سایر منابع:
سایر خبرها
متاورس چه ارتباطی با جهان مثال سهروردی دارد؟ / آیا آواتارها همان موجودات مثالی هستند؟
المعانی از یکی از مشایخ جمالی دهلوی شاعر قرن هشتم داستانی را آورده ام. جمالی میگوید که که یک روز نشسته بودم و شیخ من داشت درباره عین القضات همدانی حرف می زد و می گفت عین القضات همدانی گفته است که فلان کس، شیخی را می شناخت که نماز ظهرش را داشت در مکه می خواند و خودش در همدان در همان حالت با دیگران نشسته بود و در آن واحد در دو جای مختلف بود. جمالی می گوید که من با خودم گفتم که مگر چنین چیزی می شود ...
ماجرای مرگ اگاهی شهید چمران
ز خدا خواستم و می دانم خدا به خواست من جواب می دهد. ولی من می خواهم شما رضایت بدهید. اگر رضایت ندهید من شهید نمی شوم. خیلی این حرف برای من تعجب بود. گفتم: مصطفی، من رضایت نمی دهم و این دست شما نیست. خوب هر وقت خداوند اراده اش تعلق بگیرد من راضیم به رضای خدا و منتظر این روزم، ولی چرا فردا؟ و او اصرار می کرد که: من فردا از اینجا می روم. می خواهم با رضایت کامل تو باشد. و آخر رضایتم را گرفت. من خودم ن ...
به من چه به به تو مربوط نیست ختم می شود
...، سلام کرده و نکرده، به اتاقش رفت. در اتاقش را که باز کردم، نگاهش را از من دزدید. چشم هایش از شدت گریه پف کرده بود. تا گفتم: چی شده؟ بغضش ترکید. خودش را در آغوشم انداخت و گفت: مامان! تو رو خدا چادرت رو در بیار! آرام از خودم جدایش کردم و گفتم: یک ماه پیش، تو نبودی که پات رو توی یک کفش کردی که برات چادر بخرم؟ حالا میگی من چادرم رو بذارم کنار؟! موضوع چیه؟ همان طور که هق هق می کرد، گفت که هم کلاسی ...
رونمایی لعیا زنگنه از چهره بعد از عمل زیبایی اش | خانم با این سن و سال عین ملکه ها شده
. بلند شو من تو را یک جایی ببرم. من هیچ چیز نمیدانستم غیر از این که گفتند دفتر آقای شاهسواری است. ایستادم وسط همان سالن بیرون و از یکی از اتاق ها آقای لبخنده خارج شد و یکجوری مرا نگاه کرد که انگار از مریخ آمده ام! که بعد من رفتم خانه گفتم رفتم به دفتری که همه ی چیزش غیرعادی بود! مدتی بعد زنگ زدند، گفتند برای کار بیایید و من هم رفتم، فقط بدلیل آدم هایش... من خیلی اینجوری ام. خلاصه ...
این زن موفق ترین زن خاندان قاجار است/ رضا خان این زن را تنها مرد قاجار می دانست!
الممالک رفتم و گفتم که در اثر ضعف حکومت و نداشتن دادرس، برای حفظ حقوق و نجات زندگی خود و بچه هایم، ناگزیرم وارد کشمکش شوم. و چون یک نفر زن هستم، دشمنان از هیچگونه تهمت و افترا و حملات ناجوانمردانه کوتاهی نخواهند کرد. ولی من با توکل به خداوند متعال و ایمان به حقانیت خودم، از هیچ چیز باک ندارم. و با اطمینان به پیروزی، در این جنجال وارد می شوم. او پس از واقعه کودتای سوم اسفند 1299 به دست رضا ...
