گفت وگوی منتشرنشده با فریبرز رییس دانا؛ شعار ما پهلوانی و کرم و آزادگی ...
سایر منابع:
سایر خبرها
بصیرت حمید او را به قافله شهدای دفاع مقدس رساند
در حالی پذیرفته شده باشد که من بعد از کلی دوندگی توانسته بودم نظر پدر و مادرم را برای رفتن به جبهه جلب کنم. من و حسن براتی یکی از بچه محل هایمان با هم می خواستیم به جبهه برویم. البته من یک جور هایی آویزان حسن بودم. از من بزرگ تر بود و قبلاً چند بار اعزام گرفته بود. وقتی خبر پذیرش آمد، اولین کاری که کردم رفتم به حسن سر زدم. مادرش گفت به مسجد رفته است. آنجا حسن داخل شبستان تنها نشسته بود و از روی ...
دزدی که قاضی را مبهوت کرد!
.... این گونه بود که برای فرار از این ازدواج، نقشه سرقت را طراحی کردم. برای اجرای این نقشه ابتدا به سراغ برادر آن دختر رفتم. او جوانی کم سن و سال بود. در حالی که من 27 سال داشتم و هیجانی تصمیم نمی گرفتم. خلاصه، خیلی زود به برادر سکینه نزدیک شدم و رفاقت صمیمانه ای را با او برقرار کردم. چند روز بعد نقشه سرقت احشام یکی از اهالی روستا را با نعمت در میان گذاشتم. او کاملا مخالف بود ...
از فارغ التحصیلی و بیکاری تا افسردگی و مرگ!
چقد احساس بی ارزشی و بی مصرف بودن می کنم یادم می افته به اون شب های سخت امتحان، به کنفرانس ها و ترجمه ها و کتاب نوشتن ها، به زجری که سر تز دکتری کشیدم چقد امید و آرزو داشتم، اما الان بعد از 10 سال تحصیل تو دانشگاه بیکار وعاطل و باطل در حالی که روزی یه مشت قرص ضد افسردگی و آرام بخش می خورم نشستم خونه پدرم تو این روستا، باور کن اگر کار منشی گری هم گیرم بیاد با همون حقوق 400 تومن تو شهرستان میرم فقط از ...
هنگام نماز مغرب و عشاء بود که تلویزیون خبر شهادت حسین را داد
.... کار منزل را هم به نحو احسن انجام می داد و معتقد بود که چه نماز و طاعت و چه هر کاری که بهش محول می شود، باید سر وقت انجام شود. وقتی که به سن بلوغ رسید رفت به جبهه کردستان. نوروز سال 61 بود که آمد پیشم و گفت که من می خواهم مجدداً برم جبهه و این دفعه می خواهم برم جبهه جنوب؛ اما مادرم او را دعوا کرد؛ چون برادرم در اهواز مجروح شده بود؛ مادر ما هم ناراحت بود و گفت که برادر! شما دیگر ما را اذیت ...
درخواست قصاص برای ابلیس سیاه
مأموران گفت: سال 78 مادرم فوت شد و پدرم ازدواج کرد اما نامادری ام هم چند سال بعد به خاطر بیماری فوت شد. به همین دلیل پدرم برای سومین بار با زنی جوان ازدواج کرد که یک پسر به نام کامبیز داشت. پدرم همان سال ها همه اموالش را به نام من کرده بود. پس از چند سال وقتی کامبیز بزرگ شد از این موضوع ناراحت و چند بار هم با پدرم سر این موضوع بحث کرده بود. روز حادثه کامبیز با من تماس گرفت و گفت هر چه با ...
تاتارها؛ نخستین مسلمانان بلاروس
بوده است؟ در آوریل 1941 به دنیا آمدم. با وجود اینکه اسلام در این کشور موجود بود، ولی در کودکی هیچ تعلیم و تربیتی از اسلام وجود نداشت، زیرا آن زمان استالینیسم (سیاست ها و روش های حکومت ژوزف استالین، رهبر و سیاستمدار کمونیست شوروی سابق) شدت گرفته بود. پدر من گاهی اوقات امامت می کرد، ولی بعداً همه چیز ممنوع شد. مسجدی که پدرم امامت آن را گاهی انجام می داد، برچیده شد. به یاد دارم ...
