میهمان آشیانه دلتنگی های یک مادر شهید و دردهایی که پر می کشند
سایر خبرها
شهیدی که به مادر قول برگشت 20 روزه را داد!
داشته باشم و این شیرزن را از نزدیک زیارت کنم. به خانه اش که رفتیم پسر بزرگش حاج علیرضا در را برایمان باز کرده و سپس در درانه ی در مادری که او را این روزها "حاج خانوم" صدا می کردند با لبخندی که در همان لحظه اول جذبش می شوی ایستاده بود و ما را به داخل اتاق دعوت کرد. پای حرفایش که نشستم منتظر بودم از فراق فرزندش یا برادرش بگوید یا دردلی کند از روزهای سختی که گذشته بود ولی مادر هیچ نمی گفت ...
روایت هایی تکان دهنده از ایثار مادران شهدا +فیلم
زخم نمک بزنید، چطور می شود؟ جگر مادر همان است. آتش دل مادر خاموش شدنی نیست. اما دل پر عاطفه مادری سر جای خودش و الگوی صبر و استقامت بودنش نیز همچنان پابرجاست. می گوید: بعد شهادت بچه ها ابتدا استقامتی در کار نبود. خدا این صبر را به ما به مرور داد. آن موقع من اصلا تحمل شهادت عباسم را نداشتم اصلا نمی توانستم ببینم حتی خبری از جنازه محمد من نباشد. اصلا تحمل شهادت مجتبی را نداشتم. خدا می داند که چقدر ...
مادری که برای شهادت پسرش مژدگانی داد
وقتی نذرشان ادا می شود، روز تولد مسلم شکلات و شیرینی می آورند. از او خواستم تا خاطره ای از زندگی خود تعریف کند که گفت همه زندگی اش خاطره است. البته قرار است کتابی منتشر شود و خاطرات این مادر شهید از مراسم های جشن تولد فرزندش برای نوجوانان و جوانان به یادگار بماند. جالب است که معیار زمان در دیدگاه این مادر، زمان شهادت فرزندش است. مثلا می گفت زمانی که مسلم شهید 30 ساله بودم. بنا بر این اکنون ...
حاج قاسم سلیمانی از مادرش می گوید
شده بوده و در همه جای کتاب، حاج قاسم از این خوراکی با احساس عمیقی یاد می کند. حتی در جاهایی که از مادرش دور است با خوردن این خوراکی، یاد مادر می کند. انگار محبت مادر در یک خوردنی به ظاهر بی مزه خشک شده، چنان شیرین و دلچسب مزه می کند که بهترین شیرینی ها و غذاها زیر دندان این مزه را ندارد. چقدر از مادران این روزها، برای غذای جسم و روح فرزندان خود، در خانه با دست و دل خود، محبت را درون تنقلات می برند و ...
گفت وگوی خواندنی با همسر شهید سیدعلی اصغر جوادی آملی؛ شنیدن خبر شهادت سید در میهمانی خواهر | بی قراری ...
کار می کردیم بچه آرام نمی گرفت تا نیمه شب این بچه یک بند گریه کرد و در آخر خسته شد و خوابید؛ خبر شهادت را که آوردن فهمیدیم همان زمان که سید علی اصغر در جبهه شهید شده است بچه در اینجا شروع به بی تابی کرده بود و بعد از اینکه ایشان شهید شدند. قرار بود که آقا سید فردا یا پس فردا بیایند و ما آماده حضور ایشان بودیم و خواهر و مادر بنده می گفتند برویم منزل آنها، تا زمانی که علی اصغر برگردد، ولی ...
هشتگ روز
اروند و کارون/ به یاد همه مادران شهدا که سهم شان از فرزندشان تنها یک قاب عکس شد. اما صبورانه شبیه خانوم ام البنین گفتند: فدای سر حسین. یا هفت سالی می شد که چشم انتظار اومدن خبری از پسرش بود. مهر سال 69، پسر کوچکش اون رو به زیارت امام رضا می بره. دو ماه بعد که بازگشت اسرا شروع می شه، چشم امیدی داشت که شاید پسرش بین اونها برگرده، ولی از اونجا هم که ناامید شد، خودش پر کشید و رفت به دیدار فرزند شهیدش ...
