اظهارات پسر شیشه ای که پدرش را کشت: پول مواد نمی داد، انتقام گرفتم
سایر منابع:
سایر خبرها
پسر شیشه ای: موجود خیالی فرمان قتل داد
مسافرخانه می خوابیدم. خبر نداشتی برای پدر و مادرت چه اتفاقی افتاده است؟ نه. من فکر کردم آن ها زخم کوچکی برداشته اند. به همین دلیل هم پس از حادثه دوبار به خانه مان رفتم و بار اول به خاطر کینه ای که داشتم وسایل خانه مان را آتش زدم که همسایه ها دوباره خاموش کردند و بار دوم روز چهارشنبه به خانه رفتم و در حال تخریب وسایل خانه بودم که همسایه ها با پلیس تماس گرفتند و مأموران هم مرا دستگیر کردند. من اگر خبر داشتم پدرم به قتل رسیده است و مادرم در بیمارستان بستری است، اصلا به خانه مان نمی رفتم. فکر می کردم آن ها به مسافرت رفته اند. ...
اعترافات تلخ پسری که پدرش را کشت | قاتل به محل جنایت بازگشت
. بنده های خدا ناچار می شدند از ترس جان شان یا آبروریزی به من پول بدهند. یادم آمد... یک بار برای تهدید و ترساندن شان خانه را آتش زدم. این اتفاق برای یک سال قبل بود. چرا خانه را به آتش کشیدی؟ آن زمان تازه از کمپ بیرون آمده بودم. خانواده ام چندبار مرا به کمپ فرستادند اما هربار بعد از اینکه بیرون می آمدم باز دوباره سمت مواد می رفتم. نمی توانستم شیشه را کنار بگذارم. به همین دلیل ...
پیام شرم آور عروس 13 ساله مشهدی به دوست پسر سابقش / داماد مچ او را گرفت!
13 ساله به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری معراج مشهد گفت: هنوز نوزادی 10روزه بودم که مادرم مرا به آغوش پدر معتادم انداخت و از او گرفت. مادرم که نمی توانست سرشکستگی و سرزنش های اطرافیانش را درباره رفتارهای پدرم تحمل کند، سر ناسازگاری گذاشته بود تا این که چند ماه بعد از جدایی از پدرم با مرد دیگری ازدواج کرد و اکنون نیز صاحب دو فرزند دیگر شده است و سالی یک بار برای دیدار من به سرکوچه محل ...
قتل فقط بخاطر غرور جوانی
پدرم ازدواج کردم. آن ها هم در روستا ساکن بودند و پدر و مادرم بعد از گفت وگو و کسب رضایت خانواده دختر، او را به من معرفی کردند . خلاصه حدود 2 سال بعد از ازدواج بود که یک دستگاه پراید اقساطی خریدم و معاشرتم با دوستان ناباب آغاز شد. ابتدا درون خودرو به مصرف موادمخدر می پرداختیم اما پس از مدتی خانه مجردی یکی از بستگان مادرم سردرآوردم و دیگر به طور علنی موادمخدر استعمال می کردم. ...
درخواست بی شرمانه از همسر برای درآمدزایی در فضای مجازی
من که بی کس و تنها مانده بودم به آغوش مادر بزرگ پدری ام پناه بردم و نزد او بزرگ شدم ولی گویی چرخ روزگار به کام من نمی چرخید چرا که فقط چهار سال بعد و در حالی که کلاس سوم ابتدایی بودم مادر بزرگم را هم از دست دادم و در سوگ او سیاه پوش شدم. در همین روزها مادرم که متوجه مرگ مادربزرگم شده بود در عصر یک روز پاییزی به سراغم آمد و مرا نزد خودش برد. با آن که هنوز کودکی خردسال بودم ولی رنج سختی های مادرم ...
اعتراف به دفن جسد برادر در باغچه خانه مادری
همیشه همراهم بود. شب ها با دیدن کابوس از خواب بیدار می شدم و تصمیم می گرفتم خودم را به پلیس معرفی کنم، اما به خاطر زن و بچه و آبرویم منصرف می شدم. شب ها و روز هایی که مادرم در خانه نبود به خانه اش می رفتم و کنار باغچه می نشستم و برای برادرم و خودم گریه می کردم. از سوی دیگر بی تابی های مادرم و پیگیری های برادر دیگرم برای من عذاب آور شده بود و هر روز عذاب وجدان مرا بیشتر می کرد تا اینکه عذاب وجدان خواب و خوراک را از من گرفت و در نهایت تصمیم گرفتم خودم را معرفی و به قتل اعتراف کنم. با اعتراف متهم، مأموران به محل حادثه رفتند و جسد را کشف کردند. تحقیقات از متهم ادامه دارد. ...
