عنایت حضرت فاطمه(س) به زائر بیمار (حکایت اهل راز)
سایر منابع:
سایر خبرها
شهیدی که خودش خبر اسارتش را به خواهر داد
.... نامه ای نوشتم که برای حضرت زینب(س) ببرد. چند روز بعد مادر برای عیادت پسرم که مریض بود آمد. به مادرم گفتم حرفی در دل دارم که سخت است ولی باید بگویم؛ احساس می کنم که دیگر رضا را نمی بینیم. رنگ مادرم پرید و گفت باید بروم. چند روز بعد رفتیم منزل مادرم. دیدیم تابلویی به دیوار زده و عکسش را روی آن چاپ کرده. جمله ای هم روی آن نوشته بود: مادرم که مرا زاد در پیشانی ام نوشت نذرش کنید که این غلام ...
حرف های دلخراش آرتین به پرستار در بیمارستان؛ حالا اشک هایم را چگونه پاک کنم؟ | پدرم سوراخ سوراخ شده و ...
) بروم اما کاری برایم پیش آمد و ما نتوانستیم به حرم برویم. با این حال زمانی که شنیدم این حادثه اتفاق افتاده است خود را به بیمارستان رساندم تا بتوانم به حادثه دیدگان کمک کنم. غروب روز چهارشنبه (4 آبان 1401) فردی مسلح با حمله به نمازگزاران در حرم مطهر حضرت شاهچراغ (ع) در شهر شیراز 13 نفر از جمله چند زن و کودک را به شهادت رساند و 30 نفر را مجروح کرد. آرتین سرایداران در این حمله پدر، مادر و برادرش را از دست داد. ...
13سالگی نامزد کرد؛ 17 سالگی ازدواج + عکس
بازی کنیم. **: با بچه ها رفته بود؟ ننشسته بود یک جا منتظر شما باشد؟ مادر شهید: نه، بچه ها گفتند برویم آنجا بازی کنیم. خیلی گریه کردم، مادرم اینقدر دنبالش گشته بود بنده خدا، بعد که پیدا شد خوشحال شدیم. **: تاریخ تولدش را نپرسیدم، تاریخ تولد دقیقشان چه روزی بود؟ مادر شهید: سال 1368 بود که دنیا آمد. **: روزش یادتان نیست؟ مادر شهید ...
عکس جنجالی سحر قریشی اینستاگرام را ترکاند | سحر قریشی به سیم آخر زد
بودم و سحرجان سحرجان گویان، اظهار محبت و دوستی می کردند. گاهی اوقات زنگ می زدند و من درحالی که اصلا نمی دانستم کیست صحبت می کردم و بعد به مادرم می گفتم کی بود؟ مادرم می گفت ولش کن اگر بخواهم بگویم کی بود یک روز زمان می برد. دغدغه های سحر قریشی گاهی پیش آمده با کسی صحبت می کنم و متوجه می شوم که ناخودآگاه این حس به او دست می دهد که من را بالاتر از خود می بیند و جلوی من گارد ...
که به کدامین گناه؟ بِأَیِّ ذَنبٖ قُتِلَت/ روایتی از خادم حرم شاهچراغ(ع) که جان ده ها نفر را نجات داد
... بردبار در بیان حادثه اندوهبار حرم گفت: در روز حادثه در میانه های شبستان امام خمینی مشغول سر و سامان دادن به صفوف نماز جماعت مغرب بودم و دقایقی از مغرب گذشته بود و تازه امام جماعت، نیت نماز مغرب را بسته بود که ناگهان دیدم جمعیت زیادی از زن و مرد از درب صحن حضرت معصومه سلام الله علیها با کفش به شبستان هجوم آوردند. وی در ادامه، افزود: با دیدن سیل جمعیت به سمت درب ورودی رفتم و سعی کردم ...
گفت وگوی خودمانی با 16 ساله ی دهه شصت/ بنیاد شهدای انفرادی آذربایجان!
نماز صبح در زیر آتش خوابم برد. با صدای توپ و خمپاره بیدار می شدم. برادر جعفر داروئیان به طرف من آمد و از من خواست تا با تفنگم یک بعثی درشت اندام را که از کمین به طرف ما حرکت می کرد را بزنم، یک لحظه به قد دو متری آن فرد نگاه کردم و بعد به هیکل 45 کیلوگرمی خودم را مورد آنالیز قرار دادم ولی هر چه در توان داشتم را گذاشته و به سمت او شلیک کردم ولی خب طبیعی است که خواب آلود بودم و نتوانستم کاری از پیش ...