چند روایت از انتظاری طولانی/مهدی ام را آوردند!
...، ماتم برده است. یاد چشم هایت می افتم که پر از زندگی بود و حالا استخوان هایی را می بی نم که سرد و بی روح است. با خودم فکر می کنم مهدی، این تویی؟ بعد از ده سال، از کجا معلوم تو باشی؟ ای کاش هنوز هم فکر کنم یک جایی توی ایران یا عراق زنده ای. ای کاش هنوز هم فکر کنم بالاخره یک روز خودت، زنگ در خانه را می زنی و برمیگردی . روایت مهدی، شروع جنگ آخر شهریور 59 عراق با بمباران ...
از صفایی تا سلیمانی، راهی به وسعت آسمان
. صدای گرم و مهربان مادرشهید دلت را قرص می کند، برای ادامه گزارش ،آنهایی که در دنیا وآخرت روسفیدند. زانوبه زانوی یک مادرشهید نشستن حس خوبی دارد، دل به دلش دادم، شریک اشک ها و لبخندهایش شدم. این رسم مادران شهید است که هنوزهم بعد از سال ها، صبحشان را با تماشای تصویر قاب گرفته پسران رشیدشان شروع می کنند. قاب هایی که روی دیوارهای خانه شان نصب شده، از تصویردوران کودکی ،نوجوانی تا روزهای ...
وای از این همه دلتنگی
رحیم رحیم زاده یک روز چشم باز میکنی می خوانی استاد دکتر صدرالدین الهی یکی از استادان دوران دانشگاهی خود را از دست دادی.کسی که خود روزنامه نگار ورزشی و یکی از بنیانگذاران مجله کیهان ورزشی بود در دیار غربت چشم از این جهان فانی بسته.چند روز نگذشته خبر دار می شوی یک مدیر ورزش به دیار باقی شتافته . حاج آقا محمدرضا یزدانی خرم هم از میان ما رفت . او هم انسان وارسته ای بود یک مدیر ...
مادر یک مفقودالاثر، خواهر 3 شهید و یک جانباز از روز هایی می گوید که از آن جز زیبایی ندیده است
زیادی با پرسش هایم مهین خانم را کلافه کرده ام و خوش رویی و مهمان نوازی اش را با کنجکاوی جواب داده ام! به همین دلیل، روبه رویش نشستم. چیزی را که ته دلم رسوخ کرده بود در همان هم کلامی و چشم در چشم شدن پرسیدم، چیزی که شاید برای نسل من قبول کردنش سخت است. چطور می شود این همه دل کندن را پذیرفت؟ چند برادر را باید راهی سفری کرد که می دانی بازگشتی در آن نیست؟ چرا اجازه داد پسرش برود که جواب داد ...
مادر شهید عباس آبیاری: عباس، هدیه ای در راه خدا بود
نیز مخالفتی نداشتم. مادر شهید با اشاره به عهد و پیمان بین خود و پسرش، مطرح کرد: از زمان کودکی اش عهد و پیمانی با هم داشتیم به اسم دست یا علی. در شب های قدر از مادر خواست دعا کند که سال دیگر مدافع حرم باشد. هم چنین درخواست کرد مادرش نذر سفره حضرت رقیه (س) بکند. فریادرس با اشاره به آرزوهای خود برای فرزندش، بیان داشت: برایش آرزوهای دنیایی مثل ازدواج ، فرزنددار شدن و غیره داشتم اما ...
شب 23 بهمن بر خاندان فرزانه چگونه گذشت؟!
