سایر منابع:
سایر خبرها
در گفتگوی حیات با فرزند شهید آیت الله فضل الله مهدی زاده محلاتی مطرح شد؛ پدرم ترسی از فعالیت های انقلابی ...
به امام خمینی (ره) داشتند و کارهای انقلابی زیادی را انجام دادند، ایشان نماینده امام در بازار تهران بودند و اعلامیه ها را پخش و آماده می کردند، ما اهل محلات بودیم به یاد دارم زمانی که کودک بودم، خانواده امام خمینی (ره) با پدر بزرگم رفت و آمد داشتند پدر بزرگم نیز روحانی بود. احمد مهدی زاده محلاتی گفت: یادم می آید ساواک شبانه به منزلمان می آمد و کتاب ها و وسایل خانه مان را زیر و رو می کرد ...
بانوی مبلّغ لبنانی در گفت وگو با حوزه مطرح کرد: (بخش پایانی) حجاب عنوان مجموعه ای از رفتارهای شایسته ...
انقلاب اسلامی یک نقطه تحول در جهان ایجاد کرد و باید بدانیم تجربه جمهوری اسلامی تنها منحصر به ایران نیست. منظور امام راحل "جمهوری اسلامی ایران" و نه "جمهوری اسلامی ایرانی" بود؛ نسخه جمهوری اسلامی برای کل جهان می تواند پیاده شود و طرح ولایت فقیه برای همه مردم مسلمان در جهان است. از این رو زمانی که حزب الله در لبنان تأسیس شد، روی پرچم حزب الله نوشته شده بود "جمهوری اسلامی لبنان ...
آزادی مردی که با آتش زدن خانه باعث مرگ دختر 18 ماهه و سوختگی همسرش شد!
اش اعتراف کرد و گفت: از ماه ها قبل با همسرم اختلاف داشتم و مشکل مان هم حل نمی شد تا اینکه روز حادثه بعد از تهیه یک گالن 4 لیتری بنزین، آن را روی وسایل خانه ریختم و کبریتی روشن کردم و از خانه خارج شدم. با تکمیل تحقیقات، پرونده برای رسیدگی به دادگاه کیفری استان فرستاده شد و قضات پس از رسیدگی به پرونده، متهم را به پرداخت 136 درصد دیه برای همسرش و یک دیه کامل به خاطر قتل فرزندش و همینطور ...
روایت شکنجه هایی که پس از 50 سال آثارش باقیست
روز در آن کمیته بودم و پس از آن به زندان اوین منتقل که در همین بین با چهره عزت مطهری، آیت الله شیخ مهدی شاه آبادی و خسرو گلسرخی رو به رو و آشنا شدم و بعد از یک ماه آزاد شدم. دستگیری بنده برای بار دوم در سال 54 بود که بعضی از شاگردانم در کلاس قرآن، برای خود سفر کوهنوردی تدارک دیده بودند که هنگام بازگشت در اطراف کاخ سعدآباد ساواک به آن ها مشکوک شده و بازداشتشان می کند که یکی از آن افراد که ...
سرگذشت یک آدمکش!
: در یکی از روستاهای اطراف شهر بجنورد به دنیا آمدم و 7 برادر و یک خواهر دارم اما به تحصیل علاقه ای نداشتم، به همین دلیل هم تا کلاس پنجم ابتدایی درس خواندم اما در اولین روزهای تحصیل در کلاس اول راهنمایی درس و مشق را رها کردم و در کنار پدرم به امور کشاورزی مشغول شدم. بعد از آن که به سن جوانی رسیدم، به خدمت سربازی رفتم و در همان دوران یعنی در سال 91 با یکی از بستگان دور پدرم ازدواج کردم. آن ...
