دختری بی ارزش و بی آبرو هستم/به اشک های پدرم توجه نکردم زندگیم تباه شد
سایر منابع:
سایر خبرها
دست پسر سر به زیر محله بعد ازدواج رو شد!
حالی که من دختری پرشور و نشاط بودم و دوست داشتم لحظات هیجان انگیزی را کنار او تجربه کنم. با وجود این در دوران نامزدی رابطه گرم و صمیمی با یکدیگر نداشتیم . به طوری که رشید حتی تمایلی به حضور در جمع خانوادگی یا حتی مراسم فامیلی نداشت. خانواده ام که این رفتارها را می دیدند مرا دلداری می دادند که با آغاز زندگی مشترک همه چیز تغییر می کند و خجالت رشید نیز فرو می ریزد ...
زن بلاگر اینستاگرامی: همسرم را خواستم آرایش کنم که ناگهان...
ادب کند تا دیگر مرا اذیت نکند. بعد با شوهرم دوست شد و یک شب به خانه ما آمد او قرص های خواب آوری را که از قبل تهیه کرده بود به شوهرم خوراند. وقتی بهروز به خواب رفت دست و پایش را بستیم می خواستیم او را آرایش کنیم. و فیلم بگیریم و با تهدید به انتشار فیلمش مانع آزار من و دخترم شویم اما بهروز بیدار شد و شهرام به ناچار او را با چاقو زد. در ادامه شهرام 35ساله بازداشت شد ...
ناخواسته معتاد رابطه های شرم آور شدم و هر روز باید...!
بود که نسبت فامیلی با پدرم داشت اما خانواده نامزدم نیز وضعیت مالی مناسبی نداشتند . زندگی سختی را در روستا می گذراندند. چند سال لباس هایی را پوشید که از خانه پدرش آورده بود ولی هیچ وقت به خاطر نداری سرزنشم نمی کرد. بالاخره با به دنیا آمدن فرزندانم اوضاع زندگی من نیز رنگ پیشرفت به خود گرفت تا جایی که نه تنها وضعیت حقوقم بهتر شد. بلکه خودم به طور مستقیم وارد ...
ما مدیون اقشار دلیر جامعه هستیم
کارهایی می کند که موجبات رنجش من می شود و ساعتی بعد مرا با تضرع در آغوش می گیرد و عذرخواهی می کند و می گوید ببخش دست خودم نیست، آری درد امانش را بریده، شب ها خواب ندارد و من نظاره گر پرپر شدن پدرم می باشم، یلدا در حالی که قطرات اشک گونه های گوشتی اش را نوازش می کرد، گفت: من عاشق پدرم هستم و خیلی دوستش دارم. مابقی دانش آموزان ضمن معرفی خود و پدرشان، با هدیه ای ناچیز و اندک، از آن ها تجلیل ...
شوهرم قرار نبود شب به خانه بیاید، اما ناگهان سرزده از راه رسید و من...!
زندگی اش شده، ادامه داد: اکنون برای بازگرداندن قرضم آمده ام. سپس از من خواست اگر امکان دارد اجازه بدهم از سرویس بهداشتی منزلم استفاده کند . به خاطر اعتمادی که از قبل به او داشتم و از سوی دیگر هم در رودربایستی قرار گرفتم و نتوانستم در این شرایط به او نه بگویم. این اجازه را به او دادم و خودم نیز که از آسانسور بیرون آمده بودم وارد خانه شدم. اما هنوز چند دقیقه ...
گذشت از شوهر خطاکار
سؤال کردم، گفتند که پدرمان، دو خواهر دیگرم را به اتاق برده تا آن ها را تنبیه کند. بعد از آنکه صدای فریاد های خواهرم را شنیدم همراه دیگر اعضای خانواده وارد اتاق شدم و دیدم که پدرم روی پیکر یکی از خواهرانم نشسته و در همان فرصت خواهر دیگرم موفق به فرار شد. به دستور بازپرس، خواهری که از خانه فرار کرده بود هم شناسایی و بازجویی شد. او گفت: من و خواهرم مدتی قبل با پسری آشنا شدیم و با آن ها رفت و آمد ...
