به خودش سخت می گرفت تا درد مردم را درک کند
سایر خبرها
موضع احمدشکیب درباره حجاب خواهرش چه بود؟ +عکس
.... نزدیک چهلم و پنجشنبه بود که برای من پیام داد؛ همین طور گاهی وقت ها احوالپرسی می کرد. گفت شما احمد را برای چی فرستادید؟ گفتم من احمد را نفرستادم؛ احمد خودش رفت. احمدم با رضایت خودش داوطلب شد و رفت؛ هیچ زوری هم نبود که من یا کسی دیگر اجبارش کند. گفت نمی توانست ازدواج کند؟ به نظر من برایش زن می گرفتی، بهتر بود ؛ دخترعمو داشت؛ شما کم گذاشتید برای احمد... خدا شاهد است خیلی دلم آتش گرفت. در پیام ...
قتل در تهران به خاطر طلب 2.5 میلیون تومانی / قاتل: زمان حادثه مست بودم
پول پدرم را پس بدهد، اما او توجهی نکرد. روز حادثه سراغش رفتم و دوباره گفتم پول را بدهد، او این بار جواب داد از من پولی نگرفته است، گفتم تو از پدرم پول گرفتی. او هم جواب داد پس من با پدرت طرف حساب هستم و به تو ربطی ندارد. متهم ادامه داد: سر این موضوع با هم جروبحث کردیم و من در یک لحظه عصبانیت ضربه ای به او زدم، اما قصدم اصلا کشتن نبود. من آن موقع مست بودم و اصلا در حال خودم نبودم و تحت تأثیر مستی ...
قتل به خاطر طلب 2.5 میلیونی
جاوید در بازجویی ها به قتل اعتراف کرد اما مدعی شد قصدی برای کشتن سعید نداشته است. متهم گفت: مدتی قبل با سعید دچار اختلاف شدم و برای اینکه بتوانم طلب پدرم را از او بگیرم، با وی درگیر شدم که منجر به قتل شد. با تکمیل تحقیقات و صدور کیفرخواست پرونده برای بررسی بیشتر و صدور حکم به دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد و متهم در شعبه 2 پای میز محاکمه رفت. در جلسه رسیدگی به این پرونده ابتدا مادر مقتول در جایگاه قرار گرفت و خواستار صدور حکم قصاص شد اما همسر مقتول به عنوان قیم فرزندانش اعلام گذشت ...
پایان هولناک علاقه دختر 20 ساله و مرد میانسال
مراقبت کنم تا اینکه مدتی قبل متوجه شدم دخترم به مردی میانسال علاقه مند شده است. این مرد با دادن وعده و وعید دخترم را فریب داده و به او پیشنهاد ازدواج داده و دخترم هم قبول کرده بود. او با وجود اینکه همسر و 3فرزند داشت از دخترم خواستگاری کرد اما ما به شدت مخالف ازدواج آنها بودیم و جواب رد دادیم اما ظاهرا علاقه آنها به همدیگر ادامه داشت. شاکی درباره روز حادثه گفت: بعدازظهر بود و در خانه بودم ...
عاشقانه های رضا رویگری و زن بسیار جوانش! | عکس دیده نشده از اوضاع جسمی رضا رویگری
کریمی که موقع ازدواج با رویگری فقط 23 سال داشت؛ درباره مخالفت های والدینش با این ازدواج بیان می کند: پدرم مخالف بود و حتی خواهر بزرگم مدام به من می گفت چه اتفاقی افتاده؟ تو که برنامه دیگری برای زندگی ات داشتی و نمی خواستی ازدواج کنی! اما به هر حال این اتفاق افتاد. خیلی ها می گفتند رضا جای پدرت است و از این ازدواج حذر کن ولی حرف مردم برایم مهم نبود. رضا یک خانه داشت که آن را هم برای اینکه ...
قیمت خودرو
اینکه سنی نداشتم و به خانوادم گفته بودم که من میخوام بازیگر بشم .وارد هنرستان کارو دانش شدم و در بین رشته های مختلف کارو دانش که در واقعه همه رشته ها پر شده بودند من تو رشته طراحی فرش ثبت نام کردم یعنی در واقعه رشته های دیگه هنر جو نمیخواست.واینطوری شد که من فارغ التحصیل رشته طراحی فرش شدم.ولی چون علاقه به بازیگری داشتم همه کلاس های بازیگری رو ثبت نام میکردم و شاگرد بازیگران معروفی همچون آقای تارخ ...
مرده سازی برای فرار از دست پلیس و طلبکاران!