پدر و مادرم خوشحال باشید که فرزندتان در راه اسلام شهید شده است
به گزارش حوزه فرهنگ و هنر صبح قزوین؛ شهید بهروز میرزاپور، سی ام خرداد ماه سال 1345، در روستای سیاه منصور از توابع شهر بیجار به دنیا آمد، پدرش علی اشرف، کشاورز بود و مادرش دلشاد نام داشت و تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. این شهید بزرگوار به عنوان پاسدار وظیفه در جبهه حضور یافت، سی ام بهمن ماه سال 1364، در فاو عراق بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد و مزار مطهرش در گلزار شهدای روستای شریف آباد از ...
انتقام گیری کارگر اخراجی از کارفرما با سرقت پرادو
ماشینت را بده. او هم از ترس تسلیم خواسته من شد و به این ترتیب بود که ماشین پرادوی او را دزدیدم. چرا پرادو؟ می خواستم با یک تیر دو نشان بزنم؛ نخست انتقام از کارفرمایم که بی دلیل مرا اخراج کرد. او به من تهمت زد و بعد مرا از کارخانه بیرون انداخت. هدف بعدی ام این بود که با ماشین او مواد مخدر جا به جا کنم، اما خیلی زود گیر افتادم و دستگیر شدم. فکر می کنم کارفرمایم صدایم را شناخته و به همین دلیل لو رفته ام. ...
زن 32 ساله در پاتوق معتادان
. چند بار به همراه مادرم سعی کردم اعتیادم را ترک کنم ولی فایده ای نداشت و تنها چند روز بدون مواد دوام می آوردم و دوباره با وسوسه های شدید و دردهای ناشی از آن، باز هم به مصرف بیشتر روی می آوردم به طوری که دیگر مواد مخدر سنتی را کنار گذاشتم و استعمال شیشه و کریستال را آغاز کردم. خلاصه 24 ساله بودم که با کمک یکی از دوستانم موفق شدم برای 2 سال اعتیادم را ترک کنم و به زندگی آرام ...
خداحافظ سالار ؛ پرفروش ترین کتاب بهمن ماه انتشارات 27 بعثت
نمی کند. من در اتاق بغلی فالگوش ایستاده بودم و می شنیدم که مادرم می گفت: مادر من حسینه، حسین همه جوره تیکه تن ماست. و پدرم جواب می داد: حسین پسر خوبیه، خواهرزاده امه و بزرگش کردم و هیچ مشکلی نداره اما دست و بالش خالیه. و مادرم صدایش را بلندتر می کرد: دو رکعت نماز حسین به یه دنیا پول می ارزه. من راضی به وصلت با غریبه ها نیستم. اصلا جواب خواهرت رو چطور می خوای بدی؟ می خوای بگی به خاطر پول، پروانه رو ...
از قتل فجیع فرزند 10ماهه تا قتل پدر توسط پسر شیشه ای
به سوی من حمله کرد و من هم که روی زمین افتاده بودم در همان حالت با چاقویی که آنجا بود ضربه ای به پایش زدم و فرار کردم. بررسی های بیشتر درباره ادعاهای متهم توسط سروان منفرد (افسر پرونده) و با راهنمایی های مقام قضایی همچنان ادامه دارد. قتل پدر به دست پسر شیشه ای این حادثه عصر بیست وششم دی ماه امسال رخ داد. آن روز وقتی کارآگاهان جنایی پایتخت در جریان درگیری مرگبار در ...
سرگذشت تلخ ایران؛ اولین زنی که در ایران اعدام شد! +عکس
به گزارش تازه نیوز، ایران شریفی در زندان قصر و چند ساعت قبل از رفتن به سوی چوبه دار به قاضی عسگر می گوید: من قربانی چند نفر شدم؛ من را در بچگی شوهر دادند و از همان زمان بدبختی من شروع شد. من هفت بچه دارم؛ یکی از دیگری بهتر و احساس مادری را خوب می فهمم. و بعد هم این بیت شعر را می خواند: گیرم که خلق را به فریبی بفریب/ با دست انتقام طبیعت چه می کنی!؟ به نقل از شهرآرا، ایران را باید یکی از ...