به بهانه شهادت شیخ فضل الله محلاتی؛ محلاتی چهره درخشان انقلاب بود
بیشتر نداشت، زندان رژیم شاهنشاهی را تجربه کرد و بعد از آن نیز بارها به زندان افتاد. شهید محلاتی در اولین دوره مجلس شورای اسلامی با کسب بیش از 90درصد آرا، نماینده مردم شهر محلات شد. وی اولین دبیر جامعه روحانیت مبارز بود که در اوایل انقلاب اسلامی نیز، سرپرست صندوق تعاون اصناف شد. امام خمینی (ره) درباره این روحانی مبارز می فرماید: حجت الاسلام حاج شیخ فضل الله محلاتی، شهید عزیزی که ...
رایزنی های بی نتیجه با صداوسیما
.... من در تهران متولد شدم. این همه هنر، چه شد به نمایش علاقه مند شدید؟ پدرم خیلی به تئاتر یا همان نمایش علاقه و دوستانی داشت که بازیگر و کارگردان این هنر بودند. آن موقع زیر 7 سال را اجازه نمی دادند بیاید و نمایش ببیند. ولی وقتی 7 ساله شدم، پدر مرا با خود برای مشاهده نمایش می برد؛ البته در بیشتر مواقع مادر نیز همراه ما بود. آن موقع تلویزیون هنوز وجود نداشت. نخستین ...
شما که انقلاب کردید ایستادگی کنید
بودم یا الله من بنده ای گنهکار و بدبخت و بیچاره هستم که برای اطاعت از تو با استفاده از قرآن کریم به این محفل آمده ام و از تو می خواهم حال که برای رضای تو آمده ام مرا به راه راست هدایت کنی . از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود ، به کجا می روم آخر ننمائی وطنم . با سلام و درود به رهبر عزیز انقلاب این نور جماران و این مرد با تقوا و پرهیزکار این بر افرازنده و زنده کننده اسلام بعد از چند هزار سال ...
طلبه ای که مبارز شد/ نکات جالب و مهم درباره تاریخ معاصر ایران
شدم فرار کنم. می خواستند مرا بکشند. مدتی در مشهد ماند و سپس به تبریز رفت. در تبریز و نیز شهرهای دیگر آذربایجان چند شب پیاپی سخنرانی هایی در ضدیت با سلطنت کرد و در یکی از درگیری هایی که پیش آمد، تا یک قدمی مرگ رفت. آن دوره مبارزه، هرچقدر پرالتهاب و پرمخاطره، چندان به درازا نکشید و بعد از کودتای 28 مرداد به پایان رسید. تقریباً از همان دوره و در محفل آیت الله بروجردی به امام خمینی (ره ...
حکومت اگر به حجاب امر نکند، به منکر امر کرده است و راه سومی نیست
...: حفظ آن از اوجب واجبات است. با حجاب یا بی حجاب باید حفظ ش کرد. جمهوری اسلامی حرم است. همان حرمی که ظهر عاشورا نصرانی و عثمانی را هم گام و هم راه خود ساخت. پای حق که در میان باشد، سلوک و مرام حق طلبی میدان داری می کند نه آئین و اعتقاد که اگر غیر این بود خوارج سر بر نمی آوردند. رابعاً حفظ جمهوری اسلامی حفظ قدرت قاهره اسلام عزیز است نه حفظ یک فرد یا دستگاه. جمهوری اسلامی متعلق به ...
پدر و مادرم خوشحال باشید که فرزندتان در راه اسلام شهید شده است
کرد و او چه خوب راهنمایی کرد؛ در رختخواب ذلّت و خواب غفلت بودم، بیدارم کرد و هوشیارم کرد که گول این از خدا بی خبران و این شیادان کثیف را نخورم. خوشا به حال آنانی که در عصر خمینی چشم به جهان گشودند و برای خدا و خدمت به مسلمین هجرت کردند و از جان و مال شان گذشتند. من هم از خدای بزرگ می خواهم مرا از هدایت شدگان به درگاهش قرار دهد. من می خواهم یکی از ادامه دهندگان خط سرخ شهیدان ...
