حافظ و عاشورا *دکتر عبدالحسین زرین کوب
سایر منابع:
سایر خبرها
حافظِ سایه و یک خاطره
جمله دکتر اصغر دادبه که ممکن است حافظ تصحیح نکرده باشند اما از حافظ شناسان برجسته ما هستند. در آنجا یک جمله باعث اشتباه شد و اینکه کار بالا گرفت سر یک کلمه بود. من گفته بودم من این حواشی مربوط به سایه را خوب متوجه نمی شوم و چون از رفتگان هم یاد می کردم، خبرنگاری گویا مربوط به سایه را مرحوم سایه شنیده بود و در مطلبش آورده بود و حتی تلویزیون هم آن شب گفته بود شادروان سایه ! و شهر پر شده بود. ...
وداع با خالق ارغوان
اساتیدی همچون استاد شفیعی کدکنی، زنده یاد فریدون مشیری، محمود دولت آبادی و زنده یاد ابتهاج هم شرکت می کردند. یکی از آن سال ها، تصحیحی از دیوان حافظ را با همراهی هاشم جاوید که او هم چند سالی است زندگی را بدرود گفته به آن مراسم یابود برده بودم. نسخه ای به استاد ابتهاج تقدیم کردم، گلایه کرد: فلانی مگر تو نگفتی که تصحیح من حسن ختام است؟ پس این چه کاری است؟ در پاسخ گفتم: نه، بحث تصحیح من و زنده یاد ...
ابتهاج قله نشین غزل معاصر بود
اسماعیل آذر با بیان تسلیت به همه دوستدارن شعر و فرهنگ به دلیل رحلت هوشنگ ابتهاج ، به خبرنگار ایران اکونومیست گفت: ابتهاج در طول عمر خوب خود توانست بهتر از آنچه هر کسی فکر می کرد، بدرخشد و قله نشین غزل معاصر باشد. غزل ابتهاج چند ویژگی دارد که اگر این ویژگی ها را جمع کنیم به غزل او می رسیم. غزل او شعری است ساده و بی تکلف که در آن افراط و تفریط نیست. اگرچه ابتهاج از پیروان راستین حافظ و سعدی است ...
باباچاهی: موسیقی به داد شعرهای ابتهاج رسید
هوشنگ ابتهاج یا سایه را در سال های اول دبیرستان در بوشهر شنیدم. در همین سال ها بود که با کتاب های هوشنگ ابتهاج آشنا شدم. یک روز منوچهر آتشی، دبیر ادبیات مان سر کلاس که آمد، کتاب سیاه مشق سایه را در دست داشت که توجه مرا جلب کرد. من تا ان وقت شعرهای ابتهاج را در مطبوعات خوانده بودم. به آتشی گفتم کتاب را به من بدهید و من فردا آن را به شما تحویل می دهم (می دانستم آتشی آن قدرها در این مورد دست و دلباز نیست ...
سایه به نور پیوست
آن نیز خبر رسید که حالش رو به بهبود است و از بیمارستان مرخص شده و به خانه برگشته است اما این بهبودی زیاد دوام نیاورد و شاعر نازنین سرزمینمان غزل خداحافظی را خواند و برای همیشه جمع خاکیان را ترک گفت و به افلاکیان پیوست. سایه در روز یکشنبه 6 اسفند 1306 شمسی در رشت متولد شد. پدرش ...
وقتی رهبر انقلاب، ابتهاج را غافلگیر کرد!
دفترهایی که برایشان آمده است، یک دفتر شعر قدیمی مربوط به سال 1325 وجود دارد. ایشان تشخیص می دهند که این شعرها شعر آقای ابتهاج است. به دفتر خود مأموریت می دهند بروند خدمت آقای ابتهاج و دفتر را تقدیم کنند. آنها هم وقت می گیرند و سلام آیت الله خامنه ای را همراه با آن شعر تقدیم می کنند. حداد عادل افزود: آقای سایه گفتند که من دو دفتر شعر گم کرده بودم؛ این یکی از آن دو دفتر است. این نشان می دهد که شعر تا ...