راهکار اصلاحات عبور از رهبری نمادین به نهادسازی است
امروز اصلاح طلبی هیچ نسبتی با گفتمان اولیه چپ دهه 60 و 70 ندارد و از ارثیه تاریخی اش محروم است. ارثیه تاریخی اصلاح طلبی دفاع مقدس بود. در آن دوران دولت و ادبیات دوران دفاع مقدس، چپ بود، اماو این ادبیات از اصلاح طلبی گرفته شده و علیه این جریان به کار گرفته شده است. از دیگر عناصر مهم گفتمان چپ دهه 60 و 70 گفتمان استکبارستیزی در پی تسخیر لانه جاسوسی توسط عناصر چپ آن روزها بود که اصلاح طلبان امروز هیچ ...
عروسی خوبان+تصاویر
...> شهدا در این آغاز زندگی خود معمولا خلاقیت های زیبایی هم از خود بروز می دادند، مثلا به جای هدیه های صرفا مادی، کادوهای با ارزش معنوی به همسر خود می دادند. مثلا همسر شهید علی هاشمی فرمانده قرارگاه سری نصرت می گوید: خانواده علی تابستان سال 61 بود که به طور رسمی به خواستگاری آمدند. علی با لباس سبز سپاه آمده بود و ابهت خاصی پیدا کرده بود. از یک طرف خجالت می کشیدم و دلهره داشتم و از طرف دیگر خوشحال بودم ...
روایت جان بولتون اختلاف نظرش با نیکی هیلی
بار بود که بعد از سال 2006 این اتاق را دوباره می دیدم. کاملاً بازسازی و تجهیز شده بود (البته من بعداً به دلایل امنیتی و همچنین به منظور ارتقای کارایی اتاق وضعیت که محلی برای برگزاری جلسات مهم محسوب می شد، در سپتامبر 2019 برخی کار های مهم را در زمینه بازسازی و نوسازی آن کلید زدم). جلسات کمیته مدیران ارشد شورای امنیت ملی را معمولاً خود من به عنوان مشاور رئیس جمهوری مدیریت می کردم، ولی در ...
تقی زاده از باستان گرایی تا عامل انگلیس
دفاع می کنند که او به دنبال پول زیاد برای ساختن ایران بود. برخی تحلیل می کنند که رضاخان را فریب دادند. عده ای می گویند اصلاً مأموریت رضاخان بود که این کار را انجام دهد؛ با همه این تحلیل ها، نتیجه یکی می شود. اما پای متن قرارداد، امضای تقی زاده به عنوان وزیر دارایی است. البته او توجیه می کند که من در آن موقع مجبور بودم و اختیار نداشتم؛ می گوید من آلت فعل بودم و فاعل دیگری بود. البته این را همان ...
در مسیر کمال
آنکه به پدر و مادرم اطلاع دهم، نه تنها از تحصیل دست کشیدم، برای گذران عمر در کافه ها و رستوران های آلمان مشغول به کار شدم. دیگر مثل سابق به نماز و روزه خیلی اهمیت نمی دادم و این سبک زندگی 7 سال ادامه داشت. ذهنیت منفی شما نسبت به سلفی ها و وهابی ها در دیدگاهت نسبت به گروهک هایی مثل القاعده تاثیرگذار بود؟ در ابتدا، گروه های سلفی و القاعده را یکی نمی دانستم و معتقد بودم، القاعده در ...
