سایر منابع:
سایر خبرها
طنین صدای تنهامانده ترین آدم ها در حس خیابان
کارمان به این شکل است که به بهانه پخش غذا، هر سه شنبه شب به آنها سر می زنیم و با آنها به واسطه مهر بی قضاوت، ارتباط برقرار می کنیم. به کارتن خواب ها بعد از چند هفته و چند ماه که غذا دریافت می کنند، گفته می شود که؛ بیا، روی پای خود بایست تا پاک شوی، بدان که یک سری از افراد این جامعه تو را ترک نکرده و پای تو ایستاده اند. ما طی این وعده های سه شنبه، این دوستمان را در پاتوق شوش پیدا کرده بودیم ...
تو می روی به سلامت، سلام ما برسانی
زندگی این شهید سرافراز را مرور می کنیم. آن شب هوا سرد بود، سرما وسط دشت، استخوان سوزتر هم می شود، بچه ها دوتا دوتا، سه تا سه تا توی چادرها استراحت می کردند، همه خواب بودند و باید آرام می رفتم که کسی از خواب بیدار نشود. رفتم سمت چادری که با حسن توی آن بودیم، آرام پرده چادر را کنار زدم که حسن به نماز ایستاده بود و پشتش به ورودی چادر بود، من را ندید دستم همان طور در هوا خشک شد ...
روایت امضای سرخ؛ روحانیِ شهیدی که برای دخترش رجعت کرد
شدم تا به مدرسه بروم و کتاب ها را داخل کیفم می گذاشتم، چشمم به کتاب علوم خورد، برداشتم و کتابم را باز کردم، ناگهان برگه امتحانات، توجهم را جلب کرد، برداشتم دیدم امضای پدر در پائین همان برگه هست، تا امضا را دیدم، تازه به یاد خوابی که شب قبل دیده بودم، افتادم. در یک لحظه، صحنه های خواب، یکی یکی در ذهنم تداعی شد و به شدّت به هم ریختم. دست خواهر کوچکترم که کنارم نشسته بود را گرفتم و گفتم ...
راه کارهای بیدارکردن فرزندان برای نماز صبح/ با شخص بی نماز چگونه برخورد کنیم؟
ح وجود دارد. اولا شب زود خوابیدن برای بچه هایی مثل دختر و پسر 12-13 ساله خیلی مهم است، چون خوابشان باید زیاد باشد. نوجوانی هم فصل خواب است. شب زود خوابیدن خیلی مهم است. اگر می گویند: نمی شود زود خوابید، اشکالی ندارد، از یک ساعتی به بعد لامپ های خانه را کم کنید. بنده کسی را می شناسم که بچه ی او می گوید: من باید فوتبال را ببینم. اشکالی ندارد، شما لامپ های خانه را کم کن تا تاریک با ...
قهرمانی از سرزمین آفتاب
و ظهر، شب به مسجد می رفت و این برنامه هر روزش بود. قبل از رفتن به مسجد هم قرآن می خواند. او اخیراً عمل جراحی کرده بود و دو هفته ای هم می شد که حالش خوب بود. بلند شد برای قرآن خواندن. من یک لحظه خوابم برد و وقتی بیدار شدم، دیدم نماز شروع شده است ولی آقای بابایی هنوز نشسته. گفتم پس چرا آقای بابایی نرفته نماز؟ قرآن هم روبه رویش باز بود. پرسیدم: آقا، چرا نرفته ای مسجد؟ چند بار که پرسیدم، دیدم جواب ...
طرح ترور رییس ساواک به روایت رفیق دوست
...> یکی از خاطرات جالب من از این مأموریت، مربوط به روزهای آخر است. هر روز برای این که بتوانم عملیات شناسایی را به خوبی انجام دهم صبح های زود لباس گدایی می پوشیدم و به خیابان الوند می رفتم. بعد از چند روز، زنی که از اهالی محل بود گویا دلش به حالم سوخت و از خانه اش یک پیراهن تازه آورد و به من داد تا بپوشم. فردای آن روز برای اینکه این خانم را نبینم در طرف دیگر خیابان نشستم و پیراهنی که آن خانم به من داده ...