ستاره سادات قطبی سومین فرزندش را به دنیا آورد + بیوگرافی همسر شهرام شکیبا
چهره های فعال در اینستاگرام است که هواداران زیادی دارد. ستاره قطبی چندی پیش با انتشار پستی از بارداری اش خبر داد و نوشت: سلام به روی ماهتون بنده های خوب خدا . بلاخره موفق شدم براتون پست بگذارم و بگم نور دیده و هدیه ی حضرت عباس علیه السلام چیه . اول بگم که ایشون خیلی ناز داشتند و مشخص نمیکردند که چی هستند. یکی درمیون میگفتند پسره /دختره . این عکس رو هم اسفند ماه شب تولد امام ...
سایه، کاخ غزل را با دردهای جامعه رنگ آمیزی کرد
آذر همچنین با تاکید بر درستی ادعای سایه که من چیزی را به خودم نبستم یا ادا درنیاوردم هرچه گفتم خودم بودم به یک غزل زیبا از سایه اشاره کرد و گفت: می روی اما گریز چشم وحشی رنگ تو راز این اندوه بی آرام نتواند نهفت می روی خاموش و می پیچد به گوش خسته ام آنچه با من لرزش لب های بی تاب تو گفت چیست ای دلدار این اندوه بی آرام چیست کز نگاهت می تراود نازدار و شرمگین؟ ...
ماجرای کدورت بین ابتهاج و شهریار چه بود؟/ روایت سایه از شعری که شهریار برای او سرود
بلند کرد و به من گفت: تو چرا هر روز می آیی اینجا؟ (هنوز هم پس از سال ها تلخی و سنگینی این پرسش شهریار از حالت چهره و لحن سایه تشخیص دادنی است) اگه جز شهریار هر کس دیگه ای بود من پا می شدم و درو به در می زدم و می رفتم... آخه من جایی نمی رم که کسی به من بگه چرا هر روز می آیی اینجا. من با تعجب نگاش می کردم... شروع کرد به داد و بیداد و گفت که: من مالک نیستم که تورو مباشرم کنم، من وزیر نیستم که تورو ...
یادداشت سید حسن خمینی به یاد هوشنگ ابتهاج: زبان شعرش سعدی گونه بود
به گزارش جماران؛ حجت الاسلام و المسلمین سید حسن خمینی در صفحه اینستاگرام خود نوشت: نوجوان بودم که اولین بار نام سایه به گوشم خورد. وقتی غزل جاودانه ی نشود فاش کسی آنچه میان من و توست را خواندم و مبهوت مضمون و ساختار عالی آن شدم و فهمیدم که شاعر آن، ه. الف.سایه است. هیچگاه او را نزدیک ندیدم، ولی احساس می کنم او را می شناسم. شاید این حس بیش از هر چیز مرهون کتاب بی نظیر پیر ...
هوشنگ ابتهاج به روایت شجریان، لطفی، ناظری، بهبهانی و شفیعی کدکنی + آلبوم تصاویر
، یک ، دو بعد از نصف شب گاهی هم اگه صبا بود بیشتر می نشستم. بعد پا شدم گفتم شهریار برم دیگه. شهریار یه نگاهی (سایه تمنای نگاه شهریار را نشان می دهد) به من کرد و پا شد و من هم راه افتادم. شهریار وقتی دید من راه افتادم سمت در، دنبال من اومد و گفت: می دونم که می ری و دیگه نمی آی... من هیچی نگفتم. حتی برنگشتم نگاش کنم. از در که رفتم بیرون تازه گریه ام شروع شد، اون گریه ای که دلم می خواست ...
تیپ و استایل چادری خواهر بهرام رادان | عکس محجبه و چادری ازخواهر بهرام رادان همه را شکه کرد
داد شهرت این فیلم خیلی من را اذیت کرد و من طراحی را انتخاب کردم و تا سالها از دوربین فراری بودم تا اینکه با فیلم آینه های روبرو به صورت جدی باز هم وارد دنیای بازیگری شدم. شهرت خیلی خوب است اما محدودیت هایی را هم ایجاد میکند و من چون فعالیت های دیگری هم در کنار بازیگری داشتم به خودم گفتم که حواست باشد درگیر نشوی اما من عاشق بازیگری ام و به نظرم هرچه بیشتر میگذرد برایم جذاب تر میشود. ...
