سایر منابع:
سایر خبرها
روایت مادر شهید مدافع حرم قزوینی از پایان 6 سال فراق/ بازگشت مرتضی یاد کربلای دیگر را زنده کرد
منزلمان آمد و گفت: مادر من علاقه مندم به سوریه بروم اما می خواهم با رضایت و اجازه شما و پدر اعزام شوم. گفتم، خُب حالا ما که اجازه نمی دهیم شما بروی؛ مرتضی در جوابم گفت: مادر می خواهم با شما صحبت کنم، شما که این قدر عاشق اهل بیتی، می خواهم از اهل بیت (ع) برایت بگویم؛ شما فردای قیامت جواب حضرت زهرا (س)، حضرت زینب (س) سه ساله اباعبدالله الحسین را می توانی بدهی و بگویی من مرتضی را از شما ...
دفاع از اسلام و قرآن هدف برادر شهیدم بود
کردی که خونم را در راه خدا نریزم؟! شما لیاقت شهادت را از من می گیرید. من می خواهم مانند مولایم امام حسین (ع)، با خون خود از اسلام و قرآن دفاع کنم. در نهایت، نصرت الله در چهارم مرداد سال 1361 در حین انجام مأموریت به تهران، به دست منافقین کوردل، به فیض شهادت نائل آمد و هشت روز بعد، در گلزار شهدای برگه به خاک سپرده شد. وصیتنامه شهید پدر و مادر عزیزم! اکنون که من عازم ...
گرفتن رضایت با یک بوسه
گفت نه، تو را به خدا اجازه بده من بروم. گفتم نه؛ من اجازه نمی دهم، کجا می خواهی بروی؟ یک روز داشتم غذا درست می کردم؛ آمد من را سفت گرفت و صورتش را چسباند به صورتم که مرا بوس کن! من سفت بوسیدمش؛ بعد خوشحالی کرد و گفت: الان مامانم اجازه داد. دیگر همان بود که دو سه روز بعدش رفت. ورودی گلزار شهدای اشتهارد **: یعنی شما اجازه دادید واقعا؟ مادر شهید: دیگر به زور و اجبار ...
پافشاری های شهید آژند برای جلب رضایت مادرش جهت اعزام
سوریه برود اما یگان به او اجازه نمی داد. روزی نزد بنده آمد و گفت که می خواهم خود را بازخرید کنم تا از این طریق بتوانم به سوریه بروم اما به او گفتم که رفتن به سوریه واجب کفایی است و نیازی به بازخرید نیست. وی در ادامه ابراز کرد: به دلیل اینکه یگان با رفتن محمد به سوریه مخالفت می کرد، او تلاش کرد که یگان خود را عوض کند و در نهایت موفق شد اما با این وجود باز هم با موانعی روبرو شد. در حقیقت برای ...
سَر ذبیح الله همچون اربابش حسین (ع) از بدن جدا شده بود
ربیعی بزرگوار در 21 شهریور ماه سال 1365، طی عملیات پدافندی در ادامه عملیات والفجر 8 در فاو، جامه سرخ شهادت به تن کرد. سپس پنج روز بعد با بدرقه اهالی قائم شهر، در گلزار شهدای امام زاده صالح روستای کوچکسرا آرام گرفت. مشکاتی یکی از همرزمان شهید می گوید: با هم داخل یک سنگر استراحت می کردیم. نیمه های شب، موقع نگهبانی صدایم زد که آقا رضا! بلند شو. می خواهم از تو خداحافظی کنم. گفتم: مگر می ...
داستان مناظره امیرتیمور با نوه شیخ صفی الدین
شیخ بزرگ خانقاه و دو نفر ازمشایخ آنجا که برجسته تر از دیگران هستند نزد من بیایند. من می خواستم با آنها صحبت کنم و بدانم چه می گویند و نظرشان درباره دین چیست. بعد از اینکه مشایخ آمدند به آنها اجازه نشستن دادم و از شیخ بزرگ پرسیدم: دین تو چیست؟ آن مرد گفت: من مسلمان هستم. اصول دین اسلام چیست؟ او در جواب گفت: توحید – عدل – نبوت – امامت – معاد. گفتم به عقیده من اصول دین اسلام سه تا است و آن ...
