بازخوانی گفت وگویی قدیمی از حمید نعمت الله با حامد بهداد | نعمت الله: وقتی ...
سایر منابع:
سایر خبرها
من دو تا پسر دارم؛ حاج قاسم و حاج علی/ پای حرف های مادر شهیدهاشمی
خواسته دستشونو گرفتم و گفتم: باشه. می ریم خونه های رسالت! علی گفت: یما چه کاریه؟ مگه موشک اونجا نمیرسه؟ جوون بودم. مادرم دیگه. دلم هزار راه میره. گفتم: نگرانتونم. چه کنم؟ دست خودم نیست. مجبورم اینور اونور بچه هامو بکشونمشون دنبال خودم پدرعلی، هاشمی بود. از هاشمی ها. عموهاش اِمویلحه زندگی میکردن. رفت اونجا خونه خرید. من فقط می خواستم بچه هامو از موشک دور کنم. من جوون بودم. اون شب کار میشد ...
با فردین بسیار خوشحال بودم/ دوست دارم نقش عقب مانده بازی کنم
بازی در مقابل فردین افتخار من بود. بازیگر فیلم سینمایی چند می گیری گریه کنی (شاهد احمدلو 1384) در مورد تجربه کاری با محمدعلی فردین توضیح داد: روزهایی که با فردین کار می کردم بسیار خوشحال بودم. او انسان بزرگی بود. روحش شاد و خدا رحمتش کند؛ فردین انسان بزرگی بود و رفتارش حرف نداشت. بسیار دوستانه رفتار می کرد. مثلا زمانی که با هم کار می کردیم به کارگردان گفت آقای یکتا را دریاب و در تمام ...
دلنوشته زیبای دختر دهه هشتادی برای شهید عجمیان
که با صدای راننده به خود آمدم. رسیده بودم؛ شوق و ذوق عجیبی داشتم. با عجله یکی یکی مزارهای شهدا را رد می کردم... آن قدر عجله داشتم که متوجه گذشت زمان نشدم. بالاخره رسیدم، باور کردنش برایم سخت بود؛ با دیدن مادر شهید به یاد لحظه به شهادت رساندن شهید عجمیان افتادم و چشمانم از اشک پر شد. اندکی بعد به خودم آمدم و به مادر شهید نزدیک شدم. قلبم آرام و قرار نداشت؛ در آن ...
نیم ساعت قبل از شهادت گفت: شاید امشب شهید شوم!
فکر به سمت باب المهدی دویدم و ناگهان دیدم داعشی آمد داخل صحن . فیلم هایی که هنوز منتشر نشده اند می گوید: فکر نمی کردم به این سرعت برسد. با خودم می گفتم جلوی ورودی پر از مأمور است و تا برسد به اینجا خیلی طول می کشد، ولی خیلی زود وارد شد. از تعجب چشم هایم چهار تا شده بود. اینقدر نزدیکش بودم که شعله های آتش اسلحه اش را می دیدم. فکر کنم بیست متری فاصله داشتیم که چشم تو چشم شدیم ...
فال ابجد | فال ابجد دوشنبه 30 مرداد 1402 | از این نعمت خدا غافل نشو +تفسیر دقیق
برای اطلاع از فال ابجد یکشنبه 29 مرداد 1402 در ادامه این خبر باما همراه باشید. فال ابجد شما:ج د ب در این زمان طالعت خوب نیست بهتر است از قصد و نیت خود منصرف شوی. کسی قصد فریب دادن تو را دارد مراقب باش فریب او را نخوری. نمی توانی همه را دوست خود بدانی بعضی ها افکار فتنه انگیز دارند. اگر کسی نصیحتی به تو کرد آن را بپذیر تا صدمه نبینی. اگر قصد انجام کاری داری چند روزی صبر کن تا ...
کمبود محبت از سوی شوهرم مرا به بیراهه کشانید/با کوروش دوست شدم اما برادر شوهرم متوجه شد و...