روایت یک شام غریبانه ی غریبانه
از اولین شب محرم تا الان، لباس مشکی پوشیده و پای ثابت هیاتت بوده، خودت کمک کن تا هرچی زودتر حالش روبه راه بشه. -با صدای کلیدی که در قفل درب پیچید، اشک هایم را پاک کردم تا مبادا دخترم که از روضه خانه همسایه برمی گشت، بی تابی ام را ببیند هرچند که او باهوش تر از این حرفاست. همین که از راه رسید، صورتم را بوسید و باشوق شروع به تعریف از روضه کرد. راستی مامان، دوستم تو روضه گفت امشب تو ...
ببینید | نوحه خوانی مداح 90ساله | رضاخان هم نتوانست چراغ این هیئت را خاموش کند
دوغ درست می کرد. موقع شام دوغ را در پیاله می ریخت و به عزاداران می داد. من در این هیئت بزرگ شدم. بچه که بودم بیرق کوچکی به دست می گرفتم و جلو هیئت راه می رفتم. 17 و 18 سالم که شد به پدر همین ماشاالله خان که هیئت دار بود و حاج محمدباقر نام داشت، گفتم می خواهم بروم زیر علم. گفت برایت سنگین است. گفتم کمک کنید تا بلندش کنم. رفتم زیر علم و بلندش کردم. عاشق هیئت و عزاداری بودم. یک شب خواب دیدم از در این ...
هوشنگ ابتهاج (سایه) درگذشت / داستان پیش بینی قدیمی زمان مرگ سایه چه بود؟
گذاری وجود درخت ارغوان معروفی در حیاط این خانه است که سایه شعر معروف ارغوان خود را برای آن درخت گفته است. ارغوان از شعرهای مشهور سایه بود از مهم ترین آثار هوشنگ ابتهاج تصحیح او از غزل های حافظ است که با عنوان حافظ به سعی سایه نخستین بار در 1372 شمسی توسط نشر کارنامه به چاپ رسید و بار دیگر با تجدیدنظر و تصحیحات تازه منتشر شد. سایه سال های زیادی را صرف پژوهش و حافظ شناسی کرده که ...
بهروز غریب پور: صورت هنر ما از سیلی سرخ است
کودکان و نوجوانان، نمایش سایه ای عاشورا است. که آنجا اتفاق افتاد؟ نه. همه این ها می ترسیدند. می گفتند آقا عروسک، سایه ای...؟ امکان پذیر نیست. من می گفتم اشتباه می کنید، اجازه دهید من کارم را انجام دهم، اصلا اپرای ملی به وجود خواهد آمد. همه آن آقایان با قضیه مخالفت داشتند و متوجه نبودند که موسیقی و زبان ما نیازمند اپرای خاص خودمان است. تا دهه 80 که در نهایت ممکن شد ...
میوه فروش طواف محله آذری بانی هیئت شد | بیوک میرزایی: هیئت حضرت علی اکبر(ع) صفای خاصی دارد
شهرها و محله های دور و نزدیک به هیئت می آیند تا با حال وهوای روزهای پرصفای گذشته این روزها را بگذرانند. بیوک میرزایی و حسین فرکی از جمله این افراد هستند. بازیگر قدیمی کشورمان تعریف می کند : وقتی بچه بودم، تا ماه محرم از راه می رسید، هر شب پدرم دستم را می گرفت و همراه خودش به مجالس عزاداری سیدالشهدا (ع) می برد. این مجالس در محله آذری صفای خاصی داشت که هنوز هم در بسیاری از هیئات حفظ شده است ...
نقشه پدر و پسر برای مادر خانواده؛ وقتی که شوهر با زنان معتاد رابطه صمیمی دارد!