همشهریانم زورگیری می کردم. ما در جاده های اطراف شهرمان در پوشش مأمور پلیس راه خودرو هایی که بار داشتند سد و بعد با تهدید اسلحه اموال شان را سرقت می کردیم تا اینکه مأموران پلیس ما را شناسایی و مدتی بعد هم دستگیر کردند. من در دادگاه به زندان و رد مال محکوم شدم. چند سالی در زندان بودم که با گذاشتن وثیقه مرخصی گرفتم و از زندان بیرون آمدم که رد مال کنم و از شاکیان رضایت بگیرم. من کاری نداشتم و پول زیادی هم ...
دادستان سابق تهران مسافرکشی می کند!
، سوار و پیاده می شدند. من که در صندلی پشت نشسته بودم و دادستان سابق را در مراسم های رسمی و از راه دور دیده بودم، در ابتدا شک کردم؛ اما وقتی دست چپ خود را که از مچ قطع شده، بالا آورد تا عرق خود را پاک کند، مطمئن شدم که خود اوست. -او در عملیات بیت المقدس به درجه جانبازی نائل شده است- منتظر ماندم تا مسافرها پیاده شوند و سر صحبت را باز کردم، وقتی پرسیدم آیا شما آقای جعفری دولت آبادی هستید ...
دکتر غلامرضا میرسپاسی درگذشت+عکس و مصاحبه
گفتند که خواب دیدم و نگران بودم. به حرم امام رضا(ع) رفتم و درنهایت این اسم را انتخاب کردم. چون نام برادرم محمدحسین بود در ابتدا می خواستند نام مرا محمدرضا بگذارند اما غلامرضا انتخاب شد. دکتر امینی: مرحوم استاد عبدالحسین میرسپاسی خادم افتخاری امام رضا بودند. بله ایشان سالی دو بار در حرم خادم بودند. پدر و مادر من بسیار مذهبی بودند و پدرم چندین بار به حج رفته بودند. دکتر ...
سارق و قاچاقچی مسلح برای خودش مجلس ختم گرفت
خودروام جاساز کرده بودم که پلیس به من شک کرد و دستور ایست داد. سعی کردم از دست آنها فرار کنم اما مأموران خودروام را متوقف کرده و درنهایت با رها کردن ماشین موفق به فرار شدم. اما داخل خودروام مواد بود و از سویی هویت من برای مأموران خیلی زود برملا شد. متهم جوان گفت: می دانستم خیلی زود دستگیر می شوم و این بار نه تنها به خاطر جرایم قبلی ام بلکه به خاطر مواد هم باید حبس تحمل می کردم. یک روز که ...
ابهام در پرونده قتل پسر نوجوان
دوستانش مشغول صحبت است که همان موقع برادرهمسرم تماس گرفت و گفت حامد به او پیامک داده و درخواست کمک کرده است. پسرم در آن پیامک نوشته بود چند نفر او را در یک خانه گروگان گرفته اند. از خانه بیرون رفتم و هراسان اسم پسرم را صدا می زدم. ناگهان چند کوچه بالاتر در یک خانه باز شد که با دیدن آن صحنه شوکه شدم. دیدم پسرم در حالی که چاقو خورده بیرون آمد و در آغوش من افتاد. همان موقع او را به بیمارستان رساندیم ...
پهلوی به روایت پهلوی؛ برخورد شاه و اشرف
عصبانیت گفت: این که نمی شود. پدرم زحمت کشیده و این سلطنت را به دست آورده و حالا ایشان می خواهد به خاطر هیچ و پوچ آن را از دست بدهد. من دیگر حاضر به تحمل این وضع نیستم! او سپس با گستاخی رو به عبدالرضا کرد و گفت: تو سلطنت را قبول کن! عبدالرضا از شنیدن این حرف بر خود لرزید که این چه گرفتاری عجیبی است که اشرف برایش درست می کند. این حرف ممکن است درز کند و به گوش شاه برسد. اگر خود او فردا صبح ...
رفیق کشی بخاطر 2/5 میلیون تومان
.... حتی او به یک باره با چاقویی که در کمرش بود به من حمله کرد و من هم برای دفاع از خودم با چاقو او را زدم. البته همان طور که در بازجویی ها هم گفتم آن شب مست بودم وگرنه شاید این اتفاق نمی افتاد. قاضی از متهم پرسید: شما با چه لحنی درخواست گرفتن طلبت را کردی؟ متهم جواب داد: خیلی محترمانه از او خواستم پولی را که قرض کرده ، بازگرداند. قاضی گفت: چطور وقتی خواستی ضربه را ...