متن کامل مطالبات و دیدگاه های دانش آموزان نخبه در حضور رئیس مجلس
دست رفتن است و اگر این اعتماد را نسبت به انقلاب و کشور به دست آورید بسیار مهم تر است. (دانش آموز دیگری در جلسه: اگر مجلس نبود برایت سوت می زدم) راهکار این مشکلات هم آنی نیست که دو دقیقه بعد جواب بگیریم. قضیه دیگر درباره خانم مهسا امینی و گشت ارشاد بود. پیش از این اتفاق خیلی ها معتقد بودند که خیلی خوب شد که گشت ارشاد رویه خود را تغییر داده و کلاس آموزشی برای افرادی برگزار می کند که پوشش م ...
روی خوش بازار به یک عاشقانه متفاوت
. البته شخصیت خانم منتظری اصلاً به این شکل نیست. در دیدارهایی که با این مادر عزیز داشتیم، می گفتند که من بعد از شهادت محمد خیلی بی تابی می کردم. نه به خاطر اینکه محمد را از دست داده ام؛ بلکه به این دلیل که چرا من فرزند دیگری ندارم که فدای اسلام و انقلاب کنم. این بی تابی ایشان مدتی طول می کشد که در نهایت مادر شهید معماریان در خواب امام(ره) را می بیند که امام به ایشان می گوید این قدر ناراحتی نکنید ...
رابعه مدنی از نقش متفاوتش در مامان پز گفت
کارها تداخل ایجاد می کند. هر کاری با حوصله، آرامش و برنامه ریزی انجام شود. وی درباره ورود رادیو و خاطراتی که با آن جعبه جادویی سپری شد، گفت: اولین بار رادیو در ادبیبهشت سال 1304 آمد. آن زمان من بچه بودم و همسایه ما رادیو داشت. عشق مان این بود که روز جمعه کارهایمان را انجام دهیم و به خانه همسایه مان برویم. یک نمایش رادیویی آن موقع به اسم عمه خانوم بود. بعد از این، برنامه شما و رادیو آم ...
زندگینامه شهدای دانش آموز استان قزوین در یک نگاه+وصیت نامه
شهادتم ناراحت نبوده و با دشمنان امام خمینی و اسلام مبارزه کنید. ما جوانان ایران باید در راه امام خمینی با مشرکان مبارزه کنیم تا این انقلاب را به انقلاب حضرت مهدی(عج) برسانیم، و به دست او بسپاریم و بنا به فرموده امام: چنانچه بکشیم و یا کشته شویم پیروزیم. و باز هم از پدر و مادرم می خواهم اگر شهید شدم، ناراحت نبوده و برای امام عزیز دعا کنید و برای پیروزی تمامی جبهه های حق علیه باطل و برای فرج حضرت ...
کرسی ترویجی اصالت مهدویت با رویکرد قرآنی در اندیشه آیت الله صافی گلپایگانی برگزار شد
حضرت ولی عصر(عج) محقق خواهد شد. امام زین العابدین(ع) ذیل این آیه می فرماید: هُمْ وَ اَللَّهِ شِیعَتُنَا أَهْلَ اَلْبَیْتِ یَفْعَلُ اَللَّهُ ذَلِکَ بِهِمْ عَلَی یَدَیْ رَجُلٍ مِنَّا...؛ این آیه به خدا قسم در حق شیعیان ماست، این کار به دست مردی از ما انجام می شود . بعد امام(ع) اضافه می کند، مهدی(عج) همان کسی است که پیامبر(ص) نیز در مورد او فرمود: ... لَوْ ...
مدیری که انقلابِ آذربایجان را با تدبیر به پیروزی رساند
خودم در محضر ایشان بودم و در مسجد جمعیت هم موج می زد فرمود: عزاداران حضرت اباعبدالله الحسین (ع)، ای عاشقان حضرت امام حسین و خاندان عصمت، به امر استادناالامعظم آیت الله حاج آقا روح الله خمینی به باشگاه افسران نروید، جماعت را اغفال می کنند. آنجایی که شب ها قطرات ناپاک آن شب نشینی ها می ریزد، حیف است قطرات پاک چشمتان به آن زمین بریزد. اشک چشم احترام دارد و مایه شفاعت است، مایه تقرب است، شما را اغفال می ...
زندگینامه شهید مرتضی حسین پور یا مرتضی قمی
ارادات به پیشگاه امام حسین (ع) و قمی را به جهت علاقه به شهر مقدس قم و حضرت معصومه (ع) انتخاب کرد. بنا بر گفته ابوآلا الولائی دبیر کل کتائب سیدالشهدا (ع) عراق اولین تجربیات جهادی مرتضی همزمان با روز های تحصیل در دانشکده با حضور در مرز های عراق اتفاق افتاد، او تاریخ آشنایی اش با مرتضی را سال 2004 میلادی (1383) می داند و او را جوانی برومند توصیف می کند که از طریق همزیستی با گردان های مقاومت ...
