دقایقی پدر و دختری در بیت رهبری + عکس
سایر منابع:
سایر خبرها
بی بی گوهر
بی بی چادر به کمر بسته و خودش با تمام کمردردش چشم از دیگ ها بر نمی داشت. دو دیگ مفصل گوشه حیاط و بوی برنج دودی اعلا و روغن پاک و زعفران آمیخته به بوی لیمو عمانی و دارچین و دنبه قیمه به علاوه همه این ها بوی دود هیزم انجیر بهشت را تداعی می کرد. هر چند دقیقه صلوات انگار یک گله پروانه که یکهو از روی لب های مردان و زنان توی حیاط بلند می شد و بعد عین یک رؤیا می رفت ابر می شد. باران می شد. خاطره می شد ...
روایتی هیس طوری از انفجار پاکستان
چشمانم رژه می روند. یاد حادثه شاهچراغ افتادم؛ وقتی تصاویر کسانی که برای اقامه نماز به حرم رفته بودند، در حالی که غرق خون روی زمین افتاده بودند، در شبکه های مجازی منتشر شد. صدای زنگ تلفن بلند می شود. تماس از اداره است. بچه های حوزه هنری کودک و نوجوان اصرار دارند یک پوستر طراحی کنند برای همدلی با خانواده های پاکستانی که عزیزشان را در اتفاق از دست دادند. انگار هیچکس مثل ما با داغ آنها(مردم پاکستان ...
از خوی چه خبر؟ / آخرین وضعیت زلزله زدگان و امداد رسانی
اردوگاه و توزیع حدود 44 هزار چادر در یک شهر سیصدهزار نفره که تعداد زیادی از آنها به شهرهای اطراف رفته اند، واقعاً کار بزرگی است. دقیقاً. آن اوایل چون هنوز اردوگاه ها برپا نشده بود، بعضی از مردم آمدند و چادر گرفتند. بعد تصمیم بر این شد که به هیچ کسی چادر ندهند. جزو پروتکل های هلال احمر هم هست که نباید چادر را به شخص و خانواده ها داد. اردوگاه زده می شود، این افراد می آیند و داخل اردوگاه ...
ماجرای عجیب یک تبهکار 18 ساله در تهران
تنها نیست و همدستش کمی آنطرف تر روی موتوری نشسته است؛ موتوری که پلاکش مخدوش شده بود. آنها دست و پای مرا با چسبی بستند و در بیابان های اطراف رهایم کردند و ماشینم را به سرقت بردند. با ثبت این شکایت، مأموران پلیس آگاهی پایتخت تحقیقات برای شناسایی و دستگیری دزدان مسلح را آغاز کردند اما چند روز بعد با شکایت مشابه دیگری روبه رو شدند. دومین مالباخته هم راننده نیسان بود که سارقان موتور سوار با ...
روزی که مجسمه شاه در اصفهان پایین کشیده شد
خدا رفته بود. چهلم او با چهلم شهدای تبریز (که در جهت بزرگداشت قیام 19 دی 1356 مردم قم، در تبریز برگزارشده بود و آن نیز توسط رژیم سرکوب شد)، در مسجد حکیم (اصفهان) برپا کرده بودند، هم زمان شده بود. با موتور از تخت فولاد می آمدم که دیدم محمدحسن و بچه های محله، همراه جمعیت از مسجد حکیم بیرون آمدند و شعار درود بر خمینی می دهند. من هم قاتی آن ها رفتم. چند لحظه بعد پاسبان ها آمدند و محمدحسن و ...
تشویق آقا خستگی هایمان را برطرف کرد/ ظرفیت بزرگ سرود-مداحی باید جدی گرفته شود
اجرای سرود "اینجا ایرانه" توسط دختران حاضر در جشن فرشته ها در حضور رهبر انقلاب ، با سید جواد پرئی سازنده این سرود گفت و گو کردیم. یکی از لحظات ماندگار مراسم جشن فرشته ها در حضور رهبر انقلاب ، اجرای سرود "اینجا یرانه" و بعد از آن کف زدن و تشویق ایشان و سخنانشان درباره شعرو آهنگ کار بود. بعد از این تشویق آقا چه حس و حالی داشتید و علت این که این سرود هم به دل بچه ها نشست و هم مورد تشویق رهبر ...
