سایر منابع:
سایر خبرها
تجربه من بعد از سئو سایت فروشگاهی +【عکس فروش سایتم】
بشه تا اگه خواستید راهی که من رفتم رو برید بتونید بهتر از من نتیجه بگیرید. فروش اینترنتی من بعد از سئو بعد از اینکه 5 ماه از سئو فروشگاه اینترنتیم گذشت و تمام کارهایی که سئوکارها تو اون سایت ها گفته بودن رو انجام دادم به این فروش ماهانه رسیدم و البته این پایان ماجرا نبود! شروع با آموزش رایگان سئو فروشگاه اینترنتی تو آموزش هایی که در مورد سئو خونده بودم ...
از برترین های کنکور ریاضی:خراب کردن کنکور، نتیجه تلاش نکردن نیست
محدود تر کنید (خودم فکر میکردم فضای مجازی تاثیری نمی ذاره و اینکه درسم رو بخونم در کنارش اوکیه ولی ناخداگاه ذهن درگیر میشه البته لازم نیست کامل کنار بذارید فقط اون بخش هایی که ذهن رو زیاد درگیر می کنه مثل اخبار و حواشی اینترنتی و..) نا امید نشید و ادامه بدید و با این فکر که مهم نیست خوب بشه یا نه مهم اینه تلاش کنم چون خودم خیلی ناامید شدم (حدود 53 بار) و حتما حتما آزمون هاتون رو درست تحلیل کنید و ...
بازداشت دزدان حرفه ای هنگام قرار آب دوغ خیار
از همه مهمتر وقتی فهمیدم او تلفن همراه زن ورزشکاری را سرقت کرده است، تصمیم گرفتم او را به مالباخته معرفی کنم. چون من تعصب خاصی روی ورزشکاران دارم. چطوری لو دادی؟ من خواب بودم که سیروس به خانه آمد و وقتی بیدار شدم، دیدم او از گوشی مدل بالایی در حال ارسال تعدادی عکس به گوشی من است. همان لحظه فهمیدم او گوشی را سرقت کرده است، اما خودش گفت گوشی را امانت گرفته است. وقتی برنامه های گوشی را باز ...
محکم مثل مصطفی
گرفتن امضای حضرت، ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف پای شهادت نامه هایشان، خاکش را توتیای چشمانشان می کنند، حسی از افتخار و حماسه در وجودم موج میزد. با پخش مداحی من ایرانمو تو عراقی همهمه حضار کمتر شد. عکاس ها سخت مشغول کارشان بودند و سعی میکردند سوژه ای از دست شان در نرود. بخش جالب ماجرا تعدادی از جوانان حاضر در شبستان بودند و پلاکارد هایی با مضمون محکم مثل مصطفی که هر چند دقیقه یکبار ...
بگو ورشکست شدم دیگه!
؟ نهج البلاغه چقدر می خونی؟ باز همان جواب را دادم. چند تا کتاب دیگر را اسم برد و وقتی جوابم برای همه منفی بود، با عصبانیت دستش را بالا برد و گفت: بدبخت! بگو ورشکست شدم دیگه! گفتم: چطور آقا مهدی؟ گفت: تو با همون ایمان سنتی ای که داشتی اومدی جبهه. اونو خرج کردی، حالا دیگه اندوخته ای نداری؛ نه مطالعه ای داری، نه قرآن می خونی، نه نهج البلاغه. اون سرمایه ای که داشتی رو خرج ...
روایت تامل برانگیز راضیه ترکان از رنج و درد زنانی که ناخواسته سقط جنین انجام داده اند | چشم هایش
ناکوک با دلخوشی هایم را شنیدم. کاسه بلوری خوشی هایم زود ترک برداشت. شوخی ها و جدی هایمان بر سر دختر یا پسر بودن رنگش جدی شد. شبی که قرار بود فردا نخستین سونوگرافی را بروم، پیمان خیلی جدی گفت: عزیزم! بچه دختر باشه از در این خونه تو نمیاد! باز به خودم دلداری دادم که وقتی بفهمد بچه دختر است مگر چه کار می خواهد بکند؟ شاید اولش غر بزند و بداخلاقی کند، اما کم کم قبولش می کند؛ بچه خودش است ...
