سایر منابع:
سایر خبرها
خاطره بازی: عارفانه ترین نماز عمرم
فکرشهر عبدالرضا عبدالهی: کلاس سوم دبستان، تازه به درس آموزش نماز در کتاب دینی رسیده بودیم که طبق معمول هر سال، از بس در خانه اذیت کرده بودم، ننه که قسم حضرت عباس(ع) خورده بود، چادرش را سرش انداخت و آمد مدرسه و ازم به مدیر شکایت کرد. او هم قول داده بود به روش دیپلماتیک و کاملا متمدنانه ای باهام صحبت کند تا مشکل جامگیرک بنده حل شود. ننه هنوز از مدرسه بیرون نرفته بود که صدای کفش های چرمی ...
عمری است دخیل بسته ایم به ضریحی که نداری!/ گره هایی که به دست امام حسن(ع) باز شد
مشکل دارد. دوباره باید آزمایش می دادم. هر کاری گفتند انجام دادم. اما مشکل بچه مشخص نشد. کارم شده بود گریه و دعا. مثل همیشه رفتم در خانه اهل بیت (ع) و سلامتی پسرم را از خودشان خواستم. متوسل شدم به امام حسن مجتبی(ع) و از ایشان خواستم برای سلامتی فرزندم دعا کند. دو هفته بعد دکتر برایم دوباره سونوگرافی نوشت. جوابش آمد. بچه هیچ مشکلی نداشت. خداروشکر سالم سالم بود. به دنیا آمد. از قبل نیت کرده بودیم اسمش ...
فواید خَز بازی!
...! بی بی غش خنده ای زد و گفت: هیچی ننه فقط به آنها گفتم که شنیده ام مردانی که صبح زود دستجمعی ورزش می کنند، بعد از مردن با همسرانشان محشور و وارد بهشت می شوند! خندیدم و گفتم: ولی بی بی مثل این که درمان شما روی یکی اثر نگذاشته. گفت: این بنده خدا ناشنواست و حرفهای آن روز من را نشنیده! قربانتان غریب آشنا ...
روایت احمد غلامی از مکان ها و آدم ها: محمود دولت آبادی/ عهدنامه ترکمانچای در قهوه خانه وطن
: بله. راه افتادیم برویم صدا زد: ببین! گفتم: بله. گفت: کنار پنجره احمد شکارچی نشسته. آدم ناتویه. می فهمی که چی می گم. کنارش نشینی ها. خرفهم شد؟ گفتم: ای آقا ما رو جلوی رفیقمون ضایع نکن . گفت: یه چیز دیگه خیلی مهمه. برو پیش منصور قراضه بشین. یه تاکسی قراضه داره. دم دره. همیشه یه ساک کنارشه. به ساک زل نزن. سر بریده توشه . همراهم گفت: سر بریده؟ گفت: آره. سر زنش رو خشک کرده تو ساک سال هاست نگه ...
شهید ورامینی؛ از تسخیر لانه جاسوسی تا حضور مشتاقانه در جبهه های جنگ
، بابا رفت تا شاید بتواند بر رگ بریده حسین (ع) بوسه بزند، بابا رفت تا شاید بتواند با خون ناقابلش راه کربلا را برای تمام دل هایی که هوای کربلا دارند باز کند، بابا رفت ... شاید دیگر برود و پهلوی تو نباشد، اما این را بدان که همه چیز ناپایدار است چه برای تو و چه برای من تنها چیزی که باقی می ماند و قابل اتکاست خداست میثم جان! سال گذشته در چنین روزی ساعت چهار صبح به دنیا آمدی یکسال از عمرت گذشت چه بسا در چنین روزی که روز به دنیا آمدن تو است بابا پهلویت نباشد، اما هیچ عیبی ندارد خدای بابا تو را دوست دارد. پس ناراحت نباش و همیشه به خدا فکرکن تا دلت آرام باشد. پس بابا رفت خداحافظ. انتهای پیام/ ...
