یک مداح: فحش خورم مَلَس نیست که رئیس جمهور شوم!
سایر منابع:
سایر خبرها
دختر نوجوان: خدا را شکر که با حضور به موقع پلیس از چنگ پسران هوسران نجات یافتم
و من شبانه با اتوبوس از یکی از شهر های خراسان جنوبی به مشهد آمدم. هیچ کس را نمی شناختم و با پولی که از پس انداز های مادرم برداشته بودم سوار تاکسی شدم و به محل قرار رفتم. آن سه پسر جوان هم به رستوران آمدند، اما هنوز غذایی نخورده بودیم که آن پسران غریبه بر سر این که من به منزل کدام یک از آن ها بروم به مشاجره پرداختند و با هم درگیر شدند. در همین زمان من وحشت زده از رستوران بیرون آمدم و با ماموران ...
عکس شهدای انقلاب را از روزنامه ها می چیدند و نگهداری می کردند
نمی دهد. پرسیدم: این عکس کیه دارید می کشید. گفتند: کارِت نباشه. این عکس امام خمینیه. مرجع تقلید هستند. با مداد خیلی قشنگ عکس امام را داشتند می کشیدند. من هنوز نمی دانستم مرجع تقلید یعنی چه. خانواده ما هنوز مقلد آقای خویی بودند؛ ولی عباس و محمد مقلد حضرت امام بودند. این عکس را جایی زیر میز قایم می کردند. من که جایش را بلد بودم می رفتم به آن عکس نگاه می کردم. چندباری به خاطر فضولی کتک ...
منقبت هایی از اهل بیت(ع) در لسان اهل سنت
) کسی پاسخ نداد و فقط علی(ع) می گفت: ای پیامبر خدا من یاریت می دهم و کمک کار تو هستم. پس حضرت او را نوید خلافت داد و فرمود: به درستی که او برادر من، وصی من و خلیفه من در میان شما می باشد، امام احمد حنبل و میرسید علی همدانی شافعی از پیامبر خدا نقل می کند که می فرمود: ای علی! تو ذمه مرا بری می کنی و تو خلیفه من بر امتم می باشی این حدیث در بیش از بیست کتاب معتبر اهل سنت ذکر شده که بیش از حد ...
دلم می خواست برای میلان بازی کنم
یک بر صفر بردیم. کریم باقری، علی دایی، بهزاد غلامپور، علی افتخاری و ایمان عالمی که خیلی به او اعتقاد داشت و بین تمام فورواردهای خوب او را انتخاب کرده بود. بعد از این بازی راهی مسابقات آسیایی هیروشیما شدیم. من اولین بازیکن از ایران بودم که جزو 11 نفر برتر آن مسابقات انتخاب شدم و در تیم منتخب آسیا قرار گرفتم و از ایران فقط من بودم. آن موقع از ایتالیا، آلمان و اتریش پیشنهاد داشتم و حتی وقتی با تیم ...
دغدغه ام در سیاگالش طرح شکلی از الله اندیشی است
. ولی شیخ یوسف در سیاگالش در مواقفِ مختلف قرار گرفته می خواهد خدا را مردم نشان دهد و مردم را ببرد سمتِ خدا. البته تلاشِ بلیغی می کند برای این امر، ولی شیاطین در شکل های مختلف هم پیمان می شوند که او را خارج کنند از صحنه که در پایان با تأسی از فتیانِ کهف همراهِ سگی سیاه پناه می برد به غاری در جنگل تا در امان باشد از شرّ مداح و کاینات و برادرانش. و نکته بعد جغرافیا و اقلیم است . تعلق ...
ملت ایران راه شهیدان را ادامه دهند و امام بت شکن را تنها نگذارند
شهیدان که خون در راه اسلام و قرآن ریختند، ادامه دهند. سنگرهای قرآن را خالی نگذارند و این امام بت شکن را تنها نگذارند و امام را در پیاده کردن برنامه های دین اسلام یاری کنند. همیشه با او اجتهاد و ایثار کنند. امام علی (ع) فرموده: جهاد و ایثار و فداکاری، انسان را استحکام می بخشد و رزمندگان اسلام را به خدا نزدیک می سازد. پدر و مادرم بدانید! آنانی که در راه خدا و اسلام و قرآن و میهن می میرند ...
