پیرمرد عنکبوتی به دام پلیس افتاد
سایر منابع:
سایر خبرها
53سال است سرقت می کنم؛از 5سالگی تا الان/ هرجا سرقت حرفه ای دیدید بدانید کار یکی ازشاگردان من است؛ ماشین ...
می رفتم برای خودم خوراکی می خریدم. یک وقتایی هم از مغازه های بقالی کیک و پفک می دزدیدم. عاشق سرقتم، آنقدر این کار را دوست داشتم که دلم می خواست بچه هایم هم مثل من سارق شوند، اما یکی از آنها مهندس است و دیگری هم اگر اشتباه نکنم وکیل است. خبری از آنها ندارم، الان خارج از کشور زندگی می کنند و آدم حسابی هستند. وقتی دیدند من این طور شیفته و دلباخته سرقت هستم مرا رها کردند و رفتند دنبال زندگی خودشان. بعد ...
اعتراف به قتل خواهرزن بعد از 5 ماه
ساعت 23 دوشنبه ششم تیر امسال زن جوانی هراسان با مرکز فوریت های پلیسی 110 تماس گرفت و گفت: من پرستار زنی سالخورده در محله گیشا هستم. ساعتی قبل مردی که خود را پیک موتوری معرفی کرد وارد خانه شد و پس از ضرب و جرح من و پیرزن صاحبخانه اموال خانه را سرقت و فرار کرد. وقتی مأموران به محل حادثه رفتند دریافتند پیرزن بر اثر ضربات مشت سارق جان باخته است. کارآگاهان پلیس آگاهی پایتخت در ...
تجاوز به دختر 22 ساله در ویلای بستگان
علاقه مند شدم. حتی برای یکدیگر حلقه ازدواج هم گرفتیم و رابطه مان را علنی کردیم به طوری که او مسئولیت صفحه اینستاگرامی مرا به عهده گرفت چون من درگیر آزمون کنکور بودم اما وقتی پدرم از این رابطه مطلع شد، به شدت با ازدواج مان مخالفت کرد چرا که معتقد بود ازدواج با اتباع خارجی تبعات وحشتناکی دارد. در این هنگام امید هم مرا دختری هرزه و فاسد خواند و من هم پاسخ دادم که عاشق فرد دیگری هستم! پدرم ...
بانویی که با صبر زینبی(س) سه شهید تقدیم انقلاب کرد
عزیزانش سخت ترین روزها را گذراند و متحمل درد و رنج بسیار شد. و خواهری که ایثار را از برادرانش آموخت و همچون کوهی در کنار مادر ایستاد تا مبادا این داغ او را از پای درآورد. خواهری که امروز از پدر و برادران شهیدش می گوید تا یادمان نرود آرامش و آسایش امروزمان را مدیون چه کسانی هستیم... سیدمحمد مشکوهًْ الممالک سه شهید در یک خانه بنده شهلا اورَک هستم، خواهر شهیدان علیرضا و ...
تشییع با شکوه شهدا نشان می دهد صف مردم از اغتشاشگران جداست
پنجاه و چند ساله معرفی کرده بودند؟ برادر من متولد سال 1361 بود. در خانواده سه برادر بودیم. من کوچکترین پسر خانواده هستم. متولد سال 1370 و 9 سالی از شهید کوچکترم. آقا محسن در چه خانواده و جوی بزرگ شد؟ ما یک خانواده مذهبی داریم. مرحوم پدرم حاج اصغر حمیدی یک دوره ای پاسدار بود و چند بار به صورت بسیجی به جبهه رفته بود. مادرمان هم زن مؤمنه ای هست و از همان کودکی سعی می ...