شهیدی که وصیت کرد در شهادتش شادی کنند
مادران آن ها و سلام گرم بر شما خانواده عزیزم. این وصیت نامه را آغاز می کنم، وصیتی دارم به مادر عزیزم ای مادر جان این شیر پاک تو بود که مرا در این راه انداخت و خوشا به حال تو که حضرت زهرا(س) و زینب کبری از دست تو رضایت دارند. مادرم اگر من شهید شدم مبادا در سوگ من گریه کنی و مرا نزد امام حسین و ائمه خجالت زده بکنی امیدوارم که تو هدیه ات را به اسلام درست داده باشی و در میان امت شهیدپرور ...
چایت را من شیرین می کنم به چاپ سیزدهم رسید
این گروه و جنایت هایش آشنا شده و او را بیش از گذشته از شنیدن نام اسلام و مسلمان به هراس می اندازد، اما روند داستان اینگونه ادامه نمی یابد. در بخشی از این کتاب می خوانیم: آن روزها من یک ساله بودم و برادرم دانیال پنج ساله. مادرم همیشه نقطه ی مقابل پدر قرار داشت، اما بی صدا و جنجال. او تنها برای حفظ من و برادرم بود که تن به دوری از وطن و زندگی با پدرم داد؛ مردی که از مبارزه، تنها ...
شاهکار ارنست.جی.گینز منتشر شد
و مادرم چندبار گفته بودند که من نمی توانم در لوییزیانا زندگی شادی داشته باشم و بهتر است که به کالیفرنیا بروم. تابستان بعد از سال دوم دانشگاه به دیدن پدر و مادرم رفتم، ولی نتوانستم آن جا بمانم و به لوییزیانا برگشتم که خاله را خیلی خوشحال کرد. همه ی عمرم این جا بزرگ شده بودم و نمی توانستم طور دیگری زندگی کنم. نمی توانستم از این جا بروم. رمان درسِ پیش از مُردن شاهکار ارنست.جی.گینز با ...
جان ناقابلم، تنها چیزی بود که در راه خدا و میهنم می توانستم بدهم
روز دوشنبه 16 آذرماه. سلام مرا به کلیه دوستان، آشنایان، برادرانم و خواهرم برسانید. پدر و مادر عزیزم! خیلی دلم می خواست که یک بار دیگر شما را می دیدم، اما موفق نشدم. سعی کنید که مرگ مرا هرچه زودتر فراموش کنید، چون جان ناقابل من تنها چیزی بود که آن را در راه خدا و میهن خود می توانستم بدهم. انتهای متن/ نوید شاهد ...
سود یا ضرر/ والدین دنبال چه هستند؟
...> _ پدر و مادرم داماد پولدار میخواستند و برادران و خواهرانم شوهرخواهر باکلاس، خواستگاران خوبی داشتم اما یا خیلی پولدار نبودند یا کلاسشان مورد پسند نبود پس نمره قبولی دامادی خانواده ما را نمی آوردند؛ وقتی میگفتم: انسانیت که دارند می گفتند: انسانیت را به دکان نانوایی ببری، یک قرص نان هم نمی دهند. کسی نبود به دادم برسد خودم هم نمی توانستم کاری بکنم خجالت هم می کشیدم حالا که بهار عمر را گذرانده ام ...
ناگفته های یک بانو ایرانی از اسارت درزندان های آمریکا / آمریکا با دانشجویان طرفدار انقلاب چه کرد؟!
. لباس مناسب پیدا نمی کردم مثلا یک لباس آستین بلند بود اما قدش کوتاه. یکی هم بلند بود و آستین نداشت. مجبور بودم چند لباس روی هم بپوشم تا حجابم حفظ شود آزادی به سبک آمریکا لبخند خیلی زود از لبش رنگ می بازد. صفحه خاطراتش رسیده به روزهای تلخ. برایم از روزهایی می گوید که آزادی برایش در آمریکا معنا شد: محجبه که شدم مدرسه برای من تبدیل شد به یک کابوس. هر روز مجبور بودم رفتار های توهین ...
وقتی همسر سردار تهدید شد!
گفته بود. به خاطر این قضیه آن روز مرا تنبیه کردند و مادرم ناراحت شده بود که کتک می خورم. یک بار هم یادم هست که یک لباس توری سفید گرفته بودم. آن موقع بین ما بچه ها معمول بود که لباس هایمان را با هم عوض می کردیم. یک بار من لباس توری دوستم را پوشیده بودم و پدرم به تنم دید و خیلی ناراحت شد و پرسید از کجا آمده؟ با اینکه کارگر شرکت نفت و از نظر درآمد معمولی بود، پرسید از کجا آوردی؟ من چنین ...