از میدان ژاله تا اردوگاه موصل
فقط مربوط به دوران اسارتم است. و اگر سالم بودم برای دفاع از حرم به سوریه هم می رفتم؛ اما کاری از دستم برنمی آمد. تنها می توانستم کارهای مشاوره ای انجام دهم و برای همین هم مدتی در عراق بودم. بعد از اسارت چه کردید؟ من 21 سالم بود که اسیر شدم و 28 سالگی، یعنی 28 مرداد سال 69 به ایران برگشتم. و بعد از مدتی ازدواج کردم و صاحب چهار فرزند شدم. در دانشگاه امام حسین درس خواندم و لیسانس ...
ناشنیده هایی از مردم داری بهجت عارفان
ایشان از خودرو، پدرم از او احوال والده اش را پرسیده و جویا شده؛ این که آیا بیماری ایشان بهبود پیدا کرده است یا نه؟ دوست ما می گفت من مدتی مردد ماندم؛ اصلا یادم نمی آمد که مادرم مریض باشد. تشکری کردم و رفتم سرِ کارم. آن جا بعد از چند ساعت فکرکردن، تازه یادم آمد که پنج سال قبل، وقتی مادرم را به دلیل عارضه قلبی در بیمارستان بستری کرده بودیم، از آقا خواستم برای مادرم که بیمار است دعا کند و آیت ا ...
به مناسبت رحلت بهجت عارفان؛ سه توصیه و نکته کلیدی از آیت الله بهجت (ره)
! از حضرت آیت الله العظمی بهجت قدس سره درخواست کردم: یک ذکر خیلی بزرگ یادم بدهید. گفتند: ذکری یادتان بدهم که از جواهرهای همۀ کوه های دنیا و مروارید همه دریاها قیمتی تر باشد؟ گفتم: بله! و منتظر یک ذکر عریض و طویل خاص بودم؛ که گفتند: استغفار... استغفار... استغفار! اگر بدانید در این استغفار چه گنج هایی نهفته است؛ روح را صیقل می دهد، راه ها باز می شود و حاجت ها ...
شهادت مرا بهانه ای برای کارهای دنیوی نکنید
؟ کمی هم از خانواده محترم شهدا، اسرا و مفقودین خجالت بکشید و به این انقلاب پشت پا نزنید. سخنی هم دارم با کسانی که در رأس امور مملکت قرار دارند، مبادا خدای نکرده شما را غرور بگیرد و از راه راست منحرف شوید. شما عزیزان مورد اعتماد ملت شریف ایران هستید و همه چشمشان به کارهایی است که شما انجام می دهید. مبادا لحظه ای خدا را فراموش کرده و خون شهدا را پایمال نمایید. از مادرم می خواهم ...
حرف های شنیدنی قهرمان اصلی دربی/ این دفع توپ اندازه 10 گل با شادی دیبالایی می ارزید/ ماجرای دلداری به ...
تمجید آن صحنه می پردازند؟ نمی دانم ولی فکر می کنم کار آن بالایی و دعای پدر و مادرم بود. یک لحظه انگار به من الهام شد بروم و داخل دروازه بایستم و بعد ناخودآگاه توپ را تعقیب کرده و روی خط دروازه حرکت کنم و... ضربه سر سیاوش یزدانی را در آستانه گل شدن دفع کنی؟ خدا را هزار مرتبه شکر، من رفتم روی خط دروازه و در منتهی علیه سمت چپ دروازه پرسپولیس ایستادم و داشتم با خودم در ...