کاش می مردم، بعد ازدواج شوهرم مرا به خلوت دوستانش می فرستاد و ...!
کدام از خواهران و برادرانم نتوانستند حتی تا مقطع دیپلم تحصیل کنند. پدر و مادرم هیچ گاه توجهی به نیازهای عاطفی و روحی ما نیز نداشتند. با وجود این من با همه سختی ها به تحصیلاتم ادامه دادم و برای ادامه تحصیل در مقطع کاردانی وارد دانشگاه شدم. این در حالی بود که باز هم خانواده ام اهمیتی به این موضوع نمی دادند و از من حمایت نمی کردند. هنوز یک ماه بیشتر از حضورم ...
سرانجام دو پرونده جنایی چه شد؟
را انجام دهم مرا دید و پلیس را خبر کرد. وی ادامه داد: بعد از حادثه هم بازداشت شدم و روز حادثهبه همراه سرباز کلانتری و متهم دیگری راهی دادسرای جشنواره شدیم. دستبند و پابند داشتم و در دادسرا دادیار پرونده برای من وثیقه صد میلیونی صادر کرد و متهم دیگر نیز آزاد شد. پس از انجام تحقیقات، من به همراه سرباز جوان از دادسرا خارج شدیم تا به کلانتری برگردیم. سرباز یک خودروی کرایه کرد و هر دو در صندلی عقب ...
زورگیری از زن باردار مشهدی در کوچه خلوت!
...، درهمان مقطع ابتدایی ترک تحصیل کردم تا کنار پدرم کار کنم؛ ولی در همان زمان پدرم تصمیم به مهاجرت گرفت و ما برای ادامه زندگی راهی مشهد شدیم. در این شرایط به پیشنهاد پدرم و برای آن که حرفه ای بیاموزم در تعمیرگاه برق خودرو به عنوان شاگرد مشغول کار شدم؛ ولی اوقات بیکاری و استراحتم را در کلوب بازی های رایانه ای سپری می کردم که در نزدیکی محل سکونتمان بود. متاسفانه آن جا با افرا ...
مساجد با حضور دانش آموزان و جوانان اداره می شد/ اشتیاق دانش آموزان برای انجام امور مردم محله در دوران ...
سربازی رفته و در لشکر 21 حمزه بودم. در دوران خدمت سربازی دو بار مجروح شدم و سومین بار سال 1363 که داوطلبانه به جبهه های نبرد حق علیه باطل رفته بودم دچار مجروحیت شدم. سال 1364 به آلمان جهت جراحی چشم اعزام شدم. ناگفته نماند بعد برگشت از جبهه طبق دستور بنیاد به آموزش و پرورش به ما دیپلم افتخار دادند. نقش دانش آموزان بسیجی در انجام امور خانواده های شهدا وی در ادامه به نقش دانش ...
هرز بودن های هر روزه شوهرم مرا را به جایی رساند که خودمم...!
شوهرش می گوید: 20 سالگی ازدواج کردم. کسی شوهرم را به ما معرفی کردند و ایشان به همراه خانواده به منزل ما آمدند و با چند جلسه صحبت، رفت و آمد و مشورت با پدر و مادرم انتخاب شان کردم. در جلسات خواستگاری به ایشان علاقمند شدم و در واقع تصمیم نهایی با خودم بود. روزی که عقد کردیم، شناخت نسبی از ایشان داشتم، ولی بعد از عقد و ازدواج این شناخت بیشتر شد. من از همان اوایل ازدواج متوجه شدم که ...
