سایر منابع:
سایر خبرها
عشق بازی دختر فرمانده محبوب سپاه با یک لباس خاص کد خبر: 890539 / دیروز, 05:30 / ایران
، هر وقت که می دیدمش از سه سال زندگی عاشقانه اش با علی آقا می پرسیدم و حتی چند دفعه ای هم گفته بودم که انصافا فرمانده خیلی خوشتیپ و خوش چهره بودند و او هم می خندید. خدا بیامرز خاله نسیبه همیشه می گفت: من لحظه ای بدون علی زندگی نکردم! همیشه کنارم بود؛ علی خانواده دوست بود، عاشق دو بچه اش مریم و حنانه بود اما بچه های میهن را از همه بیشتر دوست داشت و برای همین رفت. وصیت... ...
عشق این زن ها دروغ نیست
، به دستیارم گفتم که این سکانس ها حذف است، چون کارمان دو روز هم بیشتر طول کشیده و جمع کنیم برویم تهران. شب سعید ملکان به من زنگ زد که تو داری فلان سکانس را حذف می کنی؟ گفتم نمی رسیم و وقت و پول نداریم . گفت باید بمانی و این سکانس را بگیری . اتفاقا سکانسی بود که خودش باهاش مشکل داشت و می گفت خوب نیست و ممکن است در تدوین اصلا استفاده نشود ولی گفت باید بگیرید. با خودم فکر کردم لابد خواب می بینم یا ...
چرا این روحانی سرشناس پسرش را لو داد؟
همشهری آنلاین-ملیحه محمود خواه: سال 1344 بود که به تهران آمد و از همان زمان علم مبارزه با رژیم را در محدوده شهرری در دست گرفت و مسجد ابراهیم خلیل شد پایگاه مبارزه و خانه سید نیز مرکز فعالیت انقلابی ها. او سال ها مبارزه کرد و سختی کشید. بچه هایش را زندانی کردند. خانه اش به قرق ساواک درآمده و خودش در آنجا زندانی بود. دامادش را به شهادت رساندند اما با تمام این سختی ها دست از مبارزه برنداشت و صبر و ...
وقتی یک زن، شوهرش را بخشید| چه شد که مادر، قاتل دخترش را بخشید؟
همشهری آنلاین؛ گروه سرنخ: ظهر هجدهم تیر امسال مردی 55 ساله و تبعه افغانستان راهی کلانتری شهرک ولیعصر شد و گفت که دخترش خودکشی کرده است. او سپس شروع به خودزنی کرد تا وانمود کند از مرگ ناگهانی دخترش ناراحت است. سپس ماموران پلیس و بازپرس ویژه قتل راهی خانه مرد افغان شدند و جسد مریم دختر 19 ساله خانواده را در اتاق خواب دیدند که پدرش ادعا می کرد خودش را حلق آویز کرده است. اعضای خانواده از ...
بخشش یک تبعه خارجی که دخترش را به قتل رسانده بود
دانستم من را زندانی می کنند، به بقیه گفتم باید بگویند او خود کشی کرده تا من قاتل نشوم و به زندان نروم. با پایان تحقیقات، پس از اعترافات پدر و همچنین شهادت دیگر اعضای خانواده علیه او، بازپرس جنایی دستور داد جسد دختر به پزشکی قانونی منتقل شود و پدر خانواده برای تحقیقات بیشتر تحت نظر ماموران اداره دهم پلیس آگاهی در بازداشت باشد. این مرد در تحقیقات بعدی گفت: از سال ها پیش برای به ...
امیرمحمد متقیان دیگر برای بچه ها بد آموزی دارد | امیرمحمد متقیان سیگار به دست پیداش شد
عکسی از امیرمحمد متقیان به تازگی منتشر شده است که این مجری کودک سیگار به دست پیداش شده است. امیرمحمد متقیان تک فرزند و مادرش اهل ساوه و پدرش اهل تهران و در شغل چاپ و طراحی تابلو و پارچه نویسی می باشد که تا سوم دبستان در این شهرت زندگی می کردند امیرمحمد متقیان تابستان ها که بیکار بودم همراه بابا به مغازه می رفتم ، یک روز که ایشان از مغازه بیرون بود یکی از کارگردانان تئاتر ساوه برای سفارش بنر ...
