اعزام رزمنده جوان به جبهه با اعمال شاقه!
سایر منابع:
سایر خبرها
سخت بود، اما از همسر جوان و دختر یکساله اش گذشت
شهید حسین فصیحی دستجردی در حالی که دختری یک ساله داشت عازم جبهه شد. گریه ها و بی تابی های دختر خردسالش هنگام اعزام مانع نشد تا او عزمش را برای حضور در جبهه از دست بدهد. حسین 12 روز بعد از دومین اعزامش به شهادت رسید و پیکر مطهرش 12 سال بعد به خانه بازگشت. گفت وگوی ما با عزت زاغیان همسر شهید، مروری بر مجاهدت های یکی دیگر از شهدای دفاع مقدس است. برای ورود به گفتگو درباره نحوه آشنایی تان ...
ماجرای عجیب دختری که فرزند همسر صیغه ای پدرش است جنجالی شد!
اصلاً از سرقتی بودن فرش ها خبر نداشت. *چرا تنها رفت وآمد می کنی. خواهر و برادر یا مادری نداری؟ راستش تا چند سال پیش فکر می کردم خواهر و برادر ندارم اما بعد متوجه شدم دو برادر دارم. مادرم هم وقتی نوجوان بودم فوت کرد. *چطور می گویی چند سال قبل متوجه شدی دو برادر داری؟ وقتی مادرم فوت کرد روزهای سختی را می گذراندم، یک روز دو پسر همراه زنی جاافتاده مقابل خانه ...
کوچه مردها
بخشی از خاطراتش با اشاره به می گوید: آن روز، بعد از سلام و احوالپرسی، قضیه شکار تانک را برایش توضیح دادم. جلیل را راضی کردم بیاید منطقه. بعد ترک موتورش نشستم و با هم سراغ چند نفر از دوستان جلیل و بچه های مولوی رفتیم. جمع شان کردم و گفتم که فردا صبح ساعت 8 بیایند نخست وزیری. بعد به خانه رفتم تا دیداری تازه کنم. فردا صبح زود به نخست وزیری رفتم. 50 نفر آمده بودند که همه شان موتور پرشی داشتند. مسئول ...
من پدر شش قهرمانم!
گذاشته ام. می گفت: پدر بیا برویم جبهه. عباس علی با او عازم منطقه می شد. با او که بود، غم نداشت. وقتی علی اکبر برای آخرین بار به مرخصی آمد، موقع وداع پیشانی پدر را بوسید. چه در نگاه او خواند که گفت: ای پدر عزیز! هیچ ناراحت نباش. اگر شهید شدم، منتظر تو می مانم تا روز قیامت و شفاعت تو را یادم نمی رود. تو هم شفاعت مرا از یاد نبر و مقاومتت را بیشتر کن. خودت را عاشق خدا کن که خدا ...
بازیگری که شیر شب های شلمچه شد
از دور دیدم برایم سوت زد. من گفتم: این همه شهید شدند و شما بی خیالی! با دست اشاره کرد به یکی از رزمنده ها و گفت: آن رزمنده را می بینی، او نخستین نفری است که رفته از رودخانه آب بیاورد. شما هم برو آب بخور و یک قمقمه آب هم برای دایی جان بیاور. در آن شرایط او هم می توانست عصبانی شود و بگوید مگر من تو را آورده ام! یا هر حرف دیگری به من بزند. فقط سعی کرد من را آرام کند. این برخورد را نه فقط ...
جنایت هولناک پسر جوان به خاطر کینه از پدر
...: پسری که به خاطر بدهی مالی و عدم کمک پدرش از او کینه به دل گرفته و او را کشته بود در دادگاه کیفری استان تهران محاکمه می شود. این پسر جوان هرچند در ابتدا سعی داشت عنوان کند پدرش به دست فرد دیگری به قتل رسیده است اما بعد از اینکه متوجه شد ماموران همه چیز را درباره او فهمیده اند لب به اعتراف گشود. او حالا با درخواست قصاص از سوی اعضای خانواده اش روبه رو شده است. یک ...