داستان کوتاه مهشاد صدر عاملی باموضوع سقط عمدی جنین | بدون مرجوعی
شکایتم را کرده است. لب هایم خشکیده اند و نمی توانم از هم بازشان کنم. وقتی می خواهم حرف بزنم چیزی مثل کفشدوزک توی گلویم وول می خورد. بعد چانه ام کمی بالا می آید و شروع می کند به لرزیدن و چشم هایم خیس می شوند. باید لال شوم. صدای زنگ در می آید صاحب خانه است. کمی حال خودم را می پرسد و کمی حال البرز را و کمی هم حال شیطنت های بچه ها را. اگر از تو خبر داشت لابد حال نبودن تو را هم می پرسید. فعلاً که ...
آیا اینجا چراغی روشن است؟
اینکه برق بیشتری مصرف بشه متوجه میشیم اون چراغ توی یخچال روشن می مونه یا نه! اگر هم خودمون نتونستیم جا بشیم یک آدم معتمد و راستگو رو بفرستیم داخل یخچال تا اون به ما گزارش بده لامپ درسته یا نه! کارشناس شماره سه: البته دوستان دقت کنید که بیشتر یخچال ها یک کلید دارند که موقع بسته شدن در، فنر زیرش جمع میشه و برق از مدار خارج میشه، وقتی هم در باز میشه فنرش آزاد میشه و برق میاد تو مدار و چراغ ...
واکنش جنجالی بریتنی به حواشی اخیر و کتک کاری با سام اصغری
به گزارش پارسینه؛ بریتنی اسپیرز 41 ساله بالاخره سکوتش را درباره جداییش از همسرش سام اصغری شکست. بریتنی نوشت: همان طور که همه می دانید من و سام دیگه با هم نیستیم... بالاخره 6 سال با یک نفر در رابطه بودن زمان زیادی هست، برای همین من یک مقدار شوکه شدم...اما اینجا نیستم که دلیلش رو توضیح بدم، چون انصافاً به هیچکس ربطی نداره! اما، صادقانه بگویم، دیگه نمی تونستم این درد را تحمل کنم! من پیام ...
17 عکسِ حال خوب کُن از گوشه کنار ایران
...> وقتی نداری ولی بازم مهربونی این مرد رو امروز تو یکی از خیابون های کرمانشاه دیدم. مشخص بود که خودش نیازمنده اما با این حال رفته بود برای بچه گربه بدون مادر یه بطری شیر خریده بود. امروز مطمئن شدم که شرافت و انسانیت به دله نه به پول. بله. مهربانی کردن همه جورش قشنگ است حتی اگر به طبیعت و حیوانات باشد. یک گپ کوتاه و مردانه سربازها روزهای زیادی را با دلتنگی برای ...
فال گندم امروز | یکشنبه 29 مرداد 1402
بهتون میرسه یک معجزه ی بزرگی زندگیتونو متحول خواهد کرد و تغییرات مثبت و عالی تو زندگیتون رخ خواهد داد این اتفاق خوب و عالی میتونه در اواخر (شهریور) و اوایل (مهر) ماه باشه بزودی در مورد موضوعی که بلاتکلیف هستید به نیت و خواستتون خواهید رسید ولی قبلش آمادگی یک جواب منفی رو داشته باشید چون شروع موفقیتتون بعد از این جواب است. توی روابط احساسیتون اگر بهتون پشت کرده دوباره به سمتتون برمیگرده با پیشنهادی که ...
اشک و لبخند و عشق و ایثار در زندگی مدافعان حرم
.... فقط بیاین. اشک امون نداد. الهام نمی دونست چی به سر امیر اومده. ثنا بلند بلند به گریه افتاد.... قطار به ایستگاه رسید و ایستاد. الهام منتظر نشونی های مردم نشد. دست ثنا رو گرفت و اشکاشو با خودش برد بیرون قطار.... قطار هنوز ایستاده بود. مردم همدیگر را هول می دادند تا بتونن سوار بشن. تو دنیایی که همه دنبال نفع و سود خودشونن تا شیک و مدرن و خوشحال بشن ...