کجا قایمش کردی ! دنیا رو سرم خراب شد ،فقط یادمه به پای محمود افتاده بودم و می گفتم ببخش غلط کردم کاری باهاش نداشته باش .کوروش هم از اتاق خارج شد و خلاصه به بدبختی از خونه بیرون زد و من موندم و محمود . از ترس اینقدر گریه کردم که چشمام نمی دید دو تا قرص خواب آور با هم خوردم و رفتم تو اتاق رو تختم خوابیدم . تمام وجودم پر از استرس و ترس بود ،نمی دونستم می خواد چه اتفاقی بیفته ! اگر ...
مُبلغی که می گفت اگر پشت میز بنشینم خیلی چیزها را فراموش می کنم
خنده روی لبانش بود. خیلی می خندید. می خندید و می گفت: می خواهید عاقبت به خیر بشوید؟ به پدر مادرهایتان نیکی کنید. بهترین چیز نگاه کردن به چهره پدر و مادر است. زمانی که شاهرود مشغول تدریس بود، یک روز گفت: مامان من زیاد پیشت نمی مونم. می خوام برم راه دور. تو باید کم کم عادت کنی. گفتم: یعنی از شاهرود دورتر؟ گفت: از شاهرود خیلی دورتره، کلاً قید بچه ات رو بزن! در ذهنم از خودم می پرسیدم کجا قراراست برود ...
روایت تهیه کننده تلویزیون از ارادت تصویربردار ارمنی به سیدالشهداء
تعریف کرد که چون مادرت تازه از دنیا رفته بود، من گرفتار بودم و گفته بودند دومی و سومی را هم می کشد. چنین فشاری روی پدر مرحومم بود. پدرم می گفت شبی از شب ها نیایش کردم و گفتم: خدایا این یکی را از من نگیر. داغ پشت داغ برایمان سخت است. چه کسی گفته بچه تو می میرد؟ وی ادامه داد: پدرم می گفت کل قسمت بالاتنه بدنت را عفونت گرفته بود و هیچ پنی سیلین و آنتی بیوتیکی جواب نمی داد. پدرم سید ...
گفتگوی ویژه با الناز، جدیدترین قهرمان ورزش زنان!
اعزامت نمی کنند، انگیزه ای برای ادامه دادن نداری. مدام باید هزینه کنی اما در مقابل حتی تو را به مسابقات نمی فرستند که شور و اشتیاق داشته باشی، انگیزه ای نمی ماند. به همین دلیل به خودم گفتم چرا اینهمه وقت و انرژی بگذارم. قهرمان دوومیدانی ایران با تاکید بر اینکه برای اثبات خود بازگشته است، افزود: احساس کردم خودم را ثابت نکرده بودم که می توانم در آسیا مدال بگیرم؛ بنابراین برگشتم که خودم را ...
شهید صدرزاده گفت: مسافر! نرو، تا شهادت چیزی نمانده!
: الحمدلله، هر چی دادیم برای خدا کمه! او بعد از جراحت به ایران رفت. من هم از این عملیات به تدمر برگشتم. کلنا داغونتیم یا زینب! یک بار با سیدابراهیم شوخی می کردیم و درباره اینکه شهید نمی شویم حرف می زدیم. من به ابراهیم گفتم: تو فقط می روی زخمی می شوی و منتقل می شوی ایران. یک بار مثل آدم شهید شو! حتی یک بار در هواپیمایی که زخمی ها را به ایران منتقل می کرد، حضور داشتیم ...
همه چیز درباره پیاده روی شبانه لیلا حاتمی
بسیار کار کردیم تا به فرد موردنظر برسیم و این دو نفر (لیلا حاتمی و مهرداد صدیقیان برای این نقش جواب دادند و، چون همانگونه که بیان شد یک فیلمنامه خودش خودش را نشان می دهد وقتی این دو فیلمنامه را خواندند، آن را پذیرفتند. تهیه کننده سریال پدر گواردیولا (سعید نعمت الله 1400) در توضیح بازخورد های مخاطبان از تماشای این فیلم بیان کرد: کسانی که فیلم رادیده اند آن را دوست داشتند البته که در ...
