تهدید دختر جوان توسط رمال: با اجنه آزارت می دهم
سایر منابع:
سایر خبرها
ماجرای شنیدنی امام جمعه اردبیل برای وزیر صمت| طعنه امام جمعه اردبیل درباره ایمنی خودروهای داخلی به وزیر ...
شخص دیگری شده ام و جالب این که کلید پراید من به راحتی خودروی آن شخص را نیز را باز کرده و سوار آن شده بودم و البته به خاطر اتحاد رنگ متوجه تغایر خودرو ها نشده بودم. وی در ادامه گفت: عنایت خداوندی با من همراه بود که سریعاً متوجه تغییر شده و پیاده شدم و الا افتضاح بزرگی برای خودم و مخصوصاً برای عنوان امامت جمعه و نمایندگی مقام معظم رهبری درست می شد و شایعه و تهمت همه جا را فرا می گرفت که ...
قرار بود قشنگ ترین لحظه زندگی ام را تجربه کنم اما...
یک ماما به من انگ داشتن فرزند نامشروع زد و حتی وقتی همسر و شناسنامه و تاریخ ازدواجم که سه سال از آن می گذشت را دید باز هم شرم نکرد و گفت تو با پزشکت دست به یکی کردی تا بچه را سقط کنی! درحالی که من با هزار دارو و درمان بعد از 3 سال باردار شده بودم و این خوشی فقط ده روز همراهم بود. این اتفاق را هرگز فراموش نمی کنم و آن ماما را هیچ وقت نمی بخشم افسانه هم از اتفاقی که سال 67 برای ...
ناگفته هایی از شهید محمودرضا شهربانی از شهدای تازه تفحص شده اندیمشک
نمی گردم، چون می خواهم بروم کربلا و آنجا می مانم. همرزم شهید بیان کرد: منکه از حرف هایش تعجب کرده بودم، خواستم از او سوالی بپرسم که گفت: صبر داشته باش تا حرفم تمام شود؛ گفتم: باشه بگو؛ آقا محمودرضا ادامه داد: وقتی که عملیات تمام شد و برگشتی شهر، برو به منزل ما سری بزن، مادرم سراغم را از تو می گیرد و می پرسد: پس محمود چرا نیامده؟ مگر محمود با شما نبوده؟ آن وقت به مادرم بگو، دیگه منو ...
سالروز شهادت امام موسی الکاظم علیه السلام تسلیت باد
قرار گرفته بود که روی آن با پارچه پوشانده گردیده بود.امام بمن دستور دادند که هر چه زودتر جمعی از یاران مانند داود رقی و ابو بصیر و حمران را حاضر کنم من برای دعوت آنان از منزل خارج شدم و در بین راه با مفضل بن عمر رو برو شدم که به سوی منزل امام با جمعی حرکت میکرد. من با سرعت به سراغ افراد مورد درخواست امام (ع) رفتم و آنان را احضار نمودم تا چشم امام صادق (ع) به داود رقی افتاد فرمود پارچه را از ...
از پرسپولیس رفتم و در زندگی صفر شدم!
نمی شوی بعضی وقت ها صفر می شوی.” حقیقتش را بخواهید قدر خودم و موقعیتم را ندانستم. مثل این است که تو در یک خانه 500 متری زندگی کنی، یک دفعه تو را ببرند در یک خانه 20 متری بگویند: بیا حالا اینجا زندگی کن. واقعا همین بود. این اتفاق خیلی من را از لحاظ روحی و روانی سرخورده کرد. به طوری که هرکس که مرا می دید می گفت: خیلی اشتباه کردی که از پرسپولیس جدا شدی این تصمیم را گرفتی. بعدش به خودم گفتم به هر حال ...
شعری از محمدرضا عبدالملکیان با صدای مهرداد محمدپور
صدای صنوبر سلام سپیدار پرم از شکیب و شکوه درختان و در من تپش های قلب علف ریشه دارد دل من ، گره گیر چشم نجیب گیاه است صدای نفس های سبزینه را می شناسم و نجوای شبنم مرا می برد تا افق های باز بشارت مرا می شناسی تو ای عشق که در من گره خورده احساس رویش گره خورده ام من به ...