من و حاج آقا روح الله خمینی
توانستم بکنم همین وکالت بود. کار دیگری هم بلد نبودم خوب اگر پینه دوزی کرده بودم می رفتم و کفاشی باز می کردم. ولی خب وکالت هم لازمه اش این بود که من قبلا با یک جایی بند و بست کنم فلان مشاوره قضایی را بگیرم. این بود که با یک حالت خوف و رجایی رفتم منزل آقای روح الله خمینی. آقای مرتضی حایری یزدی هم آنجا بود. از آن غنائمی است که گفتم بعد نماز من از ایشان خواهش کردم یک استخاره ای ...
قصه خلق قطعه ماه و ماهی از زبان خواننده نیشابوری
، این اثرها حاصل قصه های ماست. قصه ماه و ماهی و عشقی که به فراق رسید او در این بخش از برنامه رخ به رخ ادامه داد: ماه و ماهی هم قصه ای دارد که هیچ کجا نگفته ام. علیرضا بدیع رفیق دیرین من که پنجره های اتاق مان در دو کوچه رو به روی هم باز می شد در آن دوره که به تهران می آمدیم و برمی گشتیم روزی بعد از رسیدن به نیشابور تصمیم گرفتیم برویم باغ خیام نیشابور. خورشید دمیده بود و صدای دل ...
اسماعیلی: شاعران امروزی کمتر به مفاهیم معنوی می پردازند
/ سوی خوان آسمانی کن شتاب گر تو این انبان ز نان خالی کنی / پر ز گوهرهای اجلالی کنی طفل جان از شیر شیطان باز کن / بعد از آنش با ملک انباز کن چند خوردی چرب و شیرین از طعام / امتحان کن چند روزی در صیام چند شب ها خواب را گشتی اسیر/ یک شبی بیدار شو دولت بگیر رمضان در شعر ناصرخسرو صاحب مجموعه شعر عاشقانه های شرقی با اشاره به اینکه حکیم ...
اطلاع حضرت آقا از شرایط خانه مان باعث آرامشم شد
لبنان را دادند و ما عازم آنجا شدیم؛ البته همسرم ابتدای سال 93 به آنجا اعزام شد و من در تابستان به او ملحق شدم و تا سال 98 و شهادت شهید سلیمانی آنجا بودیم. چرا و چگونه تصمیم گرفتید که همراه همسرتان راهی لبنان شوید؟ سلیمانپور: از اول ازدواجم به همسرم گفتم سعی می کنم در مسیر زندگی همراه باشم و از خدا هم این مورد را خواسته بودم. زمانی که برای ازدواج با پدرم مشورت می ...
امام حسن (علیه السلام) الگوی صبر و مهربانی
: برو تو آزادی! من که از این رفتار حضرت شگفت زده بودم، گفتم: ای فرزند رسول خدا! این کنیز، تنها یک شاخه گل به شما هدیه کرد، آن گاه شما او را آزاد می کنید؟! امام در پاسخم فرمود: خداوند بزرگ و مهربان به ما فرموده است: وَ إِذا حُییتُمْ بِتَحِیةٍ فَحَیوا بِأَحْسَنَ مِنْه ؛ [2] هر کس به شما مهربانی کرد، دو برابر او را پاسخ گویید. سپس امام فرمود: پاداش مهربانی او نیز آزادیش بود [3] این نمونه ای از ...
زن در دادگاه: خانواده شوهرم از همه مسائل زندگی من خبر دارند. انگار در خانه من میکروفون کار گذاشته اند
شهرام حرف های همسرش را قطع کرد و گفت: خودت گفتی باز هم میگم من چیزی نگفتم. همان موقع ناهید برگه ای را از داخل کیفش درآورد و روی میز قاضی گذاشت و گفت: این پرینت پیامک های شهرام با خانواده اش است که گرفته ام. شهرام آنقدر به من گفته بود که خودت مسائل خصوصی را به خانواده ام می گویی که داشت باورم می شد تا اینکه یک روز که او به حمام رفته بود تلفنش را چک کردم و وقتی متوجه شدم که او همه مسائل خصوصی ...