روایت مبارزات انقلابی شهید چاپاری/ از پایین کشیدن مجسمه شاه تا پاکسازی سنندج از وجود ضدانقلاب
...> پدرم را دیدم که به زمین افتاد و تیری که پشت سر به او شلیک شده بود پیشانی اش را شکافته بود و خونریزی می کرد در مسیر بیمارستان دست پدرم در دستم بود و نبضش را می گرفتم، اما متاسفانه در چهار راه شهدا دیگر نبضش را احساس نکردم و تا رسیدن به بیمارستان فوت کرد. کلام پدر سرمشق زندگی پسر یک روز صحبت های پدرم با آقا طالب دوستش شنیدم، می گفت "تنها چیزی که در این دنیا دلخوشم کرده ...
انقلاب به روایت مادران بهمن / از ایران هوادار زنان تا پاسخ کل عبدالله به اشرف +فیلم
رساندم اما در میان راه کامیون، کامیون کفش های مردم جابه جا می شد و ماشین های تانکردار در خیابان شلنگ آب گرفته بودند و خون ها را می شستند از دیدن این صحنه ها مات و مبهوت بودم. کار ما مداوای مجروحان بود و در چند ماه آخر انقلاب تقریبا هیچ استراحتی در کار نبود چون مدام در پی تظاهرات زخمی و مجروح می آوردند، در عین حال مردم کرور کرور خود را برای راهپیمایی آماده می کردند و به هم می گفتند، غسل ...
سیر عرفانی حاج اسماعیل دولابی از زبان خودش
به گزارش ایلنا به نقل از کانال طوبای محبت، حاج محمد اسماعیل دولابی در 1282 هجری شمسی در یک خانواده مذهبی در جنوب تهران متولد شد و در تاریخ نهم بهمن 1381 مطابق با 25 ذیقعده 1423 (روز دحو الارض) وفات یافت و پیکر پاکش در حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله علی ها در قم به خاک سپرده شد. آن عارف بزرگ در اشاره اجمالی به سرگذشت سیر عرفانی خویش چنین می فرمود: – در ایا ...
ورزش لاکچری مریم معصومی
... جلوی من یک مسیری باز شد و آن هم این بود که دوست داشتم وکیل بشوم و حقوق بخوانم و اینکه حقوق هم در کنکور سراسری قبول شدم ولی چون در شهرستان اراک قبول شده بودم خانواده ام اجازه نداد که بروم. برای همین رشت علوم سیاسی را که در دانشگاه آزاد زده بودم، رفتم. هر چه که پیش می رفت احساس میکردم علوم سیاسی را دوست دارم انهم به خاطر هیجانی که داشت برای همین ادامه اش دادم و در گذر زمان به منصب سیاسی گرفتن ...
مرد کینه جو با تیراندازی، مرتکب قتل مادرزن، خواهرزن و همسر سابقش در کرمانشاه شد
: همه کسانی که جان شان را از دست دادند، اعضای خانواده ام بودند. رسمیه احمدی که حدود 60 سال داشت خاله ام بود و سپیده و آزاده احمدی هم دخترخاله ام بودند. قاتل هم پسرخاله ام بود. فرهاد اعتیاد داشت. وقتی او و دخترخاله ام سپیده با هم ازدواج کردند، فرهاد اعتیاد نداشت و کار ساختمانی انجام می داد، گچ کاری و سفیدکاری، اما پس از آن شروع به مصرف مواد کرد. اعتیاد شدیدی داشت. بعد از اعتیاد با هم به شدت ...
زنان به عراق می روند تا نان و سبزی بفروشند
هستند که نان محلی درست می کنند و به آبادی های سمت عراق می برند تا بفروشند، برای این کار چند ساعتی در راه هستند. حرف های ارکان را بهمن هم تایید می کند، او که خودش بارها کولبری کرده می گوید: در پاوه و مریوان زنانی هستند که مجبورند کولبری کنند، آن ها مجبور هستند برای تامین خرج و مخارج زندگی شان دست به این کار بزنند. الان در همین برف هم عده ای کولبری می کنند، چیزی مانند زنجیر به کفش شان می ...
پای خاطرات تابوشکن ورزش زنان ایران: هنوز حسرت می خورم
ورزشکار در راه رسیدن به هدفش خیلی چیزها را از دست می دهد. در خانواده ما قول خیلی مهم بود و پدرم هیچ گاه قول الکی به ما نمی داد. ما هم این مدلی بزرگ شدیم. در بازی های کشورهای اسلامی من عضو تیم کامپوند بودم. آن زمان آقای رضا زمانی نژاد که رنک 6 دنیا را داشت و بهترین کامپوند زن ایران بود را به عنوان مربی تیم ملی تیروکمان زنان انتخاب کردند. او خیلی سخت گیر و جدی بود. داشتم تمرین می کردم یک ...
شایان در لانه مجردی هستی ام را گرفت / فقط 18 سال داشتم و حالا اسیر شیطانم !
