نوربالا| گواهینامه برای رانندگی با فرغون!
سایر منابع:
سایر خبرها
آه از غمی که تازه شود با غمی دگر
نیفتاده باشد. بی اختیار اشک ریختم. اسنپ گرفتم و منتظر شدم. کم کم مردم توی خیابان هم از تماس هایی که داشتند، از حمله باخبر شدند.بیشتر تعجب کرده بودند که دوباره به حرم حمله شده است. اسنپ رسید. راننده پیچ رادیو را کمی بلندتر کرد تا آمار مجروحین را بشنود. خبر که تمام شد، سر صحبت را باز کرد. -خدا لعنتشون کنه، به حرم چکار دارند؟ - باز هم وقت نماز حمله کردن! آهی کشید ...
نوربالا| سردار سپاهی که مادرش فکر می کرد جاروکش است
تصویری از شهید ناصر قاسمی به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، خیلی از کسانی که در جبهه های جنگ دفاع مقدس مقام فرماندهی داشتند، دوست نداشتند کسی متوجه جایگاه آن ها شود و تلاش می کردند دیگران آن ها را تنها به عنوان یک خادم بشناسند. داستانی که می خوانید روایتی از مادر شهید ناصر قاسمی رئیس ستاد لشکر 32 انصار الحسین(ع) است که در کتاب یک جرعه آفتاب به قلم سید محمدرضا علوی ...
آنقدر مشتاق شهادت بود که نمی توانستم بگویم نرو!
برادر در جبهه حضور داشتند. خود شما هم فعالیت انقلابی داشتید یا در زمان دفاع مقدس با همسرتان همراه بودید؟ بنده از قبل انقلاب فعالیت داشتم. خانواده ام انقلابی بودند. در پخش اعلامیه امام شرکت می کردم گرچه دختر بودم. پدرم نوار های سخنرانی امام خمینی را به خانه می آورد و من گوش می کردم. کتاب های حضرت امام را در خانه داشتیم. یک بار پلیس شهربانی آمده بود خانه را محاصره کرد، خدا را شکر لو ...
خانواده خودروهای زرهی کیا (KIC)
سیر تکامل نفربر کیا از نفربر زرهی رخش آغاز شد. این دو خودروی زرهی برای استفاده در میادین نبرد مناسب بودند زیرا بیشتر در برابر ترکش ها و گلوله های سبک کارایی داشتند و امکان تخلیه سریع نیرو را با داشتن سه درب خروج فراهم می کردند. اما کیا-2 بیشتر برای استفاده در گشتی های برنامه ریزی شده با امکان برخورد با کمین و مین مناسب تر است، زیرا هم تحرکی بیشتری دارد و هم از سطح حفاظت مناسب تری بهره می برد ...
مریم نشیبا: فکر می کنند من جوان و 40 ساله هستم
که من مشغول کار شدم و آقای مصطفی رحمان دوست نازنین شعر زیبای گنجشک لالا مهتاب لالا را سرودند و بعد از آن آقای محمود منتظم صدیقی (یادش بخیر) موزیک این کار را ساختند. نشیبا اظهار داشت: گویا ابتدا با گروه کر رادیو و با صدای بزرگسالان اجرا شد و پی بردند که این صحیح نیست و باید یک بچه آن را بخواند؛ پس پروشات پیروزکار که خواهرزاده آقای منتظم صدیق و 8 ساله بود کار را اجرا کرد و با چه قدرتی ...
حیف از سبیل روی لب بعضی ها
های به قول خودش سبیل قشنگ بود؛ علاقه ای که از دوران نوجوانی با او بود. برای کاظم هر آدمی که سبیل پُر پشت و مردانه ای داشت، سبیل قشنگ و آدم خوبی بود. حتی وقتِ تماشای فیلم هم، طرف قهرمان بی سبیل نبود و ترجیح می داد سنگِ نقش منفی سبیل کُلفت فیلم را به سینه بزند. اولین بار وقتی متوجه این خصوصیتش شدیم که برای تماشای فیلم دشنه ساخته فریدون گله با هم به سینما آریا رفته بودیم. فیلم که تمام شد ...