هرز بودن های هر روزه شوهرم مرا را به جایی رساند که خودمم...!
و اینکه خسته شده بودم از بس به من گفته بود برایم زن دوم بگیر، تصمیم گرفتم برایش زن بگیرم. یادم می آید که یک روز بلند تابستانی بود، من تنها در خونه بودم و بچه ها تهران منزل پدرم بودند و همسرم یک خانمی را به خانه آورد و به من گفت: برو بیرون . شما حساب کنید با گرمای مردادماه قم جز حرم جایی نبود که من بروم. همسرم از نظر مالی می توانست دو زن را تامین کند. بیشتر برای ...
مصائب مرضیه
می سپارند. فاطمه فرزند دیگر خانواده نیز با وجود اصرار همسرش برای رفتن به روستا در منزل می ماند و می گوید حتی اگر تکه تکه شوم هم رزمندگان را تنها نمی گذارم و خانه را ترک نمی کنم در نهایت هم در موشک باران شهید می شود. اطلاع مادر از شهادت اعضای خانواده بعد از 9 ماه مادر 2 سال زمین گیر شد؛ تا 6 ماه هزیان گفت و حالت جسمی و روحی خوبی نداشت ضمن اینکه تا 9 ماه از شهادت ...
تلخ و شیرین های زندگی یک جانباز قطع نخاعی/ جهادی که ادامه دارد
نارسایی واژه ها، مجبور است در برابر آن دم فرو بندد، لحظه ای پشیمان از حضور در جبهه نیست اما برای ما از این دردهای ممتدی که التیامی برای آن نیست می گوید تا دانش جوانان کشور درباره جانبازان به برخورداری از سهمیه دانشگاه خلاصه نشود. دو ماه ونیم در بیمارستان بستری بودم اما نمی دانستم فلج شده ام تیرماه سال 1361 را از یاد نمی برم، چند روز قبل از عملیات محرم بود، بار اولی بود که به جبهه ...
زنم توی چشمانم نگاه کرد و گفت یکی دیگر را دوست دارد/ او با عشقش فرار کرده و ...
شوکه شده بودم دو سیلی به صورتش نواختم اما صبح روز بعد وقتی از خواب بیدار شدم همسرم با نوشتن یک نامه من و فرزندانش را برای همیشه ترک کرده بود. اکنون بیش از 20 روز است که حتی خانواده اش خبری از او ندارند و به تلفن هایش هم پاسخی نمی دهد و...
در عملیات ها نزدیک بوده از مردم سیلی بخوریم | زن آتش نشان و دغدغه هایش
پایینی زندگی می کنم. پارسال خانه من آتش گرفته بود، شما خودت آمدی و آتش را خاموش کردی. من آن روز خیلی ترسیده بودم برای من آب قند درست کردی و به من دادی خوردم و با من حرف زدی تا آرام شدم. از اینکه بعد از یک سال چهره من را یادش بود تعجب نکردم ولی از خدا بابت موقعیت خدمت به مردمی که دارم سپاسگزار شدم. با افتخار چادری هستم! من محجبه هستم و نوع پوشش من چادر است. اما با توجه به داشتن ...
رد پای دست پروده های نخلستان های خرمشهر (+عکس)
...> او می گوید: در آن روز ها که آغوش نخل امن ترین پناهگاه روستایی های خرمشهر بود در نهایت خانواده ام مجبور شده بودند به خانه ی خواهرم که کوتشیخ بود منتقل شوند، یک روز بیرون بودم و وقتی به خانه ی آن ها رفتم دیدم سفره ناهار روی زمین پهن است، اما هیچکس دور آن ننشسته است. حیاط، اتاق ها و تمام خانه را زیر و رو کردم، اما خبری نبود. از یکی از آشنایان پرس و جو کردم و مشخص شد همگی از ترس در منزل پدری ...
فیلم شرم آور مرد 3 زنه ایرانی در تلویزیون / سرگرمیه دارم عشق می کنم !
