سایر منابع:
سایر خبرها
ناگفته های حاجی ایرانی از زندان عربستان/ قدر آفتاب را حالا می فهمم!
تگاه حرم بودم، مرا صدا کردند و وقتی جلو رفتم، دست، پا و چشمانم را بستند و به جای دیگری منتقل کردند. وارد یک مجموعه اداری شدم. گفتند می خواهیم شما را به ایران منتقل کنیم. با شنیدن این خبر خوشحال شدم و نماز شکر خواندم. گفتند می رویم فرودگاه جده. بعد چشمم را باز کردند تا به سمت جده برویم. تابلوهای مسیر هم گویای همین موضوع بود. اول با یک ماشین نظامی که پشتش مثل قفس بود و با رفتاری نامناسب مرا منتقل ...
وقتی شنیدن نحوه شهادت فرزند پس از 36 سال اشک مادر را درآورد/ شگفتی قاری مصری از تلاوت قاری شهید
خانه سوره های کوچک را به او یاد می دادم و شب که پدرش از سر کار به خانه می آمد، حسین نزد او می رفت و آیات را برای پدرش می خواند. این گونه راه قرآن را پیش گرفت و عمل به آموزه های قرآن شهادت را تقدیمش کرد. یک بار به بهشت زهرا (س) رفته بودیم که کنار مزار شهید صفاری را نشانم داد و گفت: من هم شهید می شوم، آن وقت من را اینجا دفن کنید. پیش از شهادتش خواب دیدم یک دسته سینه زن از خانه ما به سمت ...
غسل شهادت در محاصره
سیدحمید آمد. آن زمان سید حمید دانشجوی کشاورزی بود. مسئولشان می گفت: من که از دست آن چهار نفر عصبانی بودم، وقتی سیدحمید گفت برای خدمت آمده ام، با عصبانیت گفتم برو از آقای رضایی وسایلت را بگیر و سرویس ها را بشور. زمانی که سیدحمید رسید ظهر بود، عصر رفتم دیدم همه جارا با نظم خاصی مرتب کرده. روز اول تا نیمه شب کار کرد و از خستگی حرفی نزد. مسئولش از من پرسید این چه کسی است که فرستادی؟ پسرخوب و مودبی است، در ...
رابطه جنسی زن شوهردار با فروشنده لباس/ شکایت مرد از همسرش به جرم خیانت!
ازدواج کم کم با به دنیا آمدن بچه ها و بیشتر شدن دغدغه های کاری و بالا رفتن خرج و مخارج زندگی، همسرم کمتر به من محبت و توجه می کرد . بارها نارضایتی ام را از بی توجهی های همسرم به او متذکر شده بودم و هر بار با واکنش های منفی او روبرو می شدم مدتی بود از حالت طبیعی خارج شده بودم از شدت عصبانیت مرتب دهان و گلویم خشک می شد، گاهی مدام گریه می کردم و ناگهان می خندیدم، همسرم که متوجه حالت غیر ...
کاپیتولاسیون و سابقه آن در ایران/روایتهایی که از آگاهی امام از کاپیتولاسیون و برخورد شدید با آن حکایت می ...
به گزارش خبرنگار جماران ، چهارم آبان ماه سال 43 ، امام خمینی(س) در پیامی خطاب به علما، روحانیون و ملت ایران، به مخالفت با لایحه کاپیتولاسیون پرداختند و آنان را به قیام علیه آن دعوت کردند. همین پیام و در ادامه سخنرانی ایشان در همان روز، رژیم را تا جایی آشفته کرد که دست به تبعید امام زد. و اما کاپیتولاسیون چیست و چرا امام واکنش تندی مقابل آن داشت. تعریف کاپیتولاسیون واژه کاپیتولاسیون برگرفته از کلمه لاتین c ...