حامد امیری: اتفاقی که برای من افتاد را کسی درک نمی کند/ معلولان هم حقی دارند اما انگار نه انگار!
؛ فکر کنید شش ماه پشت در استانداری بودیم حتی اجازه ورود ندادند. درست است برای وطنم و بالابردن پرچم کشورم ورزش می کنم اما مسئولان هم باید به ما روحیه بدهند؛ وقتی فرماندار جواب تماسم را نمی دهد چه بگویم؟ ملی پوش پارالمپیکی پرتاب نیزه درپایان صحبت های خودتصریح کرد: من یک بانک می خواهم بروم 20 پله دارد؛ کجای شهر برای معلولان مناسب سازی شده؟ یک دکتر بخواهیم برویم از 10 مطب 9 تا آسانسور ندارد ...
شهید مدافع حرمی که بی تاب روضه رقیه(س) بود
کوتاه است. اگر من شهید شدم تو ناراحت نباش من به تو قول می دهم که آن دنیا همیشه با هم باشیم. آقا روح الله از ظلم به مظلوم خیلی ناراحت می شد و ظلم را برنمی تافت همیشه می گفت در سوریه افرادی هستند که مورد ستم قرار می گیرند در حالی که بی گناه هستند. می گفت من باید بروم و در نابود کردن این ظلم کمک کنم و می گفت که حرم حضرت زینب(س) نباید خالی بماند. می گفت ما باید برویم تا حرم خالی نباشد. هیچ وقت از رفتن به سوریه منصرفش نکردم. می دانستم که اگر برود شاید دیگر برنگردد اما هیچ وقت به زبان نیاوردم که نرو و بمان. دانلود فیلم ...
چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟/ ماجرای شفای فرزند شیخ عباس قمی با روضه حضرت رقیه(س)+بسته عزاداری
... گفت: نه، رفتی متوسل به دختر امام حسین (س) شدی؟ گفتم از کجا می دانی؟ زن جواب داد: من در همان حال زایمان که از شدت درد گاهی بیهوش می شدم، دیدم دختر بچه ای وارد اطاق بیمارستان شد و به من گفت: ناراحت نباش، ما سلامتی تو و بچه ات را از خدا خواستیم فرزند شما هم پسر است سلام مرا به شوهرت برسان و بگو نامش راحسین بگذارد. گفتم: شماکی هستید؟ گفت: من رقیه دختر امام حسین ...
بزرگترین صدقه آن لقمه ای هست که برای خانواده خود مهیا می کنید
و در جامعه سعی می کنند الگو باشند و دیگران را همرنگ خود کنند. ماموستا واوی در پایان به داستانی در زمان پیامبر(ص) اشاره کرد و گفت: روزی یک مرد در حال گریستن در کعبه خانه خدا بود و پیامبر نزدیکش شد و فرمود برای چه اینقدر ناراحتی و ناله می کنی آن شخص گفت گناه بسیار بزرگی دارم که می خواهم خدا من را ببخشد پیامبر فرمود آیا گناه تو از زمین، آسمان و عرش خدا بزرگتر هست؟ آن شخص جواب داد بله ، ای ...
خداوند فرزندم را برای روزهای سخت آفرید/ سعید در کودکی دو بار طعم مرگ را چشید
مدرسه و بعد از دبیرستان هم که عازم جبهه شد. نوید شاهد سمنان: وقتی از جبهه برمی گشت، در مورد آنجا از او سوال می کردید؟ مادر شهید: من خیلی می پرسیدیم ولی شهید خیلی کم حرف بود و در مورد کارهایش زیاد توضیح نمی داد. زمانی که از غرب برگشت به او گفتم دیگه نرو و بمان اینجا درس بخوان. گفت نه مامان. آنجا برای ما دانشگاه است و استاد ما هم امام زمان (عج) است. درس که تمام شدنی نیست، اجازه بده ...