روایت مهر از زندگی طلبه سربازی که بازیگر و پیک موتوری است
: از طلاب به عنوان برادر و به عنوان یک طلبه تقاضا دارم وارد هنر شوند. ما یک سردار سلیمانی در هنر نیاز داریم. مصاحبه ما که به پایان رسید سریع به طرف جلسه دیگر رفتیم. اما حکایت شیخ بهمن برای من پایان نداشت. سه روز بعد از تماشای اولین تمرین و مصاحبه، در حالی که مشتاقانه منتظر شروع اجرای نمایش بودم که از طریق کارگردان متوجه شدم یک تمرین قبل از اجرای اصلی در همان روز و همان سالن ...
نقشه سیاه پسر همسایه و دوستش برای ملیکای 22 ساله / هر دو مرا سیاه بخت کردند!
. چند روز قبل از حادثه دوباره دخترم از خانه خارج شد و با یک کتانی برگشت که من فهمیدم آن کتانی را همان پسر جوان برای او خریده بود.فردای آن روز باز هم می خواست از خانه خارج بشود که این بار چون من موضوع را فهمیده بودم؛ به او اجازه ندادم. یک ساعت بعد آن پسر به دخترم زنگ زد و شروع کرد به داد و بیداد و فحاشی و می گفت کتانی را به من پس بده. بعد از چند دقیقه دخترم هراسان با همان لباس های خانگی و ...
وقتی با زیرشلواری آزادم کردند کسی مرا نمی شناخت!
... روز 20 اردیبهشت سال 55 با پیگیری های پدرم بالاخره آزاد شدم. حالا دیگر فعالیت هایم علمی تر و آگاهانه تر شد. در مدتی که زندان بودید با خانواده هم اجازه ملاقات داشتید؟ اولین بار که نامه نوشتم بعد از شش ماه خانواده ام به ملاقتم بیایند، روز ملاقات اسامی را خواندند که برویم برای دیدار با خانواد ها. من به قدری بی حال بودم که جلال گنجه ای و مرحوم شجونی زیر بغلم را گرفته بودند ...
گپ و گفتی با پدیده تیم ملی تیراندازی؛ شکست دادن پدر حس دوگانه ای دارد/ نخبه ورزشی دهه هشتادی: بالارفتن ...
تفنگ را در اختیارش قرار دادم. توانایی بدست گرفتن سلاح را داشت و خیلی هم عالی تیراندازی می کرد، از همان موقع متوجه استعداد پسرم شدم و چون خودم هم به صورت حرفه ای در این رشته فعالیت داشتم، در ادامه راه و پرورش استعدادش همراهش شدم. محمدسامان: کوچکتر که بودم، وقت هایی که پدر تیراندازی می کرد، دوست داشتم تفنگش را دست بگیرم و تیراندازی کنم، اما مادرم به شدت مخالفت می کرد و اظهار ...
حکم قصاص سرانجام یک قتل خانوادگی
به گزارش شهرآرانیوز، متهم در پی اختلاف بر سر هزینه مواد مخدر با پسرعمویش درگیر شد و او را مقابل یک قهوه خانه به قتل رساند. این درگیری خونین در سال 96 اتفاق افتاد. پلیس متوجه شد درگیری ای بین دو جوان رخ داده و سامان 29 ساله زخمی و به بیمارستان منتقل شده، اما ساعتی بعد به خاطر شدت خونریزی جان سپرده است. با مرگ پسر جوان تحقیقات پلیسی آغاز و در بررسی ها روشن شد سامان در درگیری ...
تجاوز به زن شوهردار تهرانی جلوی بچه اش
...> زن جوان که هدف این اقدام هولناک سارق شیطان صفت قرار گرفته به خبرنگار رکنا گفت: همراه فرزند 4 ساله ام برای خرید از خانه خارج شدیم و در زمان بازگشت این پسر جوان شروع به ایجاد مزاحمت برای من کرد که من از ترس به سرعت به سمت خانه حرکت می کردم و او قدم به قدم مرا تعقیب می کرد تا اینکه در نزدیکی خانه دیگر او را ندیدم اما وقتی در خانه را باز کردم و وارد پارکینگ خانه شدم پسر جوان با هل دادن در مانع بسته ...