سایر خبرها
حضرت امام با استفاده از رسانه جلوی اعدام 12 افسر را گرفتند
سری افراد با لباس شخصی من را بازداشت کردند اما در همان حین بسیاری صلوات فرستادند و شعار مرگ بر شاه از آنجا شروع شد. محمد طالبیان گفت: در آن زمان چندین نفر به طرفداری از من وارد صحنه شدند و باعث شد تا فرمانده دستور آزادی من را بدهد اما همان شب دوباره من را بازداشت کردند و همین باعث شد پرسنل نظامی از آن پس با لباس فرم در جلسات شرکت کنند. پس از فرار شاه، پرسنل نیروی هوایی با کمک مردم شهر ...
در دوران پهلوی زن بودن را تحقیر می کردند
43 کیلویی و خیلی چابک بودم، کرمان رسیدیم از آنجا یک ماشین نظامی دنبال من آمد و مرا به زور سوار کردند و یک سرباز مسلح را در کنارمن و یک سرباز هم قسمت جلو کنار راننده نشاندند، سربازی که کنار من بود واقعاً از آن بی وجدان ها بود یک سرباز گاردی بود، بدجنس سر اسلحه را گذاشته بود روی شانه من و با ته اسلحه مرتب پای مرا اذیت می کرد، که چند ماه بازداشت بودم و بعد مرا رها کردند. صدیقه مقبلی مطرح ...
یادداشت های روزانه ی ناصرالدین شاه، شنبه 19 بهمن 1246؛ به کاروانسرای صدرآباد رسیدیم... خراب است باید ...
. باد شدیدی آمد، تجیرها [1] را انداخت. بعد باران آمد، بعد هوا صاف و خوب و ملایم شد. احمدخان از شهر آمده بود، با شاهزاده ی پیش خدمت، پسر پرویزمیرزا [2] جقّه و جواهر آورده بودند. نورمحمدخان پیش خدمت هم از شهر آمده بود – در صحرا دیدم – کتابچه ی عرایض دیوان خانه را آورده است. از وزیر خارجه، سردار، امین الدوله غیره کاغذ زیاد رسیده بود. جواب های وزیر خارجه را عصری نوشته، دادم بردند. شب بعد از شام ...
سیدی که گمشده خویش را در امام پیدا کرد
...> سید علی اصغر بیان کرد: در سال 1356 نوار های پر شده در رابطه با انقلاب توسط استاد کافی، کتابهای ایت الله مکارم شیرازی، شهید مطهری، مهندس بازرگان و... به دست ما رسید و بعد از آن هم توسط معلمان، و اطرافیان با حرکات انقلابی آشنایی پیدا کردم و روز به روز آگاه تر می شدم. وی ادامه داد: ماه رمضان تابستان همان سال باعث شد که از ورود روحانیونی که مردم را در ممسنی آگاه میکردند جلوگیری شود، اما ...
بی پرده با یوسف انقلاب در گیلان/ جوانان از محسنات انقلاب بی خبرند
انجام دادم در میدان منجیل بود و شب رفتم شعار نوشتم. علیه شاه بود، نوشتم مرگ بر شاه . *مأموران ساواک سراغتان را نگرفتند؟ مغازه دار روبروی میدان آمد و شعار را دید و شروع کرد به فحاشی، همه جمع شده بودند من هم داخل جمعیت حضور داشتم و حرف هایشان را می شنیدم. یک نفر آمد و مرا نشان داد و گفت یوسف نوشته، مغازه دار چون با من نسبت داشت دیگر چیزی نگفت و رفت. مدتی گذشت اتفاقاتی افتاد یک ...
روایت پسرخاله فرح از دزدی ثروت ایران توسط خاندان پهلوی ملعون
خندد) گفته شده در پروازهایی چندین چمدان و صندوق حاوی جواهرات سلطنتی ارزشمند از کشور خارج شده است.شما از این پروازها و چمدان ها اطلاعی دارید؟ من حدود یک ماه قبل از پرواز شاه از کشور خارج شده بودم. اما به خاطر دارم یک سال بعد از فوت شاه وقتی تصمیم داشتم برای شرکت در سالگرد فوت شاه و دیدار و صحبت با رضا پهلوی که مدام سراغم را می گرفت از آمریکا به قاهره سفر کنم ، حدود 160 چمدان ...
