این مملکت امروز حداقل چهل پنجاه تا بروجردی می خواهد
سایر منابع:
سایر خبرها
فکر می کردم کارگردان فریبم می دهد!
بود تا سال ها بابتش آسیب دیدگی داشت. درباره بدلکاری هایش، حتی تارانتینو با حیرت از او یاد می کند. بله؛ البته زمان ترجمه، رفتم چند تا از فیلم های جکی چان را دیدم؛ چون به هر حال در ترجمه کمک می کرد. بعد از آن بود که فهمیدم گویا اینجا در بدلکاری ها فریبی وجود نداشته است. به هر حال، بخشی از نوجوانی ما با چنین فیلم هایی گذشته و خواندن این کتاب از این نظر، لذت بخش بود. شما متولد چه سالی ...
رونمایی ژاله صامتی از همسر جوانش | همسر ژاله صامتی کیست؟
مثل من آن شب بیدار بود و این موضوع کمی نگرانم کرد تا اینکه بالاخره زنگ زدم به بخش پرستاری و گفتم خانم پرستار نمی دانم چرا دختر من نمی خوابد در حالی که همه بچه ها خواب هستند. پرستار هم گفت خب مادرها هم همه خواب هستند شما چرا نمی خوابید؟ من هم جواب دادم آخه من خیلی خوشحالم خوابم نمی بره و پرستار جواب داد حتما بچه ات هم خیلی خوشحاله نگران نباش. (می خندد) یادم هست بعضی از خانم ها نوزادشان را ...
روایت پزشک کرونایی از صحنه های آخرالزمانی در یک بیمارستان !
دستگاه ها را در سمپاشی گلخانه ها اماکن زیارتی دیده بودم که گلاب پاشی می کردند ولی در بیمارستان فکرش را نمی کردم ببینم، از سر تا پای من را روی تخت در چند ثانیه مرطوب کرد، بویی شبیه به بوی سرکه می داد، گفتم آقا چه کار می کنی؟ گفت دارم ضد عفونی می کنم. با همان ته صدای ضعیف گفتم در و دیوار و میز رو ضد عفونی می کنن نه مریضا را... سرهنگ هم خیس شده بود و سرفه می کرد! گفت به ما دستور دادند همه جا را ضد عفونی ...
دخترم! این ها عکس های شهادت من است
غیر از حسن آقا، فرزندان دیگری هم دارید؟ غیر از شهید دو دختر هم دارم. حسن آقا تک پسر خانواده و فرزند دوم بود که به شهادت رسید. پسرم متولد 28 مهر 1367 بود. ولادت پسرم همزمان با شهادت امام حسن مجتبی (ع) و وفات حضرت رسول اکرم (ص) بود. به همین دلیل نامش را حسن گذاشتیم. ما اصالتاً اهل کاشمر (در 240 کیلومتری شهر مشهد) از توابع استان خراسان رضوی هستیم. گفتید نام پسرتان را به دلیل تولدش در سالروز شهادت امام حسن (ع) انتخاب کردید، پسرتان در جوی مذهبی رشد کرده بود؟ ما خانواده ای مذهبی هستیم. پسرم در یک خانواده با فضای معنوی و البته نظ ...
معلم ریاضی دبیرستان دارالفنون چه کسی بود؟
میهمان من با صدای بسیار گیرا و مطمئن خود را معرفی کرد و گفت معلم ریاضی دبیرستان دارالفنون است. (همان دبیرستانی که من در آنجا دیپلم متوسطه گرفته بودم). بلافاصله گفتم که من در دبیرستان دارالفنون درس خوانده ام و همیشه ریاضی من خوب ب
از اعتماد همسرم سوء استفاده کردم!/ او مچم را بدجوری گرفت! زندگیم تباه شد!
دانستم مهر فرزند به دلم می نشیند و آینده خودم تباه می شود. بعد از جدایی از اصغر وارد دانشگاه شدم و به تحصیل ادامه دادم و چند ماه بعد از پایان تحصیلات عالی بود که با شاهین آشنا شدم و خودم را دختری مجرد معرفی کردم. خیلی زود علاقه قلبی بین ما شکل گرفت و من به عقد شاهین درآمدم. با آن که از این پنهان کاری در رنج و عذاب بودم ولی باز هم جرئت بیان حقیقت را نداشتم تا این که بالاخره روزی دل ...
روایتی از یک پولدار گدا در نجف آباد
...> سؤال کردم که کسی را نداری گفت پسری دارم که سرباز است و کس دیگری ندارم. من هم پای ایشان را زخم بندی کردم و به منشی مطب نیز دستور دادم که هر روز آمپول ایشان را رایگان تزریق و زخم بندی کند و داروی مورد لزوم ایشان را نیز به حساب خودم از داروخانه تهیه کرده و علاوه بر این هر وقت که از ایشان به طور رایگان عیادت می کردم مبلغ پنج تومان نیز برای مخارج به ایشان می دادم و ایشان نیز تشکر و دعا می کرد و پول را ...