. همان روز، بلند شدم نشستم، بعد دیدم گوشی ام زنگ زد، یکی از دوستانمان (شهید ابوالقاسمی از جانبازان شیمیایی بود که شهید شد و اطراف بیت زندگی می کرد) زنگ زد و گفت خانم فرزانه! خانه اید؟ گفتم بله؛ گفت داریم می آییم خانه تان. دو تا بچه کوچک دارند. گفتم تشریف بیاورید. آمدند و دیدم یک آقای سیدی هم با آنها هست و یک مقدار بهشان کمک می کرد. دیدم یک دسته گل بزرگ و وسیله آوردند؛ گفت حاج خانم! آمدیم روز زن را ...
فقط از حاج قاسم پرسیدم پسرم چطور شهید شد؟ /پسرم قبل از شهادت همیشه به من می گفت سلام بر مادر شهید
می گیرد. محمدحسین با همین حرفایت مادرت را آماده کردی؟! آرام آرام حرف رفتن را زده بودی و گوشش را آشنا کرده بودی با این واژه سنگین مادر شهید. که اگر روزی کسی در خانه را زد و خبر شهادت ات را آورد. دلش هری نریزد و پاهایش سست نشود از شنیدن این واژه ؟! از شنیدن ترکیب اسم تو با واژه خونین شهید؟! مقام معظم رهبری از محمدحسین تقدیر کرده بودند از همان دوران نوجوانی اش از طریق اردوهای ...
داستان اینستاگرام فضول!
...> عرشیا با دهان پر گفت: خیلی مردی! بعد هیجان زده ادامه داد: جون تو قبادی که وایساد بالای سرم، گفتم خر بیار و باقالی بار کن! آرمین با دقت ساعت را نگاه کرد: خدا کنه بو نبره! خیلی تیزه! به خانه که رسید. مادر نشسته بود پشت میز کارش. بساط رنگ و پالت پهن بود، تلویزیون هم روشن. مادر همان طور که حواسش به مستندی درباره ی قنات بود، رنگ آمیزی نگاره ی گل و مرغ را کامل می کرد ...
میم مثل مادر شهید گمنام
از دل تاریخ آمده بودند تا اینجا در جوار امام غریب و در آرامستان ابدی شان در همسایگی او قرار بگیرند. آمدند تا زائر شوند، تا کبوتر شوند، تا مشهدی شوند و مشهدی بمانند. خوش آمدند، اما ما نگران دل مادرانشان بودیم. روز شهادت بانوی 2 عالم، مادران و دختران مشهدی پروانه وار گرد تابوت شهیدان طواف کردند تا قدری از غربت بی نامی این شهیدان بکاهند و شاید تسلای دل مادران بی قرارشان باشند و چه زیبا و ...
معراج در سوریه؛ قصه پزشکیاری که مدافع بارگاه حضرت زینب (س) بود
اش ناراحت بود و سعی می کرد به طریقی از دل او دربیاورد و نبودنش را جبران کند؛ غذا درست می کرد، لباس می شست، همه خانواده را جمع می کرد و به تفریح می برد و سعی می کرد روزهایی که حضور نداشته را جبران کند. روحیه ای جهادی مادر شهید میردوستی گفت: یک روز ناهار خانه ما بود و تلویزیون بمباران یمن را نشان می داد. محمدحسین با دیدن صحنه ها با عصبانیت بلند شد و گفت ببینید بچه های مردم را ...
رویای صادق ام البنین در شب خواستگاری امیرالمومنین/ مرا فاطمه صدا نزنید !
...> رویای صادق ام البنین در شب خواستگاری امیرالمومنین در روز خواستگاری ام البنین در حالی که مادرش موهای او را شانه می کرد خوابی را که شب گذشته دیده بود برای مادر تعریف می کرد و خواستار تعبیر آن بود؛ او گفت: مادر خواب دیدم که در باغ سرسبز و پردرختی نشسته ام. نهرهای روان و میوه های فراوان در آنجا وجود داشت. ماه و ستارگان می درخشیدند و من به آن ها چشم دوخته بودم و در باره عظمت آفرینش و مخلوقات ...