یک عصرانه یا شام خیلی خاص با سبزیجات شفابخش
چشمشون به این تابلوی رنگارنگ افتاد دلشون باز بشه. اگه حاضری و خوش اخلاقی بریم سر مواد لازم! به ات مقدار نمی گم؛ چون بستگی به این داره که تو از کدوم این دوستان بیشتر دوست داری و دلت می خواد چقدر از اون بذاری توی سینی. مطلب مهم اینه که رنگ آمیزی رو رعایت کنی.پس فقط من اسمشون رو می برم بقیه اش با خودت. تمام دوستان عزیز رو خوب بشور و درست و حسابی خشکشون کن! براکلی ها رو با کمی ...
در عروسی دوستم عاشق عروس شدم ! / معصومه باید مال من می شد !
شماره یک مزاحم است. فردای آن روز حمیدرضا با معصومه صحبت کرد و زن جوان شروع به درددل کرد و حمیدرضا پس از شنیدن حرف های معصومه شروع به ابراز احساسات کرد و با چرب زبانی می گفت که خودش را ناراحت نکند و به زندگی اش ادامه دهد. مدتی گذشت و حمیدرضا در تماس های تلفنی و صحبت هایش با معصومه ادعا کرد که حسین در دوران مجردی اش شیطنت های زیادی داشته و شاید یکی از همان دختران روزهای مجردی اش بازگشته ...
همشهری حسن یزدانی، پدیده جدید فوتبال ایران
...... فکر می کردی ژوزه مورایس تو را انتخاب کند؟! در اصفهان کاری جز فوتبال ندارم. اصلا به چیزی جز فوتبال و تمرکز برای تصمیمات لحظه ای در زمین فوتبال فکر نمی کنم. سپاهان برای من تمام انرژی اش را گذاشته و حالا من هستم که باید از این ظرفیت موجود استفاده کنم. همه چیز طبق برنامه پیش می رفت و می دانستم روزی به هدف اولیه خودم، حضور در تیم بزرگسالان، می رسم اما راستش را بخواهید اینگونه ...
سرگذشت جوان ناسازگار و پرخاشگری که مداح شد | به خاطر چلوکباب به هیئت می رفتم!
گفتم برای غذا! گفت قبول، اما از این به بعد به دروغ پیش خودت نیت کن برای عزاداری می روم، هم خودت و هم خدا می دانید که برای غذا می آیی اما تو نیت کن! سکوت می کند و می گوید: در 20 سالگی تمرین خوبی را به من یاد داد. زندگی ام به همان روال ادامه داشت. دیگر لذت های دنیا برایم تکراری شده بود. مگر آدم چند شب می تواند مهمانی برود. از صبح تا شب با دوستانش به قول جوان ها عشق و حال کند ...
بدهکار انقلاب و نظام باش نه طلبکار
...، آن پیر جمارانی؛ نعمت جانشین خلف آن، علی زمانمان که ادامه دهنده همان راه و کاروان انقلاب را چه مدبرانه و زیبا از همه گردنه ها و کمین ها عبور می دهد، اما نه، باید بیش از این شاکر باشیم نه زبانی، بلکه عملی مثل شهیدانمان لبیک بگوییم. بنده حقیر، حسین همدانی، شاگرد تنبل دفاع مقدس اعتراف می کنم که وظایف خودم را به خوبی انجام ندادم و بعضی موقع ها این نفس سرکش سراغ من می آمد و مرا گول می زد ...
علی کاوه : هدف عکاس انتقال اطلاعات است نه خراب کاری
. به حدی که بارها پیش خودم گفتم: ای کاش من از ابتدا فقط از چوگان عکاسی می کردم. وقتی در سن 76سالگی هستی، تماس تلفنی هر شخصی می تواند خوشحال کننده باشد. منی که عاشق زنگ زدن، عکس و مصاحبه و خبر هستم، نزدیک به چهار سال است که دیگر با تلویزیون حرف نمی زنم. *دلیل حرف نزدن با تلویزیون چیست؟ همان طور که می دانید عکس امام خمینی(ره) روی اسکانس از من است. عکسی که در جیب هشتاد میلیون نفر د ...