سفیر ایران
که این مجموعه در واقع بخش اندکی از تمام خاطرات ایشان است و ابراز امیدواری کرده بتواند فصل های بعدی این کتاب را نیز بنویسد. وی در بخشی از وبلاگ خود نوشته: چند سال پیش وقتی برای تحصیل وارد فرانسه شدم، فکر می کردم فقط یک دانشجوی دکترای طراحی صنعتی هستم. اما دقایق زیادی نگذشت تا بفهمم پیش از اینکه دانشجو باشم در هر مقطع یا هر رشته ای، نماینده ایرانم و رفتار و گفتارم بیش از اینکه معرف من باشند، معرف ...
" فقیه مومن"؛ نگاهی به زندگی مرحوم آیت الله حاج شیخ محمّد مؤمن قمی
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شورای نگهبان، آیت الله محمد مؤمن، عضو مجلس خبرگان رهبری و از اعضای فقهای شورای نگهبان بعد از سال ها تلاش در مسیر فقاهت و انقلاب اسلامی، پس از تحمل یک دوره بیماری، روز دوم اسفندماه سال 1397 دعوت حق را لبیک گفت. در این گزارش مروری بر زندگی این فقیه پرهیزکار خواهیم داشت: آیت الله مومن، در روز پنج شنبه، دهم ذی القعده سال 1356 هجری قمری، برابر با 23 دی ...
خدا نکند که عاقبت ما، جور دیگری باشد/اگر پیام شهدا را به پشت جبهه منتقل نکنیم گنهکاریم
امام زمان راضی هستند، تکلیف همان است، والا برگرد دنبال همون راهی که تو فکرش هستی. من هیچ موقع شک نکردم که تو جبهه بمونم یا از جبهه برم حوزه. بعضی وقتها هم که دودل شدم، سر این مسئله بود که برم کردستان یا توی جنوب بمونم. زندان مومن یک روز صبح بعد از نماز صبح و خواندن زیارت حضرت زهرا علیه السلام وقتی می خواست برود، حسین پسرم گریه می کرد. عبدالله او را برد بیرون و برایش چیزی خرید و ...
شرعا مردها می توانند با مایو به خیابان بیایند!
...: ابراهیم فیاض، جامعه شناس و عضو هیئت علمی دانشگاه توضیحاتی درباره حجاب و مذهب در کشور داده است که مهمترین بخش های آن را در زیر می خوانید. * جالب است میشل فوکو که خودش چپ است و دارد انقلاب ایران را می بیند به عنوان یک مردم شناس و جامعه شناس همان جمله مارکس را برمی دارد و می گوید انقلاب اسلامی ایران دارد یک انقلاب مذهبی می شود که روح جهان بی روح است و کتاب آن هم با همین ...
زن 32 ساله در پاتوق معتادان
. چند بار به همراه مادرم سعی کردم اعتیادم را ترک کنم ولی فایده ای نداشت و تنها چند روز بدون مواد دوام می آوردم و دوباره با وسوسه های شدید و دردهای ناشی از آن، باز هم به مصرف بیشتر روی می آوردم به طوری که دیگر مواد مخدر سنتی را کنار گذاشتم و استعمال شیشه و کریستال را آغاز کردم. خلاصه 24 ساله بودم که با کمک یکی از دوستانم موفق شدم برای 2 سال اعتیادم را ترک کنم و به زندگی آرام ...
روایت مهر از زندگی طلبه سربازی که بازیگر و پیک موتوری است
ار خودت را بکن. شنیده بودیم که امام جماعت مجتمع است، اما او هم یک نمازگزار ساده بود، با همان قیافه درهم و کتاب فقهی که گوشه آن از زیر عبای سیاه زمستانی اش بیرون آمده بود و کمی اخم حاصل از بی توجهی ما به مخالفتش، رفت و در صف اول ایستاد تا امام جماعت برسد، نماز را شروع کرد و من هم در فکر ادامه ماجرا، آیا با این قیافه درهم می توانیم کار کنیم یا نه؟ سراسر فکر بودم که با ورود امام جماعت و ص ...
