سایر منابع:
سایر خبرها
احوالپرسی از بازیگری که در حین اجرا در تئاتر شهر پا و کمرش آسیب جدی دید | 2 سال باید تحت درمان باشم
سالی است که نمی توانم کار کنم. مرکز هنرهای نمایشی هم حتی یک ریال به من که روی صحنه این حادثه برایم اتفاق افتاده و 2 فرزند دانشجو دارم و همه امور زندگی ام از تئاتر می گذرد، پرداخت نکرده است. آنچه مشخص است در این موارد و در این دست اتفاقات، سالن تئاتر و مرکز هنرهای نمایشی باید از بازیگر آسیب دیده حمایت کنند تا مشکلات تأمین هزینه درمان آن هم در این شرایط سخت اقتصادی دردی به دردهای او اضافه نکند. ضمن این که 2 سال پیش رو سال های سختی برای او خواهند بود که باید با تأمین مخارج زندگی کمی از این دشواری را کم کرد. ...
پدر شهید: شاید مجبور شوم در پارک چادر بزنم!
سرطان خونی را شفا داده. گفتم این هم می خواهد هندوانه زیر بغل ما بگذارد! من هم چیزی نگفتم و جوابش را ندادم. بعدا کمی فکر کردم و گفتم به او بگویم خانه اش را هم بلدی کجاست؟ می شناسیش؟ اگر بلد بود می خواهم که من را ببرد آنجا. رفتم و بهش گفتم شما نشانی آن نفر را بلدی؟ گفت آره. گفتم من را هم می بری؟ گفت بله حاج آقا می برمت. گفتم پس برویم. بعد از مراسم یک جعبه شیرینی گرفتیم و رفتیم خانه شان ...
پدر شهیدمدافع حرم: شاید مجبور شوم در پارک چادر بزنم!
رفتیم خانه شان. وقتی ما را دیدند خیلی ذوق کردند. گفت این پسر من که سرطان خون داشت، پسرت به من برگردانده و الان خوب شده و شفا گرفته. گفت من پسر شما را واسطه قرار دادم تا برای من دعا کند. دو ماه با این کتاب پسرک فلافل فروش اشک ریخته ام و با پسرت صحبت کرده ام. گفتم که آقا من چنین مشکلی دارم و شفای پسرم را از خدا می خواهم. تو واسطه شو. تو که عاشق حضرت زهرا هستی و می خواهی انتقام سیلی اش را بگیری به همان ...
یادداشت بهمن کیارستمی در حمایت از هدی رستمی با خاطره ای از پدرش
داره این حکایت رو با ترسیم شکل مصادره به مطلوب کنم. وقتی خانه دوست کجاست رو در آمریکا نشون می دادن جمعی جلوی سینما ایستاده بودن و علیه رژیم آخوندی و پروپاگاندیست هاش شعار می دادن. یکی از معترضانِ پلاکارد به دست هم پرویز صیاد بوده و پلاکاردش که روش نوشته بوده کیارستمی فیلمساز حکومتی ست رو بالا پایین می برده. کیارستمی هم رفته جلو و بعد از چاق سلامتی گفته پرویز جان این پلاکارد رو بده من همین جا برات نگه می دارم تو برو توی سالن فیلم رو تماشا کن. انتهای پیام ...
قصاص برای مردی که ادعا می کند همسرش را به شوخی کشت
.... سراغش رفتم و او را تکان دادم که فهمیدم مرده است. نمی دانم چه بلایی سرش آمده برای همین از پلیس درخواست کمک دارم. بعد از این تماس، ماموران به خانه مرد رفتند و با جسد سوسن 32 ساله روبه رو شدند که در اتاق خواب روی زمین افتاده بود. با انتقال جسد به پزشکی قانونی شوهر آن زن بار دیگر مورد تحقیق قرار گرفت و مدعی شد همسرش سابقه بیماری داشته و احتمالاً به همین خاطر فوت کرده است. تحقیقات در این ...
◄ سه روش جدید زورگیری/ قانون چه می گوید؟
پراید که نگاه کردم چهار جوان را مشاهده کردم. شک کردم که نکند این افراد از دوستان شخص لگد پران بوده اند. پس توقف نکرده و با سرعت تمام به سمت تهران آمدم و قضیه را با پلیس 110 نیز مطرح کردم و مکان حادثه را به آنها خبر دادم. پس از اتمام قضیه و مشورت با دوستانم درباره حادثه مذکور متوجه شدم که این روش در واقع یک شیوه راهزنی جدید در جاده های بین شهری است.. بنابراین از همه کسانی که این پیام را ...