خلوت با خدا در گوشه ای به نام اعتکاف/ جشن تولدی که در جمع معتکفین برگزار شد
فرصت بخوبی استفاده کنم و سعی کن که متحول شوم. وی افزود: گرچه اوایل احساس می کردیم مراسم آنطور که دوست داریم نباشد، اما وقتی در این جمع حضور یافتیم در ابتدا چند نفر از خانم ها آمدند و درباره نماز و مسائل احکامی صحبت کردند و کم کم احساس خوبی به نماز پیدا کردم و الان دلم می خواهد نه تنها برای روزه و اعتکاف بلکه همیشه نمازم را ادامه دهم. *کسانی که نیامدن سال بعد حتما بیایند ...
ناگفته های یک بانو ایرانی از اسارت درزندان های آمریکا / آمریکا با دانشجویان طرفدار انقلاب چه کرد؟!
خواندند. 20 سالم بود که ازدواج کردم. با همسرم و خانواده ها رفتیم حسینیه. آقا نمی دانستند ما برای عقد آمدیم. عبا مشکی به تن داشتند. همین که متوجه شدند برای خواندن خطبه عقد آمدیم. تبریک گفتند و خواستند چند دقیقه منتظرشان باشیم تا برگردند. وقتی برگشتند عبایشان را عوض کرده بودند. نمی خواستند با لباس مشکی خطبه ما را بخوانند. خبرنگاری در خط مقدم جبهه! صحبت هایش رسیده به خاطرات جنگ ...
چریک و متدین و بازاری همه مشتاق منبر آقا بودند
اینکه من کاسبم، پنج تا بچه دارم. هاشم زاده اوقاتش تلخ شد و رفت. چند روز بعد برادرم خبر آورد که هاشم زاده را گرفته اند. رفتم مسجد امام حسن مجتبی نماز جماعت. داخل مسجد کسی با صدای بلند گفت: هاشم زاده را گرفته اند. گفتم: ساکت باش و از مسجد آمدم بیرون... . دستگیری در بازگشت از منزل آقا مراودان آیت الله خامنه ای در مشهد و دهه 50، نمی توانستند از پی جویی های ساواک در امان باشند و ...
آینده روشن برای اقتصاد و معیشت
.... روی هر ستون پارچه ها را مثل دامن های عروسکی، با چین های مرتب درست کرده اند و یک گل بزرگ رویش زده اند... . با ورود آقا، صفوف نماز به هم می ریزد. دخترها برای دیدن رهبر، دل از سجاده های سفید و صورتی کنده اند و جلو آمده اند. آقا از لحظه ورود لبخند ملموسی دارند؛ انگار از نوع استقبال دهه نودی ها، ایشان هم به وجود آمده باشند. مقابل دخترها می ایستند و دست سلام بالا می آورند و بلافاصله بر سر ...
خالص ترین دخترانه ها پیش یک پدربزرگ مهربان
محمدصادق عبداللهی: نصایح رهبر معظم انقلاب در جشن تکلیف دختران برای خودش سبکی تربیتی است. ایشان هم مثل برخی می توانستند توصیه های خشک مذهبی کنند، اما دوستی و عشق به خدا را مطرح و نماز را دریچه این عشق ورزی تعبیر کردند. چقدر خوب است که مؤمن از ابتدا دین را مکتب عاشق و معشوق ببیند، نه مکتب بنده و ارباب! ف. س. امیرخانی: حسینه امام خمینی شاهد متفاوت ترین استقبال از ورود رهبری بود؛ دختر کوچولو هایی که با جیغ و دست و هورا، بالاپایین پریدن و با ذو ...