اظهارات پسر شیشه ای که پدرش را کشت
آتش را خاموش کردند، پدر و مادرم از من می ترسیدند با اینکه خانه شان را به آتش کشیده بودم از من شکایت نکردند. روز حادثه چه اتفاقی افتاد؟ حدود یک سال قبل خانه را ترک کردم. بعد از چند روز در یک کارگاه مشغول به کار شدم و کارفرمایم که از ماجرای قهر من با خانواده ام با خبر شده بود سعی کرد که مرا با آنها آشتی دهد. وقتی به خانه رفتیم پدر و مادرم وقتی مرا بعد از یک سال دیدند نه تنها خوشحال ...
آذربایجان اویاخدی، انقلابا دایاخدی
که از شاهدان عینی و فعالان سیاسی قیام 29 بهمن تبریز هستند. از همان ها که وقتی پای صحبت شان می نشینی، از پوسته زمان و مکان خارج می شوی و با ماشین زمان برمی گردی به دهه ها قبل. به آن وقت ها که شبانه در زیرزمین خانه ها اعلامیه چاپ و نوارکاست های سخنرانی امام خمینی (ره) را تکثیر می کردند تا آفتاب نزده از زیر در خانه ها، ردشان کنند داخل حیاط خانه های مردم. با فکر کردن به آن روز ها هیجان زده شده بودم ...
روح این خانه تویی!
فضا آکنده از مهر و رحمت بود. همان اولی که وارد حسینیه امام خمینی (ره) شدم، در و دیوار عیدانه پخش می کردند. هنوز چند دقیقه ای مانده بود تا ساعت 8 و کل حاضرانی که مشغول رتق و فتق امور صوت و تصویر و باقی مقدمات جلسه بودند بیست، سی نفر بیشتر نمی شدند، اما شور حسینیه خالی هم مرا گرفته بود. انتهای حسینیه، روی یک صندلی کنج دیوار نشستم تا ضربان تندتر شده قلبم با حضور در فضای حسینیه کمی آرام شود. بعثت مهر و رحمت خواندن پارچه نوشته ها اول از هرچیز آدمی را مشغول می کند. پشت صندلی آقا، رو به جمعیت این حدیث امام صادق (ع) نوشته شده بود: همانا خداوند ...
روایت بانوی بودایی تازه مسلمان از آشنایی با پیامبر اسلام
"وَقَضَی رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ کِلَاهُمَا فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا وَقُلْ لَهُمَا قَوْلًا کَرِیمًا" آشنا شدم و برای آنان تلاوت کردم، سعی کردم در بُعد رفتاری با پدر و مادر، همان باشم که اسلام از من خواسته است. اخلاقم با آنان روز به روز بهتر شد و خیلی بیشتر از قبل به ...
قتل پدر با دستور موجود خیالی
...> *اگر قصد درگیری نداشتی چرا با چاقو به آن ها حمله کردی؟ من یک سال بود به خانه مان نرفته بودم و شب ها در کارگاه و گاهی هم در مسافرخانه می خوابیدم. من در این مدت در حال ترک بودم، اما به صورت کامل شیشه را کنار نگذاشته بودم. وقتی صاحبکارم پیشنهاد داد با پدر و مادرم آشتی کنم، خیلی خوشحال و همراه او راهی خانه مان شدم. پدر و مادرم اصرار داشتند همان شب به کمپ بروم و بعد از اینکه کامل پاک شدم ...
بانوی محجبه و دغدغه طراحی روسری در دنیای مد آمریکا
...، احمد زدان تأسیس کردم و بلافاصله دست به کار شدم. وی در گفت وگویی که با InStyle داشت، گفت: وقتی به خاص ترین لحظات زندگی ام فکر می کنم فارغ التحصیلی از دانشکده حقوق، نامزدی و به ویژه عروسی ام گزینه های حجاب رسمی مناسبی که با لباس من (محجبه و در عین حال زیبا) مطابقت داشته باشد نداشتم. این بنیانگذار و مروج حجاب در مورد چالش های خود در این راه گفت: ماه ها در جستجوی پارچه های ...