نمی از یم معرفت/ 3 مورد از کرامات و معجزات حضرت موسی بن جعفر علیه السلام
برای خودت انتخاب نمودی مورد علاقه من است و مرا مسرور می کند. لیکن باید بگویم معرفتت کم است بهتر آن است درصدد معرفت برآئی. عرض کرد: فدای تو معرفت چیست؟ فرمود: فقه بیاموز و حدیث فراگیر. عرض کرد: از چه کسی؟ فرمود: از فقهاء مدینه آنگاه آنچه فراگرفته ای به من عرضه دار تا صحت و سقم آن را برایت بیان کنم. پسر عموی من حسب الامر به فرا گرفتن فقه و حدیث پرداخت و تقریراتی که یاد گرفته و نوشته بود ...
انفاس رحمانی و نفوس مستعد
به بقیع رفت و مرکب(اسب یا شتری) را دید و چون بر او نشست آن مرکب به فاصله اندکی(با طی الارض) وی را به کوفه رساند و در مقابل خانه ابراهیم جمال ایستاد. علی در خانه را کوفت و خود را معرفی کرد.ابراهیم از داخل خانه صدا زد: وزیر بر در خانه من چه کار دارد؟ علی بن یقطین گفت: موضوع بسیار مهمی پیش آمده و اجازه ورود می خواهم و چون داخل شد گفت، ای ابراهیم! مولایم مرا به حضور نمی پذیرد تا تو از تقصیر من درگذری ...
رابطه مسیحیت با اسلام شیعی
رابطه جامعه مسیحیت با اسلام شیعی قدمت هزار و اندی ساله دارد... آیت الله دکتر سیدمصطفی محقق داماد، در یادداشتی در روزنامه اطلاعات نوشت: رابطه جامعه مسیحیت با اسلام شیعی قدمت هزار و اندی ساله دارد. حرّان (کران) شهری بسیار کهن در بین النهرین است که اکنون در استان شانلی اورفه ترکیه قرار دارد. گفته می شود که حران، منزل حضرت ابراهیم(ع) بوده و به ویژه به عنوان مرکز عمده صابئین و دین آنها ...
تاجگردون در آینه تاجگردون
چه کسی باید جواب می دادم؟ به رسانه ها! به مردم! رسانه ها از من درباره اموالم سوال کردند، من هم گفتم اموالم همین است. همان روز ها هم آقای توکلی بیشترین حرف ها را علیه من می زد. یک بار به ایشان در صحن علنی گفتم تو این حرف ها را می زنی؟ اموال من که همین است، می گویید پدرم خان و کدخدا است و خودم هم 30 سال است که رانت خواری می کنم! گفتم آقای توکلی عزیز من دانش آموز بودم که تو وزیر ...
با چه کسانی معاشرت کنیم؟
بشر در این خانه های گلی ساکن شدند و عالم را به سمت اهداف الهی مدیریت کردند. از دیگر ویژگی هایی است که امام کاظم (ع) ما را دعوت به معاشرت با آنها کرد، امانت دار است. اول امانتی که در دستان ما قرار دارد، دین مان است که از پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام به ما سپرده شده است. ما وظیفه داریم این امانت را صحیح و سالم به نسل های بعدی خود انتقال دهیم. چه بسا فرزندان مان تقیدشان ...
خداحافظ علی اکرمی ... ای داغ بر دل نشسته
را می کردیم) آمد و پرسید علی اکرمی رو ندیدید؟ گفتم نمی شناسم. گفت امکان ندارد شما او را نشناسید. این اولین برخورد بود. او را ماه ها بعد دیدم. اولین دیدار در همین روزهای اسفند، سال 81، در ستاد مرکزی نهضت آزادی در انتخابات شوراها بود. مسئولیت معاونت غرب تهران را به من 19 ساله سپردند (طبیعتاً چون نیروی دیگری نبود.) علی از فرصت استفاده کرد و به سراغ من آمد و باب آشنایی را باز کرد و تلفنی ردوبدل ...