فقدان متوسلیان صدمه ای بود که به سرنوشت تاریخی جنگ وارد شد
مثل خیلی از بچه ها شکست. در آن روزها واقعاً احساس پوچی می کردم. او هم برای ما حکم پدر را داشت، هم معلم و مربی، هم دوست و برادر، هم مرشد و اسوه. به همین دلیل حس می کردم دیگر بدون حاجی، چیزی نیستم. (ضربت متقابل، ص 82) از دست دادن احمد متوسلیان فی الواقع در حکم ثلمه ای و صدمه ای بود که به کل سرنوشت تاریخی جنگ ما وارد شد. اسارت حیرت انگیز حاج احمد کمر مرا مثل خیلی از بچه ها شکست. در آن ...
مجتبی محرمی: از همه کسانی که جویای احوالم شدند ممنونم/ گل محمدی جواب تماسم را نداد
خوردم و متأسفانه هر چه فشار هم هست سر ما می آید! تمام این مشکلات و حال بد موجب شد تا نزد دکتر بروم و ایشان هم بعد از معاینه ای که داشتند مشکل قلبی را تشخیص دادند و به من گفتند که باید آنژیو شوم. رگ قلبم هم گرفتگی داشت که خوشبختانه با زحمتی که دکترهای بیمارستان کشیدند و آنژیویی که انجام دادند مشکلم حل شد و خدا را شکر الان حالم بهتر است. الان هم که دارم با شما حرف می زنم میهمان عزیزی دارم و دوست ...
رحمت به مادرم که مرا مجلسِ تو برد...
سرگرمی رد و نشانی از محرم و امام حسین هم داشته باشد. مثلاً به جای نقاشی های متفرقه، برای رنگ آمیزی به بچه ها تصاویر مربوط به حرم یا هیأت داده می شود. یا در بخش قصه گویی، خادم ها داستان هایی مرتبط با امام حسین متناسب با سن بچه ها تعریف می کنند. اینکه آیا چنین رویه ای مناسب و کافی است یا نه از جمله محل بحث های جدی در این حوزه است. خادمانی که در جمع حاضر بودند اما از مدل دیگری سخن گفتند که از صفر تا صد ...
جای پارک به شرط چاقو!
به اجرای قوانین تأکید ویژه تری داشتند، این موضوع در رفتار شهروندان نیز بازتاب پیدا می کرد، اما شما وقتی می بینید یک ماشین سازمانی بی توجه به قانون در خط ویژه تردد می کند، نمی توانید انتظار داشته باشید که از مردم هم رفتار های مناسب سر بزند. او با تأکید بر اینکه آستانه تحمل مردم پایین آمده است، می گوید: عصبانیت و خشونت یک راننده در پشت چراغ قرمز ربطی به ماشین جلویی او ندارد. این خشم ناشی ...
ابوزینب چه کرد که امریکایی ها دستگیرش کردند؟!
در خطوط جبهه انجام می شد، ولی در اینجا قرار شد ستادی درست بشود که با کمیت کوچک و کیفیت بالا عمق خاک دشمن را هدف قرار بدهد و پشت لشکرهای دشمن را به خطر بیندازد که دشمن نتواند با آرامش در مقابل عملیات های ما مقاومت کند. قرار شد ستاد جنگ های نامنظم تأسیس بشود و در بحث ها در مجموع به این رسیدیم که اسمش قرارگاه رمضان باشد. وظیفه قرارگاه رمضان، انجام عملیات های اطلاعاتی خاصی بود که باعث می ...
پشت پرده نجات جان یازده ایرانی
بعد از مدت ها کار سخت و فشرده اطلاعاتی، رده های بالا و مسئولان گروهک منافقین خلق را که در عراق لانه امنی داشتند، شناسایی و معرفی کند که همین کار یکی از عوامل متلاشی شدن شیرازه پادگان اشرف بود. حضور در صف نخست عملیات ها یکی از ویژگی های برجسته این فرمانده بزرگ حضور عملی و میدانی او در صدر صف نخست عملیات ها، در کنار دیگر رزمندگان بود. یک بار فیلم یکی از عملیات هایی که مرتضی ...
