سایر منابع:
سایر خبرها
خاطرات صادق طباطبایی، شماره 70: حاج آقا مصطفی اصولا مردی رفیق باز و خوش محفل و بسیار شوخ طبع بود
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : سرویس تاریخ انتخاب ؛ حاج آقا مصطفی اصولا مردی رفیق باز و خوش محفل و بسیار شوخ طبع بود. در زمانی که در قم بود و من هنوز به آلمان نرفته بودم – و حتی در سال 1343 که هنوز تبعید نشده بود، من سفری در تعطیلات تابستان به ایران آمدم – در جلسات انس ایشان و دوستان آن دورانش از جمله آیت الله العظمی فاضل لنکرانی – مرجع تقلید متوفی – مرحوم حاج آقا شهاب اشراقی و د ...
کنار پنجره فولاد خبر آمد که محمد آسمانی شد
سراغم آمد. دلهره عجیبی داشتم. با خودم گفتم نکند محمدصادق هم باشد؟ تصاویر واضح نبود، اما وقتی در کنار تصاویر نوشتند که سه طلبه جهادی فعال در حاشیه شهر مشهد! مطمئن شدم که محمد صادق هم در میان آنهاست. تپش قلب گرفتم و با دوستش تماس گرفتم و گفتم شما خبری از حاج آقا دارید؟ هر چه تماس می گیرم پاسخ نمی دهند. ایشان هم گفتند من هم هر چه تماس می گیرم، بی نتیجه است. بعد با خانم یکی از دوستانش که خیلی به ...
خلوتی زیر درخت نارنج
. در همین لحظه که غرق تماشای نوسان نرخ ارز بودم و آرزوی پایین نیامدن قیمت آن را داشتم، ناگهان صدای قهقهه ای تمسخر آمیز مانند پتکی بر مغزم فرود آمد و نظرم را به خود جلب کرد. (در این لحظه داخل حیات منزل کنار درخت نارنج روی صندلی نشسته بودم و سیگار می کشیدم.) وقتی سرم را از روی موبایل بلند کردم، قامت رعنای وجدانم را دیدم که یک ریز به من می خندد و پی در پی قهقهه می زند و دست روی دست می کوبد و به ...
داستان عجیب گلر گمنام پرسپولیس!/ با یک تلفن کارم در پرسپولیس تمام شد/ زمانی که به پرسپولیس پیوستم از ...
آن دوره بخاطر حضور در پرسپولیس، به تهران آمدی. این تغییر شرایط زندگی تاثیری روی تو داشت؟ من قبل از اینکه به پرسپولیس بیایم چند بار شهر عوض کرده بودم و با خانواده ام هم به تهران آمده بودم و از نظر زندگی شخصی مشکلی برایم نداشت؛ تنها تغییر این بود که پیش از آن کسی من را نمی شناخت اما بعد از آن همه جا می شناختند و عکس می گرفتند و تعریف یا حتی بی احترامی می کردند و به همین دلیل هم کمتر ...
ایستگاه صلواتی در میان مسیحیان برزیل
به گزارش سرویس حوزه و روحانیت خبرگزاری رسا ، حجت الاسلام احمد قادری از مبلغان اعزامی به برزیل در سلسله یادداشت هایی خاطرات تبلیغی خود را می نویسد که هفتمین شماره از آن ارائه می شود: از وقتی به یاد دارم، تمام رمضان هایی که در قم بودم یا به سفر تبلیغی می رفتم، از میلاد امام حسن مجتبی ع در نیمه ی رمضان، هیچ وقت غافل نمی شدم؛ البته در همه ی امور تبلیغی، همسرم همچون یک همسنگر، پا به پای من ...
اعترافات مرد متاهل به قتل زن صیغه ای در مشهد
کرد روز حادثه هم شال خودش را به نردبان بست تا مرا تهدید به خودکشی کند که من هم عصبانی شدم و ... بنزین برای چه تهیه کرده بودی؟ اول قصد داشتم پیکرش را بیرون از منزل ببرم و آتش بزنم که شناسایی نشود اما قبل از آن با یکی از دوستانم که در نیروی انتظامی خدمت می کند، تماس گرفتم و به دروغ گفتم زنی در خانه ام خودکشی کرده است! که او هم با پلیس 110 تماس گرفت و قبل از آن که من بتوانم چاره ای برای ...