بیوگرافی حسین مهری و همسرش از بازیگری و شهرت تا حواشی با عکس
مافیا گفت: در دست دوم بازی اتفاقاتی افتاد که من ترجیح دادم آن را به مردم بگویم. زمانی که برنامه را ضبط کردیم به آقای سعید ابوطالب، کارگردان گفتم که مخاطبان این قسمت را قطعا دوست نخواهند داشت، اما او نظر دیگری داشت. وی افزود: متاسفانه زمانی که بازی آغاز شد و چهار نفر از بازیکنان صحبت کردند، دیدم که دو نفر از بازیکنان بیرون را نگاه می کنند و تقریبا تایید می گیرند و آن رابطی که تایید را می فرستاد را ...
بیضایی برود و سنگر را خالی بکند، چه کسی جایش را می گیرد؟ / گفتگوی جیرانی با بهروز غریب پور
تئاتر بود و در شهرداری تهران من به حساب نمی آمدم – به من پیشنهاد کردند پادگان فیشرآباد را به یک جای فرهنگی تبدیل کنم که من خودم اسم آن را گذاشتم خانه هنرمندان ایران – قبلاً هم گفتم هر چه کشتارگاه است به من بدهید من فرهنگسرایش می کنم – کل قرارداد من برای خانه هنرمندان در سال 77 دو میلیون و 800 هزار تومان بود – از احمدی نژاد پرسیده بودند تو مخالف بهروز غریب ...
از بچگی پرسپولیسی هستم | امیدوارم فرصت بازی کردن در این تیم را داشته باشم | هزاران نفر پول می دهند که...
و یک سال خوب را در کنار هم گذراندیم و در بزرگسالان هم با چند بازیکن رابطه نزدیک تری داریم؛ مثل آقا وحید امیری، سینا اسدبیگی، حسین کنعانی و محمد عمری. روز گذشته شماره پیراهن بازیکنان اعلام شد و تو 48 را انتخاب کردی؛ این انتخاب دلیل خاصی داشت؟ دلیل خاصی نداشت اما دوست داشتم شماره ای را بپوشم که اگر در آینده موفق شدم به اهدافم برسم و در ترکیب پرسپولیس بدرخشم، این شماره با نام خودم ...
خودباوری را باید به زنان تدریس کرد/ مادرم قول گرفت که کار سیاسی نکنم/ ویدئو
و تا حدی هم از طرف باکو هدایت می شدند؛ از جمله حیدرخان عمواوغلی که ما به عنوان یک قهرمان ملی او را می شناسیم. او اهل باکو بود و هیچ وقت هم ملیت ایرانی نگرفت اما خیلی نقش داشت من همیشه گفتم تصورم بر این است که آقای خمینی همه کتاب ها درباره انقلاب مشروطه را خوانده بود، چون خیلی زود دست به کار شد تا جلوی چپ را بگیرد مهم این است که زنان خودشان را باور کنند، ما هنوز در ایران به ...
اگر به این بیماران رسیدگی نکنید دچار معلولیت خواهند شد
بسته بودم که اگر توانستم، نمی گذارم هیچ مادری شبیه به خودم سرگردان اطلاعات و راه درمان شود. ازهمین رو با رضای دوساله به دانشگاه علوم پزشکی شیراز رفتم تا از کسی که غربالگری را به شیراز آورده بود، تشکر کنم. به او گفتم همت تو باعث همت من شد. اگر شیراز غربالگری نداشت بعید بود من به تهران بروم و آزمایش بدهم. احتمالا مشکل کودکم را نمی فهمیدم و درمان را هم پیدا نمی کردم. ایشان از ظرف روی میز به رضا ...
چرا اعضای گروهک منافقین باید محاکمه شوند؟
التقاط به حدی بود که حضرت امام (ره) هیچ گاه در طول مبارزات پیش از انقلاب این سازمان را مورد تائید قرار ندادند. تراب حق شناس از اعضای رده بالای سازمان منافقین درباره عدم تأیید این گروهک توسط رهبر فقید انقلاب اسلامی نوشته است: سازمان در برحه ای تصمیم گرفت حمایت آیت الله خمینی را به دست آورد از این رو من همراه با دو نفر دیگر به نزد امام (ره) رفتیم تا سازمان را تایئد کند، ایشان در این دیدار ...