حضرت ام البنین، بانوی ادب و ایثار
...> هنگامی که امام حسین علیه السلام آهنگ ترک مدینه و تشرف برای حج و به دنبال آنْ هجرت به سوی عراق کرد، ام البنین علیهاالسلام به همراهان امام حسین علیه السلام چنین سفارش می کرد: چشم و دل مولایم امام حسین علیه السلام و فرمان بردار او باشید مورخان می نویسند: پس از واقعه کربلا بشیر در مدینه ام البنین را ملاقات می کند تا خبر شهادت فرزندانش را به او بدهد. ام البنین پس از دیدن وی که فرستاده امام ...
از بادیه تا خانه
دخترانشان آگاه هستند و مصلحت آنها را بیشتر می دانند " . وقتی پدر ام البنین به نزد همسر و دخترش برگشت دید همسرش موهای ام البنین را شانه می زند و او از خوابی که شب گذشته دیده بود برای مادر سخن می گوید... "مادر خواب دیدم که در باغ سرسبز و پردرختی نشسته ام. نهرهای روان و میوه های فراوان در آنجا وجود داشت. ماه و ستارگان می درخشیدند و من به آن ها چشم دوخته بودم و درباره عظمت آفرینش و مخلوقات خدا ...
"صبوری" واژه نام آشنای مادران شهداست/ وقتی یک قاب عکس تنها بهانه پایان دلتنگی های یک مادر می شود
خبر اسارت، شهادت یا زنده بودن فرزند دلبندش را از "رادیو بغداد" بشنود. مادر شهید گفت: محمد جعفر در سال 1343 در همین خانه که روزگاری صفای خودش را داشت متولد شد و از همان دوران کودکی علاقه خاصی به فعالیت های مذهبی داشت و همیشه نمازش را در مسجد سیدالشهدا که آن زمان به عنوان پایگاه فعالیت های مذهبی بیجار بود اقامه می کرد. مادر شهید از اینکه محمدجعفر جزء دانش آموزان ممتاز دبیرستان ...
خوب بود این دم آخر پسرانت بودند!
کربلا همرهِ حسینم باش شبِ هجران فرا رسید آخر دلِ شب با برادرانِ دگر رفت شیر دلاورم به سفر شد علمدار و ساقی لشگر در شب غربت و قرارِ حسین یارِ زینب شد و وقار حسین روز آخر بنا شد آب آرَد آب بر کودک رباب آرد از شریعه کمی جواب آرد یا که تا خیمه درّ ناب آرد چشمتان روز بَد نبیند وای غرق خون شد امیر، سر تا پای وای از هجمه ...
شکنجه همسر تا یک قدمی مرگ
به گزارش جام جم؛ اواخر آبان سال گذشته به دنبال وقوع جنایتی هولناک مقابل خانه ای در تهران پرونده ای در دادسرای ناحیه دو تهران و پلیس گشوده شد. در این ماجرا مرد میانسالی به نام شاهین با شکستن شیشه های پنجره وارد خانه شد و با قمه به جان همسر 56 ساله اش افتاد. این زن سریع به بیمارستان انتقال یافت و تحت عمل جراحی قرار گرفت اما چشم راستش کور و انگشتان دستش قطع شد. شاهین که گریخته بود، ردیابی و بازداشت شد و به حمله خونین به همسرش اعتراف کرد. ...
با شهدای بمباران 27 دی دانشگاه تبریز (5)
سال 1359 از نعمت پدر محروم شده و مجبور شد برای ادامه تحصیل و کمک به خانواده کارگری کند، با توجه به اینکه مادرش بیمار بود و وظیفه مراقبت از مادر را به عهده داشت، نتوانست در میادین نبرد حضور یابد. ولی در پشت جبهه با دل و جان کوشید تا از ارزش های انقلاب اسلامی دفاع کند. زمانی که خط تولید مهمات در کارگاه دانشکده فنی راه اندازی شد به جمع دانشجویان پیوست که بعد از ظهر تا نیمه های شب برای تجهیز لشکر اسلام ...