روایت یک مبارز از زندان طاغوت
...> ابتدا مرا بردند زندان اوین و بازجویی شروع شد. سه ماه در اوین انفرادی بودم و بعد منتقل شدم زندان قصر. پنج سال زندان برایم بریدند که چون زیر 18 سال بودم چهار سال کسر شد و به یکسال تنزل دادند. برای زیر 18 سال مثلا اگر اعدام می دادند به خاطر سن می شد 15 سال حبس. چون می گفتند سن فرد کم است مثلا نوعی تخفیف بود. داخل زندان قصر واقعا برایم یک دانشگاه بود. روزی که وارد این زندان شدم پاهایم به خاطر شلاق ...
برشی از وصیت نامه شهید احمد کریمی
امانت را در راه خودش پس دادید و اگر من شهید شدم لباس سیاه نپوشید؛ بلکه لباس سفید بپوشید چون لحظه شهادت لحظه دامادی من است و شب اول قبر شب زفاف من است. هر کس به خاطر شهید شدن من ناراحت شود و خدای ناکرده ایمانش ضعیف بشود، خدا شاهد است، به جد امام قسم، راضی نیستم و آن دنیا باید جواب بدهد. پدر و مادر و برادر و خواهران عزیزم بعد از شهید شدن من در هر لباس و هر کجا و هر مقامی که ...
شکنجه زندانیان در زندان ساواک به روایت یک زن مبارز
مشترک بودم و بعد به زندان اوین منتقل شدم. وی ادامه داد: البته چند بار دیگر هم مرا به کمیته مشترک برگرداندند؛ چون اعضای صلیب سرخ برای بازدید زندان اوین آمده بودند و رژیم نمی خواست آن ها آثار شکنجه را روی بدن زندانی ها ببینند. صلیب سرخ به ما می گفتند ما با زندانیان مختلفی در کشورهای دیگر هم ملاقات داشتیم، اما تا به حال با چنین شیوه شکنجه های قرون وسطایی روبرو نشده بودیم. سجادی ...
پرهیز شهید علم الهدی از غرور و ریا
امام خمینی (ره) به جماران رفتیم، حسین یکباره غیبش زد. بعد که آمد، از او پرسیدم: کجا رفته بودی؟ جوابی نداد. بعدها به مادرش گفته بود: من همه کارها را برای دیدار دوستان با امام انجام دادم. ترسیدم اگر جلوی دوربین باشم، احساس غرور و ریا کنم و بگویم من عامل این مراسم و آمدن مردم خدمت امام هستم. ترسیدم به جای ثواب، کباب شوم و به ضررم تمام شود. برای همین رفتم گوشه ای پنهان شدم تا هیچ کس من را نبیند . ...
نقشه سیاه پسر همسایه و دوستش برای ملیکای 22 ساله / هر دو مرا سیاه بخت کردند!
. چند روز قبل از حادثه دوباره دخترم از خانه خارج شد و با یک کتانی برگشت که من فهمیدم آن کتانی را همان پسر جوان برای او خریده بود.فردای آن روز باز هم می خواست از خانه خارج بشود که این بار چون من موضوع را فهمیده بودم؛ به او اجازه ندادم. یک ساعت بعد آن پسر به دخترم زنگ زد و شروع کرد به داد و بیداد و فحاشی و می گفت کتانی را به من پس بده. بعد از چند دقیقه دخترم هراسان با همان لباس های خانگی و ...
وقتی پدرم آسمانی شد!
نگذاشت تا این که بالاخره امام(ره) وارد کشور شد و انقلاب به پیروزی رسید. بعد از آن بود که من در گروه امداد و نجات راه آهن مشغول فعالیت شدم و... سخن زن جوان که به این جا رسید، اشک پهنای صورتش را پوشانده بود. وی ادامه داد: پدرم همچنان در راه آهن فعالیت می کرد تا این که در اواخر خدمت در بهمن سال 82 ماجرای فرار قطار باری در ایستگاه خیام نیشابور گزارش شد و او نیز به همراه گروهی از همکارانش ...