بانویی که چریک امام شد
تمام مدت به تخت بسته بود و مجبور شدم با دست بسته نماز بخوانم، نمازم درست است؟! بغضم را فرو خوردم پتو را روی سرمان کشیدم تا صدایمان را نشنوند. گفتم: چه به روزت آوردند مادر؟ رضوانه می گفت و می گفت و اشک پهنای صورتم را می پوشاند، چهل روز مرگ آور پر از توهین و فحاشی و ضرب و شتم و شکنجه را پشت سر گذاشتم و در آخر فکر کردند بیرون بیشتر به دردشان می خورم، تعهدی از من که خودم را به بی سوادی و ...
دخترانی که کوکتِل مولوتُف درست می کردند
ما باید سه شیفت نگهبانی می دادیم، در آنجا کار ما علاوه بر نگهبانی خواندن دعا و نماز شب بود. همه دختران 17، 18ساله و ظریف بودند، بااین وجود دوست داشتند اسلحه به دست بگیرند و به خط مقدم بروند، اول جنگ تعداد رزمندگان مرد بسیار کم بود، مدام می گفتند قرار است نیرو و تجهیزات برای آن ها ارسال شود؛ اما خبری نبود، مدام جای ما تغییر می کرد و خانواده ها از ما بی خبر بودند، در این مدت پدرم مدام ...
ما برای جوانان در دینداری کم گذاشتیم
بازیکن وارد دروازه شده. درواقع همه چیز عوض شده است. کافی است به تفاوت بازی های کودکی خودمان و PS5 و Xbox که بچه ها با آن بازی می کنند، نگاه کنیم. بچه ها الان با موبایل و فضای مجازی آشنا هستند. همین گوشی تلفن همراه که دست ماست، هرکدام از نرم افزار ها و برنامه هایی که روی آن نصب شده، هر چند وقت یک بار به ما پیام می دهد که به روزش کنیم، آپدیتش کنیم. آپدیت نکنیم چه می شود؟ از کار ...
حاج قاسم روی یاران خرازی حساب ویژه ای باز کرده بود
به گزارش خبرنگار ایمنا ، پدرش از جانبازان دفاع مقدس است و از همان زمان کودکی با فضای جنگ و جبهه، ایثار و رشادت آشنا شد و عشق به رزمنده بودن در درونش شکل گرفت، پا به دوران جوانی که گذاشت، به تبعیت از پدر و به تمنای دفاع از آب و خاک سرزمین مادری، لباس سبز پاسداری را بر تن کرد و در لشکر 14 امام حسین ( ع) مشغول به خدمت شد. تکفیری ها که در سوریه قد علم کردند، به عشق دفاع از حرم حضرت زینب ( س) مسافر ...
نوربالا| آنقدر داد بزنید تا جان تان بالا بیاید!
فاش نیوز - یکی از جانبازان دفاع مقدس تعریف می کند: قرار بود در جزیره مجنون یک کیلومتر زمین را هموار کنم؛ غافل از اینکه کلنگ بلدوزر با زمین درگیر است و آن را شخم می زند. بچه ها سعی می کردند با داد و هوار به من بفهمانند دارم چه می کنم. به آن ها گفتم آنقدر داد بزنید تا جان تان بالا بیاید! به گزارش خبرنگار حوزه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، رزمندگان دوران دفاع مقدس، علی رغم حماسه هایی که ...
خاطره سید صالح موسوی مدافع خرمشهر از یک عکس غرورانگیز
. تازه آن موقع بود که دیدم پشت سرم یک تانک است. من هم فرار کردم. رفتم توی یک کوچه بن بست و دیوار یک خانه بالا رفتم و رسیدم به بالای پشت بام. حسابی ترسیده بودم. یک لحظه به خودم آمدم و گفتم صالح به خودت بیا. مردانگیت کجا رفته. آنجا بود که قلبم شکست و گریه کردم. لباس رسمی سپاه تنم بود. آن روز ها عراقی ها وقتی یک پاسدار را اسیر می گرفتند روحیه صد برابری پیدا می کردند. به خاطر ...