محاکمه سارقان اجیرشده به اتهام قتل مرد ثروتمند
شده است. به هم ریختگی های خانه فرضیه سرقت را قوت بخشید و مأموران دریافتند احتمالا عامل جنایت یک آشناست. پسر جعفر به مأموران گفت: سال 78 مادرم فوت شد و پدرم ازدواج کرد، اما نامادری ام هم چند سال بعد به خاطر بیماری فوت شد. به همین دلیل پدرم برای سومین بار با زنی جوان ازدواج کرد که یک پسر به نام شایان داشت. پدرم همان سال ها همه اموالش را به نام من سند زد. پس از چند سال وقتی شایان بزرگ شد، از این موضوع ...
روایت پزشک افغانستانی از دفاع مقدس تا خدمت به محرومان و آرزوی شهادت
: تجربه زندگی در سختی ها و طبابت در مناطق محروم را دارم، مدت اقامتم از اول شهرستان سیرجان بوده به نوعی سیرجانی محسوب می شوم و با درآمد ناچیز حاصل از پزشکی بخشی برای کمک به پدر و مادرم در افغانستان واریز می شود و بخشی هم امرار معاش خود و خانواده ام در اینجا است. انتهای پیام/80015/ق/خ
این دو برادر قد و نیم قد بلای جان تهرانی ها شدند
... گفت وگو با سارق دو متری از کی سرقت می کردی؟ من آشپز رستوران بودم اما کرونا باعث شد که رستورانمان تعطیل شود. ما هم که بیکار شده بودیم، مانده بودیم خرج و مخارج زندگی مان را از کجا تأمین کنیم که به فکر سرقت افتادم. البته به خانواده ام گفتم در کار خرید و فروش دلار هستم و درآمدش هم خوب است. برادرت چگونه با تو همراه شد؟ من در خواب حرف می زنم. هر آنچه در روز برایم رخ می دهد در ...
عملیات مرصاد پایانی بر فراق برادر و دوستان شهیدش بود
پدر عزیزم! شما که برایم حجت خدا بودید و زحمات فراوان شما و بی خوابی های شما برای راحتی زندگی من چیزی نیست که بتوانم به قلم بیاورم و کاری نیست که قابل جبران باشد و تنها خداست که باید اجر زحمات شما را بدهد و امیدوارم خداوند به خاطر کوتاهی ام و به خاطر بی احترامی به شما مرا ببخشد و از شما می خواهم که حقیر و عاصی را حلال کنید و به شما وصیتی دارم خصوصاً به شما ای مادر عزیز و زحمتکشم مبادا برایم بی تابی ...
کودکانه هایی که فدای قهرمانی شد / نه بزرگ به حریف صهیونیست
به عنوان ستاره مسابقات انتخاب شدم، نماینده وزن سوم تیم ملی تکواندو بانوان کشورمان در سال 86 بودم که اولین مدال نقره را در رقابت های آسیایی برای بانوان ایران کسب کردم، دو مدال نقره از مسابقات آسیایی اردن و جهانی پادشاهی هلند دارم که در مسابقه آخری به علت اسرائیلی بودن حریف به میدان نرفتم و نقره گرفتم. این تکواندو کار تبریزی می گوید: 4 سال تحت تعلیم استاد بزرگ عابدی بودم که استاد هزینه ای ...
وقتی خلافکار سابقه دار، بادیگارد شرکت کننده عصر جدید می شود! +عکس
یک استاد دیگر آموزش دیدم. بنابراین جد بزرگ ما تسلط فراوانی هم بر گوشه ها و ردیف های آواز ایرانی داشت و از موسیقی دانان بنام و خوانندگان طراز اول بود. اینطور است که خاندان ما همگی خوش صدا هستند. البته 2 پسر ضیاءالذاکرین – "احمد و محمد" – بهره بیشتری از این میراث بردند. نام عموی پدرم (محمد رثایی) در میان اساتید 50 سال موسیقی ایران ذکر شده و پدربزرگم (احمد رثایی) که روحیه مذهبی در او پررنگ تر بود و به ...
یک کیف قاپ: کرونا باعث شد سرقت کنم!