کارشناس برنامه طبیب چه گفت که بخاطر آن این برنامه تعطیل شد؟
...: کارشناس برنامه طبیب شبکه سوم سیما که به امور پزشکی و سلامت می پردازد، کدام حرف سنگینی را زده است که بخاطر آن بی درنگ یک برنامه تلویزیونی به طور بی سابقه ای تعطیل شد. دکتر حسن براتی، ارتوپد کارشناس برنامه طبیب در سیمای جمهوری اسلامی ایران روز شنبه، 28 خرداد یکی از مهم ترین دلایل شیوع آرتروز در بین شهروندان کشورهای اسلامی از جمله ایران را نماز خواندن به دلیل فشار بر غضروف های پا ...
مسعود پورمحمد در طرفداری: سرپرست بی هیچ حرفی زیر گوش من زد؛ بار اول نیست بازیکنان ما کتک می خورند!
... من قراردادم تمام شده است و با این اتفاقات اخیر فکر نکنم. تیم آینده ات مشخص شده؟ نه هنوز، با چند باشگاه در حال مذاکره هستیم تا ببینیم چه می شود. ملوان هم سابقه بازی داری و امسال تیم به لیگ برتر بازگشت. آره، منتظر چنین روزی بودم، یک روز ملوان به جایگاه اصلی اش برگردد. خاطرات خوبی در آنجا داشتم و آن هم صعود به جام حذفی بود. بهترین رتبه ای که ملوان ...
مرد تحصیلکرده بخاطر یک دوست زندگی اش را فروخت و آواره پارک شد / دوست صمیمی به خارج کشور فرار کرد
خانم مسن به آنها داد. خورد و خوراک شان هم من می دهم. برخی اهالی هم کمک می کنند. خودشان پولی ندارند که بخواهند غذا تهیه کنند. دو تا پتو هم من بهشان دادم برای خواب. بهتان که گفتم همین وسیله های بی ارزش را هم اهالی به آنها کمک کردند، اما امنیت نیست و می ترسند برای همین شب ها مرد به همراه پسرش نوبتی بیدار می مانند تا بتوانند بخوابند. در کوچه کناری هم یک ساختمان در حال ساخت وجود دارد که ...
برادران میرخانی استاد اخلاق و معرفت بودند
آنان 400 چشم. آنها استادان آینده کشور هستند. وی اضافه کرد: متاسفانه بعد از چند روز که برای درمان مراجعه کردیم، دیگر کار از کار گذشته بود و پدرم نابینا شد. البته اکنون که این اساتید حاضر در جلسه را می بینم، با خود می گویم که پدرم درست می گفت، چرا که آنان با هنر خود نام و یادش را زنده نگه داشتند. فاطمه سادات میرخانی نیز بیان داشت: پدرم همیشه خدا را ناظر بر خود می دید و هیچ گاه ...
وقتی پدر شهید از گرسنگی از حال رفت +عکس
خیابان تهران نو، نشسته بودم و واکس می زدم که یک نفر در کنارم افتاد روی زمین. تیر خورده بود. اگر آن تیر، ده سانتی متر این ور تر می آمد، به من خورده بود. البته تیر به پایش خورد و افتاد. من هم بساطم را جمع کردم و رفتم به سمت مردم در تظاهرات. بعدش هم که انقلاب شد و تا 22 بهمن همین طور فعالیت می کردم. شهید محمدهادی ذوالفقاری در کودکی **: آنجا نزدیک پادگان نیروی هوایی بود و بهمن 57 خیلی ...
سیدهادی در برخوار اصفهان حاجت می دهد + عکس
من شب که می خواستم بخوابم یک زیارت عاشورا برایش خواندم؛ گفتم نذرت را می آورم. گفت شب خواب دیدم یک ماشین آمد یک جوان پیراهن آبی تنش بود؛ پیاده شد و دستش را مثل سلام طرفم بلند کرد. بعدش صبح بلند شدم دیدم دخترم خوب خوب شده و چیزیش نیست. یعنی اصلا نیامده بودند سر مزار سید هادی، ولی خب حاجتش را گرفته بود. گفت چند بار هم آمده و نذرش را آورده، ولی من ندیدمش بنده خدا را. بعد یک بار هم، حرف از ...