فیلم| واکاوی علت ورود دشمن به پروژه "کشته سازی"/ جنگ ترکیبی و رسانه ای علیه انقلاب چه نشانه هایی دارد؟
فضای مجازی ما نیفتاده است به دلیل اینکه متاسفانه فضای مجازی ما متولی ندارد. یکی از بحث هایی که در این فضا اتفاق افتاده جهل عمومی حتی خواص به ویژه نسل امروز از سواد رسانه و اطلاعات روز است که دست به دست می شود و نمی توان رسانه را محکوم کرد بنابراین قبل از اینکه اطلاعاتی را که باید از طریق این رسانه به جامعه دهیم باید نخست متولیان رسانه را ارزیابی کنیم که کجا بودند؟ چه کاری انجام داند؟ و ...
ایده ربا!
او گفتم: اگر من جای تو بودم، همین کار را می کردم . صبح روز بعد مسیح زاده به مؤسسه کارنامه رفت تا ماجرا را به اسکندرفر، مدیر آن، بگوید. اسکندرفر به من گفت: انگار ضربه روحی به ا ووارد شده بود. دست هایش می لرزید. اسکندرفر افزود: به ذهنم خطور کرد که فرهادی بخواهد از مستند او استفاده کند. هفته بعد مسیح زاده قبل از کلاس به موسسه بامداد آمد. گفتم: آقای فرهادی، می خواهم به شما بگویم که ایده و طرح مستند ...
روایتی از عملیات یگان ویژه در شب آشوب
به گزارش عصر امروز مدام فضای مجازی را بالا و پایین می کنم و گاهی سرم را بالا می آورم و نگاهی به اطرافم می اندازم، سرم سوت می کشد و مغزم از این حجم از تضاد رگ به رگ می شود. خدا لعنت کند آدمی را که برای این نیروها حرف در می آورد. با هزار التماس و ترفند مادرم را راضی کرده بودم اما با این شرط که از راه دور و در فلان خیابان باشم. اما حالا دور از چشم مادر در شلوغ ترین خیابان شهر قدم می زدم ...
کافه نشینی تکاور مدافع حرم با خانم نویسنده! + عکس
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، این که کتاب یک روز بعد از حیرانی به قلم خانم فاطمه سلیمانی ازندریانی درباره شهید مدافع حرم، محمدرضا دهقان امیری منتشر شده بود، کنجکاوی ما برای دیدار با مادر شهید را کم نکرد و سرکار خانم فاطمه طوسی نیز با بزرگواری، ما را در خانه ای که آقامحمدرضا در آن نفس کشیده و زیسته بود، به حضور پذیرفتند و حدود سه ساعت، بی وقفه برایمان از پسر ارشدشان که در سوریه و دو ...
سخنان مردی که احمدی نژاد را رییس جمهور کرد
اخص صحبت می کردم اما آقای نوبخت دست به تخریب شخصیت می زدند و گفتند مثلاً فلانی قدش کوتاه است یا سیاه است و ... کار که به اینجا رسید، من عصبانی شدم و یادداشت برداشتن را متوقف و خودکارم را پرت کردم و گفتم چرا این طور حرف می زنید؟ بیایید بگویید برنامه شما برای مسکن چیست تا در مورد آن صحبت کنیم. نماینده اسبق مجلس تاکید کرد: من خیلی علاقه مند بودم که ایشان برنامه ها را اعلام کنند تا بتوانیم در ...
3 بار ازدواج در طول 4 سال
خود رای و خودسر تبدیل شدم به طوری که در مقطع راهنمایی ترک تحصیل کردم اما هیچ کسی برای این کار مرا سرزنش نکرد چرا که من فقط خودم تصمیم می گرفتم و به حرف های دیگران کاری نداشتم. در همین شرایط بود که با توصیه پدرم در یک تعمیرگاه خودرو مشغول کار شدم تا حرفه ای بیاموزم اما سه روز بعد با این بهانه که استادکارم به من توهین کرده است تعمیرگاه را رها کردم و به عنوان جارچی در یکی از پایانه های ...