خواب نجات بخش در شب اجرای حکم
سکته می کردم بعد که فهمیدم شوهرم کشته شده است دیگر جانی به تنم نماند و از هوش رفتم. وقتی به خودم آمدم و ماجرا را فهمیدم تصمیم گرفتم تا آخرین لحظه کنار بچه هایم باشم تا قاتل پدرشان را قصاص کنند. شهربانو که هنوز داغش تازه است، ادامه داد:بچه هایم و خانواده شوهرم قصاص می خواستند و من هم کنار آنها بودم. وقتی قرار شد حکم اجرا شود، گفتم خودم از طرف بچه هایم پای چوبه دار می روم تا حکم اجرا شود ...
اقدام عجیب پدر داماد در عروسی پسرش اشک همه را درآورد! + عکس
او را شبیه مادرش کن و خدا هم این کار را کرد.او خیلی حرف گوش کن بود. بخشنده، حساس، بانمک و سخاوتمندی بود و بعد فهمیدم خودم جا ماندم. پس دعا کردم خدایا! او را شبیه من کن! و خدا هم این کار را کرد. او خوش قیافه شد. او ورزشکار شد ولی همزمان با همه چیزهایی که داشت خیلی فرد صاحب نظری بود. خیلی فرد سختگیری بود. پس به خدا گفتم که این چیزها کافی است. گفتم او را مثل خودت بکن و خدا هم این کار را ...
فیلم افشاگری از طلاق ستاره سادات قطبی ! /سرنوشت ناباورانه خانم مجری مطلقه!
سرم را کلاه گذاشت! ستاره سادات قطبی نوشت: 19ساله بودم ازدواج کردم و 27 سالگی جداشدم. اون موقع و الان دختران 27ساله هنوز مجرد بودند و هستند، اما من هشت سال زندگی متاهلی رو تجربه کردم اما نتونستم ادامه بدم. اصلاشیرین نبود. هم مسیر نبودیم. تفکراتمون، اهدافمون همه متفاوت بود. دائم درجا می زدم و دور خودم می چرخیدم. خیلی سخت بود. نمی شد و تمومش کردم. قبل از این که با ...
با قانون شکنان و متجاهران به بی حجابی برخورد شود
طور که داشتم دست و پاهایم را از گل و لای تمیز می کردم دوباره گوشی تلفنم زنگ خورد اینبار برادر کوچکم بود بعد از احوالپرسی با تعجب به من گفت سید رضا شهید شده است!! بند دلم پاره شد یکدفعه تمام وجودم را استرس فرا گرفت گفتم نه داداش! کسی به من چیزی نگفته؛ لحظاتی بعد زنگ در خانه به صدا درآمد برادر بزرگم بود در را که باز کردم دیدم چشمان بردارم کاسه خون شده خشکم زده بود سرجایم میخکوب شده بودم برادرم به من ...
واسطه دختر شهید برای آرزوی شهادت حاج قاسم
روی من نشست. من با خودم گفت که این بی ادبی است. بروم و کنار عمویم بنشینم. عمویم گفت: نه؛ زهرا. بالا بنشین با تو کار دارم. در اینجا عمویم، پدرم را مخاطب قرار داد. با پدرم شروع به صحبت کرد و گفت: شهید طیاری، می دانم زهرا را خیلی دوست داری. می دانم زهرا هم شما را خیلی دوست دارد. پس امروز به حرف دخترت گوش کن. اگر به حرف من گوش نمی کنی، به حرف زهرا گوش کن. می دانم زهرا را خیلی ...
روایت تلخ و شیرین 7 سال اسارت در اردوگاه موصل/وقتی این شیر مرد خمینی، اسارت را خودشناسی می داند + عکس
! نه یک کلمه بیشتر، نه یک کلمه کمتر، نگاه دوستم به طرف طاقچه رفت و گفت انگار روی طاقچه یه دونه رولته، به دوستم گفتم پس تو هم همون چیزی رو می بینی که من می بینم رو طاقچه یه شیرینی رولته! بلند شدم و با یک خیز خودم را به لبه پنجره رساندم روی طاقچه فقط یک تکه ابر بود یک تکه ابر که از تشک هایی که صبح از آسایشگاه بیرون برده بودیم جدا شده بود من آن تکه ابر را رولت دیدم عجیب این بود که دوستم هم این تکه ابر ...