نهادهای غیرمرتبط در تئاتر دخالت نکنند
مواقع خانه تئاتر چقدر در بازگشت نمایش به صحنه تاثیر دارد؟ بی تاثیر نیست. هیات مدیره ی خانه تئاتر، انجمن ها و کانون های وابسته به آن در مواقع لزوم با صدور بیاینه واکنش نشان داده اند. خانه تئاتر همان قدر که منتقد اقدامات نامناسب مسئولان تئاتر است، در جاهایی که آن ها حرکت درست انجام می دهند، مدافع، پشتیبان و در کنار آنان است. به نظر شما افزایش قیمت بلیت نمایش ها در تعداد مخاطبان ...
خبرنگار دو شغله / روایت یک مادر خبرنگار
دست دادم. با این توضیح که همه مادرها در دوران این مرخصی بعد از گذراندن بحران ابتدای زایمان، مهمانی می روند و مسافرت می روند و فضاهای تفریحی این طور را برای خود مهیا می کنند. من به دلیل وجود کرونا از اغلب این ها محروم بودم. نه مسافرت و نه مهمانی. بعد از دوران مرخصی زایمان هم، شروع کارم همزمان بود با قوانین دورکاری. از این لحاظ برای من خوب بود که من با دورکاری به کار برگشتم. اگر از عادت های ...
نامه ای برای سیدحسن
... گفت: باشه، برو زمین صاف صاف بود؛ مثل کف دست. هیچ جان پناهی غیر از بوته های کوتاه نبود. زیگزاگی و خمیده خودم را به کرمانی رساندم . دست انداختم پشت یقه اش و همین طور که نیم خیز بودم، او را عقب کشیدم. دست راستم هم تفنگ بود. عقب عقب می رفتم و تیراندازی می کردم. به هر زوری بود کرمانی را برگرداندم. ممد با آن کلاش روسی اش خوب توانسته بود تأمینم کند. ممد و من و تو، رفیق های جون جونی بودیم. همه هم این را می دانستند. با ممد قبل از جبهه رفیق بودیم. اما تو را بار اول کجا دیدم؟ هان!.... یادم افتاد! ...
آقا بهرام رابط بین کتابخانه های عمومی با مردم
سالگی و با خواندن قرآن آغاز شد. این معجزه الهی من را شیفته خود کرد، پس از آن به خواندن گلستان سعدی در مکتب خانه آن زمان روی آوردم و سپس در مدرسه که همیشه از شاگردان ممتاز بودم با کتاب خو گرفتم تا امروز. در حال حاضر هم سعی می کنم هر ماه دو جلد کتاب را بخوانم و البته همانطور که گفتم خلاصه کتاب ها را نیز از افراد طلب می کردم. انس با نماز به برکت کتاب قربانیان به ارتباط مداوم با ...
پسرانم با شهادت شان، آبروی من را در دنیا و آخرت حفظ کردند
؛ ابتدا محمدرضا وارد جبهه شد و سپس محمودرضا. در شهادت شان هم کوچک تری و بزرگ تری را رعایت کردند. بچه ها قبل از این که به منطقه اعزام شوند و یا بعد از مرخصی، عادت داشتند ابتدا به دیدن پدربزرگ و مادربزرگشان می رفتند، سپس به خانه می آمدند. یادم می آید که 17 بهمن 64 برای مرخصی آمده بودند اهواز و این آخرین باری بود که محمدرضا برای مرخصی آمد. هنگام رفتن با صدای بلند گفت: مادر من دارم می روم . یک ...
روایت گویی های دور از حسن غفوری فرد: خاطره گویی یا امید به بازگشت سیاسی!
شعار سال: حسن غفوری فرد سیاست مدار ایرانی که دارای مدرک دکترای فیزیک ذرات هسته ای از دانشگاه کانزاس ایالات متحده آمریکا است که سابقه 2 سال ریاست در کمیته ملی المپیک طی سال های 63 تا 65 و ریاست سازمان تربیت بدنی طی سال های 68 تا 72 را در کارنامه دارد. وی در طول این گفتگو از اختلاف با میرحسین موسوی در طول دوران ریاست کمیته ملی المپیک و روابط حسنه با مرحوم هاشمی رفسنجانی در مدت ریاست سازمان تربیت بدنی گفت. وی همچنین به ملاقاتش با فیدل کاسترو رهبر انقلاب کوبا و حضور محمدعلی کلی و سامارانش در ایران اشاره کرد. پیشنهاد نجومی عربستان به علی پروین و تقاضای هاشمی رفسنجانی از سرمربی آن زمان تیم ملی فوتبال ایران تنها بخش کوتاهی از دیگر مواردی بود که در این گفتگو مطرح شد. به طور کلی اطلاعات بسیار کمی در مورد زندگی شخصی شما و فعالیت هایتان در حوزه ورزش وجود دارد، در مورد خود و خانواده تان بگویید. بنده فرزند سوم یک خانواده شش نفره و اولین نفری بودم که به دانشگاه رفتم. زمانی که موفق شدم به ژاپن بروم یا در در آمریکا حضور پیدا کنم همزمان کار و تدریس می کردم. خانوا ...
