گفتگو با پدر و پسری که پزشک معروف تهرانی را ربودند
سایر منابع:
سایر خبرها
3 روز اسارت پزشکی سرشناس در چنگال آدم ربایان مامورنما
متهم سر مرا به پایین خم کرد و اسلحه را روی سر من گذاشت ، بعد از آن هم با بستن دست و پا و چشمانم به سمت جنوب تهران حرکت کردند. حدود ساعت 11 هم اقدام به بیهوشی من کردند که البته موفق به انجام آن نشدند ومن هوشیار بودم اما خودم را بیهوشی زده بودم. وی افزود: من را داخل یک خانه بردند که رمپ پارکینگ داشت و پس از آن هم به یک انباری نمور وکثیف منتقل شدم، متهمان پس از آن شروع به تهدید من کردند و ...
درخواست خواهران برای قصاص برادرشان به خاطر قتل پدر/ قاتل:پدرم عضو فرقه انحرافی بود و اجازه نمی داد ...
اجازه نمی داد. آنقدر با خواسته قلبی من مخالفت کرد تا درگیری همیشگی ما منجر به ضرب و جرح و در نهایت قتل او شد. باور کنید قصدی برای کشتن پدرم نداشتم، آن روز حالم خوب نبود به همین خاطر چیزی به خاطر نمی آورم. حتی نمی دانم چند ضربه چاقو زدم و محل اصابت چاقو کجا بود. نادر در جواب این پرسش که چرا در اظهاراتت دو انگیزه را برای قتل مطرح کردی گفت: همان طور که گفتم هم بدرفتاری می کرد و هم اختلافات دینی ...
بازگویی گوشه ای از جنایات کوموله در کردستان/بازجو روی پوشه ام نوشت پاسدار اعدام !
،چرا که آنها فکر می کردند من فقط سربازم، در مرحله آزادی بودم که فرد همراه من، بعد از کتک خوردن و شکنجه های فراوان مرا لو داد و آنها اجازه آزادی را نداند. مرا برای بازجویی که بردند از من پرسید پاسداری، گفتم نه شما فکر می کنید، سربازم، سرباز سپاهم، یادم هست، بازجوی من در پوشه سبزی که داشت نوشت پاسدار اعدام . شکنجه روحی زیادی را بر ما وارد می کردند، همان محسن می گفت، گوش نکن ...
شلیک 11 تیر به سر و قلب منادی اتحاد اقوام ایرانی
... کارگر فصلی و رزق حلال عارف پدر شهید از آخرین وداع با پیکر شهید اینگونه روایت می کند: بعد از شهادت وقتی پیکرش را دیدیم، به محمد امین گفتم محمد امین، پسرم، من را ببخش. من کارگر فصلی بودم. یک روز کار بود و یک روز نبود. سعی کردم پدر خوبی باشم، اما اگر در وظیفه پدری ام کوتاهی کردم مرا ببخش. همه تلاش من این بود که رزق حلال به خانه بیاورم. محمد امین می گفت من کمکت می کنم برادر ها درسشان ...
برای شهادت همرزمانم گریه نکردم
عباس زال پیشکسوت دفاع مقدس در گفت وگو با خبرنگار دفاع پرس در مشهد، اظهار داشت: در شهرستان فردوس دانش آموز بودم و به واسطه پدرم که در فعالیت های مربوط به انقلاب و سپاه نقش فعالی داشت، خبر تجاوزات مرزی عراق به ایران را حدود یکی دو ماه زودتر از دیگران مطلع شدم. وی با اشاره به اینکه اولین بار در اسفند 1360 به جبهه اعزام شدم، گفت: برخلاف دوستان و بسیاری از هم سن و سال هایم که مشکل رضایت پدر ...
نامه شهید محمدی به استادش برای پس از شهادتش
درس قران شرکت کنی. روزی که نامه به دستت رسید من نیستم وی ادامه داد: پرسید او را به کلاس میرسانم یا نه؟ گفتم شما زودتر برو برنامه را ببین اگر کسی هم همراهت هست باهم بروید. بنا بود صبح زود کلاس را برود چند جلسه که رفت گفت میخواهم زودتر از بقیه برسم، گویا در کلاس قرار گذاشته بودند هرکس زود برسد دوبار می تواند قرآن بخواند بعد مدتی از من خواست یک روز بروم کلاس، آن روز تا رسیدم مرا ...
انتقام سخت دختر جوان از پسری که وعده ازدواج داده بود!