. خلاصه بعد از مدتی دیدارهای مخفیانه در مکان های خلوت، بالاخره شایان به خواستگاری ام آمد اما خانواده ام به محض این که او را دیدند به سرزنش من پرداختند که چگونه به چنین فرد بیکار و لاابالی دل باخته ام! اما من که به این نصیحت ها و سرزنش ها توجهی نداشتم، با بی حیایی مقابل پدر و مادرم ایستادم و از عشق و علاقه ام به شایان گفتم. با آن که شایان سرباز فراری بود و کاروباری نداشت، باز هم ...
می ترسید پسرش سر نداشته باشد! +عکس
رفت خیلی ناراحت بودم، خیلی دل نگران بودم، خیلی هراسان بودم، خیلی از پشتش دعا می کردم، این بار که رفت اتفاقا خیلی راحت بودم، یک طوری خوشحال بودم چون قبلا باهاش حرف زده بودم در مورد ازدواج و اینها، گفتم دیگر ازدواج کن و سر خانه و زندگی ات برگرد. گفت باشد؛ این دوسالم که تمام شود می آیم و حرف می زنیم. من به دل خودم اینقدر خوشحال بودم، که به ماه رمضان چیزی نمانده و بعد از دو ماه برمی گردد. برای خودم خیلی ...
مادرم تا آخر عمر فکر می کرد پزشک هستم
خمسه بچه پامنار تهران است. او در سال 1331 به دنیا آمده است. وی گفته: قبل از من سه بچه به دنیا آمدند که همه فوت شدند و من اولین پسر بعد از آن متوفیان بودم (می خندد). اکنون هم 9 خواهر و برادر دارم که در واقع من بزرگ ترینشانم. چون پدرم معمار بود و در شرکت راهسازی کار می کرد مدام به ماموریت می رفت و ما هم همراه او می شدیم؛ بنابراین بعد از آنکه من سال اول ابتدایی را در کرج خواندم به بروجن در چهارمحال ...
علی پروین: فقط یک جا گریه می کنم | مامان نصرت گفت دیوانه ای می خواهی ازدواج کنی؟! | معروف بودم به علی ...
آن تیم. هر هفته هم پیرهن ها را من باید می بردم می شستم. چرا شما؟ خدا بیامرزد امواتتان را، مادرم می گفت چرا علی من باید اینها را بشویم؟ می گفتم چون من کاپیتان تیمم، از همه بهتر بازی می کنم، انداخته اند گردن ما! غر می زد که تا کی باید لباس بقیه بچه ها را بشویم؟ من هم می گفتم مامان نصرت! یک روز با همین کارها می روم پول در می آورم. خدا رحمتش کند؛ با همان آبگوشت های مامان نصرت شدم ...
قاتلانی که از جنایت پشیمان نیستند
...: مادرم سرطان داشت و فوت کرد. پدرم در زمان بیماری مادرم با او بدرفتاری می کرد و باعث شد از او کینه به دل بگیرم. یک سال بعد از فوت مادرم گفت می خواهد زن بگیرد و رفتار بدش با من ادامه داشت تا این که از دست کار ها و رفتارش خسته شدم. روز حادثه در سال 96 وقتی خواب بود بالای سرش رفتم و با چوب چند ضربه به سرش زدم. وقتی مطمئن شدم بیهوش شده، دو بار چاقو را در گلویش فروکردم تا بمیرد. بعد از قتل او را در ...
کتاب خاطرات ویل اسمیت: ویل، نوشته مارک منسون
کروکی قرمز آتش نشانی بود. سرگرم کننده بود؛ می توانست آواز بخواند، گیتار بزند و مردم را مات خود کند. او همیشه کسی بود که وسط مهمانی می ایستاد؛ در یک دستش نوشیدنی و در دست دیگرش سیگار؛ محفل گرم کنی خبره که می توانست اتاق را به شور بیندازد. وقتی برای اولین بار مامام، بابایی را دید، یاد ماروین گی قدبلند افتاد. پدرم زرنگ بود و می دانست چگونه مردم را جذب خود کند. او می توانست در مهمانی دل همه را ...
روایت بازیگر تلویزیون از زندگی سخت گذشته اش+عکس
او در ادامه گفت: آن زمان 24 سالم بود. خانه ی من بیرون از تهران بود، ولی برای بازی سر کاری رفته بودم که سرویس های آن تنها تا میدان آزادی می رفت و سرویسی برای بیرون از تهران نداشت. از طرفی دیگر، یک شغل ساختگی برای خودم دست و پا کرده بودم که صبح های زود باید انجامش می دادم. من یک روغن دان قدیمی داشتم و با آن صبح ها از میدان آزادی تا تئاتر شهر به کرکره ی مغازه ها روغن می زدم و در ازایش پول می گرفتم. تراکت هم پخش می کردم و با کار هایی مثل این ها کسب درآمد می کردم تا بالاخره به شرایط ...