بخشش یک تبعه خارجی که دخترش را به قتل رسانده بود
شناسایی و بازجویی شد، گفت: من و خواهرم با دو پسر آشنا شده بودیم و با آن ها رفت و آمد داشتیم، پدرم به ما اخطار داده بود که اگر به ارتباط با آن ها ادامه دهیم عواقب بدی برای ما خواهد داشت. اما همچنان با دوست پسرهایمان بودیم. شب قتل وقتی به خانه آمدیم پدرم متوجه ماجرا شد و شروع به کتک زدن ما کرد. اول می خواست مرا خفه کند، اما چون من جثه بزرگتری داشتم دست و پا زدم و او سراغ خواهرم رفت و او را کشت ...
در غیاب همسرم مجید وارد خانه ام شد که ناگهان زنگ منزل به صدا درآمد و...
دادم و معترض بودم که همسرم شرایط سخت مرا درک نمی کند. روزها به همین ترتیب سپری می شد و دیگر کمتر همسرم را در خانه می دیدم تا این که او با زن غریبه ای وارد منزل شد و حدیثه را همسر دوم خودش معرفی کرد. با این جمله همسرم، دچار شوک عجیبی شدم به طوری که دهانم قفل شده بود و حتی نمی توانستم به او اعتراض کنم. آن روز رضا بدون توجه به چشمان حیرت زده من ادامه داد از امروز حدیثه در طبقه پایین زندگی ...
دیگه برای ترک های پاهات آرایشگاه نرو| فقط با سه قلم ماند پاهات اسکراب کن | معجزه ای از خمیر دندون
ترین شکل جان خود را از دست داد." با افشای اسرار تراژیک این وقایع، بی گمان شد که داستانی که پدر تعریف می کرد تخیلی و غیر واقعی بود. پدر اعتراف کرد که هدف اصلی اش تنبیه دخترانش بوده است، اما این تنبیه به یک قتل منجر شده بود. وی ادامه داد: "وقتی شنیدم که دخترانم با دو پسر غریبه آشنا شده اند، بسیار عصبانی شدم. می ترسیدم که آبروی خانواده ام در میان همشهریانم و همسایه ها خدشه ببیند و ...
داریوش فریبم داد و بی عفتم کرد/ پدرم بفهمد میکشتم!+جزییات
فریادهایم متوجه ماجراشد و مرا از دست مادرم نجات داد. از همان زمان ذهنیت بدی از رفتارهای مادرم در ذهنم شکل گرفت و دیگر به هیچ وجه رابطه خوبی با او نداشتم ولی با همه این مشکلات، دختری درس خوان و زرنگ بودم و پدرم از من حمایت می کرد. با آن که تنها فرزند خانواده بودم و هیچ همبازی نداشتم ولی همواره با نمرات عالی به کلاس بالاتر می رفتم فقط به درس فارسی و ادبیات علاقه ای نداشتم و به سختی نمره قبولی می گرفتم ...
خیانت، قتل، عذاب وجدان
هومن آشنا شدم. من که چند سالی را با مردی زندگی کرده بودم که به قول مهری جای پدرم بود، حالا با مردی دوست شده بودم که هم سن و سال خودم بود و این موضوع باعث شد دلباخته هومن شوم. نقشه جنایت زن جوان گفت: برای این که امیر را به تنگ بیاورم تا مرا طلاق بدهد هر کاری کردم. هر روز یک سرویس طلا و یک خودروی مدل بالا می خواستم و امیر هم برایم تهیه می کرد. مهریه ام را اجرا گذاشتم و او تمام و ...
تلخ و شیرین های زندگی یک جانباز قطع نخاعی/ جهادی که ادامه دارد
آرام شوم و یا شاید ساعتی بخوابم. شدت دردها رفته رفته به قدری زیاد می شد که حتی مرفین هم برای تسکین آن عمل نمی کرد و فقط مقداری مرا گیج می کرد تا دردم فراموش شود، دیگر کاری از کسی برایم ساخته نبود و به ناچار با آمبولانس راهی خانه شدم، پدرومادرم باور نمی کردند که من با چنین حالی به خانه برگردم. بماند که چه رنج هایی برای پرستاری از من متحمل شدند. باید بسوزی و بسازی! ...
شگرد یک سارق جوان با تهیه فیلم سیاه از پیرمردها و پیرزن ها ! / فیلم گرفتم که بعد از اخاذی از من شکایت ...