پراید مسروقه دست قاتل را رو کرد
سمتش شلیک کردم. بعد از قتل چه کردی؟ پس از آنکه 2 گلوله به سمت همسرم شلیک کردم از خانه خارج شدم و فرار کردم. در بین راه به یکی از بستگانم زنگ زدم و از او خواستم تا به دنبال دخترم برود و او را از مدرسه بردارد. بعد بی هدف در شهر پرسه می زدم تا اینکه تصمیم گرفتم از تهران خارج شوم و به سمت تبریز بروم. با ماشین سرقتی به تبریز رفتم و 2 روز بود که در هتلی اقامت داشتم اما برای چند ...
دختر 19 ساله: فردین مرا باردار کرد و رفت
او اشک ریزان مرا نصیحت می کرد که زندگی ام را تباه خواهم کرد چرا که فردین پسری بی بند و بار است و اعتیادش روزگارت را سیاه خواهد کرد اما من در کنار فردین ایستادم و به خانواده ام پشت کردم. آن شب بعد از یک دعوای شدید خانوادگی همه چیزم را در خانه پدرم گذاشتم و تنها با لباس هایی که بر تن داشتم راهی خانه مجردی فردین شدم و او را برای ادامه زندگی ام انتخاب کردم. تصمیم گرفتیم خانواده هایمان را در برابر عمل ...
گفت وگو با مردی که به دلیل سوءظن همسرش را با شلیک گلوله کشت
بیشتر عصبانی شوم و در نهایت او را به قتل رساندم. سلاح را از کجا آوردی؟ چند روز پیش از قتل، آن را خریدم. بعد از قتل چه کار کردی؟ سوار خودروی پراید شدم. با یکی از بستگانم تماس گرفتم و گفتم که به مدرسه دخترم برود و او را به خانه اش ببرد. بعد هم بی هدف در خیابان ها رفتم تا اینکه تصمیم گرفتم از تهران خارج شوم. به تبریز رفتم و یک اتاق در هتل گرفتم. اصلا فکرش را ...
تجربه مرگ موقت قهرمان بوکسینگ ایران پس از سقوط ازکوه
که روی تخت درازکشیده و همینطور می بیند که همان خانم روی تخت نشسته احمد از مادر میپرسد چه اتفاقی برایش افتاده ؟ دختر یک ساله ام متوجه حضور روح من در خانه شد احمد بعد از اینکه با روح مادری که در اثر ضربه فررند به سرش به کما رفته بود صحبت می کند ، به دلیل علاقه زیاد به دخترش که یکساله بوده در خانه خودش حضور می یابد و ماجرا را اینطور تعریف می کند؛ همسرم متوجه حضورم در ...
خاطرات حسن روحانی، شماره 10: پدرم عنوان وکالت آیت الله بروجردی را داشت
را داشت و مردم سهم امام و خمس را به وی می دادند و ایشان نیز هرازگاهی به قم می رفت و وجوهات شرعیه را خدمت معظم له تقدیم می کرد. البته من مرحوم آیت الله العظمی بروجردی را از نزدیک ندیده بودم. در دورانی که دانش آموز دبستان بودم، یک بار همراه پدرم به قم رفتم و اتفاقا آن شب که در قم به مسجد رفته بودیم، ایشان برای نماز تشریف نیاوردند و من نتوانستم ایشان را از نزدیک زیارت کنم. این سفر احتمالا در سال 1337 ...
پراید مسروقه دست قاتل را رو کرد | مرد همسرکش: دلم برای بچه هایم می سوزد
خواستم کنار من بنشیند تا با هم صحبت کنیم. او نشست و وقتی گفتم به رفتارهایش مشکوک هستم عصبانی شد و من در آن لحظه کنترلم را از دست دادم و 2 گلوله به سمتش شلیک کردم. بعد از قتل چه کردی؟ پس از آنکه 2 گلوله به سمت همسرم شلیک کردم از خانه خارج شدم و فرار کردم. در بین راه به یکی از بستگانم زنگ زدم و از او خواستم تا به دنبال دخترم برود و او را از مدرسه بردارد. بعد بی هدف در شهر پرسه ...