ازدواج متوجه شدم که قبل از ازدواج مان ایشان ازدواج موقت داشت. البته وقتی ازدواج کردیم هم همسر صیغه ای داشت. برای اینکه از بودنش با هر زنی جلوگیری کنم و اینکه خسته شده بودم از بس به من گفته بود برایم زن دوم بگیر، تصمیم گرفتم برایش زن بگیرم. یادم می آید که یک روز بلند تابستانی بود، من تنها در خونه بودم و بچه ها تهران منزل پدرم بودند و همسرم یک خانمی را به خانه آورد و به من گفت: برو بیرون ...
ماجرای بامزه خنده رزمنده ها وسط دعای کمیل جبهه!
عملیات تیپ 75 ظفر قرارگاه رمضان در حال انجام مأموریت و شناسایی منطقه بودیم. شب جمعه بود. با تمام بچه های واحد اطلاعات در یک اتاق بزرگ در مریوان جمع بودیم و قرار شد بعد از سخنرانی برادر بیات مسئول واحد اطلاعات عملیات، دعای کمیل خوانده شود. سخنرانی تمام شد و همه منتظر مداح بودند، اما مداح نیامد. در این بین غلام رضاوردی بدون اینکه من متوجه شوم، پیش آقای بیات رفت و به او گفت: این آقای هاشمی ...
دختری که کمک کار توپ 106 بود و در مقاومت خرمشهر جنگید
مشغول به کار هستم. صبح روز بعد به بیمارستان رفتم . در بخش، مشغول کارهای روزانه ام بودم که از پشت بلند گو صدایم کردند: خواهر امجدی! اطلاعات پایین رفتم. برادرم بود، گفت: می خوام درباره یه موضوعی باهات صحبت کنم. اگه جایی هست که بتونیم راحت صحبت کنیم، بهتره بریم اونجا. یکی از اتاق های بخش خالی بود. برادرم ابتدا کمی در مورد ازدواج و اینکه سنت پیغمبر (ص) و واجب است، با من صحبت کرد. گفتم: اگه می خوای دربار ...
روایت بانوی امدادگر از زخم های جنگ: حدیث زینبی مادران ایرانی/ بانوان گنجینه های پنهان دفاع مقدس
در ادامه سلسله نشست های روایت دفاع بسیج رسانه خواهران این بار میزبان یکی از بانوان امدادگر سال های حماسه بودند. خانم فاطمه پوردرمان دختر دانش آموز دهه 1350 بود و حالا یکی از فعالان فرهنگی شهر تبریز است که دعوت ما را پذیرفت و به شیوایی از روزهایی برایمان گفت که داوطلبانه در کنار رزمندگان بود و به همراه دوستانش آنها را یاری می کرد. زنان گنجینه های پنهان دفاع مقدس در اواخر دهه 50 و همزمان با پیروزی انقلاب، هیاهو و غوغای احزاب و گروه های م ...
دردسرهای ازدواج با مزاحم تلفنی
نحوه آشنایی با شوهرش را اینطور توضیح می دهد: 5 سال پیش وقتی در خانه نشسته بودم و مشغول تماشای فیلم بودم موبایلم زنگ خورد. آن طرف خط پسر جوانی بود که شماره اشتباه گرفته بود. با اینکه به او گفتم شماره را اشتباه گرفته اما باز هم مزاحم می شد من که عصبی شده بودم از او خواستم دیگر برایم مزاحمت ایجاد نکند. تماس ها قطع شد تا اینکه دو ماه بعد از این جریان، دوباره موبایلم زنگ خورد. پشت خط همان مزاحم تلفنی ...
ما از کرخه تا راین را زندگی کردیم
.... پدر خدابیامرزم خیلی موافق بود و آقای عباسی را دوست داشت. با اینکه خیلی از اطرافیان مخالفت کردند و گفتند زندگی با جانباز سخت است، از هیچ کس به جز پدرم مشورت نخواستم. از روز خواستگاری یک هفته بیشتر طول نکشید که عقد کردیم، چون از انتخابم مطمئن بودم. شب تولد امام زمان(عج) عقد کردیم و بعد ماه رمضان هم رفتیم خانه خودمان. 38سال زندگی شاد خانواده عباسی مرضیه خانم به همسرش که همه ...