خلوتی زیر درخت نارنج
محمد باقر عباسی سملی به حامیان و کاسبان تحریم حق دادم وقتی که مورد استهزاء وجدانم قرار گرفتم. من کالایی داشتم که حدود 3000 دلار قیمت داشت. در روزهای اخیر که سخن از توافق برجام و رفع تحریم های جهانی داغ بوده و هست، برای لحظه ای چشم به نرخ دلار در تلفن همراهم دوخته بودم و قیمت آن را چک می کردم. برای یک لحظه با خود گفتم خدا کند تا فردا قیمت دلار پایین نیاید تا من این کالا را رد کنم ...
پیام تبریک زیبا به مناسبت ولادت امام حسن مجتبی(ع)
طنین ِ نفس ِ منه حسن جان،جز راه ِ عشقت تا روز ِ ابد نمیرم آرزو دارم به زودی آقا ایشالا،ولادتت رو تو مدینه جشن بگیرم ولادت امام حسن مجتبی (ع) مبارک ******- - - - -******* نور خدا نخله ی سینا، حسن هوش ربا، از دل موسی حسن نغمه ی داوود از او پر ز شور راز شفا بخشی عیسی حسن ولادت امام حسن مجتبی (ع) مبارک ...
ناگفته هایی از حاج قاسم از زبان سرتیم حفاظت سردار/ به حاجی گفتم چرا تیرها به ما نمی خورد؟!
که به عمویش بگوید بابا اما فایده نداشت. چند روز پیش به خانه مان آمده بودند موقع خواب بی تابی می کرد و بهانه می گرفت. چراغ ها را خاموش کردیم که بخوابد اما فایده ای نداشت. تا اینکه به طرف میزی که عکس شهروز روی آن است رفت و گفت: بابا شهروز، شب بخیر و آمد کنار مادرش آرام خوابید. پاتوقش مسجد بود چندی پس از شهادت شهروز مظفری نیا، خیابان سراج در محله اوقاف به نام این شهید عزیز مزین شد ...
امید آخر روزه داران در رمضان
اقامه نماز یا زیارت حضرت سیدالشهدا(ع) باشی ثواب زیارت در حد خود برای تو نوشته می شود آن گناه نیز برای تو نوشته می شود تا زمان احتضار و برای برخی تا برزخ: نَکْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ وَ کُلَّ شَیْ ءٍ أَحْصَیْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ ؛ ما مردگان را باز زنده می گردانیم و کردار گذشته و آثار وجودی آینده شان همه را ثبت خواهیم کرد، و در لوح محفوظ و روشن خدا همه چیز را به شماره آورده ایم. (آیه 12 ...
من برای امروز زندگی می کنم نه برای دیروز
آتیلام ، ببخشید، پسر گاهی سر مادرش هم داد می زند من جلو همه رسما از شما عذرخواهی می کنم که من بی ادب بودم و همه شروع به دست زدن کردند. خب الان هم که تعریف می کنم یک حال خوشی به من دست می دهد که اشتباهم را در حد مقدور جبران کردم و کار ادامه پیدا کرد و خوشحالم در لحظه تصمیم گرفتم که عذرخواهی کنم. خاطرات آن سال ها هنوز هم برایم زیباست کارگردان تلویزیونی "سلطان و شبان" افزود ...
پیکر بی سرم در خانه بود و خودم در جبهه!
شهید شده است، اما بعد از چند سال که از پایان جنگ گذشت، همین دو ماه پیش ایشان را در بنیاد شهید دیدم. تعجب کردم و گفتم مگر شهید نشدی خودم چشمانت را بستم! گفت مرا به پشت خط آوردند. چهار ماه در بیمارستان بودم. من و شهید کابلی او را به عنوان شهید تحویل دادیم تا به سردخانه ببرند، اما بعد از سال ها دیدم مانند شهید زنده جلوی چشمانم ایستاده است. ایشان الان در روستای صلاح الدین کلای نوشهر کفاش است. کلیه ...