اسارت در کومله به جرم معلمی/ نان و پنیر و کِرم می خوردیم! حق سوال نداشتیم
...، تمرین و اصرار برای اولین بار به جبهه اعزام شدم و در عملیاتی در ارتفاعات شنام شرکت کردم، در حین عملیات از ناحیه چشم مجروح شدم و هم قدم با برادر بزرگترم نباتعلی عزم کردیم برای دوا و درمان چشمم به سنندج برویم؛ بعد از خرید بلیط سوار مینی بوس شدیم و میان راه در کمین کومله اسیر شدیم. از همان ابتدا پیش از هر سوال و جوابی کیف مدارک و کارت عضویت سپاهم را میان بوته های بلند دشت بدون جلب توجه ...
نامه شهید محمدی به استادش برای پس از شهادتش
اینجا قبر من است، گفتم چطور؟ گفت رفتم جبهه شهید شدم من اینجا دفن شوم. محسن جبهه بود که خواب دیدم یک دسته سینه زن بزرگ از در خانه تا مسجد جابری در حال حرکت هستند. شهیدی را داشتند می بردند و حسین ما جلوی شهید و سر دسته سینه زنان بود. گفتم حسین کجا می روی؟ گفت کربلا. تا رسیدیم جلوی مسجد از خواب بیدار شدم. سه سالش بود، سوره های کوچک یاد میدادم و شب که پدرش می آمد برای ایشان می خواند. بیحجاب ...
نگاهی به جریان شکل گیری انقلاب اسلامی و مبارزه با منافقین با محوریت مسجد رسول اکرم(ص) کرج
مقام معظم رهبری در یک زندان بودند، هر بار از زندان آزادش می کردند تعهد می گرفتند که دیگر مبارزه نکند، حاج آقا تعهد می داد اما بیرون که می آمد تعهد را یادش می رفت و شروع می کرد به مبارزه، یادم است یکبار حاج آقا سخنرانی داشت و قرار بود بعدش به بهشت زهرا برویم. یکهو وسط سخنرانی حاج آقا رفت و لباس هایش را عوض کرد، کت و شلوار پوشید و کلاه شاپو گذاشت، اولش تعجب کردم از این کار! بعد متوجه شدم که شناسایی ...
گفت وگو با مادر، همسر و برادر شهید سلمان امیراحمدی در مستند خط خون
.... چه قدر جوان است؛ بعید می دانم دهه سوم زندگی اش را دیده باشد! دقیقاً روبه روی همان عکس، تابلوی دیگری نصب شده که سه تصویر روی آن خودنمایی می کند. در وسط، پیرمردی حدوداً 60 ساله قرار دارد، سمت راست تصویر سلمان است و سمت چپ تصویر دیگری از روح الله نقش بسته است. چند دقیقه ای می گذرد تا دوربین ها را آماده کنیم و از برادر شهید بخواهیم تا جلوی ما بنشیند. محمدعلی امیراحمدی ...
حالا خودش است، یک کودک
هستند و خودش با برادر 13ساله اش برای کار آمدن تهران یک اتاق پایین تهران با چند تا بچه دیگه گرفتند و شب ها برای خواب آنجا می روند و هرچه هم کار می کنند برای مادرشان می فرستند. گفتم: چطوری برای مادرت پول می فرستی؟ گفت مامانم ایرانی است و کارت بانکی دارد، پولم را می دهم به آقا داود و یک کم ازش برمی داره باقی برای مامانم کارت به کارت می کنه. گفتم: افشین لباست خیلی قشنگه، خودت خریدی ...
جایزه بزرگ جشنواره فیلم کوتاه تهران به اسپانیا رسید
بند مکتوب در پرونده او نوشته بود این بود که دوست جانبازی داشت به سراغ آن جانباز رفتم و یک روز مادر آن جانباز گفت درباره چه صحبتی می کنید؟ ما گفتیم درباره آن شهید، مادر گفت خواب دیدم آن شهید می گوید به کارگردان بگویید من نه پدر دارم و نه مادر، من هیچوقت هیچ کس را نداشتم. این یک خاطره واقعی است. شهدا زنده هستند و ناظر بر اعمال ما. مواظب باشید. در قم روی سنگ قبر شهیدی دیدم نوشته بود در این امانت الهی ...