اعتراف به قتل پدر به خاطر بدهی میلیاردی
مادرم را طلاق داد و با زن دیگری ازدواج کرد. او بعد از ازدواج دوم همه اموالش را در اختیار همسر دوم و فرزند او قرار داد، حتی خانه ای را که به تازگی خریده بود به نام آن زن زده بود. متهم در ادامه افزود: آن زمان مشکلات مالی زیادی داشتم و به خاطر بدهی سنگینی که برایم پیش آمده بود به دردسر افتاده بودم. او پدرم بود و در آن شرایط انتظار داشتم مرا کمک کند، اما چند بار که به سراغش رفتم و از او درخواست کمک ...
شب چله یک دقیقه بیشتر از قبل دوستت دارم ایران من!
...> آخرین روز های پاییز است، همه دم می زنند از شمردن جوجه ها! بشمار، تعداد دل هایی را که به دست آوردی؛ بشمار، تعداد لبخند هایی که بر لب دوستانت نشاندی؛ بشمار، تعداد اشک هایی که از سر شوق و غم ریختی؛ فصل زردی بود، تو چقدر سبز بودی؟ جوجه ها را بعداً با هم می شماریم... #یلدا_مبارک کاربری با نام خانم برزگر : اینکه ما با کمال آرامش یلدا ها رو در کنار خانواده هامون می گذرونیم مدیون ...
مصاحبه با خواهر دکتر حمید قره حسنلو: برادرم به علت آسیبهای جسمی و روحی در بیمارستان است/ حکم اعدام را در ...
طریق ایشان می توانید بخشی از جزییات پرونده و وضعیت حمید را جویا شوید. برخی شایعات درباره وخیم شدن حال مادر دکتر در فضای مجازی هم مطرح شده است. در این مورد توضیح می دهید؟ مادرم بعد از شنیدن خبر حکم اعدام پسرش دچار آلزایمر شده است. مادرم بر اثر این حادثه آسیب زیادی دیده و بیمار شده است. شوکی که بر اثر این خبر تلخ شکل گرفت همه خانواده را تکان داد، اما مادرم با توجه به روحیه و سن ...
جزییات جدید از پرونده دکتر حمید قره حسنلو / احتمال لغو حکم اعدام
علیزاده طباطبایی است، گفتم از طریق ایشان می توانید بخشی از جزییات پرونده و وضعیت حمید را جویا شوید. برخی شایعات درباره وخیم شدن حال مادر دکتر در فضای مجازی هم مطرح شده است. در این مورد توضیح می دهید؟ مادرم بعد از شنیدن خبر حکم اعدام پسرش دچار آلزایمر شده است. مادرم بر اثر این حادثه آسیب زیادی دیده و بیمار شده است. شوکی که بر اثر این خبر تلخ شکل گرفت همه خانواده را تکان داد، اما ...
تک تیراندازی که در کربلای یک به هدف زد
. گفتم من که تازه از بیمارستان آمدم، رضا حالش خوب بود. دیدم پدرم در گوشه ای گریه می کند، بعد مادرم متوجه جریان شد. ما عزیزمان را از دست داده بودیم و از این موضوع خیلی ناراحت بودیم. انسان از این که عزیزش را دیگر نمی بیند ناراحت است. بعد از شهادت برادرتان چه مسئولیتی به دوش شما افتاده است؟ ما به نوعی پاسدار حرمت خون شهدا هستیم، مسئولیتی که بر دوش ماست این است که فرزندانی که تربیت ...
از کردستان تا بهشت؛ روایت شهیدی که به خاطر یک امضا به زندگی برگشت
پادگان نگه دارند. فکر کنم پدرم هم دوست داشت من پشت جبهه بمانم، به هرحال پسر بزرگ و کمی هم دوست داشتنی بودم و حتی گفت به حرف فرمانده ات گوش بده ولی من گفتم می خواهم به خط مقدم بروم ولاغیر، پدرم با ناراحتی و عصبانیت گفت "هر کجا می خواهی برو". در همان جلسه آقای زین العابدین اینها را یادآوری کرد و گفت من از همه این موضوعات اطلاع داشتم و تو چقدر لایق شهادت بودی... تسنیم ...