معروف زندگی ام روی ریل افتاد. در این سال ها و در حالی که صاحب دو فرزند شده بودیم من به یک معتاد حرفه ای تبدیل شدم. اگرچه اعظم نیز در خانه لوازم تزیینی درست می کرد و کمک خرج خانه بود اما از هشت سال قبل اختلافات ما شروع شد و شدت گرفت چرا که من فقط به فکر تهیه مواد مخدر بودم و از خانواده ام غفلت کردم. اختلافات ما به حدی رسید که چندین بار تا مرز طلاق پیش رفتیم اما باز هم با میانجی گری بزرگ ترها به زندگی ...
مداحی که 15 سال، هر شب جمعه کربلاست
داخل حرم به ما حمله کنند و من متوجه شدم که این ها می خواهند من را بیرون از حرم بگیرند! آن زمان وزن من سبک بود، 50، 60 کیلو بودم، الان وزن من سنگین شده و من را در کربلا با ویلچر می بینند، بچه های قم برای من یک تونل درست کردند و تند تند من را از آن ها دور کردند! در آن سفر در کربلا روضه گرفتم که باز در حرم امام حسین(ع) من را زدند، اما خیلی فضا و حال قشنگی داشتیم. در آن سفر قبل از نماز صبح، به ...
تفال به حافظ 18 مرداد ماه 1401
فال گرفتن از آثار ادبی، از باور های کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان می بردند بهره ای از کلام حق دارند رجوع می شد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است. پیش از اینت بیش از این اندیشه عشاق بود مهرورزی تو با ما شهره آفاق بود یاد باد آن صحبت شب ها که با نوشین لبان بحث سرّ عشق و ذکر ...
فال حافظ امروز / 18 مرداد ماه با تفسیر دقیق + فیلم
...> خاک می بوسم و عذر قدمش می خواهم من نه آنم که ز جور تو بنالم حاشا بنده معتقد و چاکر دولتخواهم تعبیر فال حافظ: فال حافظ امروز شما می گوید انسان فداکاری هستید و در زندگی در حق بسیاری از خودگذشتگی نشان داده اید، با این که خوبی ها را با بدی جواب داده اند اما شما به راهی که در پیش گرفته اید اعتقاد دارید. گاهی در مورد آینده نگرانی. نگرانی تو بی مورد است، زیرا خدا تو را در همه حال یاری خواهد کرد. کدخبر: 812340 1401/05/18 04:30: ...
تلاوت قرآن در عزاداری آن را پسند امام زمان (عج) می کند + فیلم
و روضه خوان نگاه و لطف خاصی خواهند داشت. کد ویدیو دانلود فیلم اصلی ایکنا – جناب استاد مهکام، روضه خوانی را از کجا شروع کردید؟ زمانی که در مراغه حضور داشتم و محصل بودم شبیه خوانی و تعزیه را شروع کردم. از آن موقع اساتید تشویقم کردند تا این کار را ادامه دهم و به لطف الهی همینگونه شد،. البته این کار را بر روی دستگاه های موسیقی که غنا نداشت انجام دادم ...
تنیدن تار و پود عشق در حرم اهل بیت (ع)
حسین (ع) منتظر شدم تا همسرم بیاید. وقتی رسید گفتم خانم جان! برنج خیس کرده دارید؟ همان روز هم قرار بود دو میهمان از بناب برایمان بیاید. گفت بله، گفتم زیاد می خواهم نه برای دو نفر! رو به من کرد و گفت مهدی شهید شد؟ نگاهش کردم نمی دانستم چه باید بگویم، انگار خودش جوابش را گرفت و گفت اشکال ندارد. آماده شدم به معراج بروم. به مادر مهدی گفتم پیراهن مشکی من را بدهید، می خواهم به ...