از چسباندن عکس به دیوار آرزوها تا رسیدن به دانشگاه مادر
و نمی توانم رو پا بند باشم. می شود در فرصت بهتری صحبت کنیم؟ حرفش اطرافیانمان را به خنده انداخت و دست بر قضا یکی از دختر ها به زینب گفت: برو تو فرصت بهتر می بینیمت. با لبخندی که بر لب داشتم و از سالن کتابخانه خارج شدم و به سمت دانشکده ها رفتم تا با داوطلبان به تور دیدن دانشگاه برسیم. راهنمای گروه علوم پایه آمد و همه را دور خود جمع کرد و با شوخ طبعی گفت: می دونستید علوم پایه ...
ما خجالت کشیدیم!
مون داریم که می گه: هرگز از سگ بد، بچه ای رو نگه ندار. به نظرم زودتر ردشون کن برن. (ص 1046) و فرض که چنین توصیفی درباره امیرالمؤمنین (ع) وجود داشته باشد، آیا ذکر این ترجمه در متن لازم است؟ می دانیم درباره چه کسی حرف می زنیم ؟ ابن سعد که دورادور حرف های حضرت رو می شنید، جلو اومد و با بی حیایی و گستاخی تمام بر سر سپاهیان خودش هوارکشید : آیا می دونید که دارید با کی می جنگید؟ این ...
مُبلغی که می گفت اگر پشت میز بنشینم خیلی چیزها را فراموش می کنم
.... ببریم بدیم به اونها؟ به این ترتیب وسیله های بسته بندی شده را برداشتیم و رفتیم. وی افزود: یک سوم از حقوقش برای خودش می ماند و بقیه را خرج نیازمندان می کرد. وصیت کرده بود: اگر شهید شدم و قرار شد حق مأموریت من را به حساب شما واریز کنند، به آن دست نزنید و همه را در کارهای خیر و کمک به نیازمندان خرج کنید. وقتی یاد این کارهای مجید می افتم، می توانم بگویم مجید آسمانی بود. در دانشگاه ...
ما خجالت کشیدیم!
رقص کی برقص! خدا می دونه اون وسط چی پیش میاد که بوزینه خلیفه یکهویی قاطی می کنه و یه گاز حسابی از یه جای یزید می گیره! یزید هم که بدجوری مست بوده تلنگش در می ره و با مخ می خوره زمین! اینجا بود که مغزش متلاشی می شه و فی المجلس ریق لعنت رو سر می کشه. (ص 1178) لحن محاوره راوی در توصیف صحنه شهادت و روضه های مکشوف نیز با عمق و سنگینی این ماجرا تناسب ندارد، گویا قصه ای معمولی تعریف می کند و در ...
مدال المپیک پاریس هدف اصلی بانوی جوان تیرانداز ایران
بین المللی سنجیدم که همین موضوع به افزایش اعتماد به نفس من کمک زیادی کرد. چهل امیرانی در پاسخ به این سوال که در مسابقه آرامش زیادی داشتی، خاطرنشان کرد: اول از همه خانواده این اعتماد به نفس را داد و بعد هم کادر فنی. تمرینات و تلاشم این باور رو به من می داد که همان عملکرد را در مسابقات جهانی هم داشته باشم و بدانم از حریفانم چیزی کم ندارم چون در درجه اول آدم باید به کارش باور داشته باشد و ...
تبریک روز پزشک 1402؛ متن پیام، عکس، و کلیپ روز پزشک مبارک
نهادند تا بار دیگر ثابت کنند آرامش خاطر و شادمانی شان با تسکین درد بیماران گره خورده است. روز پزشک مبارک . اس ام اس تبریک روز پزشک روز پزشک به همه عزیزان ای که قبل پزشک بودن، معلم بودند و قبل معلم بودن، عاشق طب مبارک تبریک روز پزشک به خودم از همه کسانی که این مسیر سخت و دلبرو نشون دادن ممنونم و روز 1 شهریور روز پزشک را به خودم تبریک میگم ...