فتح محمره ؛ رویایی که بر دل صدام ماند
ایرانی ها، صدام فرماندهان سپاه سوم را در 7 مه 1982 برای اعطای نشان شجاعت به کاخ ریاست جمهوری در بغداد فرا خواند. بعد از پایان مراسم رسمی و بیرون کردن خبرنگار ها از محل جلسه، صدام خطاب به این فرماندهان گفت: من از مقاومت شما در محمره خرمشهر راضی نیستم. اعطای این مدال ها به شما، صرفا اقدامی برای تسکین افکار عمومی است. آرزو می کردم در بندر محمره کشته می شدید، ولی عقب نشینی نمی کردید. آیا شما واقعا لیاقت ...
مرگ هولناک دختر 16 ساله در طبس
. رفتم بالای سرش، اما جان نداشت بچه ام. فقط داد زدم و گفتم بگویید اورژانس بیاید. خدا خیرشان بدهد، اورژانس دیر نیامد. آمدند و سعی کردند چند بار دخترک بی جان مرا احیا کنند اما الهه ام جان نداشت. مادر عکس خندان الهه را در آغوش گرفته و با ما صحبت می کند: بعد از حادثه، هیچ کس با ما تماس نگرفت؛ نه از پلیس و نه از طرف خانواده ضارب. شما که خبرنگار هستید بگویید مگر نباید از چنین فردی، تست الکل و ...
روایت زندگی مصطفی از تولد تا شهادت/از مسئولین فعلی ناامیدیم/ آمریکا کعبه آمال برخی از مسئولین
تحصیل دبستان مینو در شهر همدان میزبان دوره تحصیلات ابتدایی و مدرسه راهنمائی خیام محمل گذراندن دوران راهنمائی مصطفی بود. تیزهوشی و استعداد بالای مصطفی باعث شده بود که علیرغم شب امتحانی بودن و کم درس خواندن در طول سال، همیشه نمرات معدل بالایی داشته باشد. به پیشنهاد و اصرار مادر در دوران راهنمائی یک تابستان را در مغازه خیاطی به کار مشغول می شود در این حرفه به قدری مهارت کسب می کند که از آن به بعد اتو ...
هرروز که می گذرد ثبت خاطرات جنگ سخت تر می شود
های ارتشی بودیم، بچه های ارتش یک عملیاتی انجام داند که متأسفانه موفقیت آمیز نبود. بعد از آن، برای اولین بار به عنوان پاسدار در عملیات مسلم بن عقیل در دی ماه 1361 شرکت کردم. آن موقع مسئول ارزیابی تیپ بودم، اما اجازه حضور در میدان را پیدا کردم و توانستم به عنوان نیروی رزمی و مسئول یک دسته در عملیات شرکت کنم. بعد از مسلم بن عقیل در عملیات های والفجر مقدماتی، والفجریک و والفجر 2 حضور داشتم. سال 65 با ...
گفتگو با ابراهیم عقیلی قاری جوان محله کلاهدوز | همه چیز از مسجد توکلی شروع شد
زمانی | شهرآرانیوز؛ در خانواده ای قرآنی به دنیا می آید. زندگی خود را مدیون لطف خداوند و انسان های بزرگ می داند. پسر بچه ای که کودکی اش را در مسجد گذراند و حالا جوانی است که در خانه خدا به فعالیت های قرآنی می پردازد. ابراهیم عقیلی، قاری بین المللی قرآن کریم ساکن منطقه ماست. او در محله کلاهدوز زندگی می کند. ابراهیم با شاگردی نزد دو برادر، استاد آقا مصطفی حاج حسنی کارگر و شهید محسن حاجی حسنی کارگر ...
رابطه شورای شهر و زد و بندها/ فروش ملک شخصی برای پرداخت حقوق کارگران+فیلم
کردم در منطقه صعب العبور بود که این کار را برای چندین بار به مناقصه گذاشتند که هیچکس جرات حضور نداشت که من انجام دادم گرچه متضرر هم شدم اما خواستم برای مردم انجام شود خدا را شاهد می گیرم زمین شخصی ام را برای دادن مزد کارگران فروختم. کاندید شو-ایده اصلی شما برای توسعه شهر یاسوج چیست؟ امید دارم شورای خوبی سرکار بیاید بحث اقلیت و اکثریت صورت نگیرد بحث درون گرایی و توافق ...