مهران رنجبر در غم نبود مادر /عکس
مهران رنجبر با انتشار این عکس نوشت: رفقا، این جملات را که می نویسم، مهر طلبی و گدایی محبت نیست.. دلسوزی هم نمی خواهم.... که البت می دانم چقدر کنارم بودید... ولی می خواهم بگویم معنی شهادت چیست؟ معنی شهادت یعنی از جان خود برای دیگری گذشتن.... حالا فکر کنید برای فرزندت بگذری....حضرت مادرم برای بیماری من پرستاری کرد و بعد ...
حضرت رقیه (س)، سند مظلومیت امام حسین (ع)
و به همین دلیل، امام حسین (ع) فرزندش را بزرگ کرد و همیشه به خواهر خود زینب (س) سفارش می کرد که برای رقیه (س) به عنوان مادر باشد و مهر و محبّت خود را در حق او تمام کند. حضرت رقیه (س) برگرفته از کلمه ی رقی به معنی بالا رفتن و ترقی می باشد و گویا این اسم، لقب حضرت و فاطمه نام اصلی او بوده است. به علت این که نام رقیه در شمار دختران امام حسین (ع) کمتر دیده می شود و طبق گفته بعضی منابع، به ...
آزارهای کلامی که زندگی افراد را به جهنم بدل می کنند
... مهدی بعد از یک سفر به چابهار تصمیم گرفت برای همیشه از همسرش جدا شود: عید سال 97 با همسرم به چابهار رفتیم. خانم های چابهار لباس های بسیار زیبای سوزن دوزی شده و رنگارنگی می پوشند. من خیلی دوست داشتم همسرم نیز لباس های زیبا با رنگ های شاد بپوشد، برای همین به او گفتم ببین چقدر این لباس ها زیبا هستند، برای تو هم یکی از این لباس ها می خرم. تا این حرف را زدم شروع به دادوبیداد کرد که تو چشم ات به زنان ...
حاج مهدی عراقی یک داش مشتی و اسلام شناس واقعی بود
همه را لو بدهم این مبارز سال های پیش از انقلاب گفت: وقتی به هوش آمدم دکتر به بازجوها گفت خطر رفع شده اما عجله نکنید. من هم در همان حال روی تخت بیمارستان گفتم می خواهم دو رکعت نماز بخوانم که آنها در جواب گفتند مگر تو مسلمانی؟ در نتیجه جر و بحثی که با آنها داشتم، گفتند هر غلطی می خواهی بکن! و من هم که نه آب و نه خاک در اختیارم گذاشته بودند، همان طور تیمم کرده و روی تخت شروع به نماز خواندن کردم اما ...
می خواهم خونم رهرو مسیر شهدای اسلام باشد
به گزارش خبرنگار دفاع پرس از قزوین، شهید حسن اللهیاری در هفدهم شهریور 1340، در روستای خورهشت از توابع شهرستان تاکستان به دنیا آمد. پدرش عزیز ، کشاورز بود و مادرش خدیجه نام داشت. وی تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. سال 1362 ازدواج کرد و صاحب یک پسر و یک دختر شد. حسن اللهیاری به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت و در تاریخ چهارم اسفند 1364، با سمت فرمانده گروهان در فاو عراق به شهادت رسید ...
ویژگی های فضیلت اخلاقی وفا / چه کنیم تا نسبت به خدا بی وفا نباشیم ؟
.... می فرماید: وَ لا تَنْهَرْهُما [5]. مواظب باش به آنها پرخاش نکنی و با صدای بلند در مقابلشان حرف نزنی، حتی اگر مقصّرند: وَقُل لَهُما قَولاً کَریماً [6]. امام صادق سلام الله علیه در مورد آیۀ شریفه می فرمایند: معنایش اینست که حتی اگر تو را زدند، بگو: خدا شما را بیامرزد و دعایشان کن. [7] وفاداری نسبت به پدرومادر منحصر به زمان حیات آنها نیست و بعد از فوتشان نیز فرزندان وظیفه ...