اجازه نمی دهیم خون شهدا هدر برود
پی می آید ماحصل گفت و گو با این مردِ بزرگ است: صدای حقیقت قرآن را می شنید حمزه اولین فرزندِ من بود. در تیرماه 1347 به دنیا آمد. لاغراندام بود و با انواع اقسام شیر کمکی سر پا نگهش داشتیم تا به دوران مدرسه رسید. استعداد و هوشش فوق العاده بود. خودم با قرآن آشنا بودم و یکی از کارهایی که در خانه برای بچه ها انجام دادم آموزش قرآن بود. حمزه هم وقتی مدرسه می رفت قرآن را مسلط و بدونِ ...
مناظره داغ فعالین دانشجویی/ انتخابات در ایران کم کم فاقد معنای اثرگذاری و معنای اعتراض صلح آمیز خودش شد/ ...
. مثلا الآن رهبری صحبتی کند که این خسارت برجام بوده است، من مطمئن هستم همه شما فردا این را تیتر می کنید و کلی در موردش صحبت می کنید. اما جمله به این مهمی رهبری در مورد چالش به این مهمی را مطرح نمی کنید؛ اشکالی در کار شما وجود دارد. اصلا چرا تقصیرها گردن آقای هاشمی؟ همه تقصیرها را من گردن می گیرم. شما گفتید من طرفدار آقای هاشمی و اصلاحات هستم، بله، خودم هم این را می گویم. شما به این سؤال ...
موسوی، هاشمی، خاتمی و روحانی اجازه ندادند انقلاب در مسیر خودش جلو برود/پادزهر اغتشاشات بازنگری در ...
مشاوره الکترونیکی می دهم. سایتی درست کرده و از آنجا کارش را ادامه می دهد. توجه کنید که این جریان رانتی به راحتی قابل حذف نیست. الان دولت گفته است تمام سیستم های اشتغال زا باید الکترونیکی شود. از همین دستگاه های موجود چند درصدشان الکترونیکی شده اند. هنوز نتوانسته اند مجوز هایی را که درآمدزایی بالایی دارد، مهار کنند. گیر کجاست؟ دقیقاً اینجا سیستم رانت خوار مخوف است که در تمام بدنه دولت ریشه دوانده و یک ...
فکر می کنند اگر جمهوری اسلامی نباشد، ایران سوئیس می شود
؟ تغییر که اتفاق افتاده است. و نمایندگی سیاسی پیدا کند. الان تصور ذهنی شما و خیلی ها این است که بله این ارزش ها در ابتدای انقلاب بود و تمام شد؟ مردم دیگر به این چیز ها اعتقاد ندارند؟ اتفاقا برعکس. می گویم اگر مردم 43 سال پیش با ارزش هایی که داشتند انقلاب کردند، حق داشتند براساس ارزش هایی که دوست دارند زندگی کنند. الان هم باید همین باشد. به علاوه، ما یک سری ...
ماجرای ناهار خوردن جمشید مشایخی با لباس گازوئیلی
...، "در گوش سالمم زمزمه کن" و "باغ وحش" داشتم که بین فیلم هایم اجرا شدند. چون با جعفر والی خیلی دوست بودم بیشتر درنمایش ها او بازی می کردم. بعد از انقلاب اسلامی کار من در بعد از انقلاب به صورت مداوم ادامه داشت و از سال 58 به مدت 18 ماه مسوول اداره تئاتر شدم و حدود 40 نمایش روی صحنه آمد. بعد از آن تقاضای بازنشستگی کردم و 19 نفر از هنرمندان دیگر هم به خاطر اینکه با من دوست بودند ...
منوچهر، سارق کهنه کار که 40 بار دستگیر شده: به دزدی معتادم!
از طلافروشی ها هم سرقت کردم. من سال هاست که سرقت می کنم. دیگر در این کار حرفه ای شده ام. نمی توانم دست از سرقت بکشم، چون احساس می کنم این کار در خونم است و به آن اعتیاد پیدا کرده ام. برای همین نیازی به آموزش ندارم. البته اوایل هر بار که به زندان می رفتم شیوه ای جدید یاد می گرفتم. ولی الان گاو پیشانی سفید هستم. خودم آموزش می دهم. به زندان که می روم به خیلی ها روش ...