خیری شریف/ جوان مدرسه ساز دیروز، بیمارستان ساز امروز
. این خاطره را دکتر مهدی شریفی تعریف می کند. روایتی از یک خیر مدرسه ساز که امروز بیمارستان می سازد دکتر شریفی را بارها در جلسات مجمع خیرین سلامت دیده بودم، فردی آرام، ساکت و ماخوذ به حیا که صاحب یک درمانگاه همه چیز تمام در یک منطقه محروم است. اما این تمام ماجرا نیست بلکه دلیل اصلی این گفتگو یک چیز دیگر است که باعث می شود تا در چهارمین روز از ماه مبارک رمضان، راه درمانگاه دکتر ...
پیشنهاد شوهر به زنش: ارتباط با مردان غریبه
درس عبرت آموز: وقتی شیطان بی صدا وارد زندگی می شود زن 30 ساله درباره زندگی خود گفت: 15 ساله بودم که با اصرار پدر پای سفره عقد نشستم و با امید ازدواج کردم که پسر یکی از دوستان صمیمی پدرم بود ولی در همان دوران نامزدی متوجه شدم که امید نه تنها اهل کار و زندگی نیست بلکه جوانی بلندپرواز با آرزوهای دست نیافتنی است که می خواهد یک شبه پولدار شود و مسیر خوشگذرانی را در پیش بگیرد چرا که او از ...
زن جوان: لیاقت اعتماد همسرم را نداشتم/برای لذت بیشتر با یک جوان رابطه پیدا کردم!
پوشیدن لباس های نامناسب وضعیت ظاهری خودم را تغییر داده بودم من پا را فراتر گذاشته بودم و از یک حجاب معمولی به یک بی حجاب و بد لباس تبدیل شده بودم. یک روز همسرم خیلی راحت اجازه داد برای آن که از تنهایی بیرون بیایم در یک شرکت تولیدی کار کنم همه کارگران آن شرکت زن بودند و در شبکه های اجتماعی تلفن همراه عضویت داشتند من هم با خرید گوشی گران قیمت تحت تاثیر همکارانم قرار گرفتم و عضو یکی از گروه ...
کیومرث پوراحمد: اولین فیلم بنیاد سینمایی فارابی را من ساختم
.... فیلم خواهران غریب بسیار موفق بود در جشنواره فیلم فجر و چند جشنواره خارجی جایزه گرفت و آقای زم اصرار داشت قسمت دوم این فیلم را هم بسازیم، اما من موافق نبودم و گفتم نمی خواهم خودم را تکرار کنم. وی درباره چگونگی ساخت فیلم گل یخ نیز توضیح داد: روزی وحید نیکخواه آزاد به من گفت با دوستانش فیلم سلطان قلب ها را دیده است و پیشنهاد داد این فیلم را به روز کنیم و به شکل دیگری بسازیم. من در ...
جدال عقل و احساس!
بار دیگر آن دختر را ببینم، ولی این کار ها فایده ای نداشت تا این که حدود یک ماه بعد از این ماجرا، روزی به طور اتفاقی با یکی از سربازان هم خدمتی ام مشغول گفتگو بودم که متوجه شدم فربد آن دختر را به خوبی می شناسد؛ چرا که فربد هم از طایفه آن دختر و اهل خرم آباد بود. دیگر در پوست خودم نمی گنجیدم و سعی کردم به آن سرباز هم خدمتی ام نزدیک تر شوم تا این که بالاخره به هر ترفندی شده بود موفق شدم ...
پرواز تا بی نهایت؛ دختران فانوس بر سیاره حسین ابن علی(ع) فرود آمدند+ تصاویر و فیلم
تا اثبات وجود روح و... همه را پای درس استادی آموختم که چندین سال شاگرد پایه ثابت کلاس های هفتگی اش بودم. در روزهایی که نگران و در تصمیم گیری مردد بودم، درست در همین ایام یعنی اواسط ماه رمضان به مهمانی خدا، اعتکافی چندصد نفره دعوت شدیم و سه شبانه روز را کنار هم گذراندیم، از آن عبادت های دسته جمعی گرفته تا سحری و افطاری هایی که خادمان مثل مادرهایمان کنارمان بودند و حرص چیز نخوردن مان را ...