هاشمیه ؛ الیزابتی که هیچ وقت مایوس نشد
و گفتم "خدایا ممنونم ازت که روسفیدم کردی". به من می گویند فریاد تو فریاد حق بود و حقت را گرفتی و درست است زیرا من برای رسیدن به این مدال، جان کندم و وقتی این رکورد را زدم انگار تمام سختی ها را پشت سر گذاشته بود. البته این مدال طلا حاصل، تلاش، تلاش و تلاش من است. حاصل این بود که یک روز هم تمرین را تعطیل نکردیم و حتی زمانی که به خاطر شرایط کرونا باشگاه ها تعطیل بود، مربی ام با هزینه خودش من را به ...
عکس مادر و پدر بهنوش بختیاری | بیوگرافی بهنوش بختیاری
. من می گفتم چه کارش کنم؟ لبم این شکلی است، من نمی توانم که یک خانم جلسه ای باشم که این طور صحبت نکنم، خب خانم جلسه ای ها خیلی متین و لحن آرامی دارند. یک روز دیدم یک آقایی آمد و گفت ببخشید خانم بیایید من یک قالب از دهن شما بگیرم. گفتم برای چی؟ این کیست؟ آقای بیرقی هماهنگ کرده بود. یک دندان ساز بودند که قالب دندان من را گرفتند و فردایش با چیزی آمده بودند و برای دهان من یک چیزی درست کرده ...
حمله شجاع به کی روش و پیغام به هواداران پرسپولیس
لجبازی با آقای کرانچار و سپاهان درنهایت مرا خط زد. من هیچ وقت علیه تیم ملی صحبت نکردم و قسم می خورم که اگر الان هم در تیم ملی نباشم برای ایران آرزوی موفقیت دارم چون اگر تیم ملی موفق باشد، پرچم ایران بالا می رود. الان هم خدا را شکر می کنم که در خدمت تیم ملی هستم و با تمام توان بازی می کنم. تا زمانی که مثمرثمر باشم در خدمت تیم ملی خواهم بود و اگر هم سرمربی تیم ملی احساس کند که به درد این تیم نمی ...
آشنایی بامداح شهید فرج فرامرزی
گردانی که زمینه ای فراهم می شد با چند نفر از دوستانش جهت عزاداری به آنجا می رفت. روزی به من گفت: برادر اسماعیل، فردا شب اگر کار نداری بیاییم چادر شما عزاداری کنیم. گفتم: روی چشم جا دارید افتخار می کنیم تشریف بیارید. فاصله ی گردان حبیب ابن مظاهر با گردان حضرت امام حسین (ع) نزدیک بود. به عبارتی با آنها همسایه بودیم. یادم رفته بود که با دوستان هماهنگی کنم. چون آن روز برای ...
ازدواج به روایت استاد قرائتی
ازدواج کنم گیر می کنم؛ خوب هر گیر کردنی مگر بد است؟ کفش آدم هم آدم را گیر می اندازد؛ درست است بگوییم حالا که کفش پایم را گیر می اندازد بگذار پابرهنه بروم؟ پایتان در آن گیر میکند، اما همین کفش پای شما را حفظ می کند. استاد قرائتی ادامه می دهد: می گویم چرا ازدواج نمیکنی می گوید خرجی از کجا بیاورم؛ این یعنی خدایا! اگر من یکی باشم تو قدرت داری خرجی من را بدهی، اما اگر دو تا شوم از کجا داری خرجی من ...