سارق مشهور تهران؛ نمی توانم بدون دزدی زندگی کنم!
...: دیوار راست را به راحتی بالا می رود. یکی از قدیمی ترین سارقان پایتخت است و به مرد عنکبوتی معروف شده. خودش را استاد دزدی می داند و دوست دارد شاگردان زیادی داشته باشد. به ادعای خودش بیشتر از 40 بار دستگیر شده و هر بار در زندان شگرد جدید را آموخته بود. اما حالا خودش تبدیل به استاد شده و در زندان شگرد های مختلف سرقت را آموزش می دهد. هر بار که به زندان می رود شیوه های مختلف دزدی را به بقیه می آموزد. درست از پنج سالگی دزدی را شروع کرد. اوایل از جیب پدرش سرقت می کرد ...
20بار زندان، سارق را تنبیه نکرد
سرقتم شروع شد. از مغازه پدرم پول و خوراکی سرقت می کردم. بزرگ تر که شدم درس را رها کردم و در رفاقت با دوستان ناباب خلافکار شدم. از خانه ها و خودرو ها سرقت می کردیم، تاکنون بیش از 20مرتبه به زندان افتاده ام. آخرین بار بعد از آزادی با دوست سابقه دارم سرقت خانه ها را شروع کردیم. با توپی زنی و بالکن روی از خانه ها سرقت می کردیم. مثل عنکبوت از دیوار های خانه ها بالا می روم. در این مدت از خانه ها طلا، فرش ...
پدر شهید: فرزندانم شناسنامه ندارند! + عکس
.... **: آن روزی که رفتید و داوطلبانه رد مرز شدید هم همینطور بود... پدر شهید: بله، خودم رفتم، تازه طرف می خندید، می گفت: حالت خوب نیست ها! چه کسی می گوید تو افغانی هستی؟... گفتم: آقا من افغانی هستم، می خواهم بروم افغانستان. واقعیتش تا به حال کسی مزاحمم نشده. من یک پسر کوچک دارم که الان 12 **: 13 ساله است، دو بار تا به حال او را گرفته اند و برده اند اردوگاه. ...
عابدزاده: می توانم بیشتر از گذشته به تیم ملی کمک کنم
زمان گرم کردن، زمانی که او برای باشگاهش بازی می کرد، همیشه آنجا بودم، بنابراین بازی در آنجا برای کشورم شگفت انگیز بود. همه چیز خیلی سریع اتفاق افتاد. من به خاطر مسیری که تاکنون داشته ام بسیار سپاسگزارم. این بار، برای جام جهانی، من بالغ تر و با تجربه تر هستم و می دانم که می توانم بیش از گذشته به تیم کمک کنم. همیشه خودم را در حال بازی در جام جهانی تصور می کردم و تا زمانی که این اتفاق نیفتد به این ...
امیر عابدزاده: من به مربی نیازی ندارم، می خواهم او فقط پدرم باشد
مسیری که تاکنون داشته ام بسیار سپاسگزارم. این بار، برای جام جهانی، من بالغ تر و با تجربه تر هستم و می دانم که می توانم بیش از گذشته به تیم کمک کنم. همیشه خودم را در حال بازی در جام جهانی تصور می کردم و تا زمانی که این اتفاق نیفتد به این باور ادامه خواهم داد. برای من، در حرفه ام، چیزهایی که اتفاق افتاد باعث می شود به گذشته نگاه کنم و فکر کنم، "اگر توانستم این کار را انجام دهم، پس می توانم این کار را هم انجام دهم. من همیشه به خودم می گویم که باید به سمت آن بروم." منبع: اتلتیک ا ...
شروع یک زندگی عاشقانه از گلزار شهدا
، یادت باشد، ابوباران، راض بابا و.... فاطمه به اتاق روبه رو اشاره می کند: داخل اتاقم، کتابخانه کوچکی دارم. الان اگر نگاه کنید، چند کتاب بیشتر داخل کتابخانه ندارم، چون همه کتاب هایم را به هم سن وسال هایم امانت می دهم تا بخوانند. به عنوان یک دهه هشتادی دوست دارم برای ایران و جوان هایی که از خون خود گذشتند، کاری کنم. حرف هایش را با یک نکته ادامه می دهد: نسل دفاع مقدس با نسل مدافعان حرم ...