ماجرای عجیب زندگی یک زن قهرمان ایرانی!
خانه منزوی شوم. * خانواده ام در موفقیت من تاثیر گذار بودند من در روستایی بزرگ شدم که بعد از هر بار بارندگی تا 15 روز همه جا گل بود و رفت و آمد به سختی انجام می شد، به طوری که پدرم و برادرانم من را بغل می کردند و با فرغون به مدرسه می بردند و نمی توانستند به خاطر شرایط مالی برای من ویلچر بخرند. چون در خانواده پر جمعیت زندگی می کردم و پدرم کارگر ساده بود. همه خانواده در موفقیت ...
وظیفه پخش اعلامیه های امام(ره) را در قزوین برعهده داشتم/با آتش سیگار و پیک نیک شکنجه شدم
شاه دستگیر شدم و بعد از شکنجه آزاد می شدم، تصریح کرد: در سال 1351 بار دیگر دستگیر شدم و بعد از 37 روز که در شهربانی قزوین زندانی بودم بنده را به زندان قزل قلعه و بعدها به اوین منتقل کردند که حدود یک سال اندی زندانی بودم. شکوهی ادامه داد: زمانی که در شهربانی قزوین زندانی بودم ماه رمضان بود و این 37 روز همراه بود با شکنجه و بازجویی، البته بعد از منتقل شدن به تهران شکنجه ها خیلی سخت تر شد ...
روایت رحیم صفوی از روزهای حضور امام در پاریس/ همه قانون فرانسه را رعایت کنند
پردرختی گذشتیم. دوست داشتم میوه ها را بچینم؛ تا چند لحظه ی دیگر می خواستم آقای خمینی را ببینم. همه این توجه به درخت و میوه ها برای کم کردن اضطرابم بود. رفتیم توی خانه. سلام کردیم. آقای خمینی به گرمی جوابمان را داد. جلو رفتم و دستشان را بوسیدم و بی اختیار گریه کردم. باورم نمی شد بعد از این همه سال حالا جلوی رهبرم ایستاده ام. آقا برای نماز آماده می شد. تا اذان و اقامه را بخواند ما وضو گرفتیم و پشت سر ...
پای صحبت راویان عکاس انقلاب در بیرجند/ تصاویر ماندگار قیام
رفیعی و ... صحنه های قیام مردم را ثبت می کردیم. دوربین های آن زمان فیلم های 3 یا 4 دقیقه ای ضبط می کرد و فیلم را با پست برای ظهور به آدرس فروشندگی در آلمان می فرستادیم و حدود یک تا یک ماه و نیم بعد، اثر چاپ شده به دست ما می رسید و با پخش آن از طریق پروژکتور، اثر قابل دیدن بود. یادم هست که برای عکس و فیلم گرفتن گاهی از طرف نیروهای انقلابی و مأموران دولت بازخواست می شدم، خودی ...
نگاهی به تاریخ شکسته شدن مجسمه های شاهنشاهی مشهد در روز های پیروزی انقلاب اسلامی
شاه با عنوان کد 66 درج می شده است. دکتر یوسف متولی حقیقی هم در کتاب تاریخ معاصر ایران اشاره ای به پایین کشیدن مجسمه پهلوی اول دارد و می نویسد: مردم مشهد که از حوادث دوم دی ماه و کشتار مردم به شدت به خشم آمده بودند، در روز های سوم و چهارم دی ماه دست به تظاهرات خشمگینی د ربرابر منازل آیت ا... شیرازی، قمی، مرعشی و مکان هایی، چون میدان شاه، چهارطبقه و جلوی بیمارستان امام رضا (ع) زدند. آن ها ...
3 سال زندان و شکنجه با آپولو ، مجازات پخش اعلامیه های امام
بازجویی ها در زندان کمیته مشترک بودم و بعد به زندان قصر منتقل شدم. قبل از اینکه دو سال حبس من تمام بشود، ما را به زندان اوین بردند و تا موقع آزادی هم در اوین بودم. یعنی برای یک اعلامیه، بازجویی سخت وجود داشت؟ بله آن آپولویی که معروف است و همه آقایان گفته اند و دیگر من نگویم برایتان! نه، بفرمایید. هر کسی تجربه خودش را دارد. بازجوی شما چه کسی بود؟ کمالی. ...