از جاده های بی چراغ تا نغمه کبوترها
پسرانه و تعداد زیادی دختربچه از دو مدرسه مختلف(چون لباس فرمشان با هم فرق داشت). و مهمان های خود روستا. همه توی دست و پای هم بودیم. برای اینکه کمی اوضاع را سر و سامان بدهند بچه مدرسه ای ها را فرستادند داخل سالن مطالعه. گروه سرود سر یک میز تمرین می کردند. دخترهای کوچک تر ریخته بودند روی یک میز و یک نقاشی کتابی بزرگ را رنگ آمیزی می کردند. دخترهای بزرگتر هم یک گوشه تجمع کرده بودند. قرار بود از ...
خوی جوانمردی در خوی / تصاویر و فیلم های دیده نشده از زلزله خوی
خبرگزاری فارس_خوی؛ کتایون حمیدی: هفتاد، هشتاد شاخه گل رُز در دست گرفته و به سراغ تک به تک چادرها می رود؛ بابا جانم روزتان مبارک، تصدقتان، قربان اشک چشم هایتان شوم؛ دلتان نگیرد یک موقع! خدا رو شکر همه سالمید و فقط ضرر مالی دیدید که آن را هم همگی دست در دست هم داده و به لطف خدا حلش خواهیم کرد؛ یک موقع فکر نکنید تنهایید! همه با همیم، در کنار هم، تا آخرِ آخرش . صدا و چشم هایش پُر از خواب است اما با ...
شعرهای جدید شاعران تقدیم به امیرالمؤمنین/ جاروکش حریم تو شهپرّ قدسیان
دکّان شاهد اخلاص حاجی بود که نزد مشتری اذکار خود را پر صدا می خواند به حکم اینکه اَلکاسب حبیبُ الله، در بازار اذان را بر در دکّان به آواز رها می خواند صف اوّل، صف مدّ والضّالین مؤمن هاست به این علّت نماز ظهر را حاجی رسا می خواند یتیم خانه ی همسایه، نا آرام می خوابید ولی شیخ محل با صوت غلوش هل أتی می خواند در این ...
گفت؛ این سهم شما بود از انقلاب؛ پس سهم من چی؟!
باشم از رفتنش... نه، اما دل است دیگر چه کنم، تنگ می شود برای نورچشمانم . گوشم به صدای پدر است و چشمم به نگاه مادر، آرام و بی صدا گوشه ای نشسته و گوش می دهد، اما حتما با هر کلام همسر، دلش می رود برای پسر؛ خاطره خاطره حرف از دلش می گذرد و در درون می گرید. و باز حاج شعبانعلی ادامه می دهد عین الله بچه درسخوان و منضبطی بود، اما یک روز از مدرسه خواستنم و گفتند، پسرتان در درس هایش ...
معلولان ذهنی تهران کربلایی شدند
ویژه را او زده و بقیه هم پای کار آمده اند، می گوید: چند وقت قبل برای سفری شخصی به کربلا مشرف شده بودم. ناگهان مغناطیس و کشش عجیب قلبی نگاهم را برگرداند سمت دیگر صحن. جوانی عرب و معلول ذهنی انگار که آمده باشد پیش قاضی، طبیب و پدر خودش، توی صحن رو به بارگاه امام حسین(ع) ایستاده بود. با همان حال و هوای خاص معلولیت ذهنی، حال غریبی داشت؛ اشک می ریخت و انگشت اشاره اش را رو به حرم و گنبد امام حسین(ع) بالا ...
وقتی پدر ماه می شود از پنجره می تابد/برای پایان یک دلتنگی عمیق
آقا هنوز هم بلدِ کار روزگار است، مثل خودش نگاه تیز و ابرو گره می کنم برای دردها و غم های زمانه. *** دخترها حتی وقتی پدرشان را از دست می دهند هم پشتشان به کوه حواسِ جمع پدرها گرم است. پدرها از آن بالا بالاها، از آن دور، دورها حواسشان به همه چیز هست، فقط باید صدایشان بزنی. این صدا زدن، بار دلتنگی را کم و کمک می کند، روز پدر حیران خلأها نماند. *** روز پدر ...