سرقت می کردی؟ من آشپز رستوران بودم اما کرونا باعث شد که رستورانمان تعطیل شود. ما هم که بیکار شده بودیم، مانده بودیم خرج و مخارج زندگی مان را از کجا تأمین کنیم که به فکر سرقت افتادم. البته به خانواده ام گفتم در کار خرید و فروش دلار هستم و درآمدش هم خوب است. برادرت چگونه با تو همراه شد؟ من در خواب حرف می زنم. هر آنچه در روز برایم رخ می دهد در خواب بازگو می کنم. حتی ...
گزینه حداکثری - تحریم ؛ برنامه چپ رادیکال برای انتخابات 1400 است
اصلاحات و تولد چپ نو است، ایفا می کند. در این میان شیوه و تاکتیک این طیف رادیکالیسم و تندروی است . جان و گوهر راهبرد فشار حداکثری ، مسوول و متهم دانستن حاکمیت در مقابل مشکلات اقتصادی و معیشتی خارجی است به نحوی که چپ نو تبدیل به پرسش گر و مدعی اصلی حاکمیت و نظام سیاسی در چهار دهه گذشته و به ویژه در دهه اخیر می شود. این راهبرد به دنبال مستقیم کردن ملت با حاکمیت و عبور از نقش دولت در مشکلات ...
قبرهای در قید حیات ...
.” فاطمه 71 ساله است و شوهرش را هشت سال پیش از دست داده است. می گوید: “مزاری که برای شوهرم گرفتیم و او را دفن کردیم دو طبقه است و من را هم بعد از مرگ در همان مزار دفن می کنند. پایین سنگ قبر شوهرم را خالی گذاشته اند و چیزی ننوشته اند تا وقتی که قرار باشد من را در آن مزار دفن کنند و روی آن اسم و تاریخ مرگ من را بنویسند. من که از مرگ نمی ترسم اما دوست دارم آنقدر آرام بمیرم که حتی احساسش ...
راز سارقی که در خواب حرف می زد
...> یکی از مالباخته ها به مأموران گفت: برای خرید دلار به یک صرافی در مرکز تهران رفته بودم و بعد از خرید، دلارها را داخل کیفم گذاشتم و از آنجا خارج شدم. هنوز مسافت زیادی طی نکرده بودم که جوان موتورسواری به سمتم هجوم آورد. او لاغر و قدبلند بود و ظاهرا از مقابل صرافی مرا تعقیب کرده بود و ناگهان کیفم را از دستم قاپید و فرار کرد. وی ادامه داد: داخل کیفم کارت های عابربانکم، مقداری پول و حدود 800 ...
شهیدی که خواب شهادش را دیده بود
...، والفجر 9 و کربلای پنج، از مهم ترین عملیات هایی به شمار می روند که او در آن ها شرکت داشت. در عملیات والفجر 9 بود که از ناحیه دست چپ و پشت به شدت مجروح شد و این جراحات مدتی او را در بیمارستان بستری کرد. اما هنوز به طور کامل بهبود نیافته بود که دوباره روانه جبهه شد. علی حسین زاده از همرزمان شهید می گوید: عملیات والفجر 9 خدمت آقای رضایی در تیپ یکم ویژه شهدا به فرماندهی سردار شهید محمود ...
محاکمه پسری که برای سرقت از ناپدری اش سارق اجیر کرد/ آن ها پیرمرد را خفه کردند
تهران قرار گرفت. مأموران به خانه این مرد رفتند و با جسد او روبه رو شدند. شواهد نشان می داد جعفر با پیچیده شدن لباس به دور سر و صورتش خفه شده است. به هم ریختگی های خانه فرضیه سرقت را قوت بخشید و مأموران دریافتند احتمالا عامل جنایت یک آشناست. پسر جعفر به مأموران گفت: سال 78 مادرم فوت شد و پدرم ازدواج کرد اما نامادری ام هم چند سال بعد به خاطر بیماری فوت شد. به همین دلیل پدرم برای سومین بار ...