نویسنده جوان برای نوشتن داستان از هفت دولت آزاد است/ دینامیت ، طلا و مس یا پارادیس تصویر درستی از زندگی ...
هدیه می دادم به تمام نوجوانانی که به خاطر دیدن مستند عرفا و علما و رفتن به راهیان نور تصمیم گرفته اند طلبه شوند. امیدوارم این کتاب انتظارات نامربوطی را که از حوزه علمیه در ذهن دارند کمی تلطیف کند و نگاه واقع بینانه تری از طلبگی به آنها بدهد. باتوجه به دنیای امروز که از هر سو به مذهب حمله می شود و حضور آن در آثار سینمایی و ادبی کمرنگ شده است، چرا و چه طور شد که شما تصمیم گرفتید به سراغ ...
روزی که دشمن مغلوب شهامت نوجوانان رزمنده شد
زمان جنگ رزمنده بودم. به محض اینکه متوجه شد من یک رزمنده بودم بسیار خوشحال شد و گفت کسی که برای کشورش جنگیده و در مقابل دشمن ایستاده است یک قهرمان است. گفت: خیلی برای قهرمانان ارزش قائل است و به احترام، در مقابل من تعظیم کرد. بعد گفت شما در کشورتان چطور از قهرمانان تجلیل می کنید؟ با اینکه می دانستم منظورش چیست؛ اما گفتم به قهرمانان ورزشی مدال می دهند و از آنها تجلیل می کنند. گفت منظورم ...
از قتل خونین با ضربات چاقو تا بریدن گلوی همسر
رحیم سر صحبت را باز کرد و گفت حق ندارد این طور از خانه بیرون بیاید. دخترعمویم شروع به داد و فریاد کرد که به شما ربطی ندارد. من و رحیم وقتی حرف های او را شنیدیم، عصبانی شدیم. این شد که من دست های او را گرفتم و رحیم چند ضربه با چاقو به سینه اش زد. بعد از قتل من و رحیم به افغانستان رفتیم. در آنجا به خاطر قتلی که مرتکب شده بودیم، دستگیر و محاکمه شدیم. در قانون افغانستان مجازات قتل اعدام نیست ...
جنجال پولی در مجمع عمومی فدراسیون کشتی/ درگیری پولادگر و دبیر
! محمد بنا 12 نفر را برد قزاقستان بعد شما گفتید 2 مربی برود. من حتما به حرف شما گوش نمی دهم و یک مربی اضافه فرستادم. من ماساژور نتوانستم ببرم. من مقصرم. به شما گفتم من آتش به اختیارم. سیستم تکواندو و کاراته نمی دانم چطور است اما سیستم کشتی لاکتیک است و باید ماساژور باشد. من چطور باید در شورای برون مرزی که یک کدامشان شورت ورزشی هم نپوشیده این حرف ها را بگویم؟ بخدا اگر من نبودم بنا سوریان و درستکار تا ...
نه وعده ساخت4میلیون مسکن محقق می شود، نه تولید 3میلیون خودرو
شان به اهداف از پیش تعیین شده رسیدند یا نرسیدند همه نسبی است و اینکه اگر برگردیم به انتخابات حتما به ایشان رای می دادم یا خیر باید ببینیم اگر برگردیم به انتخابات چه کسانی ثبت نام می کنند. چه کسانی از فیلتر شورای نگهبان رد می شوند و چه کسانی حذف می شوند. در آن صحنه تصمیم می گیریم به چه کسی رای بدهیم. اگر همان صحنه ای که در انتخابات گذاشته داشتیم تکرار شود طبیعی است که من به آقای رییسی رای می دهم. ...
دعوای دزدها با هم چگونه هشت میلیارد را زنده کرد!