دلتنگی هایی به وسعت دل اَسراء
می کنم، اما من یک مادرم رنگ رخسارش خبر می داد که از درون در چه حالی است ناگهان امیر حالش بد شد مثل اینکه فیلمی که داعشی ها را که بالای سر پدرش بودند، دیده بود، گفتم امیر نگو که خانه خراب شدیم گفت تو برای همه چیز خودت را آماده کن، در خلوت خودم گفتم نباید کاری کنم که دشمن شاد شود اما مگر چنین چیزی امکان داشت!. پیکری که اسیر داعش شد... ساعت 10صبح همان روز خبر شهادتش را دادند بعد ...
فیلم/ دمَت گرم برادر
برادران دیگرم این صحنه را نبینند. من هنوز فکر نمی کنم که روح الله رفته است. دلم خیلی برایش تنگ شده است... کد ویدیو دانلود فیلم اصلی برادر شهید ادامه داد: کاش پیش تو بودم، خودم را روی تو می انداختم، حداقل خودم را روی تو می انداختم دو لگد کمتر می خوردی و درد کمتری می کشیدی. به تو افتخار می کنم که واقعاً سر ما را به عنوان یک لُر بلند کردی و غیرت یک لُر را نشان ...
پارتی شبانه دختر جوان را بی عفت کرد/ پسر شیطان صفت نقشه های پلید را اجرایی کرد
چه بهتر، بدون آقا بالا سر با سمیرا زندگی می کنم. شب بعد سمیرا و دوستانش با هم گل کشیدند و به بهانه خریدن آب میوه همگی بیرون رفتند و فقط من ماندم و میلاد! میلاد پسری 24 ساله بود و از شب قبل خیلی تو نخ من بود. وقتی که همه رفتند، به من گل داد که بکشم. من که تا به حال حتی سیگار هم نکشیده بودم، حالم بد شد و میلاد با مهربانی زیاد کمک کرد که حالم بهتر شود و همان شب در حالی ...
ترویج کتابخوانی با طرح کتاب وقف مطالعه در گردش / 6 هزار جلد کتاب در گردش مطالعه است
.... همان شب شهیدی را در خواب دیدم. - چرا گروهتان را ثبت نمی کردید؟ چند بار تلاش کردم، می گفتند سامانه مربوطه قطع است. اما خیلی جدی و محکم ایستادم و گفتم من کار خودم را انجام می دهم. فقط مجبور شدم اسم گروه را عوض کنم و از گلزار شهدای گمنام در مصلا به گلزار شهدا در بهشت زهرای قدیم بندرعباس رفتم. - استقبال در گلزار شهدا چطور بود؟ خیلی خوب بود. شمارگان کتاب ...
پرسپولیسی ها با توطئه پایم را شکستند/ من فوتبال فرهاد مجیدی را نجات دادم
بازی کردم که خیلی هم خوب بودم. دوباره با آقای کردنوری صحبت کردم که به توافق نرسیدیم. دوستی به نام آقای خندان داشتیم که خدا او را بیامرزد. ایشان استقلالی دو آتشه بود و دوست داشت به استقلال بروم ولی تصمیم گرفتم در سال دوم هم به استقلال نروم. همان سال استقلال را دو بر صفر بردیم که دو گل را آقای مراغه چیان به ثمر رساندند. در سال سوم که بازیکن دارایی بودم، با استقلال بازی کردیم و این بار ...
بازخوانی گفتگویی با پرویز پرستویی: در این فضا و محیط، هیچ لذتی از بازیگری نمی برم!
خصوص این که آژانس را موقع خواندن فیلمنامه هم می شد تصوری از شکل وشمایلش به دست آورد ولی این فیلمنامه بیشتر منوط شده به اجرا. اتفاقا حاتمی کیا گفت من ابایی ندارم از این که شبیه آژانس شود. فکر کن حاج کاظم در موقعیت دیگری قرار گرفته. حالا تو به عنوان بازیگر اگر می توانی این نقش را متفاوت دربیاوری، مال خودت. این بود که قبول کردم و به فکر استفاده از صدای متفاوت افتادم. با خودم گفتم این آدم ده سال بعد از ...