اعتراف کثیف به 8 سال خیانت: روزها وقتی شوهرم از خانه می رفت سریع..!
ما به طور سنتی با یکدیگر ازدواج کردیم. اما همسر من فرد دیگری را دوست داشت. اما به اصرار خانواده اش با من ازدواج کرد. بعد از ازدواج او از عشق قدیمی اش دل نکنده بود و با او در ارتباط بود. یک روز که به رفتارهای همسرم شک کردم در خانه دوربین کار گذاشت. مردم وقتی دیدم که هر روز بعد رفتن من به سرکار او عشق سابقش را به خانه می آورد. بعد از اینکه زنم به خیانتش اعتراف کرد گفت که 8 سال است که این کار را انجام داده است. منبع: فرتاک نیوز ...
سرگذشت تلخ دختری که از خانه فراری شد؛ دوست پسرم توزیع مواد را گردن من انداخت
فرشته تنها دختر یک خانواده 10 نفری است. او که فرزند همسر دوم پدرش است، مدتی قبل خانه را رها کرده است. فرشته به اتهام همکاری در توزیع مواد مخدر بازداشت شده است. این دختر جوان از زندگی اش برای سایت جنایی توضیح می دهد: *این طور که در پرونده آمده است تو دخترفراری هستی؛ چرا از خانه فرار کردی؟ از دست پدر و برادرانم این کار را کردم. آن ها همیشه با هم دعوا می کردند. ما ...
زودتر از همیشه از سرکار به خانه رفتم و مردم وقتی در اتاق شوهرم را با...!
عاشق پرهام بودم نمی توانستم این حرف ها را باور کنم. احساس می کردم چون او شاگرد مغازه است و درآمد کمی دارد پدرم با این ازدواج مخالف است. به همین خاطر در مقابل خانواده ام ایستادم و آن ها را مجبور کردم تا با این ازدواج موافقت کنند. هنوز چند ماه از ازدواج ما نگذشته بود که همه حرف های پدرم به واقعیت تبدیل شد. او چند بار به من خیانت کرد. یک بار که به خانه آمده ...
و او خدا را خواست
دیواری کشیده شده بود. سؤال کردم: آن طرف دیوار باغ کیست؟ گفت : این باغ مال من است باغ آن طرفی مال تو. برادر انفرادی ادامه داد: با این خواب دیگر برایم یقین است که خیلی زود شهید می شوم . من و دو سه نفر از بچه ها که این جریان را شنیدیم تصمیم گرفتیم مراقبش باشیم و تا حد امکان نگذاریم از سنگر خارج شود. با دلهره مواظب برادر انفرادی بودم، یک نفر آمد و گفت : مسئول محور را خواسته اند که ...
به یاد علیرضا نادری و به انگیزه هفته دفاع مقدس
ها (ویژه علیرضا نادری) از سوی فرهنگسرای پایداری منتشر شده، دوره های گوناگون زندگی خویش را روایت کرده و ما نیز بخش هایی از تجربه حضور او را در جبهه مرور می کنیم. انقلاب که پیروز شد، من هفده ساله بودم. پرِکاهی در دریای مردم، هر روز روبه روی دانشگاه تهران. آن آزادی را که نسل ما روبه روی در دانشگاه به چشم دید، در خواب هیچ رویا بینی ظهور نخواهد کرد. بی قراری بی پایان این نسل از وجد و جذبه تماشای ...
شهیدی که در خواب از حاج قاسم درجه گرفت
ابروهایش را بهم گره زد. گفت: نه نبود. راستش خودم هم دوست داشتم از حاج قاسم یک یادگاری داشته باشیم. توی دلم گفتم: راست می گی مامان، کاش یه یادگاری از حاج قاسم توی خونمون داشتیم. ولی خب نمی شد. امکانش نبود. ارشیا را آن شب قانع کردم. کلی حرف زدیم. کمی آرام شد. بعدش خوابیدیم. قبل خواب کلی فکر کردم. ماجرای آن روز را دوباره مرور کردم. خصوصاً حرف های ارشیا را. و حال و روزش را بیشتر. همان شب خواب ...