کمبود محبت از سوی شوهرم مرا به بیراهه کشانید/با کوروش دوست شدم اما برادر شوهرم متوجه شد و...
محمود ماجرا را برای فربد تعریف کنه چی باید جواب بدم ،با خودم کلنجار می رفتم که یهو احساس کردم یه نفر از پشت بغلم کرد جوری که دست و پام رو تو بدنش قفل کرد . هر چی تلاش کردم که خودم رو رها کنم بی فایده بود ،محمود با نقطه ضعفی که از من گرفته بود یه فکر شیطانی داشت و اون شب تا صبح چندین بار به من تجاوز کرد . این خبر مربوط به گذشته است و صرفا جهت عبرت آموزی بازنشر گردیده است. ...
شاید آخرین فرصت این دنیا
تلفن زنگ خورد! نگاهی بهش انداخت، اما سعی کرد خودش را بی تفاوت نشان بدهد. یک دستمال برداشت و الکی روی کابینت ها کشید. زنگ دوم، سوم ... و تلفن رفت روی پیغام گیر. مینا می دونم خونه ای مادر! توی این 24 سال من هیچ وقت آتیش زیر این دیگ رو بدون بچه هام روشن نکردم. دلیل این نذری هم که خودت بودی. ببین سال دیگه معلوم نیست برادرت بتونه از اون سر دنیا پیش ما باشه یا نه. می خوام وقتی در دیگ رو بر می دارم همه ...
عدسی بلوکنترل
بخاطر کارم و چشمام مجبور شدم بشینم همه وبسایت هارو برسی کنم. تا دیگه وقت و هزینم رو الکی هدر نکنم. درنتیجه از وبسایت عینک ایگل کالا عدسی بلوکنترل رو خریداری کردم چون هم قیمتش نسبت به سایر وبسایت ها و مغازه های داخل شهر مون مناسب بود ، هم هر موقع که بهشون پیام میدادم جوابم رو میدادن وقتی هم که سفارش دادم هم زود به دستم رسید. الانم که دارم بعد یک ماه ازش استفاده می ...
مرگ آهسته رویا در قلب دو کودک کار، یکی ایرانی و دیگری افغان/ چرا کودکان کار را حواله می دهیم؟+ فیلم
خواهرمو بدم و کنارش باید آنقدری پول اضافه بمونه که خرج اجاره خونه مون رو پرداخت کنیم. نگاهش می کنم و می گویم: درس هم می خوانی؟ سرش را پایین انداخت و کمی با انگشتانش بازی کرد و بعد گفت: 3 کلاس درس خواندم اما دیدم نمیشه؛ آخه اگر کمتر از 12 ساعت کار کنم دخل و خرج مون به هم می خوره. حالا دیگه مدرسه نمی رم اما اون وقت هایی که مدرسه می رفتم، درس خوندن را دوست داشتم ... وقتی حواسم هست ...
عکس قصر و کاخ های بازیگران ثروتمند جهان ! / فقط حسرت می خورید !
در همه کشورها و چهره های مشهور زیادی هستند که در حوزه های مختلف مثل بازیگری و خوانندگی و حتی اینفلوئنسر و ... فعالیت دارند. قطعا برخی از آنان محبوب ترن و برخی از شهرت کمتری برخوردارند اما همیشه اون دست از هنرمندانی که هوادارای بیشتری دارن، سبک زندگیشون از دل لباس و استایل و برندی که استفاده می کنن گرفته، تا مدل رفتارشون و خونه زندگی و ماشینی که دارن مورد توجه طرفدارا قرار میگیره و خیلیا میخوان که ...