تجاوز جنسی رمال پلید به دختران جوان برای بازگشایی بخت/استخوان های جسد در حیاط خانه شیطان پیر کشف شد
ساله دستگیر شد و تحت بازجویی قرار گرفت. او در ابتدا از وجود استخوان های داخل حیاط خانه اش ابراز بی اطلاعی کرد؛ اما پس از چندین بار بازجویی به جنایت خود اعتراف کرد و گفت مقتول را روزی که برای گرفتن جادو به سراغش رفته بود، مورد تجاوز قرار داد تا بختش باز شود؛ اما از ترس اینکه این ماجرا افشا نشود، او را با چاقو کشت و جسدش را شبانه داخل حیاط دفن کرد. رکنا ...
مست بودم و می خواستم یک شبه پولدار شوم!
این خبر بازپرس جنایی همراه تیمی از کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی برای بررسی موضوع راهی محل حادثه شدند. تیم جنایی پس از تخریب قفل در آپارتمان مسکونی داخل حمام خانه با جسد زن 42 ساله ای به نام بهاره (صاحبخانه) و شوهر جوانش به نام حامد روبه رو شدند که حکایت از آن داشت حدود 30 روز قبل بر اثر اصابت جسم سختی به سرشان به قتل رسیده اند. مأموران پلیس در ادامه داخل بشکه اسید، بقایای جسد دختر 20 ساله بهاره ...
پدر فاطمه دخترش را نمی پذیرد! / من سرراهی بودم + فیلم و گفتگوی تراژدی
در خانه دوستم بودم که به من گفت دختر تو می دانی چه کار کرده ای؟کسی که با او تماس گرفتی پدرت بوده! باورم نمی شد که یک تماس اتفاقی من را به پدرم رسانده باشد.پدرم وقتی اسم و فامیل من را پرسیده بود چون می دانست نزد چه خانواده ای زندگی کرده بودم منرا شناخته بود و موضوع را به عمویم گفته بود.عمویم هم دنبالم آمد.من از پدرم خواهش کردم که اجازه دهد با عمویم به دیدن پدر واقعی ام بروم.آن زمان پدر و ...
پیدا شدن جنازه های مادر و ناپدری در خانه لوکس تهران
بی خبر بودند پیدا کردم و با مادرم شروع به زندگی گرفتم اما همیشه با هم اختلاف نظر داشتیم و به خاطر خواسته هایی که از من داشت از او خسته شده بودم تا اینکه 20 روز قبل نقشه قتل را با محسن طراحی کردیم و قرار شد محسن و 2 تن از دوستانش به خانه مان بروند و آنها را به قتل برسانند. نقشه قتل عام خانوادگی مونا در خصوص شب جنایت گفت: 40 شب قبل این جنایت را انجام دادیم، محسن با توجه به ...
سرداری که از محضر عقد یک سره به جبهه رفت+تصاویر
وسط اتاق ریخته است. با پوتین های گلی روی پتوهای ملحفه سفید رفته بودند. سریع به سپاه زنگ زدم. آقای بهمنی گوشی را برداشت. گفتم: آقای شادمانی از جبهه برگشته اند یا به منزل آمدند؟! گفت: نه! مگه چی شده؟ جریان را گفتم. او گفت سریع از منزل بیرون بروم. آن ها گروه منافقین هستند. کنجکاو شده بودم. دیدم در خانه همسایه نیمه باز است و چند نفر با چفیه روی صورتشان به خانه آن ها هم رفتند و وسایلشان روی زمین ریخته ...
فرق آیت الله بروجردی با آیت الله سیستانی
می زنند. دیدم خادم مدرسه است. گفت: مگر نگفتم که از منزل آیت الله بروجردی آمدند دنبال شما؟ چرا نرفتی؟ گفتم: آخر خانۀ آیت الله بروجردی کجا و من کجا؟ کسی آنجا با من کاری ندارد. گفت: الان خادم ایشان آمده دم در منتظر تو است. لباس پوشیدم و به منزل آیت الله بروجردی رفتم. وارد شدم. داخل اتاق ایشان شدم. سلام کردم. ایشان نشسته بودند. رفتم جلو دست ایشان را بوسیدم. ایشان من را کنار خودشان نشاندند. به من محبت ...