با حسرت های خود چه کار کنیم؟
...... حسرت اخلاقی مثل: ای کاش کار درست را انجام می دادم، ای کاش به دوستم دروغ نمی گفتم، ای کاش با همسرم صادق تر می بودم... حسرت ارتباط: مثل ای کاش قدر پدر و مادرم را می دانستم، ای کاش برای آشتی با دوستم پیش قدم می شدم، ای کاش جلوی نابودی رابطه ی مان را می گرفتم و ... به طور کلی حسرت های ما بیشتر از کار های نکرده ی ما نشات می گیرد. این نویسنده مشهور آمریکایی معتقد ...
شهید غواص یوسف قربانی
بر روی دیوارهای آن اشکال گوناگون را رسم می کرد. این کارش بچه ها را واقعا ذلّه کرده بود. مدام می گفتند: یوسف! بابا این چه کاریه که می کنی؟ چادرها را خراب نکن. ولی او گوشش به این حرفها بدهکار نبود و کار خودش را می کرد. یادم هست یک روز به چادر یعقوبعلی محمدی رفته بود که ذوق هنری اش گل می کند و شکل همه افراد چادر را به گونه ای روی دیوارهای چادر نقاشی می کند به نحوی که همه جای چادر پر از نقش و ...
داستان اتاق سیگار در بیت رهبری چیست؟
شاعران را خیلی دوست دارند. ظاهراً یک سال توی بازرسی ها سیگار و فندک استاد یوسفعلی میرشکاک را می گیرند و نمی گذارند با خودش به داخل ببرد. وقتی رهبری متوجه می شوند بی حوصلگی استاد میرشکاک به خاطر سیگار است، دستور می دهند از این به بعد برای سیگار کشیدن شاعران فضایی فراهم کنند! از همان سال است که یک گوشه را به سیگار کشیدن شاعران اختصاص می دهند. من که سال ها ماجرای اتاق سیگار را شنیده بودم، تا خودم ندیدم ...
روایت دو شاعر مشهدی، از دیدار شاعران با رهبر معظم انقلاب
برگزار شد، برای شهرآرا نوشت: برای من که بار چهارم بود به این دیدار دعوت می شدم بیش از هرچیز تغییرات دیدار امسال نسبت به دیدار های قبلی ملموس بود. جمعیت زیاد دعوت شده ها، حذف نماز در حیاط و برگزاری آن در زیر سقف و فرصت نشدن برای دیدار رو در رو با رهبرمعظم انقلاب از همان تغییرات دوست نداشتنی بود. امسال من اولین کتابم چاپ شده بود و در جشنواره های قلم زرین و جشنواره شعر فجر در بین پنج نامزد نهایی ...
روایت فخیم زاده از درافتادن با روحانیِ ذینفوذ ستاد لاریجانی
فیلم من پخش شد. پیگیر ماجرا شدم گفتند یک حاج آقایی جلوی پخش فیلم میرباقری را گرفته است و گفته مناسب نیست. مشخصاتی که از این حاج آقا دادند شبیه همان حاج آقایی بود که من با او جر و بحث کرده بودم. انتخابات تمام شد و احمدی نژاد رییس جمهور شد. یک روز داشتم اخبار ساعت دو بعد از ظهر را از تلویزیون نگاه می کردم یک دفعه دیدم همان حاج آقایی که آن شب با او جر و بحث کرده بودم به اسم حجت الاسلام ...
من یک جا مانده ام!
مورد نظر رسیدم، رفتم ثبت نام کردم و کلی ذوق و شوق به هر کسی رسیدم گفتم قراره بروم راهیان نور آن هم با چه ذوقی، همه برنامه هایم را طوری چیدم که در سه روز سفر کاری برای انجام دادن نداشته باشم. حس عجیبی داشتم، حس سبک بالی، شنیده بودم که مناطق جنوب فقط بیابان است، اما حس و حال خاصی دارد، می دانستم آنجا قسمت هرکسی نمی شود، ولی وقتی پا به آن سرزمین بگذاری و سرت را روی شانه های خاک بگذاری، چشمانت ...
نوجوانی که با کتاب های درسی به جبهه می رفت+ تصاویر
، در مناطقی از جمله سومار، کردستان و خوزستان بودم. حتی در پایگاه های غرب کشور بی سیم چی بودم. بالاخره سال 68 که جنگ هم تمام شده بود، در تربیت معلم (رشته دینی و عربی) قبول شدم و تا امروز در خدمت آموزش و پرورش شهرستان تکاب هستم. گفت وگو از فاطمه ملکی
چه خوب که به یک زولبیا نباختم
جلو دیس زولبیا رژه می رفتم. یکی از خواهرهایم صدایم کرد و گفت: می دانم گرسنه ای، اما روزه داری زحمت دارد. برو و بخواب. تا بیدار شوی میهمان ها آمده اند و وقت اذان هم شده است. آن روز گذشت و من کلی توی دلم خوشحال شدم که توانستم جلو خودم را بگیرم و به یک زولبیا نبازم. بالأخره عید فطر شد و برادرم یک هزارتومانی نو به من جایزه داد. آن صبحانه و آن عید هر سال همین وقت ها در فکرم می چرخد. کاش حالا که بزرگ شدیم بیشتر حواسمان باشد تا بر نفسمان پیروز شویم و از زولبیا های زندگی مان شکست نخوریم. ...