شفای بیمار با توسل به اُمّ البنین(س)(حکایت اهل راز)
پسندید که این بیماری را از مدینه سوغاتی ببرم. بعد از ساعتی از جا برخاستم و به طرف منزل رفتم. همان شب در عالم خواب دیدم که روضۀ امام حسین(ع) را می خوانم و مستمعین زیادی گریه می کنند و خودم نیز زیاد گریه می کردم. با صدای اذان از خواب بیدار شدم، وضو گرفتم و نماز خواندم و دوباره خوابیدم. ساعت هشت از خواب بیدار شدم و پس از صبحانه به اتفاق حاج آقای روحانی که در خدمت ایشان بودم به بعثۀ رهبری ...
پیشگویی که ناصرالدین شاه را به کشتن داد / جان سالم به در می برد اگر...
به اروپا و چند پیشامد دیگر جملگی بدون کم و کاست درست در آمده است. از جمله گفت: روز پنجشنبه شانزدهم ذی قعده 1313 خطری بزرگ تو را تهدید می کند. هر گاه روز مزبور را به شب رساندی بدان چند سال دیگر هم با کمال اقتدار سلطنت خواهی کرد. اینک آنروز که دیروز بود به خوشی سپری شد. به پاس این موهبت امروز به حضرت عبدالعظیم مشرف می شوم و نماز شکرانه را در حرم مطهر به جای خواهم آورد. سه روز دیگر هم مراسم جشن قرن ...
تولد دوباره از دل خاکستر
سیگار می کشیدم. آقا اسماعیل بیان می کند: یادم می آید که یک شب با دوستانم بودم که یکی از دوستانم که پدرش مصرف کننده مواد بود برای مان تریاک آورد و آن شب به همراه دوستانم مصرف کردم که مزه اش خیلی عالی بود. از آن شب که دوران سربازی بود به مدت 4 سال بعد مصرف سیگار و مصرف تفننی تریاک را ادامه دادم و بعد از پایان سربازی به شغل طلافروشی روی آوردم و همان جا بود که مصرف تریاک شدت گرفت ...
از ارادت شهید امیر طلایی به امام حسین (ع) تا پیکری که بی سر بازگشت
خاطرم هست آن شب بمباران بود و دخترانم هم به منزل ما آمده بودند و همه در زیرزمین بودیم، ناگهان خوابم برد و در خواب امیر را دیدم که با بادگیر آبی آمده بود، در را برایش باز کردم و گفتم امیر آمدی، یک ساعت از خوابم نگذشته بود که خبر شهادتش را آوردند. وی افزود: امیر، اول زمستان به شهادت رسید و بعد از سه ماه پیکرش را بدون سر برایم آوردند، روزی که پیکرش را آوردند بدنش ورم کرده بود و حدود پنج ...
قطاری که بی تبصره می رفت
، بعد از توقفی چند ساعته در ایستگاه دوباره با همان قطار اما اینبار خالی به اهواز برگشتیم... قرار آن مجروحان این نبود که درب خانه های شمال تهران میلیاردی باشد ، و بسیجی شود فقط خاطره...
ماجرای هاجری که نذرش ذبح اسماعیل بود!
جلوی در، حتی هنوز بلد نبودم چطور این نوزادی که زل زده بود به چشم هایم را درست بغل بگیرم و پشت سر مرد جوانم یک کاسه آب ریختم، تقدیر هم از خدا خواسته، او را با خودش بُرد. آشوب بودم از دوری اش تا اینکه ماه محرم شد، داوود تازه از چِله درآمده بود و صدای دسته بیقرارم می کرد؛ سریع چادر را کشیدم روی سرم و دویدم توی کوچه، داوود خواب بود مثل ماه در حوض شب چهارده. بی هیچ فکری افتاده بودم دنبال دسته ...