کُری خوانی برای کرونا
را بریده بود، دم به دم از اسپری طبی استفاده می کردی، تنفّست دچار مشکل شده بود، شکایت از تنگی نفس کردی، گفتم هوای آلوده تهران برای تو مضرّ است، این خانه ناقابل من مال توست، همین جا بمان، یک طبقه را محل زندگی و طبقه دیگر را دفتر مجله ات قرار بده تا از زیان های آلودگی هوا برکنار بمانی! البته نپذیرفتی، مثل لابد ده ها پیشنهاد از این نوع که به طور قطع و یقین از سوی دیگر دوستانت دریافت کردی و نپذیرفتی ...
3 حکایت از چشم و گوش و سَر شهید همت
امام حسین (ع)، مهدی باکری و لشکر 31 عاشورا، احمد کاظمی و لشکر 8 نجف که در هر کجا وارد می شدند بدون استثناء با موفقیت همراه بود . چشم سربازانش را گفتیم و حالا ماجرای چشم ابراهیم چه بود؟ حکایت چشم تو بالاخره از طریق همین چشم هایت شهید می شوی این را همسر شهید همت گفته بود به او و این روایت ماجرا در کتاب نیمه پنهان ماه : چشم هایش زیبا بود و از حرف او در آن ها دلواپسی ای نشست. خواست سر به ...
تجاوز وحشتناک 2 پسر جوان به دختر تهرانی داخل پراید
بودیم که پسر جوان درهای ماشین را قفل کرد. بار دیگر به او انتقاد کردم که این بار سرنشین جلو که لباس سربازی تنش بود، به صندلی عقب آمد و با تهدید چاقو سرم را زیر صندلی برد و مرا مورد تجاوز قرار داد. دقایقی بعد راننده اتومبیل نیز به صندلی عقب آمد و به زور مرا مورد قرار داد. هر چه به او التماس کردم فایده ای نداشت. حتی با او درگیر شدم, و صورتش را چنگ زدم. روی دست پسر راننده جای ...
فاصله اجتماعی که آدم ها را از یکدیگر می ترساند
تهران (پانا) - آخرین باری که یکی از دوستانش را به خانه دعوت کرد، شش ماه پیش بود. دیداری در میانه همه گیری کرونا که حالا برای او تبدیل به خاطره ای تلخ شده است: خانه ام کوچک است. به همین خاطر هر دو پنجره خانه را باز کرده بودم، هر دو ماسک داشتیم و با فاصله هم نشسته بودیم اما پنج دقیقه بعد از ورود دوستم حس کردم تنم گر گرفت و پشتم عرق کرد. نمی توانستم جلوی حس بدم را بگیرم و نگرانی از چشم هایم پیدا بود ...
بازداشت مرد متجاوز به زنان تنها در شرق تهران
وارد ساختمان شد و به من که در اتاق خواب خوابیده بودم حمله ور شد. او دهانم را محکم گرفت و تهدید کرد که اگر جیغ کشیده و یا درخواست کمک کنم مرا خواهد کشت و در ادامه با تهدید، به من تجاوز کرد. شاکی پرونده در ادامه اظهاراتش با بیان این موضوع که چند روز پیش از طرح شکایت نیز به همین شیوه و شگرد و توسط همین شخص مورد تجاوز قرار گرفته، به کارآگاهان گفت: نیمه شب زمانیکه در حال استراحت بودم توسط ...
ماجرای موتورسواری ستاره فوتبال + عکس
موتورسیکلت طی کند وگرنه باید قید اجرای خود در کنار دوست صمیمی خود سینیشا میهایلوویچ را می زد. ایبراهیموویچ درباره این ماجرا گفت: بعد از هدر رفتن سه ساعت از وقتم در اتومبیل، به راننده ام گفتم که در خودرو را باز کند تا خودم مابقی مسیر را برم. یک موتوری را نگه داشتم و از او پرسیدم می تواند مرا تا سن رمو ببرد؟ می دانم که ممکن است غیرممکن به نظر برسد. به همین خاطر هم از خودم پشت موتور فیلم ...
