بودند و شهید کرده بودند و برای مبارزین آن زمان دوره بسیار وحشتناکی پیش آمده بود، سازمان از من خواست تا نزد امام بروم و نامه یا حکمی در محکوم کردن جنایتهای رژیم علیه این گروه بگیرم. یک شب نزد امام رفتم و حدود یک ساعت با شور و هیجان صحبت کردم و در نهایت بغض گلویم را گرفت و پنج دقیقه با صدای بلند گریه کردم و نتوانستم جلوی خودم را بگیرم. سپس از امام درخواست کردم تفقدی کند. گفتم: ما شما را ...
لاغر شدن مادر چاق بخاطر توهین یک پسر بچه!! عکس
فریاد زد یکم وزن کم کن و عربده کشان دور شدند. احساس کردم که صورتم گرگرفته است. جک دستم را گرفت و پرسید که چیزی شنیدم یا نه. من هم فقط جواب دادم ناراحت نشو. اون ها یه مشت آدم بی تربیت بودند. همین. من قضیه را فراموش کردم اما جک جریان را به همسرم گفت و آن موقع بود که حسابی خجالت کشیدم. آنجا بود که به جک گفتم دیگر اجازه نمی دهم از کس دیگری چنین حرف هایی را درباره من بشنود. در همان جلسات ...
از وضعیت بیمه بیکاری تا جاماندگان سهام عدالت
سابقه 80 درصد . ایا این عدالته . ما 500 میگرفتیم حالا شده 750000 ادم مستاجر با این همه تبرم می شه با 750000 چطور زندگی کنیم ؟ حد اقل مارو هم 80 درصد عزافه میکردن ما اعتراض داریم لطفا پیگیری کنید . من 10 سال بیمه قالیبافی دادم سال 97 ده ملیون تومن هم یکجا دادم حالا چندر قاز رو به من میدن . اگه اون 10 ملیون تومن رو سال 97 سکه خریده بودم الان 10 ملیونم شده بو 100 ملیون . بیمه طی سالها دادیم یه طرف اخه ...
چگونه حالِ بچه زرنگ ها را بگیریم؟
را مخفی نگه دارید. وفاداری تان را زیر سوال می برند و باعث ایجاد اختلاف بین شما و دیگران می شوند. خودزنی سوء استفاده کنندگان باعث می شوند که درباره تصمیم هایتان دودل باشید و احساس حماقت کنید، به قضاوت های خود “اعتماد نکنید”، در نتیجه “بیش از حد واکنش نشان می دهید”. افرادی که دچار خودزنی می شوند از شریک زندگی خود محافظت می کنند و در عوض خود را سرزنش می کنند: “تقصیر خودم بود که ...
هنرمند خودساخته، کارآفرین امروز
صورت تمام وقت در طول یک سال همکاری داشتم و در حال حاضر تنها 10 نفر با من همکاری دارند و من خودم نیز از به وجود آمدن چنین شرایطی احساس ناخوشایندی دارم و امیدوارم هر چه سریع تر کرونا مهار شود تا روزهای عادی دوباره برقرار شود. بازار کار شما چگونه است؟ بازار فروش ما در واقع تنها برای یک قشر خاص نیست، بلکه برای تمام اقوام هست، چون در کنار دوخت سنتی، دوخت مانتو و لباس مجلسی را هم ...