کریم اهل بیت (ع) از نگاه شخصیت های مهم و موثر دین اسلام
بهترین مردم اند، سفارش بکنم! گفتند: آری! پیامبر(ص) فرمود: حسن و حسین(ع) که جدشان آخرین پیامبران و جده شان حضرت خدیجه(س) دختر خویلد بانوی زنان بهشت است . دوباره فرمود: بگویم چه کسی پدر و مادرش بهترین بندگان خدا هستند؟ گفتند: بلی! فرمود: حسن و حسین(ع) که پدرشان علی بن ابی طالب و مادرشان فاطمه(س) دختر پیامبر است . باز پرسید: آیا شما را به کسی که عمه و عمویشان بهترین مردم هستند سفارش بکنم ...
به وقت شرعی عشق
رسیده است. در بخشی از کتاب می خوانیم: گل ... چه داستان عجیبی دارد عطر حضورش؛ به گل های توی گل فروشی نگاه می کنم و باز مثل همیشه خاطراتم تازه می شود. یاد آن روز های بهاری بخیر. 16 ساله بودم که با گل ترین گل زندگی ام آشنا شدم؛ او همسایه ما بود و نامش را به احترام روز تولدش حسین گذاشته بودند. آری، آقا حسین درست در روز عاشورا متولد شده بود. از وقتی دیپلمش را در 18 سالگی گرفت و وارد سپاه شد، فقط ...
نقشه خواهر و برادر برای قتل خواهر ناتنی
برادرم چیزی نداشتیم و به جایی نرسیدیم. زن جوان ادامه داد: از 5سال قبل که بهاره در دانشگاه قبول شد، تنها زندگی می کرد. دیگر نه او را دیدیم و نه حتی تلفنی حرف می زدیم تا اینکه چند روز قبل از حادثه که با برادرم صحبت می کردم، گفتم بهتر است حالا که شرایط زندگی خواهرمان خوب شده، انتقام این سال ها را از او بگیریم. قرارمان این بود که به وی آسیب برسانیم، کشتن در کارمان نبود. ابتدا قرار بود ماشینش ...
اعدام آخرین تزار
...؛ همین امشب! تو به محافظان بگو اگر صدای تیر شنیدند نترسند. حدود نیمه شب بوروسکی همه اعضای خانواده تزار را بیدار کرد. نمی دانم بوروسکی به آنها گفته بود چه تصمیمی دارد و کجا می بردشان یا نه؟ یک ساعتی طول کشید تا همه بیدار شدند و لباس پوشیدند. ساعت حدود یک صبح بود که تزار، ملکه، چهار دختر آنها، ندیمه، پزشک، آشپز و مستخدم مخصوص از اتاق ها بیرون آمدند. تزار بازوی ولیعهد را گرفته ...
گفت وگو خواندنی با بانوی جانباز 70 درصد(بخش نخست) دختری که هی گم می شد!
فاش نیوز - سرآغاز قرن جدید، با استعانت از درگاه ایزد منان، همزمانی دو بهار طبیعت و بهار قرآن را به فال نیک می گیریم که نخستین گفت و گویمان را در سال 1401 را به خانم دکتر مژگان طرفی نژاد ، یکی از افتخارآفرینان عرصه جهاد و شهادت، جانبازی از خطه ی گرم خوزستان و شهر اهواز - شهری با نخل های سرافراز که از دلیری و شجاعت و شهامت مردان و زنان آن در دوران دفاع مقدس 8 ساله، صدها کتاب نوشته شده است و باز هم ...