دستگیری اعضای باند سارقان اماکن خصوصی در شیراز/کلاهبرداری 3 میلیاردی رمالان و دعانویسان از مردم
. 4 - هنگام ترک منزل از نگهداری هرگونه وجه نقد، اشیاء قیمتی، طلا و جواهرات در مکان هایی از منزل که اطمینان دارید سارقان آن ها را پیدا نمی کنند، خودداری و آن ها را به صندوق امانات یا افراد مورد اعتماد بسپارید. 5 - هنگام خروج از منزل از قفل و بسته بودن درب های ورودی تراس، پشت بام و پنجره ها مطمئن شوید. 6 - از بازگو کردن برنامه سفر خود نزد افراد ناشناس و غیر مطمئن پرهیز کنید. 7 ...
دختر جوان برای قتل 3 عضو خانواده اش آدمکش اجیر کرد
از من خواست او را با خودروام به خانه دختر برسانم. وقتی به آنجا رسیدم نیاز به دستشویی پیدا کردم و از دوستم خواستم از دستشویی استفاده کنم که قبول کرد. من اشتباهی به جای دستشویی وارد حمام شدم که در آنجا صحنه هولناکی را دیدم. داخل حمام خانه جسد مرد و زنی را دیدم که مشخص بود متعلق به مادر شهین و ناپدری اش است. در حالی که مقدار زیادی یخ روی آن ها ریخته شده بود، اما جسد ها متعفن شده بودند. از ترس به روی ...
ادعای همسریابی استاد فیزیک، در سایت دوست یابی
پرسید خب اگه بلایی سرت اومد من با کی تماس بگیرم؟ فرامپتون گفت با زن سابقم و برادرم. نگران نباش چیزی پیش نمیاد. 9 روز پس از اینکه وارد بولیوی شده در یک خیابان تاریک یک کیف را از یکی تحویل گرفت. اول تصور داشت که کیف زنانه باشه؛ از نوع لویی ویتون یا هرمس یا از اینها. ولی یه ساک چرخدار کوچک بود. تحویل گرفت و برگشت تو اتاقش. برای اطمینان از اینکه چیزی داخلش نباشه، ساک را باز کرد و خالی بود ...
مصدق نمی خواست کاشانی رئیس مجلس شود
آقا فریاد زدند: مگر قرار بود کاری بکنم؟ مگر من اصلاً در این قضیه دخالتی داشتم؟ بعد سر دکتر شروین فریاد کشیدند که: چرا اسم مرا پیش کشیدی؟ با من صحبتی کرده بودی، که رفتی و از پیش خود حرف زدی؟... با این همه، من معتقدم آنچه در 28 مرداد اتفاق افتاد، انتقال دولت از مصدق به زاهدی بود و کوچک ترین مقاومتی هم از سوی ملت صورت نگرفت! مردم از اوضاع اقتصادی و بگیر و ببند ها و رفتار توده ای ها -که دستشان کاملاً باز بود- خسته شده بودند. اوضاع طوری بود که وقتی دکتر مصدق را با کمال احترام دستگیر کردند و به زندان بردند، به زاهدی تبریک گفته بود! ...
پای صحبت های فاطمه شریفی، مادر شهید صفرعلی علیزاده
حمام می رفتند، دختر ها برایشان قلیان چاق می کردند و به حمام می بردند. آن روز پدرم صدایم کرد و خواست برای مادرم همین کار را انجام بدهم. حمام روستا با خانه ما فاصله زیادی نداشت. بار اولی که رجب را دیدم، در دستم قلیان داشتم. یازده ساله بودم و از روی بچگی تا چشمم به رجب افتاد که در لباس سربازی می خواست به خانه شان برود، به او سلام کردم. این سلام همان و خواستگاری و ازدواج هم همان. حاجیه خانم ...
تنها سفر امام رضا(ع) به ایران
...: بعد از وفاتم، او امام شماست . متون روایی ما از چگونگی وداع امام با قبر پیامبر(ص) و همچنین سفر به مکه و وداع ایشان با حرم الهی گزارش کرده اند. در گزارشی از زبان امیه بن علی بیان شده: در سالی که امام رضا(ع) حج به جای آورد و سپس به خراسان رفت، من در مکه همراه امام بودم و امام جواد(ع) نیز همراهشان بود. امام با خانه کعبه وداع کرد. وقتی طوافش تمام شد، به طرف مقام ابراهیم(ع) رفت و آنجا ...