جیب بر حرفه ای: ماهیانه 6 میلیون درآمد داشتم
؟ - بله، مردم دیگر پول نقد کمتر دارند و اینقدر پول برای 50 روز خوب بود. *پشیمان نیستی؟ - نه، هیچ کاری جز دزدی بلدم نیستم و سنم هم بالا رفته است. *می خواهی بعد از آزادی چکار کنی؟ - نمی دانم. هنوز تصمیم نگرفتم و فعلا دو سال باید به زندان بروم.
علیرضا استکی: قبل از انتخابات بهترین آدم بودم، حالا بدترین آدم شدم
علیرضا استکی می گوید برخی خط می گیرند تا حاشیه سازی کنند. به گزارش طرفداری و به نقل از فارس، علیرضا استکی در بازدید رییس کمیته ملی المپیک از فدراسیون بوکس، عنوان کرد: بهترین دوران حمایتی از سوی کمیته ملی المپیک است. قبل از انتخابات من بهترین آدم جهان بودم و ثوری بدترین. بعد از انتخابات دیگر به ثوری کاری نداشتند و من شدم بدترین فرد روی جهان. من بعدا به صورت خصوصی خواهم گفت که ...
استکی: بعد از انتخابات بوکس بدترین فرد جهان شدم/ می دانم چه کسی خط می دهد
سرمربی تیم ملی بوکس گفت: حاشیه ها بوکسورها را اذیت می کند و بعد از انتخابات من تبدیل به بدترین آدم جهان شدم . به گزارش ایسنا، علیرضا استکی در بازدید رییس کمیته ملی المپیک از فدراسیون بوکس گفت: بهترین دوران حمایتی از سوی کمیته ملی المپیک است. قبل از انتخابات من بهترین آدم جهان بودم و ثوری بدترین. بعد از انتخابات دیگر به ثوری کاری نداشتند و من شدم بدترین فرد روی جهان. من بعدا به صورت ...
با همت و اراده، به هدفم واقعیت بخشیدم/ مسئولان شهرستان هیچ حمایتی از حوزه شعر و طنز ندارند
برنامه نوروزی مردان آهنین و قندپهلو خیلی علاقه داشتم، از آن جایی که شرایط جسمانی من اجازه نمی داد به سمت مردان آهنین بروم و براین اساس که در مسیر زندگی به دنبال شعر و ادبیات رفته بودم، برای رفتن به سمت برنامه قندپهلو قدم برداشتم. پورقلی یام با اشاره به اینکه بعد از تلاش های فراوان و تمرین ها بالاخره در سال 95 برای برنامه قندپهلو دعوت شدم، ادامه داد: زمان حضور در این برنامه، شاید شمار شعرهای ...
پشت پرده عجیب فیلم سینمایی عنکبوت ! / محسن تنابنده در شخصیت واقعی! + 2 فیلم
داشتم و ایشان قاضی این پرونده بود.مرتب با او در ارتباط بودم و تنها به این نتیجه رسیده بودند که لباس همه مقتولین گچی بوده که احتمال می رفت با ماشین حمل گچ،جسد آنها به بیابان ها اطراف مشهد منتقل شده باشد. یک روز در تماس با قاضی منصوری به او گفتم وقتی همه این مقتولین زنان خیابانی هستند پس شاید با شناسایی و تحقیق از زنان خیابانی بتوان به سرنخی از قاتل دست پیدا کرد آن هم با این فرضیه که او از ...