بار سرنخی را پیش روی مأموران قرار داد. وی گفت: پشت پرده ماجرای سرقت، یکی از بستگان نزدیکم است. زن جوان ادامه داد: پس از آنکه اموالم را از داخل صندوق بانک برداشته و به خانه ام انتقال دادم، در یک مهمانی خانوادگی این مسئله را بازگو کردم. آن شب بهمن که یکی از بستگانم است از من پرسید که طلاها را درکجا نگهداری می کنی و من گفتم داخل فریزر، یخچال و کمد. همه اقوام از اینکه ...
درگیری لفظی دبیر و پولادگر در مجمع کشتی/ معاون وزیر از جلسه قهر کرد و رفت
. بعد می گویند لاکچری خرج می کنی. کدام لاکچری؟ اینکه برای کشتی بهترین امکانات را مهیا کردم لاکچری است؟ حسن یزدانی سرمایه ملی ماست باید از این بچه ها به بهترین شکل محافظت کنیم. هفته پیش در مازندران پیش فرمانده سپاه رفتم و 8 باشگاه کشتی گرفتم. وقتی کار خوب انجام می شود در کشور بسط پیدا می کند. آقای پولادگر در جلسه گفت شما به همچین آشپزخانه ای نیاز ندارید اما ما بیزینس پلن داریم و می توانیم از آن درآمد ...
سعید مطلبی: کاش یک زنجیر را برای خودمان و برای روز مبادا نگه داریم
خودت و برای روز مبادا نگه می داشتی . اواخر سال 1354 است . صحنه ای از سریال سلطان صاحبقران، نوشته و ساخته علی حاتمی . *** پرده اول وقتی چشمم به فردین افتاد، فهمیدم اوضاع از آنچه که می اندیشیدم خراب تر است . ایستادم تا یک مشتری را راه بیاندازد . بعد مغازه را سپرد به عباس . از در آمدیم بیرون . داخل خیابان ونک، آرام و بی صدا راه افتاد . باید به همه سلام ...
اسماعیل حاج رحیمی پور در طرفداری: آلن راجرز را کلافه کرده بودم؛ در رختکن خجالت می کشیدم لباس عوض کنم!
شروع کردم دفاع چپ بازی کردن بعد دیدم در تمرینات نمی شود چون زنده یاد شاهرخی و رضا وطنخواه آنجا بودند اصلا شانسی برای من نبود در آن پست. خودم گفتم دفاع راست بازی می کنم دیدم آنجا بدتر شد، ابراهیم آشتیانی بود ولی ادامه دادم و ناامید نشدم. انقدر خوب بودم در تمرینات که نمی توانست مرا بیرون بگذارد دیگر کلافه شده بود آلن راجرز. در تمرینات دو، استقامت، چک اند ترن، در همه اینها من اول می شدم وقتی می خواستند ...
بازیگر محبوب آقازاده: در پایین شهر مشهد به دنیا آمدم...
قدر روان هستند، مشخص است که پشت صحنه خوبی هم داشته اند. دقیقاً. اصلاً این یک قانون نانوشته است که اگر پشت صحنه خوب باشد، به مخاطب منتقل می شود. من دیگر بعد از شادروان به این اعتقاد پیدا کرده ام. چون کارهای دیگر را در سینما دیده ایم. من فکر می کنم 90 درصد کارهایی که دیده نمی شوند و مخاطب با آن ها ارتباط برقرار نمی کند، به خاطر پشت صحنه شان است. حسین نمازی از همان اول تکلیف ما را مشخص کرد ...
تصاویر | متفاوت ترین دوچرخه سوار تهرانی کیست؟ | هدایای جالب این سایکل توریست به ایرانی ها و خارجی ها
. سراغ آنها رفتم و به هرکدام یک کتاب قصه هدیه دادم. به سن و سال شان می خورد دانش آموز باشند اما شرایط سخت زندگی آنها را از تحصیل جدا کرده بود. سواد نداشتند و من شروع کردم برای شان قصه بخوانم. کتاب که تمام شد یکی از آنها گفت از سال به بعد هرجور شده به مدرسه می روم. چون دوست دارم باسواد شوم و کتاب بخوانم. وقتی دوباره سوار دوچرخه شدم تا به دل جاده بزنم با خودم گفتم اینکه فقط یک کودک به تحصیل علاقه مند ...
حکایت های ملانصرالدین با داستان های کوتاه
.... ملا آن مرد را به خوبی میشناخت. و میدانست برای وصول پولی که از ملا میخواهد آمده. ملا فورا زنش را خواسته و در گوش او چیز هایی گفت و آن وقت منتظر مرد طلبکار باقی ماندند. چند دقیقه ای بعد در خانه به صدا در آمد و زن ملا بلافاصله آنرا گشود و به مرد طلبکار که در پشت دروازه ایستاده بود گفت : آقا من نمیدانم که شما چند سال است برای طلب خود به اینجا میآیید ولی اطمینان داشته باشید ما مال مردم خوار نیستیم ...