احسان به خلق در بیان و سیره شیخ رجبعلی خیاط
.... شاگرد پدرم بعد از خوب شدن حال پدرش تعریف کرد که وقتی سراغ عمه اش رفته و دلیل واقعی ناراحتی او از پدرش را پرسیده است، او گفته بعد از فوت شوهرش پدرم او و چهارفرزند یتیمش را به خانه خودش می برد. یک روز وقتی بین او و مادرم اختلافی پیش آمده بود، پدرم از راه می رسد و عمه و فرزندانش را از خانه بیرون می کند. عمه ام دلشکسته می شود. با راضی شدن عمه وبه دست آوردن دل بچه های یتیمش حال پدرم هم بهتر می شود ...
عاشقانه شهید مدافع حرم برای همسرش: خیلی خوشحالم می گویی برو!
همسر شهید مدافع حرم علی عابدینی درباره روزهای اعزام همسرش به خط مقدم مبارزه با داعش گفت: از اوضاع سوریه باخبر بودم، اما نمی دانستم می خواهد برود. عادت نداشت وقتی می خواهد جایی برود به من زود بگوید، معمولاً می گذاشت نزدیک رفتن به من خبر می داد. خیلی از رفتنش ناراحت بودم، اما با خودم می گفتم: شوهر من نرود چه کسی برای دفاع برود! وقتی اینها را به خودش هم گفتم، خیلی خوشحال شد. دفعه اول تا ...
مادر شهید: حرص می خورم؛ چرا آقا را اذیت می کنند؟!
دوست داشت برود پیش حضرت زینب و حضرت رقیه. شکر خدا که پیش این بزرگواران رفت و آنجا شهید شد تا من روسفید بشوم. هر وقت می رفت جبهه و زخمی می شد ما هیچ خبری نداشتیم. یک بار در بیمارستان اهواز بستری شده بود. یک بار هم روز سوم عید بود که آقا رضا را با ماشین به خانه آوردند. تمام دستش آسیب دیده بود. عکسش هم هست. چهارتا ترکش به دستش رفته بود که نتوانسته بودند دربیاروند. خلاصه پنج بار ...
پرتره ای که صادق هدایت از من کشید
خانم بشوم! این زن خجسته کیا بود. لندن تئاتر خوانده بود و آدم حسابی بود. شوهرش منوچهر جهانبگلو بود که با پدرم دوست بودند، اما خیلی باهم معاشرت نمی کردند؛ ولی آن شب من گفتم خدایا کاری بکن من هم مثل این خانم معروف بشوم و کار هنری بکنم و برایم دست بزنند. از آن پس کار های او را پیگیری کردم. هر وقت تئاتر داشت، می رفتم. یک جوری واقعاً او الگوی من شده بود. بعد ها در دهه 60 به دلایل دوستان مشترکی ...
وقتی عالم وهابی محو اذان شیعی مدافع حرم شد+فیلم
و تسبیحی هدیه می دهد که الان دست من به یادگار مانده است. او چهار پنج مرحله اعزام شد. هر وقت از منطقه تماس می گرفت از حال و هوای خالصانه رزمندگان می گفت و از شوق شهادت آن ها حرف می زد، گاهی راهکار تبلیغی هم از من حتی جویا می شد و من هم در حد توانم در این زمینه داشته های علمی ام را در اختیارشان قرار می دادم و کتاب هایی که فکر می کردم مفید است معرفی می کردم و در این زمینه به هم کمک می ...