خوابی که در صحرای نینوا گذشت
اصابت کرده بود و خون فوران می کرد، همان گونه که در خواب دیده بود. ترکش دیگری به گردن عبدالله جعفری خورده بود که او ناخودآگاه دست راستش را سپر قرار داده بود و انگشتان دستش قطع شده بود، اما به گردن آسیب زیادی نرسیده بود. پیکر شهید حسن کرمی و بدن مجروح عبدالله را به بیمارستان منتقل کردند. حسن کرمی اولین شهید از رزمندگان محل هرستان بود؛ پیکر شهید را به خمینی شهر فرستادند و در شهر تشییع جنازه با شکوهی برگزار شد و در گلزار شهدای محله هرستان به خاک سپرده شد. با دفن این شهید گلزار شهدا در این محل رسمیت یافت و افتتاح شد. انتهای پیام/ ...
آیا لازم است که در محیط کار دوستانی داشته باشیم؟
بیشتر درباره صمیمیت و گرمای رابطه است، نه دوستی. اگر دوست پیدا کردن در محیط کار در یک سر طیف باشد و در سوی دیگر آن، اجتناب از دوستی، میان این دو، یک حد وسطی وجود دارد. این حد وسط، خونگرمی و رفتار دوستانه است. لازم نیست پس از پایان روز کاری با همکارها وقت بگذرانی یا برای شام به خانه شان بروی، اما می توانی با آنها شوخی کنی، درباره گربه ات یا سریالی که می بینید صحبت کنی، یا به اتفاقی که در جلسه افتاد ...
گفتگوی شیرین با سلطان محمود گزنوی
.... گرفتی ما را؟! - اصفهان فردا: مگه میشه؟ مگه داااااریم؟ - گفتگوی شما با غلط چاپی: اگر ببینم، یک کارد در دست می گیرم و کار دستتان می دهم. چند بار از طنزنویسی پشیمان شده اید؟ با یک مثال، مسئله را توضیح بدهید؟ ای وای. آه. ای کاش و باز هم ای کاش که پشیمان می شدم و شاخ در می آوردم. چون به دلایل پیش گفته، الآن خیلی خیلی نیاز به شاخ دارم. نیش دیگر کارساز نیست. دوست ...
(ویدئو) هتلی ترسناک که گردشگران از آن فرار می کنند!
...! 20 سال بعد، در حالی که مورفی دیگر در هتل زندگی نمی کند، هنوز آن برای عموم باز است. محققان ماوراء الطبیعه و جویندگان هیجان اغلب در سر تمام ساعات شب به اطراف می زنند تا پدیده های عجیبی مانند به هم خوردن درها، صدا ها و حتی دیدن ارواح را تجربه کنند. مورفی گفت: والدینم مدیران تشییع جنازه بودند و من در چنین فضایی بزرگ شدم؛ بنابراین من همیشه چیز های شبح آور و محیط های شبح آور را دوست داشتم. سپس وقتی به هالیوود رفتم در فیلم های ترسناک کار کردم. ...
همسر، همدرد، همدل
بیرون می زد. درد عجیبی سراغم آمده بود. خانم و بچه ها دورم را گرفتند و کمک کردند به بیمارستان برسم. پایم را بستند تا به تهران بروم. در تهران جایی من را نمی پذیرفتند. تا آن که بیمارستان پارس 10میلیون طلب کرد. خودم چهارمیلیون دادم و شش میلیون را بیمه و بنیاد پرداخت کردند تا عمل شدم. حاجی، چطور شد به جبهه رفتید؟ آن وقت ها چه می کردید؟ زمانی که ما بچه بودیم، بیشتر بچه ها مجبور بودند ...