علیه روایت های ناجوانمردانه از جوانرود
صادق امامی، دبیر گروه بین الملل: نگی خبرنگاری ها... اصلا تو چیزی نگو... این را می گوید و سرعت ماشین را کم می کند. تا چرایی اش را بپرسم، یک پست ایست و بازرسی قد علم می کند. چهار خودرویی جلوتر از ما هستند. ایست و بازرسی هم برای خودروهای ورودی انجام می شود و هم برای خودروهای خروجی. ماموران لباس خاکی دیجیتالی با صورت های پوشانده و کلاشینکف های تاشو دارند. اولین باری است که چنین تدابیر امنیتی ای را در ...
بیوگرافی وریا غفوری و همسرش مونا اردلان + عکس های زندگی شخصی
که لو رفت، دردسر شد و خیلی ها فکر کردند دوست دارم خواننده شوم. من را چه به خوانندگی؟ آن روز فقط در حال شوخی بودیم و داشتیم سر به سر هم می گذاشتیم که من ادای یکی از خواننده ها را در آوردم و همه به من گفتند عجب صدای خوبی داری؟ وریا غفوری چگونه فوتبالیست شد؟ در ادامه بیوگرافی وریا غفوری می خوانید؛ او فوتبال را به صورت مبتدی در تیم جوانان توحید سنندج شروع کرد. سپس در تیم اصناف ...
گفتگو با شهروندی که در سایت های شرط بندی فوتبال، خانه و خودرو لوکس خود را از دست داد
. این ها بخشی از یک فیلم نامه نیست، بلکه سرگذشت مرد جوان مشهدی است که آرزو می کند کاش همه چیز به دوسال ونیم قبل برگردد تا او زندگی مرفه بی دردسرش را به دست یک طوفان خودخواسته نمی سپرد. مرد جوان با تشویق یک نارفیق، وارد سایت های شرط بندی شده بود و حالا تنها با کمک یک روان پزشک و البته باوجود از دست دادن تمام داشته هایش، توانسته است خودش را از این بن بست بیرون بکشد. با جواد در حاشیه طرح شکایتش در ...
روایت عباس کاظمی از "اوضاع نابسامان نویسندگان زندگینامه شهدا" / اکرم گلبان مرتب نمره عینکش بالا می رود!
انگیزه خودتان است؟ بله این انگیزه من را همچنان در این مسیر نگه داشته است، اما دوست دارم تقویت شود. درحوزه های دیگر به عنوان مثال ورزش، ممکن است شما انگیزه ورزش را داشته باشید اگر هم تشویق نشوید به خاطر سلامتی خودتان ورزش را ادامه می دهید ولی کاری که ما انجام می دهیم کار فرهنگی است، باید حمایت شود تا بتواند جوان ها را جذب کند و این خیلی مهم است. باید برای نویسندگان دوره های ...
رییس دانشگاه صداوسیما: فکر می کنند اگر فردا جمهوری اسلامی نباشد، ایران سوئیس می شود؛ این تصور از کجا ...
. آقای اسفندیاری هم در زمینه رسانه مطالعه کرده و هم در این زمینه کار اجرایی انجام داده و هم اکنون رییس دانشگاه صداوسیماست. بخش هایی از این گفت وگو را در ادامه می خوانید: *نارضایتی نسبتی با انتظارات دارد *ادوارد سعید در کتاب شرق شناسی به خوبی و زیبایی تصویر کرده که غرب چگونه تصویر شرق را چنان برساخت که یک رابطه قدرت و سلطه ای را تثبیت و تحکیم کند *فکر می کنند ...