هیچ چیز جای خاک جبهه را نمی گیرد
متحمل شده بود و برای اینکه جلوی پیشرفت بچه های ما را بگیرد از شیمیایی استفاده کرد تا ما را در منطقه زمین گیر کند. من تا آن زمان، حمله شیمیایی ندیده بودم و تصویری از آن نداشتم، فقط می دیدم موشک های شلیک شده منفجر نمی شوند و صدای مهیبی ندارند، برایم عجیب بود اما چون امدادهای غیبی زیادی دیده بودم آن ها را نیز به پای امداد غیبی می گذاشتم. بعد هم رزمانم گفتند شیمیایی است و باید از ماسک استفاده ...
عید فطر های دوران اسارت شکوه دیگری داشت
سخنرانی داشتیم. همه این کار ها را محرمانه با حضور نگهبان انجام می دادیم. در اسارت قرآن به تعداد کافی برای بر سر گرفتن نبود و سوره توحید را در کاغذ می نوشتیم و روی سرمان می گذاشتیم. یک شب ماه رمضان سال 1364 شب قدر قرآن به سر گرفتیم. در حال خواندن دعا بودیم که نگهبان نیز حال معنوی خاصی پیدا کرد و از نگهبانی اش غافل شد. من در حال خواندن دعا بودم که ناگهان نعره ای را از پشت پنجره شنیدم. بعثی ...
صله ای که یک مداح از حاج منصور گرفت/ انگشتر رهبری واسطه آزادسازی زندانیان + فیلم
ارت بهداشت صحبت کردیم تا این قطعه موسیقی را در یکی از بیمارستان های تهران اجرا کنیم. وی در پاسخ به این سوال که آیا سر و صدا در بیمارستان باعث شکایت از شما شده بود یا خیر گفت: بعد از اجرای آن قطعه موسیقی در بیمارستان امام خمینی، ضمن اینکه آن را در یکی از فضاهای بسته بیمارستان اجرا کرده بودیم و تلاش داشتیم تا صدای آن بیماران را اذیت نکند از خیلی بیمارستانها دعوت شدیم تا این کار را در آن ...
عاشورا را در جبهه ها دیدم/ شهدا کجا و من کجا؟
گری نداشتم از سپاه استعفا دادم. دفاع پرس: چه سالی ازدواج کردید و همسرتان چطور با حضورتان در جبهه کنار آمد؟ سال 1366 ازدواج کردم، آن زمان پاسدار بودم و به همسرم این موضوع را گفته بودم و او نیز قبول کرده بود. دو ماه بعد از عقد به جبهه رفتم و همسرم هم چون از اول خبر داشت و قبول کرده بود، با اعزام من به جبهه مخالفت نکرد. سال 1367 خداوند به ما یک پسرعطا کرد. وقتی به ...
ماجرای شهید بی سری که یا حسین می گفت
پایگاه تحلیلی خبری هم اندیشی: محمدرضا غلامرضازاده مداح اهل بیت(ع) مهمان بیست و هفتمین قسمت از برنامه هیأت آنلاین با اجرای مصطفی صابر خراسانی بود. وی در ابتدا درباره انتخابش برای قرائت دعای کمیل در مدینه اظهارداشت: لحن عربی ام را از شیخ احمد معرفت کربلایی دارم و وقتی اینگونه دعا را خواندم، گفتند همین است که می خواهیم. خدا توفیق داد من 20 سفر مشرف شدم و کمیل خواندم. غلامرضا زاده در پاسخ ...
یاری امام از اهم واجبات است
الهام شده الهی است را هیچ وقت فراموش نکنید: که خدایا، خدایا، تو را به جان مهدی (عج) تا انقلاب مهدی (عج) خمینی را نگه دار . از دوستان و آشنایان و تمام مؤمنان خدا می خواهم که برایم دعا کنند که خدا از گناهانم درگذرد و از تمام آن ها می خواهم که اگر خطایی سر زده به بزرگی خودشان ببخشند. پدر و مادرم اگر خبر شهادت من رسید، همان طوری که قرآن می فرماید، بگویید [که] و اذا اصابتهم مصیبة قالوا ...