روایتی از آخرین ساعات حیات رژیم پهلوی + تصاویر
شدم که مملکت را هم می توانید اداره کنید!... به او گفتم به طور طبیعی سرنوشت حکومت شما که جدای از مردم بود، به اینجا ختم می شد! گفت بله، من قبول دارم که قدرت مردم وقتی جمع بشود، در اختیار هر کس که باشد، او حاکم است!... هویدا در آن روز، دو خواسته داشت. گفت خانه ای در برج آ اس پ یوسف آباد هست که من پولش را نداده ام و مال من نیست! اسم کسی را آورد و گفت خانه مال آن شخص است، به او بدهید. بعد گفت من خیلی ...
اشرف پهلوی این مهندس را کشت چون تن به خواسته شومش نداد ! + سند
. روایت سوم : اسدا... علم در یادداشت های خود، در این باره می نویسد: سه شنبه 21 مرداد ماه 1348، صبح به مجلس فاتحه مجید بختیار رفتم که با هواپیمای شخصی به اتفاق دوست خودش مهندس پالانچیان ارمنی در دریای[مازندران ]سقوط کردند و مردند. پالانچیان دوست نزدیک والاحضرت شاهدخت اشرف بود. این واقعه چند روز پیش اتفاق افتاد، ولی جنازه آن ها اخیرا در دریا پیدا شد .من نمی دانم چه بوده، ظاهر امر این بود ...
روایت آیت الله خامنه ای از حمله شبانه ساواک به منزل ایشان
در اواخر یکی از شبهای زمستان آن سال [1356] در خواب بودم که در زدند. از خواب بیدار شدم و طبق عادتم بدون اینکه بپرسم پشت در کیست، شخصاً برای باز کردن در رفتم. یک ساعت به اذان صبح مانده بود و افراد خانواده در اندرونی خوابیده بودند. در را که باز کردم، دیدم افرادی با مسلسل و هفت تیر ایستاده اند! به ذهنم گذشت که آنها عدّه ای چپی هستند و قصد تصفیه مرا دارند؛ چون در آن زمان آقای بهشتی به من اطّلاع داده ...
ماجرای دانشجویان اصفهانی که به جای سالن رقص، مسجد می خواستند/ از ترس دستگیری، تمام کتاب هایم را آتش زدم
سال 57 را برایمان گفتید، ادامه آن و وقایع منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی را برایمان تعریف کنید. آرسته: به دی ماه رسیدیم و فرار شاه با چمدان های طلا و جواهرات، هیچ کشوری هم او را قبول نمی کرد و آواره شده بود. مردم بسیار خوشحالی کردند و آن وقت بود که امام پیام دادند و گفتند که من هر چه سریع تر به ایران می آیم. 29 دی ماه بود که در روز اربعین امام اعلامیه دادند افرادی ...
هرجا از آقای سیفی کمک خواستم، تنهایم نگذاشت +عکس
؟ همسر شهید: چرا خیلی این حرف ها را می زدند. **: این طعنه ها چطور بود؟ به چه نحو برخورد می کردید؟ همسر شهید: من خیلی ناراحت می شدم که می گفتند شوهرت برای پول رفته؛ همین الان هم زخم زبان می زنند. من خودم با زن شهید حججی رفته بودم مشهد؛ برای خادم یاران انتخاب شده بودیم؛ بعد گفت خانم سیفی شما انتخاب شدید برای خادمی. بعد از تهران زنگ زدند و انتخاب شدیم برای مشهد. من آمدم ...
روزهای انقلاب در آسیابان
تأسیس شد. در بهمن ماه سال 57 مردم بدون هیچ ترس و واهمه ای با اتحاد به خیابان ها ریخته و با تقدیم جان خود و رهبری امام راحل شعله های انقلاب اسلامی را روشن کرده و در نهایت با فرار شاه خائن از ایران، انقلاب اسلامی در 22 بهمن به پیروزی رسید. مردم ایران اسلامی و به تبع آن مردم خراسان جنوبی اعم از پیر و جوان، زن و مرد در جای جای کشور در این مبارزه حضور داشتند و توانستند برگ زرینی در تاریخ ...