10 روش موثر و آسان برای کاهش وزن فوری
هورمون استرس (کورتیزول) تولید و سبب افزایش وزن می شود. هر فردی باید شب ها هفت تا هشت ساعت بخوابد. خواب مرتب می تواند به کاهش وزن بینجامد. غذای شب شب ها به جای خوردن کربوهیدرات ها (نان، ماکارونی و سیب زمینی) گوشت بدون چربی یا حبوبات بخورید، زیرا این پروتئین ها به شیوع هورمون های رشد کمک می کنند؛ هورمون هایی که در طول خواب فعال می شوند. استراحت در میان کار یوگا و ...
هفت خاطره ی رهبر معظم انقلاب اسلامی از دوران دفاع مقدس
درختی نشسته بودیم، چون هوا هم گرم بود زیر یک درختی نشسته بودیم که سایه باشد، داشتند همان درخت را که یک گرایی محسوب می شد خودش، یک نشانی محسوب می شد آن جا را داشتند می کوبیدند. ما یک قدری دراز کشیدیم و خودمان را محافظت می کردیم، بعد دیدیم نه این جا را سخت دارند می کوبند، گفتیم برویم آن طرف تر یک خرده، ببینیم چه می شود باز هم می کوبند یا نه. بنا کردیم با حالت خنده به سرعت خودمان را کشیدیم عقب، در ...
درباره کونیکو یامامورا؛ تنها مادر شهید ژاپنی دفاع مقدس
یک روز سر ظهر، چند نفر از دفتر رئیس جمهور آمدند و گفتند که آیت الله خامنه ای می خواهد، به رسم سرکشی به منزل شهدا، به خانه شما بیایند. آقا خیلی رک و صریح و مؤدبانه گفت: کمتر از نیم ساعت به اذان ظهر باقی مانده و نزدیک خانة ما یک مسجد هست. تشریف بیاورید و با هم برویم نماز جماعت بخوانیم. بعد از نماز جماعت در خدمت شما هستیم. سرگروهشان گفت: رئیس جمهور هم بنا دارند بعد از نماز تشریف بیاورند ...
برادر شهیدم، زنده است! + عکس
این شهید را برای حضرت زینب دادیم؛ اصلا گریه نکنید. من یک همچین حرفی زدم که خواهر و برادرم حالشان بد نشود. خودم هم خیلی جلوی خودم را گرفتم. خواهرم صورتش را بوسید. من هم دستم را زدم به صورت برادرم. تا چند وقت احساس می کردم در همین دستم که بهش خورده بود، یک قلب دارد می زند. خواهرم هم همین طور می گفت در لَبَم یک قلب دارد می زند. **: بعد دیگه گفتید که شهید را خانه نیاوردند و مستقیم بردید سمت ...
نامه ای برای سیدحسن؛ هنوز از تو دل نکنده ام
ند روز قبل قطعات آن را سر هم کرده و کنار رودخانه کشانده بودند، پل با برگ های نخل استتار شده بود. هنوز کسی نمی دانست که چند روز بعد عملیات شروع می شود. تا آن روز عصر که اطراف کارون شلوغ شد، بچه های تیپ 92 زرهی هم کنار تیپ امام حسینی ها بودند. به سفارش حاج حسین خرازی چند تا گوسفند هم قربانی کردند. آن شب عملیات شروع می شد، یک سَرِ پل را به ساحل خودمان محکم کردند، بعد آن سَرِ پل را با دو ...
حکایتهای خواندنی و جالب از بهلول
.... زبیده خاتون همان شب، در خواب، وارد باغ بزرگ و زیبایی شد. در میان باغ، قصرهایی دید که با جواهرات هفت رنگ تزئین شده بود. گلهای باغ، عطر عجیبی داشتند. زیر هر درخت چند کنیز زیبا، آماده به خدمت ایستاده بودند. یکی از کنیزها، ورقی طلایی رنگ به زبیده خاتون داد و گفت : این قباله همان بهشتی است که از بهلول خریده ای !!! وقتی زبیده از خواب بیدار شد از خوشحالی ماجرای بهشت خریدن و خوابی را که ...