این یادت باشه تو جنگ من از همه زرنگ ترم
وقتی که می خواست به خدمت سربازی برود به ما گفته بود: اگر من شهید شدم شما هیچ پولی از هیچ جایی نگیرید. بعد از شهادت او مبلغ دویست هزار تومان بابت هزینه مراسم برای ما آوردند؛ ولی ما آن پول را هم قبول نکردیم و تاکنون یک ریال هم از هیچ جایی نگرفته ایم. (به نقل از برادر شهید) تو جنگ من از همه زرنگ ترم موقعی که می خواست بره جبهه، آمد برای خداحافظی. به او گفتم: نرو داداش! اگه تو بری من می میرم ...
خصوصیات شهید حمید باکری به روایت همسرش
ارومیه و من دارم پشت سرش می روم آنجا. در راه مرتب گریه می کردم. می گفتم: باز تو دوان دوان رفتی و من دارم پشت سرت می آیم، چرا باز زودتر از من رفتی؟... تازه آنجا [ارومیه]بود که خبر دادند حمید مفقود شده و جنازه ندارد. اصلاً فکرش را هم نمی کردم که ممکن است حمید جنازه نداشته باشد. بعد به خودم تسلی دادم که حمید می دانسته برای من سخت است جنازه اش را ببینم، برای همین شاید آرزو کرده مفقودالاثر باشد. ...
اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است/ شاعران امروز کدام شعر محمدعلی بهمنی را می پسندند؟
...> آمده ام تا تو بسوزانیم آمده ام باعطش سال ها تا تو کمی عشق بنوشانیم ماهی برگشته زدریا شدم تا تو بگیری و بمیرانی ام خوب ترین حادثه می دانمت خوب ترین حادثه می دانیم ؟ حرف بزن ابِر مرا باز کن دیر زمانی ست که بارانی ام حرف بزن حرف بزن سال هاست تشنه یک صحبت طولانی ام.... ها ... به کجا می کشیم خوب من؟ ها ...
روایتی از اعتراض شهید بابکی به رژیم شاهنشاهی
. یدالله از برادرش این گونه می گوید: یک روز از آسور به طرف فریدونکنار در حرکت بود. هوا هم خیلی سرد بود. من یک اورکت پلنگی نظامی به او داده بودم؛ اما رو ح الله آن را به دوستش که به شهرستان نور می رفت، داد و خودش با حوله حمام به منزل آمد. من به او گفتم: اورکت تو چی شد؟ گفت: به دوستم محمد دادم؛ چون هوا سرد بود و راهش دورتر از من بود. روح الله که رشدیافته یک تربیت دینی بود، در ادای فرائض واجب ...
قتل خواهر ناتنی به خاطر کینه قدیمی
پنجره های خانه اش را ببندد و حفاظ در ورودی آپارتمان را هم قفل کند. او جمعه دوباره با من تماس گرفت و گفت داخل خانه اش زندانی شده است، چون کلید در حفاظ داخل دسته کلید من جامانده بود. صبح جمعه به خانه اش رفتم و در را باز کردم و او را دلداری دادم و به او گفتم خیالاتی شده است و بعد هم خداحافظی کردم و دیگر از او خبری نداشتم تا اینکه ساعتی قبل مادر مهراوه با من تماس گرفت و گفت دخترش به تلفن های او جواب ...
تکریم ویژه از دانش آموز المپیادی
خواهر او رفتم و مکانی که در حال حاضر دفن است، اولین گزینه بود؛ زمانی که گزارش را به تهران دادیم می گفتند نفهمیدیم چگونه نزد یاران دیرینه خود یعنی شهیدان میثمی و کلاهدوزان قرار گرفت. نیمه شب بود که به آن نقطه رسیدم و گفتم اینجا بهترین مکان است و نگاهی به تصویری شهید میثمی انداختم و گفتم مهمانی برایت می آید؛ در این روزها شاهدیم هر ساعت از شبانه روز مزار سردار حجازی پناهگاه عده ای از مردم ...