روایت نقاشی که 3 بار شهید شد!
؟ دوباره به جبهه می رود و همرزمانش را می بیند، همسنگرش چقدر امروز نورانی شده است، به فکرش می افتد که تصویر صورت او را هم نقاشی کند، این کار را می کند و یک هفته بعد همان رزمنده شهید می شود و ... قربانعلی بار دیگر به خانه برمی گردد، تصمیم دارد امروز نقاشی خودش را تمام کند، چون سه روز دیگر عازم جبهه است، نقاشی را دور از چشم اهالی خانه زیر رختخواب ها پنهان می کند و عازم نبرد با ...
محمود استادمحمد یک دروغ تاریخی را فروریخت/ فرهاد عاشق شیرین نبود!
. شادمانه دوستش دارم. بعد از نوشتنش از آن نگریختم، انکارش نکردم، گم و گورش نکردم؛ وقت و بی وقت در تنهایی هایم آن را می خوانم، با صدای بلند، کودکانه، از زبان فرهاد پیکرتراش می خوانم: قاصدک دشت نقره فام / این بود جواب اون سلام ؛... و فکر می کنم اگر نظامی گنجوی در منظومه خسرو و شیرین، در آن متن سفارشی سراسر مداهنه به سلام تنها هنرمند قصه هایمان جوابی بایسته داده بود، هزار سال بعد از نظامی، اخوان ثالث ...
جلوه ای از اخلاص شهدایی در عملیات بیت المقدس
، از خانه و زندگی آواره شده ایم و خانواده ام در یک شهر دیگر مانده اند، من هم آمده ام به رزمنده ها کمک کنم. با حسرت عجیبی گفت: برادر شما که پاسدار هستی، به نظرت راست می گویند که خرمشهر آزاد می شود؟ من هم با اطمینان گفتم: حتما آزاد می شود. هیچ وقت حسرت عمیق این نوجوان را نمی توانم فراموش کنم. اگر کسی در آن فضا نبوده باشد، نمی تواند آن روز ها را درک کند. همه در حسرت و آرزوی آزادی خرمشهر بودند ...
شهیدی که سر و تن را به پیشگاه خدا احسان کرد و کربلایی شد
گو که می رسیم از پدر شهید که تا به الان میلی به حرف زدن نشان نداده است می خواهم از خاطرات دفاع مقدس بگوید و او در پاسخ می گوید؛ من تمام هشت سال دفاع مقدس در جبهه بودم که از انتقال رزمنده ها به جبهه تا انتقال مجروحین به شهرهای مختلف کمک می کردیم و در این مسیر صحنه های دردناکی از مشاهده مجروحین تا بمباران هواپیماهای دشمن را تجربه کردیم و این رفت و آمدها باعث شده بود که مسئولیت سه دختر و یک پسرمن به ...
معرفی تعدادی از شهدای مدافع سلامت
است و من در خانه استراحت می کنم، یک مریض بدحال روی تخت بیمارستان بخوابد. اگر حالم بد شد آن وقت به شما می گویم که مرا به بیمارستان ببرید. دکتر مظفر ربیعی که شهید شد همه مردم شهرش عزادار شدند. فرزند شهید مدافع سلامت احمد داستانی *شکوه رفتن حتی تصور آنچه بر بسیاری از فرزندان مدافعان سلامت گذشته برای ما سخت است چه برسد به تجربه اش. مرور آخرین روزهای زندگی شهید احمد ...
بودن یا نبودن، مسئله این نیست؟! | گفت وگو با ایرج راد و سعید امیرسلیمانی درباره در گوش سالمم زمزمه کن
گفتم کار تمرین شده بود و روخوانی کرده بودیم و در باره گذشته و مسائل این شخصیت ها و تحلیل متن صحبت کرده بودیم. من ذهنیت نسبتا دقیقی از آنچه جعفر والی می خواست روی صحنه بیاورد داشتم و دوست داشتم آن را اجرا کنم. روز تولد آقای والی و درگذشت او یک ماه با هم فاصله دارد. نگاهم این بود که اجرا در روز فوت او در آذر ماه شروع شود و تا یک ماه بعد در روز تولدش در دی ماه تمام شود. ولی این فرصت به وجود نیامد. تا ...