خاطرات هاشمی | صحبت با رهبری درباره حرف های نامربوط تندروها پیرامون کمک به صدام
خبر فرود چند هواپیمای غیر نظامی، خواسته اند براساس مفاد قطعنامه های شورای امنیت سازمان ملل، این هواپیماها، تا آخر جنگ به عراق برنگردند. تصمیم گرفتیم به عراق از طریق جمعیت هلال احمر، کمک غذایی و دارویی کنیم. آقای مهدی کروبی، رییس مجلس شورای اسلامی، از اعلان طرح صلح منع شد؛ گفتیم کلی گویی کنند. شب با احمد آقا مهمان آقای خامنه ای بودیم. همان مسایل شورا مطرح بود. منبع: خاطرات هاشمی رفسنجانی در سال 1369 انتهای پیام ...
مقصد کارآفرینی و موفقیت تنها از جاده کنکور میسر نمی شود
سکوت کرده بود و خیره به زمین نگاه می کرد. مادر که از دخترش جوابی نشنید صحبت هایش را یک طرفه باقی نگذاشت و شروع به صحبت با منشی مطب و بیماران دیگر کرد، ابتدا به خانمی که کنارش نشسته بود رو کرد و گفت: خانم شما کنکور دادی؟ کنکور چقدر اهمیت دارد که دختر من جانش را برایش می دهد؟ گویا این سوال باعث شد تا چند نفری که در مطب پزشک نشسته بودند و حتی منشی مطب به یاد خاطرات کنکورشان بیفتند ...
تیتراژ مدرسه موش ها را یک روحانی در 8 دقیقه سرود
کردند به عروسک ساختن و رنگ آمیزی صورت هایشان. لباس هایشان را هم خود برومند دوخت و این چنین 11 قسمت اول مدرسه موش ها ضبط شد. مدرسه موش ها تعطیل نمی شود/ خاطرات یک روحانی از یک ترانه مگاهیت اساساً هم خیلی ها با مدرسه مو ش ها پایشان به کار عروسکی باز شد، مثلاً فاطمه معتمد آریا و آزاده پور مختار کارشان را با مدرسه موش ها شروع کردند. طهماسب و جبلی هم توی کار بودند. عروسک ها را همان ...
خاطرات هاشمی | گفت وگوی خصوصی با عبدالسلام جلّود
...، اطلاع داد که سفیر ژاپن گفته است، آمریکایی ها می گویند خبری رسیده که تعدادی از هواپیماهای نظامی و غیر نظامی عراق، در ایران نگهداری می شوند و یک افسر نیروی دریایی آمریکا هم در مصاحبه ای، به این موضوع اشاره کرده است؛ گفتم تکذیب کنند. آقای محمد سعیدی کیا، وزیر راه و ترابری، اطلاع داد که تعدادی هواپیمای مسافربری عراق، امروز آمده اند. خبرها، از توسعه جنگ می گویند. کار زیادی از دفترم آورده بودم که تا آخر شب انجام شد. منبع: خاطرات هاشمی رفسنجانی در سال 1369 انتهای پیام ...
همسرکشی با قاتل اجاره ای
ستاره تحقیقات را آغاز کردم که مدعی شد روز حادثه صالح از خانه خارج شده است تا به محل کارش برود، اما ساعتی بعد وقتی با محل کار همسرش تماس گرفته و متوجه شده که او به محل کارش نرفته است بیمارستان ها و کلانتری های اطراف را جستجو و موضوع گم شدن شوهرش را به پلیس و خانواده اش اطلاع داده است. چند روزی خانواده مقتول درگیر مراسم بودند، اما من تحقیقات را از همکاران و دوستان او انجام دادم و متوجه شدم ...
امام جمعه شهرستان رودسر: بازاری ها انصاف را رعایت کنند
از چند لحظه که از آن حال خارج شدم، دیدم اباعبدالله (ع) با سر مبارک و لباس زیبایی که به تن داشتند در سمت راست من و بافاصله ای اندک به روی منبر نشسته اند و به من خیره شده اند و درحالی که لبخندی نیز به لب داشتند در عالم خواب به خود نهیبی زدم و گفتم که اگر این فرصت را از دست بدهی عمرت سراسر تباه شده است. با هر مشقت و سختی که بود کشان کشان خود را به اولین پله منبر امام حسین (ع) رساندم و پله اول منبر ...