فرش قرمز تلویزیون برای سینما/ فیلم هایی که پیش از اکران قربانی شدند!
یادداشت این است که اگر این فیلم ها در سطح نمایش در یک بعدازظهر روز جمعه تلویزیون تولید شده اند، چرا باید سر از فیلم های سودای سیمرغ جشنواره درآورند؟! یعنی هیات انتخاب جشنواره چهل و یکم در درجه نخست، کیفیت ساخت این فیلم ها را سینمایی تشخیص داده اند و در مرحله بعد آیا آنقدر جذاب بوده اند که در بخش سودای سیمرغ جشنواره قرار بگیرند؟ اگر جواب هر دوی این سوالات مثبت باشد، پس چرا پیش از اکران در ...
گفت وگو با ماموری که حادثه تروریستی حرم رضوی را پایان داد/ با خودم گفتم این جان را برای چه می خواهم؟
فردی هستم که در در دستگیری ضارب به کمکم آمد اما... این مامور امنیتی و خادم حرم مطهر رضوی در پایان صحبت هایش گفت: در ماجرای دستگیری عامل تروریستی حرم مطهر رضوی چند نفر کمک بزرگی کردند. همان طور که قبلا گفتم اگر در فیلم ها نگاه کنید قبل از حادثه، ضارب مشغول نگاه کردن روبه رویش است. چون فرد مقابل یک جوان مشهدی بود که وضعیت مالی بدی هم دارد. این جوان با لهجه مشهدی تاکید می کرد که از حرم برو ...
بیست و هفت روز و یک لبخند به چاپ بیست و نهم رسید
، اما زیاد به بابک مربوط نمی شد. خاطرات دوستان هم تکه تکه بود، بنابراین خودم وارد ماجرا شدم و گفت وگوهایی که با هشتادنفر انجام داده بودم را کنار هم قرار دادم، بدون این که برش بخورد. انتشارات خط مقدم بیست و نهمین چاپ از کتاب حاضر را در 216 صفحه و به قیمت 69 هزار تومان منتشر کرده است. به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، کتاب بیست و هفت روز و یک لبخند ، عنوان اثری است از فاطمه ...
راز قتل مرد کارتن خواب در عید تهران فاش شد / رنگ خون عاقبت عشق به زنجیر طلا
به گزارش جهان نیوز به نقل از رکنا، دهمین روز تعطیلات نوروزی درگیری مرگباری مقابل یک قهوه خانه در خیابان مولوی رخ داد و جسدی روی زمین افتاد. ساعتی بعد وحید ناصری بازپرس کشیک قتل تهران تحقیقات خود را در محل حادثه آغاز کرد و کسانی که شاهد ماجرا بودند تحت تحقیقات جنایی قرار گرفتند. چند ساعت زمان کافی بود تا عامل جنایت شناسایی و دستگیر شود. حرف و حدیث در تحقیقات اولیه زیاد ...
بی حجابی افراد همسرم را اذیت می کرد/ این شهید گاهی شِمر می شد!
مدتی که از او شناخت پیدا کردم و با تعریف اطرافیان متوجه شدم او مردی بسیار خوش اخلاق و مهربان است. فامیل، همه تعریفش را می کردند. فقط کمی زود عصبانی می شد، اما بلافاصله هم عصبانیتش فروکش می کرد و سعی می کرد عذرخواهی کند و از دلم در بیاورد. بیشترین موضوعی که مجتبی از آن عصبانی بود به خاطر بی تجربگی ما در اوایل زندگی بود. مثلا کوچکترین حرفی که به من می زد من بسیار دختر حساسی بودم و بهم برمی خورد و به ...
اکران عمومی پرونده باز است به یاد کیومرث پوراحمد
اینستاگرامی اعلام کرد به دلیل خوب نبودن حال جامعه و غمگین بودنش از فضای جامعه از حضور در جشنواره انصراف می دهد. علی قائم مقامی تهیه کننده فیلم در نشست خبری این اثر گفت: دوست داشتم آقای پوراحمد حضور داشتند حتی امروز هم با ایشان صحبت کردند که تشریف بیاوردند و نیامدند. ایشان پیش کسوت سینماست و حق به گردن سینما دارند. من دیدم تمایل ندارند دیگر اصراری نکردم. همه می دانند چرا ایشان نیامده! می توانم بگویم ایشان ...