سرنوشت باورنکردنی مرد جوانی که همسر باردارش را به خاطر عشق پنهانی کشت
وسط اتاق افتاده و رنگ صورتش مثل گچ سفید شده است، هر چه صدایش زدم عکس العملی از او ندیدم سراسیمه به دنبال پسر یک ساله ام گشتم در اتاق دیگری خواب بود، سریعاً با پدر و مادرم و اورژانس تماس گرفتم، کادر درمان به ما گفتن که همسرم خفه شده و جان سپرده است، نمی دانم در این چندساعتی که در خانه نبودم چه اتفاقی افتاده است، باورم نمی شود که همسرم فوت شده است. پلیس که به وحید مشکوک شده بود او را ...
خطر 13 تیر ساچمه ای در بدن یک محیط بان
کبود کردند. محیط بان زخمی می گوید: شکارچیان بار ها تهدیدمان کردند. برای همه محیط بانان همینطور است. کار سختی است. باید خیلی روحیه داشت و از این درگیری ها گذشت. پرستار می گوید او باید استراحت کند. محیط بان از آخرین آرزویش حرف می زند: با این همه سختی فقط می خواهم که دستم سالم بماند. اگر این دست نباشد، نمی توانم مثل قبل کار کنم. تنها خواسته ام این است که دستم قطع نشود. ...
مهدی فخیم زاده: شخصیت نمکی را در خیابان پاسداران یافتم/دهه شصت مُهر تصویب فیلمنامه از متن بیشتر ارزش داشت
... گفتم: باباش رفیقمه. مستقیم رفتم جلوی دانشگاه و کتاب قطوری به نام کودکان عقب مانده ذهنی خریدم. فهمیدن بهشون می گن سندروم دان . چون اولین بار پزشکی به اسم جان لانگدون دان این بیماری رو تشریح کرده. مسافران مهتاب هر چی بیشتر این کتاب را خوندم، بیشتر مطمئن شدم که نقش مشکلیه و به این سادگی قابل اجرا نیست ولی هر کاری هم می کردم، نمی تونستم این وسوسه رو ...
دریچه عرفان وجودی تفسیر جدیدی از آیات و روایات به ما می دهد
تخلیه کرده و عاری از آن، انسان را با متن مواجه می کند. وی افزود: وقتی با روش معناشناسی به قرآن پرداختم، به مباحث وجودی منتقل شدم. گویا قرآن قصد دارد ما رابطه انسان با خدا و توحید را به نحوه دیگری ملاحظه کنیم و در این مسیر سراغ روایات و ادعیه مانند صحیفه رفتم و در آنجا هم با نوعی عرفان وجودی سر و کار داریم و برای تکمیل بحث، با یکی از دوستان، متن فصوص را تفسیر وجودی کردیم و نکات ابن عربی را ...
گفتگو با سیدمحسن میرآفتاب که راهنمای گردشگران آرامگاه فردوسی است | راوی باغ بهشت
همین اتفاق برای خود او هم رخ داده است: داستان من هم به همین گونه بوده است. من همیشه شاهد این بودم که مادرم قبل از خواب کتاب به دست دارد و مطالعه می کند. هرچند کتاب هایی که او می خواند مورد علاقه من نبود، آشنایی ابتدایی من با این فضا از طریق همین رفتار مادرم بود، نه اینکه بخواهد با توصیه های کلامی یا امری و جبری من را کتاب خوان کند. این گونه بود که من به کتاب خواندن علاقه مند شدم. تقریبا 9 ...
روایت جنایت تاسوکی از زبان یک گروگان/ وقتی جیش الظلم 21 ایرانی را تیر خلاص زد
. در ادامه بعد از نطق او، عده ای با صورت بسته و اسلحه به دست پشت سر ما می ایستند. کسی که می خواهد فیلم بگیرد می گوید: هر وقت من اشاره کردم شروع می کنید. خودمان را معرفی می کنیم و همان سخن را که تمرین کرده ایم، می گوییم. در آخر دوباره نوبت به جوان می رسد. این بار می گوید: اگر دولت 5 نفر زندانی ما را آزاد نکند سرهای این ها را- به ما 7 نفر اشاره می کند- برای رئیس جمهور هدیه می ...