که مرد 75 ساله ای بود،گفت: صبح روز حادثه برای خرید وسایل صبحانه به سوپرمارکت رفته بودم که درمسیر با این متهم آشنا شدم او خودش را دانشجو معرفی کرد و گفت اینجا تنهاست وقتی گفت صبحانه نخورده چون ظاهرش موجه بود دلم برایش سوخت و برایش مقداری خوراکی خریدم. بعد برای صرف صبحانه به خانه ام دعوتش کردم او از من خواست تا کاری برایش پیدا کنم که به او گفتم در شهرستان کار سراغ دارم. اما او در چای من قرص خواب آور ...
زودتر از همیشه از سرکار به خانه رفتم و مردم وقتی در اتاق شوهرم را با...!
بودم با لباس های یک زن روی زمین برخورد کردم و زمانی که وارد اتاق خواب شدم چیزی را دیدم که نباید می دیدم. او و زنی غریبه در اتاق حضور داشتند. تحمل بی بند وباری و مشروب خوری پرهام را نداشتم. چند بار از خانه با حالت قهر خارج شدم، اما او که مرا دور می دید خانه ام را به لانه مجردی تبدیل می کرد و به رفیق بازی هایش ادامه می داد. بارها اورا با دختران بد حجاب و در حال کشیدن قلیان در کافه ها دیدم. حالا هم از کرده خودم پشیمانم و می خواهم از او طلاق بگیرم. با اظهارات این زن درخواست طلاق از سوی او صادر و برای شوهر وی فرستاده شد. منبع: آخرین خبر ...
بی حیایی شوهرم حد و مرز ندارد/توی چشمانم نگاه کرد و گفت با دختران درارتباط است!
... خلاصه شاهین دادخواست طلاق داد و من درحالی در 12سالگی از او جدا شدم که هنوز نمی فهمیدم چرا ازدواج کردم و به چه دلیل جدا شدم. با آن که در آغاز دوره نوجوانی ضربه سختی بر روح و روانم وارد شده بود باز هم مادرم به سرزنش های خشم آلود خودش ادامه می داد و مرا مقصر این زندگی فلاکت بار می دانست. من هم متاسفانه با افکار و تصمیم های اشتباه و برای فرار از این شرایط با پسر جوانی آشنا شدم که در زمینه تهیه و ...
شیما برای این که سرکیسه ام کند، مرا هووی خودش کرد...
درحالی بود که هیچ رابطه ای با همسر او نداشتم و تنها به خاطر همین وام تن به ازدواج با او داده بودم. در این شرایط شیما مرا برای خدمات نظافتی به منازل دیگران هم می فرستاد، اما دستمزدم را خودش می گرفت. و من باید از لباس های کهنه فرزندان او به دخترم می پوشاندم. و حتی ریالی برای خرید به من نمی داد تا حداقل نیازهای اولیه دخترم را تامین کنم! در این هنگام وقتی به نقشه های زیرکانه آن زن ...
فکرشو نمی کردم مردی که با صورت پوشیده به من تعرض کردن همان..!
که دروغ بافی ها و داستان سرایی شان لو رفته، مرد همسایه را به عنوان قاتل معرفی کردند. دختر جوان گفت: مرد 45 ساله ای به نام فرهاد در اتاقکی در پشت بام ساختمان ما زندگی می کند. من و او با یکدیگر آشنا شده بودیم و کم کم سفره دلم را برای او باز کردم. برایش گفتم که پدرم چقدر مرا اذیت می کند و او هم به خاطر من، جان پدرم را گرفت و من شاهد جنایت بودم. روایت مرد همسایه وقتی دختر ...