زندگی قهرمان والیبال نشسته ایران به روایت خودش
قدش بلند بود و هنر تعویض لامپ بود و مادر می گفت بالای یخچال را پاک کن. البته حالا هم انجام می دهم. اما بعد از ورود به والیبال این طور شدم که قبلاً هرکسی مرا در خیابان می دید می گفت این پسرِ قدبلند است، ولی حالا مرا می بینند می گویند این پسری است که در گروه ملی بازی می کند و این کار را کرد و آن کار. زندگی در روستا من اصالتم گیلانی است و 12- 13 سال است که با مادرم آمدیم به این روستا ...
مهرداد مرا با بچه در شکم رها کرد ! / پایان سیاه دوستی خانم مربی ورزش با لیدر تور !
خواستگاری کرد؛ همان موقع هم گفت که فعلا شرایط عقد رسمی را ندارد، بعد از پاسخ مثبت من که با تردید زیادی همراه بود، با پدرم صحبت کرد و نظرش را جلب کرد. خانه ای که مهرداد با مادرش زندگی می کردند در شهر پردیس است. من در عرض یک هفته خانه ام را تخلیه کردم و در خانه شان ساکن شدم، بعد از دو ماه به خاطر مشکلاتی که با مادر مهرداد پیدا کردم از او خواستم خانه ای اجاره کند تا مستقل شویم، او از من نصف پول پیش خانه ام ...
داش مشتی جذاب!
م آزیتا لاچینی و همچنین خانم ژاله علو! که خیلی به من لطف کردند در دو سه سکانس کوتاه نقش مادر فریما فرجامی را بازی کردند. من سال های سال بود که کارگردان تلویزیونی بودم و با این عزیزان افتخار آشنایی داشتم، به همین دلیل پذیرفتند در سریالم بازی کنند. خاطراتی از مرتضی احمدی و سال های قطعی برق در پشت صحنه بخش چهار جراحی فروتن از سال های دور خاطرات خوبش با مرتضی احمدی می گوید و یادآ ...
شهید 16 ساله ای که گلوله آتشینی بر قلب دشمن شد
آهنگران داشت و هر روز شعرهایش را می خواند. بعد از جاویدالاثر شدن غلامرضا، ما آن نوارها را پنهان کردیم تا مادرم آنها را گوش ندهد، وگرنه به گریه می افتاد. غلامرضا همیشه به من می گفت: کی می شود من بروم پشت سر آهنگران بایستم و به جبهه اعزام شوم. من می گفتم: حالا اگر نرفتی هم اشکالی ندارد. می گفت: اینجوری نگو. من خیلی دوست دارم بروم جبهه، خداکند مامان راضی شود . چطور توانست مادر ...
شااا .. آه چراغ
دختر سه ساله شهیدی را به آغوش کشیدم و لابه لای گوله گوله های اشکش، بر داعش و داعشیان لعنت فرستادم. برای من هضم نشدنی است؛ زمانی که کنار همسر شهیدی نشسته ام و از درد و زخمی که بعد از شهادت همسرش روانه زندگی اش شده است، شنیده ام.برای من هضم نشدنی است زمانی که دستان مادر شهیدی را در دست گرفته ام و پابه پای بغض هایش، بغض کرده ام و قلبم از جا کنده شده است. من با چشم خویشتن دیدم پدر شهیدی را که کنار فرزندش ...
بفرمایید کوکتل مولوتوف!
بودم . فکرم، خودش را مواخذه می کند: سیل؟ زلزله؟ متروپل؟ جنگ؟ ترور؟ به کدام راضی بودی؟ از تصور هر کدام روح و روانم مچاله می شود. سرم را محکم تکان می دهم تا تصاویر متروپل و سرپل ذهاب و خوزستان و حمله داعش به مجلس سال 96 از فکرم کف اتوبوس بریزد. دلم به هیچکدام راضی نیست؛ خیالاتم از تک تک شان فراری است؛ اما نوشتن از چهلمین روز ناامنی در کشور بعد از درگذشت تلخ مهسا امینی آن هم از دیار زادگاهش حتماً ...
نشست نقد کتاب در جهان گفتگو؛ بررسی تحولات گفتمانی در پایان قرن بیستم
سابق و لاحق بودیم فقط بر سبیل اتفاق یکدیگر را ملاقات می کردیم و خاطرم هست که تنها یک بار وقتی من تصادف کرده بودم همدیگر را دیدیم هر چند که بعد از بیماری من ایشان لطف کردند و به ملاقات آمدند. اما حالا دیگر بر سبیل تصادف نیست بلکه برخاسته از احساس نیاز است که من و آقای نصیری امروز به دیدگاه های مشترک رسیده ایم و می توانیم درباره شان صحبت کنیم. در جامعه ما، گفت وگو تبدیل به امری لوکس، از ...