زیستن در میانه میدان مین/ روایت محمدعلی بیاتی درباره انفجار، باروت، بیماری، غذای حضرتی و شفا
، گرفتم. می گفتم: فکر کنید من و شما نیامدیم برای این کار. بالاخره که یک کسی باید بیاید . ولی بی تعارف خطرش خیلی بالاست. بله. ممکن است آدم توی این راه شهید شود. من ولی دوست داشتم. کلاً هم عاشق شهادتم. هر چند هنوز توفیق پیدا نکرده ام. همان موقع هم از زمانی که دوره تخصصی را دیدیم، همه بهم می گفتند: تو شهید میشی می گفتم: اصلاً دنبالشم! . اول باید یک دوره آموزشی می دیدید و بعد ...
نفس هایی که نذر اهل بیت(ع) شده
بیت(ع) باید اول از همه عاشق اهل بیت(ع) باشد و این عشق اگر از همان کودکی شکل بگیرد، پایدارتر و ماندگارتر است. از آنجا که تأثیر فضای خانواده بر تربیت دینی و اعتقادی خودم را دیده بودم، وقتی ازدواج کردم و صاحب فرزند شدم، از همان الگوی پدرم برای تربیت فرزندانم استفاده کردم. بچه های من هم در مجالس روضه خانه مان قد کشیدند و علاوه بر این، از همان کودکی شان در هر مجلسی برای مداحی می رفتم، آنها را هم با ...
بر بال ملائک
همراهان زنگ در را زد و یکی از قهرمانان شهر عسلویه خودش به استقبالمان آمد. با خوشرویی در را باز کرد و بعد از مصافحه با مدیرکل و همراهان برای ورود به منزل راهنماییمان کرد. مردمان جنوب همه مهمان نوازند و این را از سخاوت آفتاب و دریا به میراث دارند. همینکه وارد منزل شدم با نگاه نافذ مردی بزرگ درون قاب روی دیوار تا چند ثانیه میخکوب شدم، عجیب نگاه روحانی و دریایی دارد حاج قاسم، در همین حال و هوا بودم ...
دعا کن شهید بشم
اصلی داخل حرم نمیرسم، پیاده تا سه راه نمازی رفتم. تو مسیر صدای بلندگوهای مراسم تشییع می آمد. مغازه دارها هم داشتند به صدای راهپیمایی و مردم گوش می دادند. نزدیک سه راه نمازی چند گروه سنج و دمام جلو جمعیت حرکت می کرد. دو سه بار جلوی باب الرضا رفتم و برگشتم. یک لحظه جلو موکبی که شربت می داد توقف کردم. توی دلم گفتم: یا شاهچراغ (ع) کمک کنید تجهیزات رو ببریم داخل. یکی از دوستان تماس ...
بازخوانی گفت وگویی خواندنی با مریلا زارعی | خدا عطاران را دوست دارد! | اگر دل آدم خوش باشد نان و پنیر هم ...
اگر برای بازی ام 20 را در نظر گرفته با 15 هم راضی شود. تلاشم را می کردم متمرکز باشم ولی این نگرانی را داشتم. به همین دلیل سعی می کردم در همان برداشت اول آن چیزی را که او می خواهد به دست بیاورم و گاهی که خودم حس می کردم درست بازی نکرده ام به عطاران می گفتم. او هم دلیلش را می پرسید و بعد که آن را می شنید توجیهم می کرد که چرا من اشتباه می کنم. آرام آرام مطمئن شدم که او در این وضعیت هم می بیند ولی چون ...
من غلام قمرم | داستان 72 سال کفشداری عزاداران حسینی
.... ایام محرم هم به عزاداران حسین(ع) شام می دادیم. البته وضع مالی ام آنقدر خوب نبود که بتوانم شام مفصلی تدارک ببینم همه می دانستند غذای خانه عموجواد آبگوشت است و البته آبگوشت من طرفداران زیادی هم داشت. او ادامه می دهد: شهردار وقت آن زمان به من گفت بیا فلان زمین را بگیر، بساز و حسینیه اش کن! گفتم نه شاید بعد از مرگ من کسی نتواند از آن مراقبت کند. یک زمین بدهید مسجد بسازیم. همان هم شد ...