حرف هایی از جنس روضه و اشک در جام دلدادگی با پیرغلامان
داشتیم بعد از برگشت به منزل در عالم رؤیا دیدم که مادرم که از سادات علوی بود به همراه یک آقای سبزپوش به دیدارم آمدند و مادرم به من گفت ابراهیم حرف بزن من گفتم نمی توانم آن آقا فرمود من می گویم حرف بزن و من شروع به حرف زدن کردم، یک باره از عالم خواب بیدار شدم و اتاق تاریک بود، ترس وجودم را گرفته بود برایم باور کردنی نبود، چند دقیقه با خودم حرف زدم و خوابیدم، صبح بچه ها به اتاقم آمدند و مرا صدا ...
ارتباط نامشروع زن شوهردار با مردی جوانتر از خودش
، حرف هایش را باور کردم و با خودم گفتم باید او را از دست شوهرش نجات دهم. آنقدر دلباخته او شده بودم که عقلم کار نمی کرد. او درحالی که از اولیای دم طلب بخشش داشت؛ خودش را مستحق اعدام دانست. با پایان اظهارات سیامک، همسر مقتول که به اتهام معاونت در قتل پای میز محاکمه ایستاده بود درحالی که سرش را پایین انداخته بود، گفت: من از پدرومادر همسرم خجالت می کشم و شرمنده آنها هستم. من 12سال ...
مأموریت ستاد تدابیر ویژه اقتصادی در سال 91
؟ بیا دفتر کارت دارم. همین طور که داشتم به سمت دفتر رئیس جمهور حرکت می کردم، شجاعی کیاسری نماینده وقت ساری با من تماس گرفت. بعد از سلام و احوالپرسی گفت: نظر رئیس مجلس این است که باید استعفا بدهی. من در جواب کیاسری گفتم: صبح به رئیس گفتم، الان هم به شما می گویم، من کشتی گیرم، روز فینال اگر روی تشک نروی حتماً دوم می شوی، ولی اگر روی تشک بروی حداقل دوم می شوی. فردا من روی تشک می آیم. وقتی به دفتر رئیس ...
سیدالشهدا(ع) برای از بین بردن جهل قیام کردند
جان از تو دست بر نمی داریم و هرگز خسته نمی شویم. درس های قیام عاشورا راننده علامه امینی که شخیصی پر خاطره بود یکبار می گفت قبل از انقلاب فردی در تهران بود که مجالس گران قیمت برای امام حسین(ع) می گرفت. یکبار به بچه هایی که برای عزاداری آمده بودند گیر داده بود که چرا به گل هایی که من دور آنها نرده کشیده ام دست می زنید. می گوید من از این حرکت خوشم نیامد تا اینکه شب بعد دیدم نرده ...
عطر برکت| ناخن نه! برای کارهای دیگر قدمتان به روی چشم ما
نمونه هم باشد. دل را به دریا زد و سفره دل را پیش همراه زندگی اش باز کرد. خودش می گوید: وقتی تازه ازدواج کرده بودم و گفتم می خواهم وارد این کار بشوم همسرم خیلی خیلی پشتیبانی ام کرد. حتی یادم می آید برادرشوهرهایم به شدت مخالفت کردند و گفتند این شغل خوبی نیست. افرادی را برایمان مثال زدند تا شاید رأیمان زده شود و از این خواسته دست بکشیم اما من می خواستم به همه ثابت کنم می شود خانمی در کنار تمام خوبی ها ...