دختر فراری: دوست پسرم توزیع مواد را گردن من انداخت
...> *بعد از فرار چه کردی؟ با جوانی آشنا شدم که مواد جابه جا می کرد. او مرا به خانه ای که در آن دستگیر شدم برد و آنجا با هم زندگی می کردیم. *چطور خانه ای بود؟ نمی دانم چطوری بود. ما یک اتاق داشتیم. اتاق های دیگر آدم های دیگر بودند. مواد و این چیزها هم بود. *خودت هم می کشی؟ نه اصلاً، من معتاد نیستم. *حالا می خواهی چه کنی؟ به ...
اعترافات روباه پیر پارک دانشجو /جزییات ماجرای آزار 20 زن و مرد تهرانی
. وی در تشریح جزییات ماجرا گفت: من اهل همدان هستم. تا کلاس هشتم بیشتر درس نخوانده ام و فرزند اول یک خانواده هستم. پدرم کارگر فصلی بود و خیلی از اوقات بیکاربود. به همین خاطر وضع مالی خوبی نداشتیم. حدود 6 ماه پیش برای یافتن کار از همدان به تهران آمدم و در یک کارگاه تولیدی لباس مشغول به کار شدم. من مدتی را در خانه یکی از اقوام ساکن بودم اما بعد از مدتی ناچار شدم به مسافرخانه بروم. ماهانه 8 ...
روزهایی که بدون شهید قاسمی می گذرد
چشم و متوجه شده بود که اکبر مرا دوست دارد، به همین خاطر موضوع را به خانواده اکبر گفته بود. همسر شهید قاسمی با بیان اینکه من کودک بودم که پدرم از دنیا رفته بود، اظهار کرد: رفت وآمد زیادی به خانه عمویم داشتیم؛ درواقع او هم حکم پدر را برایمان داشت و طبق همان سنت های قدیمی که عقد دخترعمو و پسرعمو را در آسمان ها بسته اند من را برای اکبر انتخاب کردند و تقریبا من حدود 15 سال سن داشتم و اکبر سه ...
روایت بانوی امدادگر از زخم های جنگ: حدیث زینبی مادران ایرانی/ بانوان گنجینه های پنهان دفاع مقدس
در ادامه سلسله نشست های روایت دفاع بسیج رسانه خواهران این بار میزبان یکی از بانوان امدادگر سال های حماسه بودند. خانم فاطمه پوردرمان دختر دانش آموز دهه 1350 بود و حالا یکی از فعالان فرهنگی شهر تبریز است که دعوت ما را پذیرفت و به شیوایی از روزهایی برایمان گفت که داوطلبانه در کنار رزمندگان بود و به همراه دوستانش آنها را یاری می کرد. زنان گنجینه های پنهان دفاع مقدس در اواخر دهه 50 و همزمان با پیروزی انقلاب، هیاهو و غوغای احزاب و گروه های م ...
محاکمه شکارچی بابابزرگ ها
و به وسایل خانه و طلاها دست نزدم. با پیرمردها طرح دوستی می ریختم و آنها زود اعتماد می کردند. بعضی از شاکیان بعد از چند ساعت مرا به خانه شان دعوت می کردند. در نهایت دو روز زمان می برد تا نقشه ام را اجرا کنم. متهم درباره اتهام آزار و اذیت برخی قربانیان اظهار داشت: اتهام آزار و اذیت را قبول ندارم. فیلم سیاه می گرفتم تا آنها را از شکایت منصرف کنم. پس از دفاعیات متهم، قضات برای تصمیم گیری وارد شور شدند. ...
شوهرم خیانت کرد و دسترنج مرا به پای زن دیگری ریخت و...
زن 48 ساله که از دختر مورد علاقه پسرش شکایت کرده است، گفت: 14سال قبل به دلیل ازدواج مجدد شوهرم از او طلاق گرفتم و سرپرستی پسر 3 ساله ام را عهده دار شدم؛ چرا که بعد از سال ها تلاش در زندگی مشترک، همسرم به من خیانت کرد و دسترنج مرا به پای زن دیگری ریخت. با وجود این در منازل مردم کارگری می کردم تا هزینه های زندگی و درمان پسرم را که به بیماری کلیوی مبتلا بود، فراهم کنم. شوهرم در ماشین ...