پشیمانم درباره فرهنگ ایرانی بیشتر کار نکردم
.... ملاحظاتی داشتم. ولی امروز دیگر این گونه نیست، البته در همان زمان ها هم اگر شما نوشته های مرا در نشر دانش بخوانید و با جو آن زمان مقایسه کنید، می بینید که من حرفم را می زدم. برای مثال نخستین مطلبی که درباره دفاع از فردوسی نوشته شد، من در نشر دانش نوشتم یا نخستین بحث و مقاله ای که درباره پلورالیسم دینی مطرح شد، من در نشر دانش قلمی کردم، می توانید بروید و مقاله های مرا در آن سال ها تورق کنید ...
همسنگر شهید آوینی
، و حال همسرش از خاطرات او برایمان می گوید... مرضیه امین جواهری ضمن معرفی خود می گوید: متولد 18 شهریور سال 45 هستم. در یک خانواده مذهبی در اصفهان به دنیا آمدم و در تهران بزرگ شده ام، ما 5 خواهر و یک برادر هستیم، پدرم در کار جواهر بودند و همه عموهایم هم همین طور؛ به همین دلیل هم این فامیلی را داریم. از زمانی که یادم هست خیلی اهل فعالیت بودیم، زمان انقلاب 13 سالم بود و دائم به اصفهان ...
اقتصاد سیاسی انقلاب سفید به روایت فریبرز رئیس دانا
طریق کرد و با این حال، شور وصف ناپذیر ما در دهه چهل و بعد از آن، که از آموزش یاران جزنی بهره می برد، بر بنیاد تحول در حال وقوع جامعه بود. نویسنده، در این کتاب که ماهرانه اما نه همیشه موفق به ایجاز نوشته شده است، از همان آغاز می گوید که هدفش تمرکز بر چیزی است که اصلاحات ارضی و انقلاب شاه و مردم نامیده می شد و سال های 1340 (سال آغاز اجرای قانون) تا 1345، یعنی دو کابینه علی امینی و اسداله ...
تجربه نزدیک به مرگ ایواریستو/ رنگ پوستم مانع حضور در فستیوال ادبی شد
.... بدترین چیزی که یک نفر به شما گفته؟ هنوز به آنجا نرسیدی. این جمله ای بود که به من در فستیوال ادبی سال 1995 برای عدم رزرو جا به من گفته شد. من یک کتاب چاپ کرده بودم ولی چون یک نویسنده زن بریتانیایی سیاه پوست بودم نتوانستم در این فستیوال حاضر باشم. درباره خانواده و والدین تان بگویید؟ پدرم در عرصه سیاست فعالیت کرد و اولین سیاه پوستی بود که وارد شورای شهر گرینویچ ...
احمد کشوری، خلبانی بر فراز آسمان سنندج
نمی بینید، اگر کوتاهی داشتم مرا ببخشید و حلالم کنید . با شنیدن این جملات قطرات اشک از چشمان پدرش سرازیر شد. دست روی کمرش گذاشت و گفت: پسرم کمر مرا شکستی؟ احمد چون اشک و حالت پدر را دید دست در گردن پدر انداخت و دست و روی پدر را بوسید و گفت: بابا شوخی کردم، من که پیش شما هستم. بعد خداحافظی کرد و از ما جدا شد. در کوچه نگاهش می کردیم تا از ما دور شد. یاد آن شعر افتادم که سعدی بزرگ از زبانِ دل بی ...
چرا منافقین به فروغ جاویدان امیدوار بودند؟
کم سن وسال بودند و نمی توانستند زیر شکنجه دوام بیاورند که آنها را با وعده جذب سازمان می کردند. خاطرم هست در سال های بعد از جنگ چون توفیق داشتم با منافقین درگیر بودیم، تیم هایی را بعضا می گرفتیم و می دیدیم که این سرباز خود ما بود که زمان جنگ اسیر و جذب منافقین شده بود یا مثلا بسیجی بوده و جذب منافقین شده. اینها هم بازجویی می کردند و هم حین بازجویی نفرات را جذب می کردند. ارتش ...