دختری ثروتمند که عاشق یک خلافکار شده بود
.... بالاخره پدرم به ناچار به این ازدواج رضایت داد ولی پس از مراسم عقدکنان مرا از خانه بیرون کرد و گفت: تو دیگر دختر من نیستی! به همین خاطر با عادل رفتم تا در کنار او خوشبختی را تجربه کنم اما وقتی به خانه او رسیدم با اوضاع اسفباری روبه رو شدم. عادل جوانی معتاد و بیکار بود که با خلافکاری روزگارش را می گذراند. خانواده ای هم بسیار آشفته داشت مدتی بعد من هم در مسیر خلاف افتادم و پس از آن که ...
وقتی که زندان نیز او را تغییر نداد!
هیچ وقت از وجه فکری رهبران چپ برای من حالت سمبولیک نداشتند من از دوران کودکی هیچوقت به مارکسیسم تعلق خاطری نداشتم اما چهره های مبارز چپ در ذهن من موجه بودند اما چون خانواده ما مذهبی بود تعلق خاطری به آنها نداشتم البته پیش از انقلاب تعلق خاطر به مجاهدین خلق داشتم مثلا در سال 51-52 اعلامیه های آنها را پخش می کردم. شما توجه کنید که من آن دوره سن زیادی نداشتم. فرزندان شما نیز گویا به رسم پدر به ...
عروس فراری از حجله داماد ترنس بود
زیبا ، ماشین پلیس ، شمشیر و تفنگ را انتخاب می کردم. خیلی وقت ها پدرم ماشین پلیس و تفنگ را از دستم می گرفت و می گفت: دخترم ماشین پلیس اسباب بازی پسرهاست، تو دختر هستی، اسباب بازی دیگری را انتخاب کن. ببین این عروسک های موطلایی چقدرزیبا هستند. پدرم به اجبار برایم عروسک می خرید اما من چشمم به دنبال همان ماشین پلیس بود ! وقتی وارد مدرسه شدم، مشکلاتم بیشتر شد و نمی توانستم با همسن و سالانم ...
حقیقی: تا آخر عمرم به مهار پنالتی علی دایی افتخار می کنم
دانند من از کودکی و نوجوانی عضو تیم پرسپولیس بودم و در 16 سالگی پنالتی علی آقا دایی را گرفتم که گفتم همه عمر به آن افتخار می کنم. الان هم که 33 ساله شدم باز به من می گویند " پسر پرسپولیس" و این برایم باعث غرور و افتخار است. *تابستان 99 آقای سعادتمند مدیرعامل وقت استقلال با من تماس گرفته و دعوت کرده بود به دفترش بروم. به احترام ایشان رفتم اما تلفنی هم گفته بودم تمام وجود و حتی روح من هم ...
عمری است دخیل بسته ایم به ضریحی که نداری!/ گره هایی که به دست امام حسن(ع) باز شد
ست تنها بودیم ،اما حس خوبی داشت و خستگی اش هم قشنگ بود. دو ماه بعد در کمال ناامیدی جواب آزمایش بارداری ام مثبت شد. باورمان نمی شد؛ پسرم که به دنیا آمد اسمش را محسن گذاشتیم که همیشه به یاد مادرمان حضرت زهرا(ع) باشیم . آقا ما را نطلبیدی؟! هیئتی در محله مان جشن میلاد امام حسن علیه السلام برپا کرده بود. من ذوق رفتن داشتم و برنامه ریزی کرده بودم که حتما در جشن شرکت کنم، اما متو ...
زن مطلقه از پدرش کتک خورد ! / 2 بار طلاق سوسن در 22 سالگی !
همین ناچار شدم از فرهاد هم بگیرم . حالا دیگر گره کوری بر سرنوشتم افتاده بود و من دچار سردرگمی عجیبی بودم در این شرایط تصمیم گرفتم به شهر بزرگتری بروم تا زندگی جدیدی را تجربه کنم . این بود که شبانه از منزل پدرم فرار کردم و به مشهد آمدم. برای مدتی در منزل یکی از دوستانم که او نیز بود ساکن شدم تا این که کاری برای خودم دست و پا کردم و سپس با پس انداز اندکی که داشتم منزلی در حاشیه شهر اجاره ...