عاقبت تویوتای صفر فاطمیون در حوالی حلب +عکس
تثبیت کرده بودم و می خواستم اظهار خستگی نکرده باشم به همین خاطر تمام روز، خودم رانندگی می کردم. بعد از دو روز گفت ماشین را بده من بنشینم. من هم گفتم بیا. سوئیچ را دادم و آمد نشست پشت فرمان. داخل کوچه بودیم. دنده عقب گرفت. نوع ترمزش کمی مشکوک بود. حس کردم خیلی رانندگی بلد نیست! به خودم گفتم: فردا ابوحامد نگوید چرا ماشین را به سیدمحمد داده ای؟... بعدش خودم را دلداری دادم که خودش گفت سیدمحمد کمک ت باشد ...
محمد رضا باطنی؛ از پادویی بازار تا استادی ام.آی.تی/ زبان شناسی که قربانی انقلاب فرهنگی شد
نشکدۀ ادبیات هم او را برگزیدند و برخی که خاطرۀ خوشی از او نداشتند ترجیح دادند نباشد. اما چه کسی نباشد ؟ او که از پادویی بازار به استادی دانشگاه ام. آی. تی و دستیاری نوآم چامسکی در امریکا رسیده بود. محمد رضا باطنی که از فقر به آن جایگاه رسیده بود باج نداد و از دانشگاه کناره گرفت: بعد از اینکه من استعفا کردم و از دانشگاه بیرون آمدم، چهار سال سرگردان بودم، کاری نداشتم، دچار افس ...
ثانیه ها را در انتظار بازگشت سیدحسین نفس می کشم
و آرامش عجیبی در وجودم بود که تمام آن سختی ها را پذیرفتم. پدرومادرم هم موافق این ازدواج بودند. خود حسین همان ابتدا از اوضاع کاری و وضعیت نامعلوم آینده اش برایم گفت و من هم گفتم تمام این شرایط را می دانم و حتی اگر لازم باشد لباس رزم می پوشم و با شما همراه می شوم. من تا سوم دبیرستان درس خوانده بودم، ولی بعد از ازدواج دوباره تحصیلم را شروع کردم و در رشته ادبیات دانشگاه آزاد کرج درسم را ادامه دادم ...
تعامل سپاه و ارتش عامل مهم در آزادسازی خونین شهر/ خرمشهر، شهری که خدا آن را آزاد کرد
[ساختمان]ریاست جمهوری می رفتم طرف بیت امام که خدمت امام (ره) برسم. در این خیابان و سر راه، مردم غوغا کرده بودند؛ مثل یک راهپیمایی، مثل یک تظاهرات [بود]. ماشین ما را که می دیدند، می آمدند جلو تبریک می گفتند. در همه کشور یک جشن عمومی خودجوش به وجود آمد؛ مسئله این قدر مسئله مهمی بود. البته مردم آن روز غالبا نمی دانستند چه اتفاقی افتاده است که این فتح به وجود آمده، از آن فداکاری ها، از آن ریزه کاری ها، از آن تلاش های عجیب و باورنکردنی، مردم اطلاع نداشتند. انتهای پیام/ ...
رهروان حقیقی آن هایی اند که رهسپار می شوند فقط برای رهسپارشدن
ام خورد. دسته ای نوجوان سرخوش در یکی از کوچه ها جیغ وداد راه انداخته بودند، من هم آزرده خاطر شدم، و بعد از دستِ خودم آزرده شدم. شروع به شمارش کردم، شمارش از دستم در رفت. نه، اینجا شهر خوبی برای عجول نبودن است. پی نوشت ها: • این مطلب را جاشوا کوهن نوشته و در سال 2015 با عنوان Being Elsewhere در وب سایت پوینت منتشر شده است؛ و برای نخستین بار در پروندۀ اختصاصی دهمین فصلنامۀ ...