خودرو را به مدرسه سیار تبدیل کردم
رو توی دستهای خودشون به هم وصل می کردند و سالها ازشون استفاده می کردند. دو سال است که بیماری کرونا همه گیر شده و باعث شده که مدارس تعطیل بشه و موقعیت پیش آمده که مصلحت بر این تا دیگه بچه ها تو مدارس حضور نداشته باشن و منم از این موضوع نگران بودم بیشتر برای اون بچه هایی که دسترسی به اینترنت و گوشی نداشتن، فکر کردم چی کار میتونم بکنم دانش آموزانی که کم بضاعت بودن مشکل تهیه گوشی داشتند از ...
نگاهی به زندگی نامه و وصیت نامه شهید علی اکبر بخشیان کلاریجانی
اکبر به شمار می رود. مادر با ذکر خاطره ای از پسرش، چنین نقل می کند: یک روز به او گفتم: پسرم، دیگر نمی خواهد به جبهه بروی. بمان این جا و درست را بخوان. با لبخند نزد من آمد و صورت روی صورتم گذاشت و از من خواست تا او را ببوسم. من هم این کار را کردم. بعد با بغضی در گلو گفت: مادر جان! یک نگاه به مادر شهیدان ابوطاهر آرون و ایرج بخشیان بکن. آن ها فرزندان خود را در راه خدا دادند. من دوست دارم که ...
دانلود گلچین مداحی زمینه محمدرضا طاهری شهادت حضرت رقیه
عُدوانا منتقم خون حسین صاحب عزای کربلا بیا که با تو این جهان رها شه از رنج و بلا العجل یا منتقم ای تمام سلاطین دست بوست پس چرا تو خرابه است ناموست تویی که از کنار سفره ات رزق و روزیشو عالم خورده چرا بچه ات گرسنه هر شب توی ویرونه خوابش برده دختر سه ساله ای که دیگه خیلی پیره دست به دیوار میگیره دیگه داره میمیره پایین نیزه سرت همش تو رو صدا میکرد میگفت بابا کاش یه نفر سر منم جدا میکرد یا حسین یا عطشان ...
آموزش حضوری یا مجازی در مدرسه، تابع رفتار کرونا
دوم ابتدایی ادامه تحصیل خواهد داد، با مکثی پر معنی، جواب می دهد: با نرفتن به مدرسه بیشتر موافقم. آخر تماشای برنامه های کودک و نوجوان را از دست می دهم. شاگرد سال هفتمی مدرسه امام موسی کاظم(ع) با لحنی تردیدآمیز می گوید: اگرواکسینه مان نکنند، خطرناک هست، اما دلم هوای مدرسه کرده و خسته شدم بس که توی خانه ماندم. هر چند دائم می گویند در خانه بمانید، اما ما پوسیدیم. یکی دیگر از نوپاهای آموزشی ...
حدادعادل: زنان عاشوراسرا درک بهتری دارند/بعد از تو بانو، صبر را زینب لقب دادند
...> با جان حریف لشکر مرگیم با دل کنار لشکر ایمان ما ملت امام حسینیم غرقیم در رشادت قاسم در لشکر حماسه موعود سردار ماست حضرت قاسم ما ملت امام حسینیم سر سبز و سر بلند و سر افراز این شعر را به یاد تو گفتم از سر شده ست قصه ام آغاز ما ملت امام حسینیم با رزق اشک و داغ عجینیم عطر محرم آمده، ای کاش او ...
اقسام گریه در قرآن و روایات/ گریه ای که رحمت خدا را در پی دارد
در امان هستند، توجه داشته باش که حتماً و عن قریب هنگام مرگ اجدادم را بالای سرت خواهی دید که ملک الموت سفارش تو را خواهند نمود و بشارتی که به تو خواهند داد برتر و بالاتر از هر چیزی است و خواهی دید که ملک الموت از مادر مهربان به فرزندش به تو مهربان تر و رحیم تر خواهد بود. مسمع می گوید: سپس حضرت (ع) گریست و اشک های مبارکشان جاری شد و من نیز با آن جناب اشک ریختم، پس از آن فرمود: الْحَمْدُ ...