فدای تشنگی ات... شیر من حلالت باد(به جای گفت و شنود)
به همین مناسبت روز تکریم از مادران و همسران شهدا نامیده اند. امروز در سوگ آن مادر بزرگوار به سروده روحنوازی از شاعر متعهد کشورمان آقای محمد مهدی سیار روی می آوریم؛ گفت و گوی حضرت ام البنین با حضرت ابالفضل العباس علیهما السلام است. دوباره گفتم: دیگر سفارشت نکنم دوباره گفتم: جان تو و حسین، پسر! دوباره گفتم و گفتی: به روی چشم عزیز! فدای چشمت ...
سیمای مادران شهدا در سینما
السادات را با از خودگذشتگی، عهد و پیمانی دیرینه است. گذشتن از فرزند به خاطر دوست. او پیکر پسرش را به جای پیکر فرزند دوستش معرفی می کند. فروغ بیمار است و رفتنی. آرامش در وقت اضافه. فروغ پیش از مرگ باید از چشم انتظاری دربیاید؛ ایثار دوباره. دل دریایی. هم شیرین یزدان بخش و هم رابعه مدنی فوق العاده هستند. یزدان بخش برای بازی در فیلم، نامزد سیمرغ جشنواره فجر می شود. تمام غم یک مادر چشم انتظار و دردمند ...
بی سرزمین تر از باد
یَک وقتی که زمان زیادی هم از آن گوذر نَمی کوند، زیر لب خواندَه مَی کردم: سرزمین من... خستَه خستَه از جفایَه ... و در دل آرزو مَی کردم روزی بی وَلایت خودم برگردم. چَه کونم که از وَلایت ایران و این همه گَرانی و تورم و ... خستَه و ماندَه شده بودم. اما حالا که باز هم طالیبان بر وَلایت ما مُستَولی شده اند، دیگر دلم نَمی خواهد برگردم. یعنی اصلاً چشم دید نَمی کونم برگردم ...
پاسداران قلمرو کرامت و ایثار
سرهای جدا شده و پیکرهای پاره پاره است. عقل مادّی در چنین تناقض شگفت فرو می ماند و پاسخ حیرت خود را نمی یابد که چگونه مادر آن جلوه محبت و عشق، چشم بر آرزوهای خود می بندد و پای عقل بر دل می نهد و در داد و ستدی پرشکوه با خداوند مهربان اراده او را برگزیده و دل به رضای پروردگار می سپرد. این مادران و چه بسا همسران بر قامت دلارام رزمندگان، خود جامه رزم پوشاندند و در لحظاتی سخت و جانکاه آنان را وداع ...
ام البنین (س)؛ الگویی برای همه زنان جهان
، دلاوری و رادمردی و منطق قوی مشهور بود. پس از خواستگاری عقیل هنگامی که پدر فاطمه به نزد همسر و دخترش برگشت دید همسرش موهای دخترش را شانه می زند و او از خوابی که شب گذشته دیده بود برای مادر سخن می گوید... مادر خواب دیدم که در باغ سرسبز و پردرختی نشسته ام. نهرهای روان و میوه های فراوان در آنجا وجود داشت. ماه و ستارگان می درخشیدند و من به آن ها چشم دوخته بودم و درباره عظمت آفرینش و مخلوقات ...
■ گفت و گو با خیّر مسجد ساز خواهر شهیدِ مفقود الجسد علی پرویز
امر چیست؟ من این کار را برای رضای خدا انجام دادم. فقط بنده میخواستم که مسجد به نام برادرم باشد انتظار دارم بخشی از مسجد به نام این شهید باشد مثلا کتابخانه یا ... چون او مقبره ندارد و این اتفاق یک یادگاری باشد و عکس برادرم در آنجا گذاشته شود همین. با توجه به اینکه شما خواهر شهید هستید، شهید چه توصیه هایی درباره نماز داشت؟ یادم می آید یک روز جمعه ظهر ناهار دعوت بودیم ...