روزی که نامه محمد را با شوق می خواندیم او شهید شد ه بود
رزمندگان اسلام هم نمی توانستند جلوی دشمن آن طور که باید بایستند. کمک ها و حمایت های مردمی در پشت صحنه جنگ دلگرمی رزمندگان اسلام بود. شهید کامران چند ساله بودند که برای رفتن به جبهه اقدام کردند؟ محمد در شناسنامه سه سال بزرگ تر از خودش بود ولی، چون قد و بالای خوبی داشت کسی متوجه نمی شد. وقتی تصمیم گرفت برای جبهه ثبت نام کند کلاس اول راهنمایی بود و حدود 12 سال سن داشت. این موضوع را با ...
طاقت دیدن آن صحنه برایم ناممکن بود!
از توجیه نیروها و تقسیم وظایف، آنها را برای اجرای مأموریت از مسیر میشداغ وارد بستان کند. رزمنده های انتخاب شده از مقر ستاد پشتیبانی ارتش فراخوانده شدند. یکی از رزمنده ها که متوجه شد نامش در لیست نیست جلوی بچه ها شروع به پرخاش به عبدالمحمد کرد و گفت: تو نامردی! آن قدر همه گفتند سالمی، سالمی. تو خیلی به خودت مغرور شده ای! چرا اسم من توی لیست نبود؟ به من گفتند که تو به جوونا بها نمیدی و اونا رو خرد ...
فرزند شهرری؛ محبوب گیلانغرب | کردها می گفتند برادرقلی پسر ماست!
یک ماه در خانه از هردوی آنها پذیرایی کردیم. هم اتاقی پسرم اهل گیلانغرب بود. گفت: اگر می خواهید برای من گوسفندی قربانی کنید؛ برای دوستم هم قربانی کنید، او از خانواده اش دور است و دلش می شکند. اوایل نمی دانستم محمد در سپاه چه مسئولیتی دارد اما از وقتی که متوجه شدم دلم شور می زد. به او گفتم: محمد جان؟ اگر گیر دشمن بیفتی زجرت می دهند مادر. در جوابم گفت: زجر بیشتر، اجر بیشتر. همان طور هم شد ...
حماسه تکرار نشدنی یک استان از ببر اروند تا قایق دربستی والفجر 8+ تصاویر
خبرگزاری فارس یاسوج- ترنم بهنیا- کهگیلویه و بویراحمد را با سرزمین حماسه ها و دلیرمردی ها می شناسند استانی که در هشت سال دفاع مقدس حماسه های بزرگی خلق کرد و هرگز حماسه رزمندگان استان در پد خندق والفجر 8 فراموش نخواهد شد. استان کهگیلویه و بویراحمد پیش از پیروزی انقلاب و در دوران مبارزات نهضت امام خمینی نیز از استان های سرآمد در مبارزه با رژیم ستم شاهی پهلوی پدر و پسر بوده است و چندین بار ...
اسیر که شدیم اکبر صیادبورانی گفت لعنت بر آن سق سیاهت!
تا ان شالله جنگ تمام شود و بیایم سراغتان؛ صلواتی. چراغ قوه های مخصوص خلبان ها را داشتیم که دینر داشت و نورش کم و زیاد می شد. در آن خاموشی گاهی تقلب می کردیم و از این چراغ قوه ها استفاده می کردیم. به او گفتم اکبرجان من چنددقیقه می روم خانه و برمی گردم. وقتی وارد خانه شدم چیزی به ذهنم رسید. با خودم گفتم هر روز بچه ها (خلبان ها) می روند و می افتند. آقای صلواتی امروز فرداست که تو هم بیافتی! وارد اتاق ...