شُکر و شِکایت همزمان حافظ از کیست؟
جالب تر اینکه در این خاطره به طور مضمر و پوشیده مقایسه ای شده بین فهم ادبی دکتر زرین کوب با آن همه سبقه علمی درخشانشان با این پیرمرد عزیز قصّه ما (حمل بر بی ادبی و جسارت به کسوت و سن و سال نشود که به قول سعدی بزرگی به عقل است نه به سال) و درک و استنباط این پیرمرد نازنین را فراتر از دکتر زرین کوب بیان داشته است که خود این بسیار جای بحث دارد. اگرچه از دیر باز تفال خواجه جایگاه خاصی در بین مردم داشته و دارد و قصدی برای پرداختن به این مقوله و ایرادهای دیگر این حکایت ساختگی نداریم اما آیا واقعا مقصود حافظ از این غزل چیست؟ اکنون ادامه مطلب به قلم این دبیر ادبیات که در اختیار ایسنا گذاشته ...
دمی با او
بلند شدم و قرآن را از کتابخانه چوبی برداشتم و آن را بوسیدم.کوله پشتی را برداشتم و به طرف در آپارتمان رفتم. توی دلم غوغا بود. سرتاپای برادر را نگاه کردم، هیچ وقت این قدر خوشحال ندیده بودمش. دقیق تر شدم، به خیالم چهره اش زیبا تر شده بود. هر چه که بود من و مادر را شیفته خودش می کرد. پنجمین باری بود که به سوریه می رفت. اولین بار 15 آبان ماه سال 1394 رفته بود. پیش خودم گفتم: نکنه این آخرین بار باشه؟ ...
یادواره 13 شهید عصر عاشورا شهرستان جهرم برگزار شد
. هر کس برای خودش خلوتی داشت. بعضیها زیر لب روضه می خواندند، بعضی در فکر و برخی دیگر چیزی می نوشتند . شب فرا رسید کمی خسته شده بودم از آقای نظری که کمک من بود خواستم تا او رانندگی کند و من ساعتی استراحت کنم، زمانی که اتوبوس برای اقامه نماز صبح ایستاد از خواب بیدار شدم . بعد از خواندن نماز صبح من پشت فرمان نشستم. باید کمی عجله می کردیم تا ساعت 4 عصر خودمان را به مهاباد برسانیم ...
محرم سال 1289 به روایت ناصرالدین شاه
فراش ها امسال فارسی می خواندند، نوحه را، تازگی داشت. روز 3 [محرم] بود، در تکیه مخصوص نشسته بودم، روضه می خواندند، بوی سوخته شنیدم، هی به محمد علی خان و غیره گفتم بوی سوخته می آید، گفتند خیر چیزی نیست، در تکیه از این بوها بسیار است، آخر اصرار کردم، رفتند بالای بام، معلوم شد، جرقه آتش بخاری ماپوش را سوزانده است که اگر دقیقه ای دیرتر خبر می شدند کل پوش آتش می گرفت. روز 4 [محرم ...
محرم تکرار می شود اما تکراری نیست
داستان بلوغ است. تمام شخصیت ها در این حادثه به بلوغ می رسند هر یک به نحوی تا به امروز و حتی جمشید. داستان شیرنشو در زمان جنگ روایت شده، دلیلش چیست؟ آیا امضای شماست؟ من یک طرح ذهنی داشتم براساس یک خبر کوتاه. به هرحال باید آن را در یک زمان و مکان روایت می کردم. خبر کوتاهی خوانده بودم در کانال تلگرامی یکی از دوستان کتاب که: یک نفر در لباس شیر تعزیه بوده و پوستینش پاره شده... خواندم و رد شدم ...
بلایی که سر دعانویس متجاوزگر آمد
در ادامه خاطرات این افسر جنایی پلیس آگاهی تهران را می خوانیم: مهر ماه سال 95 بود که هوا سرد و خشک شده بود. دوست نداشتم در شیفت من در آن سرمای استخوان سوز قتلی رخ دهد. خدا رو شکر دو شیفتم بدون قتل بود و امیدوار بودم شیفت آخر هم بدون قتل پایان یابد. عصر سه شنبه بود و من در خانه کز کرده بودم و بخاری در کنارم تا انتها زیاد بود. ساعت 8 شب شام را که خوردم تلفن کشیک قتل زنگ خورد. مامور ...