حلقه قرآنی بانوان ژاپنی
آنها چشم بادامی بودن است و دیگری لبخندی که از لب هایشان محو نمی شود. به محض ورود به کلاس، با صدای بلند سلام می کنند. البته با زبان فارسی دست و پا شکسته و سلامی با لهجه ژاپنی! اما به هم که می رسند به زبان ژاپنی خوش وبش می کنند تا حس غربت را از خود دور کنند و یادشان بیاید تنها نیستند. از لبخندهایشان پیداست که به هم می گویند خوشی هموطن؟ حالت خوب است؟ چند لحظه بعد یکصدا می گویند: کانم معلم کال شما کوبه ...
درباره رمان روزگار سپری شده مردم سالخورده ی محمود دولت آبادی به مناسبت سالروز تولد او | از رنج نوشتن
از این کار و تصمیم برای ورود به ارتش و گروهبان شدن (به این امید که بعد ها ارتقا پیدا کند و امیر ارتش شود) و منصرف شدنش با نصیحت یکی از خویشان ( وقتی رسیدم مشهد، امریِ دایی نعمان سال دوم خدمت سربازیش را می گذراند. او مرا برد سربازخانه و آنجا را نشانم داد و گفت: اینجا لِه می شوی. تو در نظام له می شوی. آدم دلنازک به درد ارتش نمی خورد! 6، آشنا شدنش با تئاتر در مشهد، رفتن به تهران، کار در ...
زیست شبانه ویرانگر روان شهروندان است یا گرمای بی سابقه زمین و مدیریت و برق رسانی ضعیف؟
ببینیم چه می شود، بعضی از مواقع نیز پیش آمده که در این رفتن های آخر شب اتفاقات دیگری می افتد و خودشان بعداً می گویند من حالت عادی نداشتم، مشروب خورده بودم، دست به یقه شدیم، دعوا شد و خدای ناخواسته یک نفر کشته شده و حالا عواقبی به وجود آمده است که پای پلیس و دادستانی برای اتفاقی که در شبگردی و زیست شبانه دیشب اتفاق افتاده وسط آمده است. باید عواقب، جوانب و حواشی که اصلاً توجه نکردند، برای خانواده ها مشکل ...
ساترا: خارج از قوانین جمهوری اسلامی کاری نکردیم!
ساترا یادآور شد: دقت کنیم که ساترا این مجوزها را داده و سه سال است که مجوز سریال ها را می دهد و از نظر ما اتفاق جدیدی بعد از مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی نیفتاده است؛ چراکه ساترا پیش از این، کارِ خودش را انجام می داد. از نظر مصوبه، پنج بند ابتدایی تقسیم کار بین وزارت ارشاد و صداوسیماست؛ اینکه برای مثال خبرگزاری ها در حوزه صوت و تصویر فراگیر مسئولیتش با ارشاد خواهد بود. اینکه در حوزه آوا و نوا و بازی ...
علما در کمک نکردن به نظام اسلامی عذری ندارند
می کنند او را بکشند که موفق نمی شوند. بعد از مدتی او را به تبعید می فرستند. در تبعید زن می گیرد، ولی همسرش در هنگام زایمان، همراه با طفلش می میرد. می گفت در تبعید از چند بچه کور مادرزاد، نگهداری می کردم!... این را هم بگویم که پیش از دیدار با آقای بهلول، یک روز از رادیوی مصر صدایش را شنیدم و فهمیدم که افغانستانی ها رهایش کرده اند و او به مصر رفته است.... هر چه به سال های انقلاب نزدیک تر ...
نفوذی ها ضربه های زیادی به نیروی هوایی زدند
خودش نیست. آن خود را از او می گیرند و می شود بی خود و دست به هر کاری می زند. طرف بمب به خودش می بندد و 50 نفر یا 80 نفری را که آمده اند زیارت می کشد. خب شاید آن زائران به خاطر این زیارت هرچه داشته باشند فروخته باشند. تو این زیارت را قبول نداری؟ باشد! ولی باید حرمت باور او را نگه داری. این افراد بی گناه اند. او که این کار را می کند، انسان نیست. دستکاری شده است. خودش را از او گرفته اند. خلبانی هم که ...