فرشته ای که میهمان رهبر انقلاب شد
به گزارش خبرنگار ایمنا ، وارد مدرسه دخترانه شهید جلالی می شوم، دانش آموزان سر کلاس درس نشسته اند، منتظر می مانم تا زنگ تفریح بخورد و بچه ها استراحتی کنند و به کلاس برگردند. دختران با هیاهو به کلاس برمی گردند و با آنها وارد کلاس می شوم؛ کلاس سوم، جایی که دختر شهید عبدالمهدی کاظمی در آن درس می خواند، از حال و هوای دیدار با رهبر انقلاب از او می پرسم. دختران معصوم زیبارو همه ساکت هستند و ...
بانوی تراز بودن مهمترین دغدغه من است
حوزه های فرهنگی از کودکی پا به پای مادرم در برنامه های مختلف مذهبی و فعالیت های فرهنگی حضور مستمر داشتم و با حمایت های پدرم که از اعضای فعال ستاد نماز جمعه خیرآباد نیز هستند در ابن مسیر پیش رفته و پرورش یافتم. دانشگاه رفتن با چادر یک جهاد است در سال 1382 در مقطع کارشناسی در رشته ی فیزیک در دانشگاه علوم تحقیقات مشغول به تحصیل شدم و سال 1385 نیز ازدواج کردم، همسر بنده ...
می شود شما که خودکار داری کف دستم بنویسی جانم فدای رهبر؟
: دخترها! برویم پیش آقا... چند دقیقه بعد دخترها هم قدم رهبر، در حالی که عکس پدر در دست داشتند وارد حسینیه شدند. مجری از آقا می خواهد برای همه دعای پدرانه کنند به ویژه برای فرزندان شهدا و دهه نودی هایی که سربازان آینده هستند: آقا جان، بچه ها چند ساعت است مشتاقانه منتظر شما هستند. اگر اجازه بدهید سرودی که تمرین کرده اند را برای تان بخوانند آقا به تایید سری تکان می دهند. دو دختر آمدند ...
با خدا دوست باشید
از کف حسینیه امام خمینی، شکوفه ها به آسمان می پرند. انگار زمین و آسمان جا عوض کرده اند؛ این بار از زمین به آسمان می بارد! رهبر سر سجاده نشسته و صف به صف، فرشته های کوچولوی گل گلی پوش پشت سرش نماز جماعت خوانده اند. این اولین قابی است که از مراسم جشن تکلیف صد ها دانش آموز دختر با حضور حضرت آیت الله خامنه ای منتشر می شود و فضای صورتی و معنوی حسینیه قلب ها را با خود می برد. قاب ...
دست از دامنت ای دوست! نخواهم برداشت
...> خانه خلوت شده بود؛ چون مادر برای شب نشینی با همسایه ها بیرون رفته بود و من در اتاق تنها بودم. تنها پشت لپ تاپ نشسته و دست زیر چانه گذاشته بودم و به حرف های قادر طهماسبی گوش می دادم. امشب شبِ بزرگداشت او بود؛ اویی که سال ها شعر آیینی و انقلابی سروده بود و به نظر رهبر انقلاب، شعرهایش بصیرت داشت. چه شعر عجیبی بود کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود . کلا برایم انسان عجیبی بود. یادم است در گزارشی ...
جشن سرمایه اجتماعی
دختر با حضور رهبری می نویسم، یک چیزی مدام در ذهنم مرور می شد و آن هم اینکه رهبری برای همه است؟ خاطرم هست خیلی ها با اینکه برای پر کردن جمع بسیجی ها به هر شکل امکان عضویت در پایگاه را داشتند، اما پشت نوبت دیدار رهبری ماندند و هیچ وقت هم نوبت شان نشد و از فیلترهایی که متر و معیارش را هم هیچ وقت نفهمیدم، رد نشدند. این مواجهه برای همیشه هم باقی ماند، یعنی محدود به آن جمع و بچه های آن پایگاه و آن محله ...