به گزارش تازه نیوز، تحقیقات در این پرونده از چند ماه قبل شروع شد. آن روز تاجری ثروتمند به اداره پلیس رفت و گفت به خانه اش دستبرد زده شده و تمامی اموال ارزشمند داخل خانه اش دزدیده شده است. وی به افسر پلیس گفت: من تنها زندگی می کنم و هر چند وقت یک بار به دلیل شرایط کاری ام راهی سفر می شوم اما پس از آخرین سفر، وقتی به خانه برگشتم با صحنه عجیبی مواجه شدم. به نقل از همشهری، قفل خانه ام ...
پول های نازنین بلوکه شده ام
زودتر پول های بلوکه شده ما را بدهند یا دلم می خواهد جایی بروم که اجاره ندهم. مال خودم باشد. حتی اگر خانه ابدی باشد! جناب روایت چی: من چندی پیش پایم درد می کرد نزد دکتری رفتم. دکتر دارو و آمپول داد. اما جالب بود مرا شناخت و به من گفت شما فلانی هستی؟ با خوشحالی گفتم: بله، با ...
آدم ربایی و سرقت به خاطر اجرای شرط پدرزن برای ازدواج!
جنوب تهران شدند، حدود ساعت 11 بود که به خانه رفتیم. ابتدا مرا به داخل یک انباری بردند و شروع به تهدید کردند. سه ساعت بعد مرا با چشم های بسته به یک آپارتمان بردند و داخل حمام انداختند. سه روز با چشم و دست و پای و بسته همانجا بودم. از من کارت های بانکی و کلید خانه ام را گرفتند. وسایل داخل خانه ام را سرقت کرده و از کارت های بانکی ام نیز پول برداشت کردند. او در خصوص رهایی اش از دست آدم ...
همسر، همدرد، همدل
. ماهیچه، عصب، استخوان و رگ های قطع شده حالت بحرانی داشتند. پدرومادرتان چطور متوجه شدند که مجروح شدید؟ واکنش شان چطور بود؟ دفعه اول که پدرم به ملاقاتم آمد، تا مرا با آن حال و روز دید اشک پهنای صورتش را پوشاند. نمی دانستم پیرمرد به چه فکر می کند. مادرم هم گفت: عیب نداره، خدا بزرگه . خودم را کنترل کردم و خندیدم. در همان شرایط روحیه ام را از دست نداده بودم. می دانستم خودم با آگاهی این راه ...
اعترافات زن خائن؛ هم خودم خیانت می کردم هم دخترم را ترغیب به ارتباط با جنس مخالف می کردم
دختر شده بودم بارها به همسرم گفتم هیچ عشق و عاطفه ای به او ندارم اما او که عاشقانه با من ازدواج کرده بود حرف هایم را جدی نمی گرفت و توجهی به آن نشان نمی داد. اسماعیل همواره سعی می کرد رضایت مرا در زندگی جلب کند، به همین دلیل همه خواسته هایم را برآورده می کرد و برای رضایت من از این زندگی مشترک، همه تلاشش را به کار می گرفت. با این حال من نه تنها تمایلی به او نداشتم بلکه روز به روز هم بیشتر ...
سرگذشت دختر فراری
عاطفه ای را در مکانی احساس نکردم که نام خانواده را یدک می کشد. پدرم مردی معتاد و بیکار است که فقط مهارت زورگویی و کتک کاری دارد. مادرم نیز برای آن که پدرم خماری نکشد از صبح تا شب در خانه های مردم کارگری می کند تا شب هنگام با دست پر به منزل بازگردد وگرنه باید مشت و لگدهای پدرم را تحمل کند. هنوز نمی فهمم چرا مادرم از او طلاق نگرفت و به این زندگی خفت بار ادامه داد شاید هم هیچ چاره ای جز ...
قتل مرد هوسران توسط همسرش/ زن جوان: او هر روز با یک زن به خانه می آمد
، او حضانت دخترم را می گرفت و اجازه نمی داد او را ببینم. ما خیلی سنتی ازدواج کردیم. او از بستگان پدرم بود و وقتی 15 سال داشتم به خواستگاری ام آمد و با او ازدواج کردم. حدود 17 سال. همان ابتدای زندگی. یک روز به من گفت به اجبار خانواده اش با من ازدواج کرده و هیچ علاقه ای به من ندارد . بعد هم هر روز با یک زن به خانه می آمد. بچه بودم و فکر می کردم بیشتر محبت کنم ...