از شهادت دانش آموزان در حادثه 30 مهرماه تا شکل گیری رهبری کاریزماتیک آیت الله مدنی در همدان
دنبال این بودند تا با راه انداختن حمام خون چندین برابر قبل شهید بر دستان مردم بگذارند و هر طور شده راهی برای برگشت خود داشته باشند، برای این هدف باید در مرکز کشور یعنی تهران نظامیان را جمع می کردند، این نظامیان از کرمانشاه و همدان به سمت قزوین و سپس تهران قرار بود حرکت کنند که حرکت نظامیان کرمانشاه و همدان توسط آیت الله مدنی در منطقه چراغ قرمز همدان متوقف می شود، اقدام این عالم شجاع حرکتی حسینی بود ک ...
تکبیر هایی که کارساز شد
اسلامی را باور نکرده بودند. یک عده می گفتند می آیند شما را می برند. اولش ترسیده بودیم، اما بعد مطمئن شدیم که دیگر خبری از نیرو های ساواک نیست. تعطیلات آخر هفته در تظاهرات علی اکبر یوسف زاده خیلی آرام شروع به صحبت می کند. می گوید: زمان انقلاب اسلامی در سپاه دانش بودم و در روستا خدمت می کردم. در روستای حاجی آباد باخزر تایباد بودم. با چند نفر از معلم ها آخر هفته می آمدیم به مشهد ...
انقلاب اسلامی به روایت میدان شهدا
میدان سوار بر اسب همچنان استوار بود با همه استحکامش همچون موم به دست مردم خرد و خمیر شده و پایین آورده اند و نمی دانم جنازه این مجسمه عظیم که از برنز قیمتی بود و گویا در ایتالیا ساخته شده بود را به کجا بردند که اثری از آن دیده نمی شد. درگیری انقلابیون با نظامیان و شهادت حدود 10 نفر در ماه های منتهی به انقلاب، به ویژه دی ماه، از حوادث تلخ میدان شاه است. دی 1357، آتش زدن پایه پیکره ...
مجازات قصاص برای قاتل مأمور بدرقه
کرد و گفت: من سال ها آشپز بودم و درآمد خوبی داشتم و زندگی ام به راحتی اداره می شد. سلف دو دانشگاه را داشتم و برای دانشجویان آشپزی می کردم تا اینکه اخراج شدم و کارم را از دست دادم. مشکلاتم از همان زمان شروع شد. اختلافم با همسرم بالا گرفت. او اصرار داشت سر کار بروم، اما من نمی توانستم کار پیدا کنم تا اینکه همسرم از من جدا شد و دختر هشت ساله ام را هم با خودش برد و به خانه پدری اش در ...
راویان تاریخ در سریال های تلویزیونی
یاد دارم، دکتر وزیری شخصیت واقعی در تاریخ بود که در خیابان منیریه یا امیریه زندگی می کرد. درست همان جایی که محل زندگی من هم بود. آن طور که شنیدم دکتر وزیری خیلی مورد توجه و علاقه مردم آن منطقه هم بوده است. البته، چون موضوع برای زمان بسیار گذشته ای است، من ایشان را ندیدم، اما درباره اش از اطرافیان و آشنایان زیاد شنیده بودم؛ بنابراین دورادور چنین شخصیتی را می شناختم. اما فکر نمی کردم روزی بتوانم ...
کاشمر پیشتاز در برپایی راهپیمایی های انقلاب
دو تا چایی خوردم و نیم ساعت بعد که وضعیت آرام شد، مرا راهی منزل کرد. اما بازهم روز بعد ماموران حکومتی مرا دستگیر کردند و بردند. طاهریان بیان کرد: قبل از ماه رمضان سال 57، در روستای نای اقامه نماز و برپایی منبر و برگزاری کلاس قرآن را عهده دار بودم، اما در ماه رمضان مرا به روستای میرآباد فرستادند و تا شب بیستم ماه رمضان آنجا اقامه نماز و کلاس قرآن داشتم. وی افزود: روز بیستم ماه ...