اینجا خانواده جدید برای بچه ها می سازند
چندانی با خانواده نداشتیم. در ابتدا وارد مرکز موقت شدیم. وقتی قرار است بچه ای در این مراکز نگهداری شود، اول برای معین شدن تکلیف اش اینکه به خانواده بازگردد یا نه؛ در این مراکز نگهداری می شود. اگر تصمیم بر نگهداری در مراکز باشد، به مراکز شبهه خانواده اعزام می شود. من و برادرم با همدیگر پس از روشن شدن تکلیفمان به مرکز شبهه خانواده اعزام شدیم. تا اینکه سن برادر کوچکترم بالا رفت و به بخش پسرانه همان ...
فرار از چنگ شیطان
. یک روز که برای دیدن مادرم به محله قدیمی خودمان رفته بودم با محبوبه روبه رو شدم و تازه فهمیدم که او نیز مانند من مطلقه است و اکنون مجردی زندگی می کند! از آن روز به بعد معاشرت ها و رفت و آمد بین ما آغاز شد. محبوبه دورهمی و شب نشینی های زیادی برگزار می کرد و این شیوه زندگی را دوست داشت. من هم چند بار به همراه دخترم (لیلا) در دورهمی های او شرکت کردم. در همین هنگام بود که فهمیدم او به عقد ...
پیش بینی شهید کاظمی از 5اسفند62
انتقال نیروهای لشکر31 وجود ندارد. کاظمی در بخشی از جوابش چنین می گوید: مگر ما بابا جون پلاستیکی ایم که ما را می خواهید همین جور این ور و اون ور کنید! هم قرارگاه و هم کاظمی و باکری بر این عقیده اند که نباید در وضعیت فعلی باقی ماند ولی بین انتخاب طلاییه و نشوه برای اقدام بعدی، اختلاف نظر دارند. غلامپور و بشردوست اعتقاد دارند که باید اول راه زمینی طلاییه باز شود و بعد به سراغ نشوه رفت ولی ...
من دو تا پسر دارم؛ حاج قاسم و حاج علی/ چشم هایم کور شود از غمشان
.... از خدا خواسته دستشونو گرفتم و گفتم: باشه. می ریم خونه های رسالت! علی گفت: یما چه کاریه؟ مگه موشک اونجا نمیرسه؟ جوون بودم. مادرم دیگه. دلم هزار راه میره. گفتم: نگرانتونم. چه کنم؟ دست خودم نیست. مجبورم اینور اونور بچه هامو بکشونمشون دنبال خودم پدرعلی، هاشمی بود. از هاشمی ها. عموهاش اِمویلحه زندگی میکردن. رفت اونجا خونه خرید. من فقط می خواستم بچه هامو از موشک دور کنم. من جوون بودم. اون ...
حجت الله روز شهادتش هم فوتبال بازی می کرد!
پیش رو دارید. در خانواده چند خواهر و برادر بودید؟ شما برادر بزرگ تر هستید یا حجت الله؟ ما در خانواده دو خواهر و چهار برادر بودیم. حجت الله فرزند پنجم خانواده و متولد سال 1343 بود. بعد از ایشان من سال 45 به دنیا آمدم. برادرم خیلی به ورزش فوتبال علاقه داشت و از دوران کودکی همبازی بودیم. موقع انقلاب فقط 14 سال داشت، اما زمانی که جنگ شروع شد، سنش به اعزام می رسید. به جبهه رفت و من و دیگر ...
نوری از گیلان که در سوریه تابید – بابک نماد حقیقی جوان امروزی محب اهل بیت (ع)
باشگاه و هیئت و محله جزو خوبی از بابک حرفی نزد. محمد نوری گفت: وقتی بابک به سوریه رفت و به وی مأموریت دادند، فرماندهان گفتند که مأموریت تو همین است که به سوریه آمدی، اما پسرم دست فرماندهان را بوسید که من را به منطقه اعزام کنید تا با داعش بجنگم و بابک پس از 25 روز که بابک به منطقه اعزام می شود و به خط مقدم می رود روز بیست و هفتم به سوی خدا پرواز می کند، هرکسی از شهدا چیزی طلب کند به آن می رسد ...