قتل فجیع پدر پس از خارج شدن از حمام / انگیزه جوان تهرانی در قتل پدرش چه بود؟
سلیقه داریم. او رابطه خوبی با من نداشت و بارها قصد داشت آبروی مرا پیش دیگران ببرد. او با بدگوییش پیش دوستان و اقوام می خواست اعتبار مرا از بین ببرد. رفتارهای او باعث شده بود به مرگم راضی باشم. درگیری های من و پدرم همیشگی بود. او چندبار مرا کتک زده بود. حتی یکبار سرم را داخل توالت فرنگی گرفت و می خواست مرا خفه کند. وی ادامه داد: تحمل رفتارهایش را نداشتم. به همین خاطر آخرین بار وقتی با هم ...
قتل مرد هوسران توسط همسرش
ابتدای زندگی. یک روز به من گفت به اجبار خانواده اش با من ازدواج کرده و هیچ علاقه ای به من ندارد . بعد هم هر روز با یک زن به خانه می آمد. چرا آن زمان جدا نشدی؟ بچه بودم و فکر می کردم بیشتر محبت کنم، جذب من می شود. اما نشد؟ دقیقا. حتی به بهانه ای خواستم به تهران بیاییم تا شاید اینجا آن زن ها را فراموش کند اما بی فایده بود. اینجا با زنی آشنا شد و ارتباط با او ...
حاج آقا مصطفی به روایت همسر: آقا مصطفی مدرن و امروزی بود/از افکار متحجرانه ناراحت بود/از وضعیت نجف راضی ...
مصطفی بروید و پس از مباحثه ایشان را ببینید. روز بعد من و مادرم به محلی که پدرم آدرس داده بود رفتیم و حاج آقا مصطفی را که در میان بقیه طلبه ها مشخص بود و قد بلند و قیافه خیلی خوبی داشت و به نظرم مدرن و امروزی می آمد دیدیم و با اینکه روحانی و ملبس بود، اما معلوم بود که با سایر روحانیون و طلاب تفاوت دارد. من رضایت خودم را اعلام کردم و عقد خوانده شد و پس از یک سال ازدواج کردیم ...
همسر شهید اهل سنت مدافع امنیت: سعید را به جرم بسیجی بودن کشتند
...، می خواهم بروم خواستگاری. او هم قبول کرده بود و ما با هم ازدواج کردیم. من ابتدا به خاطر سن کمم خیلی به ازدواج فکر نکرده بودم، اما بعد از مدتی که از نامزدی مان گذشت حس کردم چقدر سعید را دوست دارم. البته از لحاظ خانه داری آماده ازدواج بودم. چون مادرم چند سالی در بستر بیماری بود و خواهرم هم ازدواج کرده بود. برای همین امور خانه را انجام می دادم و از این جهت مشکلی نداشتم. سعید هم خیلی آدم خوبی ...
گروگانگیری پزشک مشهور برای تهیه جهیزیه
2کارت بانکی از او گرفتم و پول هایش را برداشت کردم. همسرت فهمید که چنین کاری کردی؟ اول نمی دانست اما بعد فهمید و آبرویم رفت. 3روزی که پزشک را ربوده بودی همسرت نپرسید که کجا هستی و چه کار می کنی؟ گفتم با پدرم هستم و می خواهم برویم و بدهی هایم را بدهم. وقتی فهمید که با پدرم هستم خیالش راحت شد. همسرت دکتر را دید؟ بله روز دوم وقتی آمد خانه او را دید. گفتم یک موادفروش ...
شهیدی که در اربعین کربلایی شد
؛ یاد امام حسین و یارانش باشید که چگونه شهید شدند، آن گاه گریه کنید. اهل بیت را در نظر داشته باشید، به یاد اهل بیت گریه کنید، نه به خاطر من . خاطره خاصی از شهید دارید؟ سال 77 پدرم سکته مغزی کرد و شش ماه بیهوش بود. بعد از به هوش آمدن، باید هر 10 روز برای فیزیوتراپی از شهرستان فریمان به مشهد می رفتند. در شهرستان فقط من و دو خواهرم و سیدهادی بودیم. من خیلی نگران بودم و می ترسیدم. هادی ...
حالا خودش است، یک کودک
را می دهم به آقا داود و یک کم ازش برمی داره باقی برای مامانم کارت به کارت می کنه. گفتم: افشین لباست خیلی قشنگه، خودت خریدی گفت: نه وقتی پیش مامانم می رویم، مامانم لباس های خوب به من می دهد و می گوید همیشه باید لباس آدم مرتب باشه. گفتم: پدرت اهل افغانستان بود، خودت هم رفتی آنجا، گفت: نه من نرفتم، مامانم یک بار یواشکی رفته و بعد از فوت پدرم یک بار عمویم آمد به ما یک کم پول داد ...
گروگانگیری خشن و هولناک یک پزشک در تهران!