غنی سازی رویاها در رویانیوم
این صورت تهیه و روانه آنتن شده و در آن آزمایش های علمی اجرا می شود. وقتی پیشنهاد اجرای این مسابقه به شما داده شد چه عاملی شما را ترغیب کرد، بپذیرید؟ به جام جم می گوید: این برنامه حدود یک سال قبل به بنده پیشنهاد شد و عاملی که مرا ترغیب کرد این بود که من به شدت علاقه مند به ترویج علم هستم و هر کاری که مردم اعم از کودک خردسال تا فرد کهنسال را علاقه مند به مفهوم علمی کند، مرا به وجد می آورد. وی ادامه ...
هنر هنرمند، به مردم داری اوست
اسکندری هستم، اما من را بیشتر به اسم حسن می شناسند. بیست و نهم بهمن ماه 1322 در محله درب کوشک اصفهان به دنیا آمدم و وقتی هفت سالم بود بابام من را در شغل قلم زنی گذاشت و از آن زمان تا حالا عاشق کارم هستم. با او به گفت وگو نشستیم... هنر قلم زنی را از چه سنی شروع کردید؟ پدرم در سن 7 سالگی من را نزد استادان، برادران خسروانی گذاشت، نامشان سید علی خسروانی و استاد سید ...
سارق دستبند ناصر حجازی دستگیر شد
؟ چون فرصت نکردیم. وسایل سرقتی را باهم تقسیم کردیم و می خواستیم مشتری خوب برای دستبند پیدا کنیم اما پلیس خیلی زود دستگیرمان کرد. از روز حادثه بگو. چطور نقشه سرقت را اجرا کردید؟ من اعتیاد دارم و در کمپ بستری هستم. البته در آنجا کار هم می کنم و از قبل تصمیم گرفتیم این بار که 2پیشکسوت فوتبال رسیدند نقشه را عملی کنیم. روز حادثه رئیس کمپ نبود و با هماهنگی جانشین کمپ، نقشه ...
گشف حجاب خواهر روحانی ! / همزمان کشف لباس کرد !
اش بگذراند در تصمیم گیری اساسی او تاثیرگذار بوده اند. او روز دوشنبه با اعلام تصمیم خود ایتالیایی ها را شگفت زده کرد. او برای اولین بار در سال 2014 میلادی به عنوان یک راهبه 25 ساله در مسابقه استعدادیابی تلویزیونی در ایتالیا به شهرت رسید. قدرت صدای او داوران مشهور در برنامه را متحیر کرد و از او پرسیدند که آیا واقعا یک راهبه است یا خیر، که او پاسخ داد:"بله، یک راهبه هستم". او ...
عجیب ترین اتفاق در عروسی خانم مجری ! + اولین عکس شوهر خوش تیپ نیلوفر امینی !
کند گفتم باید با بابام صحبت کنی. بعد چند روز پدرم از دانشگاه به من تلفن زد گفت: ایمان احمدی کیه آمده دانشگاه و سراغ من را گرفته؟ که من مجبور شدم همه داستان را تعریف کنم و بگویم. دو سه ساعت بعد بابا به خانه آمد و گفت: اگر واقعا تصمیم به ازدواج گرفته ای، حتما با آقای احمدی ازدواج کن، خیلی پسر خوبی است . آقای احمدی رمز موفقیت شما در همان دیدار اول چه بود؟ - ایمان: من رو بازی کردم ...
در لبنان چه خبر است؟ | مردم باید مسلحانه از حسابشان برداشت کنند
سوی او شلیک کنم . حسین اکنون داستان را چند هفته پس از آن رویداد در خانه اش در حومه شهر با منظره ای رو به دریا و باند فرودگاه تعریف می کند. او می گوید: وقتی به عقب نگاه می کنم من از این بابت متاسف هستم. با این وجود، واقعیت آن است که آنان به من دروغ می گفتند و اجازه برداشت هیچ پولی را از حساب ام نمی دادند. من برای مراقبت های درمانی و پزشکی پدرم به پول نیاز داشتم . پدر حسین در مراحل پایانی ...