دلنوشته دانش آموز خبرنگار پانا از جشن فرشته ها با حضور رهبر انقلاب؛ شور و شوق اولین عبادت
پانا (شهریار) _ جشن فرشته ها با حضور پر شور دختران تازه به سن تکلیف رسیده به میزبانی رهبر مهربون و دلسوزمون برگزار شد و ما مهمون ایشون بودیم. "شور و شوق دخترها با چادر های سفید و گلدارشون دیدنی بود.دل تو دلشون نبود که آقا از در تو بیان.چنان شور و هیجانی داشتیم که قلبمون تند تند میزد. با اومدن آقا همه ی ما و این فرشته های کوچیک سر از پا نمی شناختیم. امروز صدای تاپ ...
پدر امّت تکلیفِ دخترانِ عزیز را مشخص کرد؛ سعی کنید جزو زن های بزرگ بشوید در آینده
خبرگزاری فارس - الناز رحمت نژاد: آقا همراه با پنج فرشته چادر گُل گُلی به سَر که هر کدام عکس شهیدی را در دست دارند وارد حسینیه امام خمینی(ره) شدند. یکی از فرشته ها پُشت سر آقا ایستاده و قابِ عکسش معلوم نیست! اما قاب عکس چهار فرشته دیگر مشخص است. قابِ عکس های فرشته ها مزین است به عکسِ شهیدانِ مدافعِ ح ...
حلالیت طلبیدن قاتل از مادر شهید امنیت
قاسم و رهبر معظم انقلاب گذاشته است. دقیق تر که می شوم می بینم روی یخچال هم عکس دیگری از این شهید قرار دارد. فرزندی که مادرش می گوید، همه زندگی اش در او خلاصه میشده. عکس ها اما گویا دارد با من حرف می زند. حضور شهید زینال زاده را در همه جای خانه میتوان احساس کرد. با دیدن آن عکس آخر و لبخندی که شهید زینال زاده دارد می زند، قلبم مچاله می شود. ناخودآگاه از شدت خشم دست هایم را مشت می ...
لزوم رعایت موازین بهداشتی در مراسم معنوی اعتکاف
عدم استعمال دخانیات در محل مراسم به دلیل تأثیر آن بر تضعیف سیستم ایمنی بدن و مستعد نمودن افراد در ابتلاء به ویروس الزامی است. 35. نظارت دقیق بر اجرای پروتکل پیشگیری و مراقبت از بیماری کرونا توسط خدام و مسئولین برگزاری مراسم صورت پذیرد. 36. معتکفین از وسایل مانند قرآن و کتب ادعیه، مهر، سجاده، تسبیح و چادر و نظایر آن به صورت شخصی استفاده نمایند. 37. همه وسایل عمومی اعم از مهر و تسبیح، کتب ادعیه، قرآن، میز و صندلی سالمندان، عبا و چادر مشترک و...، جمع آوری گردند. ...
اینجا جای پیرمردها نیست!
حتما ببینمش ... بازی با اعتماد و گرفتن هست و نیستی تا 15 سال ندیدن بچه! 5 فرزند دارد طلاق گرفته و دار و ندارش را از دست می دهد، شرکت داشته و با وکالت و اعتماد بی جا همه چیز به یکباره نابود می شود. به تخت کناری اشاره می کند مردی 60 ساله با موهای مشکی رنگ شده در خود جمع شده و خوابیده بود مثل اینکه تازه آمده و غریبی می کند آنها می گفتند او به هیچ چیز لب نمی زند حتی لیوان آبی که ...
اینجا خانه ما| بابا تو خیلی زحمت می کشی!
داشته اند! روز بعد، از مدرسه که می آید، دیگر تا شب حرفی از روز مرد و هدیه و غافلگیری نمی زند. فقط می بینم که چند بار با سجاد قلک های چوبی شان را می آورند وسط و پول هایشان را شماره می کنند. حوالی غروب چند بار می پرسد چقدر دیگه بابا می رسه؟ می فهمم که منتظر است اما چیز بیشتری بروز نمی دهد. مقداد تازه از راه رسیده و چای را گذاشته ام جلویش. علی دور و برش می پلکد. چای مقداد که ...