ماجرای ترک سیگار علامه جعفری چه بود؟
تو نمی توانم جوابگو باشم. به آن خانم گفتم: از طرف بنده به فرزند بگو: جعفری از امروز اقدام به ترک سیگار خواهد کرد. لذا سریعاً تصمیم به ترک سیگار گرفتم و تا آبان ماه همان سال، به تدریج سیگار را برای همیشه کنار گذاشتم. بخشی از کتاب به روش زندگی علامه جعفری در ایام تحصیل اختصاص دارد: روش ما روش آخوند خراسانی بود. ایشان هنگام شب زودتر می خوابیدند و نیمه شب برای عبادت برمی خاستند. در نجف به ...
نقش سیر و سفر و حمل و نقل در زندگی
! اول انقلاب بود، مدرسه ها چند شیفتی بودند، بچه های مدرسه ای ها زیاد بودند، دستشویی کم بود، ما هم در تلویزیون آمده بودیم، تو بورس بودیم، جوان بودیم. هر کس می آمد، می گفت: آقا سخنرانی کن ، می گفتم که: برو انجمن اولیا مربیان فلان مدرسه، 10 تا مستراح بساز، من می آیم سخنرانی می کنم. گفت: شما بیا سخنرانی کن، بعد ما مستراح می سازیم. می گفتم: بلکه نساختی! یک کسی گفت: پول من قابل نیست، باید خرج ...
روایتی از یک مجرم که محبت امام رضا(ع) نمک گیرش کرد/ ضمانت امام رئوف(ع) با هدیه تحول و زندگی
گذاشته شود؟ با مادرم تماس گرفتم و شرایط را برایش گفتم به من پیشنهاد نوشتن یک نامه خطاب به رییس قوه قضاییه را داد که پذیرفتم، اوضاع خوبی نداشتیم پدرم مریض بود و 25 سال بود که اجاره نشین هستیم. تصمیم را گرفتم و نامه ای خطاب به ابراهیم رییسی نوشتم به امید اینکه کمکی شامل حالم شود. از حال و هوای آن روز می گوید، خیلی امیدوار نبود که بتواند نامه را به دست مسؤول ارشد دستگاه قضایی برساند، می گفت ...
به ماندنم عادت نکن
: پدرم علاقه زیادی به من داشت. نمی توانست ناراحتی من را ببیند. وقتی وارد خانه می شد من را در آغوش می گرفت و دور خانه می چرخید. یک بار به من گفت: کوثر دوست داری بگویم چه در دلت می گذرد؟ گفتم: بله. بعد حرف هایی را زد که به عنوان راز برای خودم داشتم. تعجب کردم گفتم: شما از کجا می دانید. فقط یک لبخند زد. کوثر ادامه می دهد: بعد از شهادت پدرم ازدواج کردم. دوست داشتم در لحظه عقد پدرم در کنارم باشد اما ...
شاهرخ کوکاکولا از کاباره تا جبهه
می رود و معنی توبه کردن را می پرسد؟ وی می گوید توبه یعنی از گناه برگشتن. شاهرخ می گوید: باید چه کار کنم حاج آقا پاسخ می دهد برای آدم شدن باید به مشهد و به پابوس امام رضا (ع) بروی و اگر رفتی باید سه نکته را در نظر بگیری، تا به تو اجازه نداده اند وارد حرم نشو، تا صاحبخانه را ندیده ای چیزی نگو، چون صاحبخانه امام رضا (ع) است و اگر او را دیدی هر کاری که کردی را به امام بگو او یک روز به خانه رفته و گفته ...
مسافران شهر بهشت
. بعد از این اقدام، گروه به نام گروه جهادی شهید محمد علیزاده یزدی تغییر یافت. از دیگر فعالیت های این گروه خدمت به زائران پیاده اربعین در عتبات، آموزش و شرکت در برنامه های جهادی نقاط محروم است. روز دوم؛ نوای نقاره خانه سحرهای حرم را نمی توان از دست داد. برای همین است که شور و شوق حضور در حرم، ساعتی قبل از اذان صبح همه را به تکاپو می اندازد و با وجود خستگی سفر، خواب را از چشمانشان ...