روایت مردانی که جان بر سر عشق باختند
دیگرم که داخل چادر بودیم حرف محمد باقر را جدی نگرفتیم. چند روز بعد در عملیات بدر، محمدباقر حصاری و برادرش محمد حصاری با لباس سبز رنگ فرم سپاه در باتلاق های هورالهویزه مفقود الاثر شدند. تا 15 سال بعد که منطقه تفحص شد و اسکلت هر دو برادر با لباس سبز رنگ سپاه و پلاک کشف شد. هر دو برادر بین جمعیت انبوه و باشکوه مردم نیشابور تشییع شدند. پایان پیام/ ...
خاطرات خواندنی و شیرین این روحانی آزاده را از دست ندهید
را عبدالله معرفی کنند). گفتم: برادر عبدالله! اسمت چیست؟ گفت: نیازی به اسم ما نیست. گفتم: نیاز است؛ اگر من تو را در جای دیگری دیدم بشناسم. گفت: اگر اسمی باشد، من سید مرتضی هستم. سید مرتضی رفت و بعد از سالیان سال که من از اسارت آزاد شدم و روایت فتح را دیدم، متوجه شدم که آن خبرنگار، همان سید مرتضی آوینی بوده است. ایشان اوایل اصلا خجالت می کشید که با دوربین ...
فکرشو نمی کردم مردی که با صورت پوشیده به من تعرض کردن همان..!
حاضر شد و جانش را گرفت. زمان حادثه مادرم در خانه نبود که ناگهان در را زدند. پس از آنکه در را باز کردم با فرهاد روبه رو شدم. او یک راست بالای سر پدرم رفت. چاقو داشت و جان پدرم را که در خواب بود گرفت. مادر این دختر( همسر مقتول) پاسخ می دهد: من بیرون بودم. رفته بودم خرید. مادر: من به گربه های خیابانی غذا می دهم، بخشی از آثار ضرب و جرح به خاطر این است که گربه ها به دستانم چنگ ...
شکار بی رویه برکت زندگی را می برد/ میراث ارزشمند جنگل باید حفظ شود
بیان اینکه از سن هفت سالگی خانه ما در جنگل بود و زندگی با این محیط را یاد گرفته بودم، می گوید: پدر و برادر بزرگترم نیز شکارچیان ماهری بودند و من هم خیلی دوست داشتم بتوانم مثل آنها شکارچی زبردستی باشم. سردابی به خاطره اولین شکار خود اشاره و اظهار می کند: اولین بار تفنگ شکار بر دوش، از خانه بیرون رفتم و دوست داشتم دست پر برگردم و اتفاقا سر راه یک حیوان مرده از تله به بیرون پرت شد و من به ...
آزار 20 زن و مرد تهرانی توسط روباه پارک دانشجو + اعترافات در دادگاه + عکس
.... حدود 6 ماه پیش برای یافتن کار از همدان به تهران آمدم و در یک کارگاه تولیدی لباس مشغول به کار شدم. من مدتی را در خانه یکی از اقوام ساکن بودم اما بعد از مدتی ناچار شدم به مسافرخانه بروم. ماهانه 8 میلیون تومان درآمد داشتم اما مخارج زندگی زیاد بود و نمی توانستم کمک خرج خانواده ام باشم. به تازگی یک موتور قسطی خریده بودم ولی نمی توانستم اقساط را سر وقت بپردازم به همین خاطر به فکر سرقت افتادم. ...
دختر شهید خطاب به رهبر انقلاب: چرا سر مزار پدرم نرفتید | واکنش رهبری و مادر دختر شهید
.... آقا سراغ مادرشان را گرفتند که نبودند. بعد با دختر شهید صحبت کردند. دختر شهید به حضرت آقا گفتند که شما رفتید بهشت زهرا (سلام الله علیها) اما سر مزار پدر من نرفتید! و آقا هم بالبخند به او گفتند توفیق نداشتم حتما و فرمودند که ان شالله اگر دوباره به آنجا رفتم می روم (نقل به مضمون). من بعد از مراسم این دخترخانم را همراه مادرش دیدم گفتم خلاصه دخترتان همچین شیرین زبانی ای هم کردند پیش آقا! مادرشان ...