استقلال آزادی، این آخرین پیام است
پیدا کرده بودند، جلساتی غیر از جلسات دانشجویی تشکیل دادند. یکی از آن ها آقای بهارلو بود که فوت کرد. او فوق لیسانس تاریخ می خواند. برادری به نام طاهری هم بود که اخیراً او را در مشهد دیدم و الآن دکتری تاریخ دارد. او آن وقت دانشجوی دانشکدۀ ادبیات دانشگاه شیراز بود. تقریباً ده نفر بودیم که کم کم در خانه های خودمان جلسه گذاشتیم. البته من آن زمان یعنی سال 54 ازدواج کرده بودم و در خوابگاه نبودم. خانۀ ما ...
روایت مادر شهید معماریان از مبارزات علیه حکومت پهلوی
...> از مسجد پایم به تظاهرات باز شد؛ البته قبل تر هم بالای پشت بام الله اکبر می گفتیم. شب که می شد، رأس ساعت نُه، صدای مردم، قم را بر می داشت. این کار دلم را راضی نمی کرد. باید می رفتم بین مردمی که توی خیابان شعار می دادند و مبارزه می کردند. صبح به صبح، حاجی را راهی می کردم، کارهایم را سر و سامان می دادم و بعد خودم را می رساندم به خیابان. هر جا شلوغ بود من هم آنجا بودم. بالگردها نزدیک ...
روحانی مبارز دوران انقلاب: 7 ماه زیر شکنجه بودم
: اجازه ندادیم حتی یک اسلحه به خارج از تشکیلات خارج شود و ما خودمان به انبارها قفل زدیم و اجازه هیچ برداشتی را ندادیم. حجت الاسلام درویشی اذعان کرد: به تمام نقاط استان هرمزگان رفتم، در هرکجا که طلبه ای وجود داشت رفتم و دعوت کردم که در روزی مشخص در برنامه ای برای گرامیداشت شهدا در مسجد کوفه حضور پیدا کنند. وی افزود: در این مراسم مرحوم عباسی یک سخنرانی کرد که داخل ایران انجام نشده بود. در این سخنرانی با این جمله آغاز کرد: اعوذبالله من شر شاه و در ادامه نیز بیانات بسیار تندی داشت که باعث ایجاد شور در میان مردم حاضر شد. انتهای پیام / ...
ماجرای تبعید بی سر و صدای حاج صادق آهنگران
مشخص شدن اوضاع کشور به منزل دایی ام در دزفول بروم. شب به مسجد جزایری رفتم و دوستان را دیدم. به محمدعلی حکیم گفتم که فرار کرده ام. خیلی خوشحال شد و گفت: کار خوبی کردی. صبح روز بعد ساعت 7 صبح، با مینی بوس راهی دزفول شدم. وقتی دایی هایم ماجرای فرارم را شنیدند، تذکر دادند که حواسم را جمع کنم تا گرفتار نیرو های امنیتی شاه نشوم. البته گوشم بدهکار این حرف ها نبود. چند بار با بلندگوی خانه پدربزرگ ...
اعترافات شاه و درباریان بهترین سند برای حقانیت انقلاب است / داستان فرار بازجوهای ساواک + فیلم
ها به آمریکایی ها گفته بودند اگر شما سرنیزه را از روی مردم ایران بردارید حکومت شاه از بین می رود. کد ویدیو دانلود فیلم اصلی این اتفاق گذشت تا اینکه انقلاب شد. در همان اوایل بهمن 57 اسرائیل با یک هواپیمای چارتر همه این بازجوها را با خود برد به جز دو نفر که آنها هم باور نمی کردند انقلاب پیروز شود و تصور می کردند آمریکا نمی گذرد این اتفاق بیفتد که بعدا اعدام شدند. البته خاطرات زیادی دارم و کتابی از من تحت عنوان سال های بی قرار چاپ شده که بخشی از خاطرات من از دوران زندان ستمشاهی است. گفت وگو از مهدی مخبری انتهای پیام ...