به گزارش سلام نو به نقل از شهروند، اشک می ریزد و ابراز پشیمانی می کند. تسویه حساب با یک نزول خور، تشکیل زندگی با عشقش و دستورات پدرزنش را عامل این گروگانگیری خشن و هولناک می داند. به همراه پدرش، جراح سرشناس و معروف را ربودند و سه روز تمام او را در حمام خانه نگه داشتند تا بتوانند حساب و خانه اش را خالی کنند. پدر لباس سرگرد پوشیده بود و در نقش مامور دست به آدم ربایی زدند. پس از ...
می خواهم دو برابر پدرم تکفیری ها را نابود کنم
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، آقا مهدی را در چند برنامه فرهنگی دیده بودم و تسلطش بر مباحث فرهنگی و سیاسی برایم جالب بود. قرار گفتگو اگر چه بارها به دلایل مختلف به تأخیر افتاد اما بالاخره صبح یک روز تابستانی، در یکی از طبقات حوزه هنری توانستیم در فضایی آرام بنشینیم و دو ساعت گپ بزنیم. تمام تلاشمان این بود که از کلام آقا مهدی، به ویژگی های پدر شهیدش پی ببریم. او که تسلط خوبی بر مباحث مربوط ...
فرار عروس تهرانی از سرسفره عقد با دوست پسرش/ گفتگو با ربایندگان دکتر سرشناس/ ویدئو
داده به خبرنگار رکنا گفت: اواسط مرداد و 3 روز قبل از تاسوعا و عاشورا در سعادت آباد تهران این 2 نفر با لباس نیروی انتظامی به خودروی من نزدیک شدند و از من خواستند همراه آنها بروم در ادامه هم عنوان کردند که از من شکایت شده و باید برای تحقیقات بیشتر با آنها به اداره آگاهی و دایره 7 بروم. پدر متهم با من در خودرو نشست و متهم پشت فرمان ماشین نشست. وی ادامه داد: پس از چند دقیقه پدر متهم سر مرا به ...
آخرین نفری بودم که متوجه شهادت پدرم شدم
اینجا رسیدیم که بعد از دو سه اعزام، شما فهمیدید که پدرتان به سوریه رفته است. فرزند شهید: بله... **: این اعزام ها چقدر طول می کشید؟ فرزند شهید: حدودا از سی روز تا 45 روز بود. **: چند اعزام رفتند؟ فرزند شهید: تعدادش را من نمی دانم. ولی از سال 1391 شرع شد و در 28 مرداد 92 به شهادت رسیدند. پدرم که می آمد به خانه، من درب اتاق را آهسته که باز ...
شربت شهادت به من نرسید!
خواهد دختر سوری را با حجاب کند. شیخ عباس در ماه های نخست مجروحیت در کنار خانواده ارتباطی که میان حاج قاسم و حضرت زهرا (س) بود بعد از سه روز مرا به بیمارستان بقیة الله تهران منقل کردند. مدتی دیگر درمانم را در بیمارستان کرمان گذارندم. در آن زمان که ایام فاطمیه بود، یکی از دوستانم به من خبر داد که حاج قاسم در حسینیه فاطمه زهرا برای عزاداری آمده است. من خیلی مُصِر بودم حاج ...
ماجرای هولناک قتل عمد و آدم ربایی | سوزاندن جسد به بهانه رابطه نامشروع
قبل در اختیار داشتم به قفسه سینه وی فرو کردم که آقای(م پ) من را گاز گرفت و بعد به(ع الف) که راننده خودرو بود گفتم تو بیا صندلی عقب که وی خودرو را متوقف کرد و من راننده شدم(ع الف) رفت به صندلی عقب خودرو و چند مشتی را به مقتول زد. قاضی رمضانی افزود: متهم اضافه کرد من و آقای(ع الف) به همراه مقتول به سمت زمین کشاورزی پدرم(ع الف) در روستای پهنایی قاین رفتیم و موضوع را با پدرم درمیان گذاشتم ...
دو همخانه، دو غریبه
اسم پری را که آوردم همه اخم هایشان رفت توی هم. نه پدر و مادر و نه خواهر و برادر؛ هیچ کس به این وصلت راضی نبود. من اما پری را دوست داشتم. خواهرزن پسرخاله ام بود و ظاهری امروزی و به روز داشت. پایم را کرده بودم توی یک کفش که یا پری، یا هیچ کس... با وجود اینکه ظاهر چندان زیبایی نداشتم ولی وضع مالی امان خیلی خوب بود. ملک، زمین، چند دهنه مغازه، بهترین خانه، ماشین خارجی، همه چیزم آماده بود ...