مراسم بزرگداشت شهدای مدافع حرم برگزار شد
شهدا در سالن اجلاس سران برگزار شد. سیدابراهیم رئیسی رئیس جمهور، سیدامیرحسین قاضی زاده هاشمی رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران و معاون رئیس جمهور و حجت الاسلام رمضان موسوی مقدم نماینده ولی فقیه در بنیاد شهید نیز در این مراسم حضور داشتند. حتی کسانی که در عراق به شهادت رسیده اند هم مدافعان حرم هستند در این مراسم قاضی زاده ضمن ابراز خوشحالی از حضور در جمع خانواده های ...
علت انتخاب آیت الله رفسنجانی به عنوان فرمانده جنگ
مفصلی می دهد و در 50 صفحه استدلال می کند و می گوید: تا این مقطع، دفاع ما مقدس و شرعی بود. در آن بیانیه به احادیث، روایات و آیاتی استناد می کند و نتیجه می گیرد که ما متجاوز هستیم. اندیشۀ ادامۀ جنگ را به شدت محکوم می کند. آیا روی آن بیانیه بحث شد؟ آیا از لحاظ فقهی قابل توجه است؟ آیت الله هاشمی رفسنجانی: همین بحث بود که آن زمان، امام و ما، به صورت مفصل جواب دادیم. اگر یادتان باشد در همان ...
چطور آن روز سکته نکردم؟!
نایین سوار شد تا اردستان. توی راه صحبت کردیم. گفتم: شماها چرا این قدر به ما گیر میدین؟ گفت: شما چرا خلاف می کنین؟ گفتم: تهِ خلاف مگه چیه؟ زندان؟ گفت: نه. گفتم: چی از زندان بدتر؟ گفت: اینکه زن و بچه ات بیفتن دنبالت و پیش سرباز و استوار التماس کنن برای یک دقیقه ملاقات بیشتر. اول خیلی ناراحت شدم، ولی بعد وقتی پیاده شد، دیدم بهترین درس را به من داده. حرفش تا امروز توی گوشم مانده. و البته حرف پدرِ ...
قصه مادری که پسرش را به علی اکبر امام حسین (ع) بخشید
دلم گفتم چقدر محمد صدای سعید را دوست داشت. می خواستم با همان عصاها هرچقدر هم پایین رفتن از پله های مسجد سخت باشد، بروم دسته شأن را ببینم. داشتم تقلا می کردم که یکی گفت دارن میان تو مسجد. آرام گرفتم. خودم را کشاندم کنار پرده و گوشه اش را باز کردم. دو تا صف منظم وارد مسجد می شدند و می رفتند سمت محراب. سعیدهم وسط دسته دم می داد. چشم دوخته بودم به سعید و با خودم گفتم: بیخود نیست مادرت هر بار ...
پسر دریا به خانه پدری رسید
بچه ها پیاده بروم. در مسیر با خودم گفتم: اگه آقای مغانی بود، خراب شدن ماشین، یک مسئله پیش پا افتاده بود. اما حالا برای من، یک موضوع بغرنج شده. خب، حالا من هستم و 8 ماه غیبت آقای مغانی. یعنی قرار است هر اتفاق ساده ای، برایم تبدیل به یک چالش بزرگ شود؟ همین طور با خودم حرف زدم و غصه خوردم. کنار مدرسه، آنقدر این طرف و آن طرف زنگ زدم تا بالاخره یک آژانس آمد. راننده، خانم بود. تا سوار شدم، گفتم ...
تلاش کتابخانه های عمومی هرمزگان برای برگزاری بزرگداشت شهدا
... وی ادامه داد: به خلیل گفتم پسرم خوش به سعادت تو که در این موقعیت قرار گرفته ای، که همان لحظه با دستش به شانه من زد و گفت احسنت بابای انقلابی خودم! خلیل بصیرت بالایی داشت و در زمان شهادت شهید حججی به همراه پیکر پاک آن شهید به تهران رفت و از آنجا نیز به بندرعباس آمد. پدر شهید تختی نژاد اضافه کرد: هنگامی که خلیل در مرخصی بود، فرمانده اش قاسم زاده در شهر درعا سوریه شهید شد و او گفت ...