مثل هاجر منتشر شد
روضه چی؟ جواب داد روضۀ حضرت زهرا رو بخون. گرای تپه را از او گرفتم. بچه ها گفتن نرو جلو. تیر می خوری. خودم را به نزدیکی آن ها رساندم. احمد مثل مرغ پرکنده این ور و اون ور می رفت. نیروها رو دلداری دادم. گفتم نترسین. ما اهل بیت علیهم السلام داریم، امام زمان (عج) داریم، حضرت زهرا (س) داریم. برای اونا روضۀ بی بی رو خوندم. همه قوّت گرفتیم. مهمات رسید. از محاصره بیرون اومدیم. وقتی از پشت بی سیم روضۀ حضرت ...
یک عصرانه یا شام خیلی خاص با سبزیجات شفابخش
چشمشون به این تابلوی رنگارنگ افتاد دلشون باز بشه. اگه حاضری و خوش اخلاقی بریم سر مواد لازم! به ات مقدار نمی گم؛ چون بستگی به این داره که تو از کدوم این دوستان بیشتر دوست داری و دلت می خواد چقدر از اون بذاری توی سینی. مطلب مهم اینه که رنگ آمیزی رو رعایت کنی.پس فقط من اسمشون رو می برم بقیه اش با خودت. تمام دوستان عزیز رو خوب بشور و درست و حسابی خشکشون کن! براکلی ها رو با کمی ...
مغازه ای که مرگ می فروشد!
. چرا باید زیادتر بشن. ما کمک می کنیم فرایند خودکشی موفق تسهیل بشه. چه جالب. پس منم می خوام خودکشی کنم. به خاطر مشکلات مالیه؟ نه. حتی یک مشکل مالی هم ندارم. به خاطر اینه که تنهام و هنوز کسی رو پیدا نکردم که ضریب هوشی بالا و هم سطح خودم داشته باشه. پس اگه از لحاظ مالی هیچ مشکلی ندارید پیشنهاد می کنم 200 میلیون تومان واریز کنید تا شما را به پاریس ببریم و شما آنجا ...
من مادر دو شهیدم؛ علی هاشمی و قاسم سلیمانی/ با شهادت حاج قاسم، دوباره علی را از دست دادم
ندارد با علی. حاج قاسم وقتی می آمد اهواز می گفت باید برم خونه مادر شهید علی هاشمی می گفت صبحونم باید با یوما باشه وقتی در را باز می کردم از جلوی در صدایم می زد: مادر مادر مادر... وقتی می رسید در اتاق دست هایش را به حالت دعا به آسمان می رساند و می گفت: خدا رو شکر دیدمت. مادر . از وقتی علی بود تا بعد از شهادتش، حاج قاسم پایش را از این خانه نبُرید. در تمام 22سال بی خبری که خیلی از نزدیکان علی ...
شهردار شلمان در آیین تجلیل از خبرنگاران؛ حاشیه شلمانرود به پتانسیل گردشگری تبدیل می شود
تجسم امانت،مسئولیت،تعهد و وظیفه اند. دکتر ناصر رنجبر شهردار شلمان نیز با گرامیداشت یاد وخاطره همه شهدا بویژه شهدای خبرنگار و تبریک روز خبرنگاربا بیان اینکه وتمیز دادن واقعیت های اجتماعی از اخبار غیر واقعی رسالت سنگینی است که بر دوش شما نهاده شده است افزود:خبرنگاران وجدان بیدار جامعه اند و ندای مظلومان را به گوش مسوولین میرسانند اما خودشان همیشه مظلوم واقع شده اند شهردار شلمان ...
مثل هاجر ؛ روایت تلخ و شیرین فراق از خانواده
. با حرکتی آن را درآورد. محمدرضا نفس راحتی کشید و رنگورویش برگشت. در مسیر خانه، مادرشوهرم نوۀ عزیزتر از جانش را در چادر پیچید. باد سرد دی ماه لپ های محمدرضا را برشته کرده بود. مادرشوهرم گفت: محمدرضا مثل باباش خیلی شیطونه. عجب روزی بود. اصلاً فکر نمی کردم خداوند اون رو به من برگردونه. بهصورت مادرشوهرم نگاه کردم. هنوز سرخی سیلی روی چهرهاش مشخص بود. به یاد چند ماه پیش افتادم که در ...