روایتی از معلم البرزی که علاوه بر تدریس، برای کارتن خوابها غذا تهیه می کرد
معلمان تعلیم و تربیت، معلمان دوران بحران هم باشیم تا مجاهدانه در جهت ارتقای آموزش و پرورش و دانش آموزان گام های بلندی برداریم. این آموزگار هنرآموز رشته تاسیسات که در یکی از هنرستان های شهرستان فردیس کرج تدریس می کند در تعریف یکی از خاطرات فعالیت های خود و شاگردانش در شرایط کرونایی گفت: من همیشه دوست داشتم زمان جنگ بودم تا مثل همه رزمنده ها می رفتم و از وطنم دفاع می کردم، بعد از اینکه ...
موسوی: آیت الله بهشتی برای ساخت "آفتاب نشین ها" سفارش کمک 50 هزار تومانی کرد
دوباره پیش او رفتم و آیت الله بهشتی به برادران رخ صفت در سازمان اقتصاد اسلامی یادداشت نوشت که 50 هزار تومان به صورت قرض الحسنه در اختیار آقای موسوی قرار دهید و من یک روز زمانیکه کارم در کیهان تمام شده بود برای بردن نامه به آن اداره رفتم. نشسته بودم و دیدم کیسه بزرگی آوردند و جلوی من گذاشتند و همان برگه ای که زنده یاد بهشتی نوشته بود را به من دادند و گفتند بنویسم که دریافت شد. بسیار تعجب کردم چون ...
خاطرات حسن روحانی، شماره 8: نزدیک بود در اثر خفگی در نجف از بین بروم
گشتیم و در نتیجه از اواسط آبان وارد مدرسه می شدم. از مقدمات سفر فقط این بخش را به خاطر دارم که برای تهیه ی گذرنامه در سمنان به منزل یکی از اقوام به نام آقای شکرالله پیوندی (عموی مادرم) رفته بودم. یادم هست یکی از همین عکاس های سیار که در خیابان ها از مردم عکس می گرفت، به حیاط منزل آقای پیوندی آمد و از ما عکس گرفت. البته همه ی مسائل این سفر را به خاطر ندارم چون من تقریبا هشت سال داشتم، ولی ...
کمین عروس19 ساله برای راننده تاکسی ها ! / شوم بختی سمیرا بعد تولد دخترش !
، بلافاصله رسید دستگاه پوز را دور یک پیچیدم که از قبل درون کیفم گذاشته بودم سپس کارت بانکی راننده را نیز در کیفم گذاشتم و دوباره سوار خودرو شدم در تاریکی شب کارت را به همراه رسید به راننده دادم و از او تشکر کردم وقتی فهمیدم راننده متوجه نقشه فریبکارانه من نشده است با خونسردی کامل از او خواستم مرا در ابتدای یک کوچه پیاده کند. به محض این که از خودرو بیرون آمدم سراسیمه به سمت رفتم و 3 ...
مصاحبه حسام منظور درباره نجلا
تماشاگر را سر نبرد!" من برای بازی در نقش عبد به پیشنهادات کاری دیگر، نه گفتم برای اینکه عمیقاً معتقد بودم این نقشی است که من باید بازی کنم. در طول کار نمی توانم از فکر و خیالات نقش بیرون بیایم. مهمترین چالشی که داشتم این بود که اجازه ندهم فشارهای روحی که به صورت مداوم روی شخصیت عبد وارد می شد، بر من اثر بگذارد وگرنه دیوانه می شدم! وقتی در آبادان بودیم ساعت ها در اتاق هتل راه می رفتم و ...
تجاوز ساقی مواد مادر به دختر 13 ساله
جوانی وارد اتاق شد و با من به گفتگو پرداخت من که احساس می کردم حرف های مرد جوان حقیقت ندارد سعی کردم زودتر از اتاق بیرون بروم، اما او با همین بهانه دست مرا گرفت و ... بعد از این ماجرا تازه فهمیدم که آن مرد جوان درواقع خواستگارم نبود بلکه شیطانی است که مواد مخدر مصرفی مادرم را تامین می کند. به همین دلیل سعی می کردم دیگر نزد مادرم نروم، خلاصه 15 ساله بودم که به اصرار خاله ام به عقد پسر 17 ...