هری پاتر در تهران به جرم سرقت دستگیر شد
سایر منابع:
سایر خبرها
وقتی هری پاتر سارق می شود | متهم: دوست داشتم دانشمند شوم اما سارق شدم
تبدیل به سارق شده ای؟ چون حسرت خیلی چیزها در دلم بود. از داشتن ماشین خوب گرفته تا لباس های گرانقیمت. پدرم یک کارگر است و خودم خیلی زیاده خواه هستم. می خواستم پولدار شوم و بعد دور سرقت را خط بکشم. راستش می خواستم درس را ادامه بدهم و دانشمند شوم چون خیلی باهوشم! چقدر درس خواندی؟ دیپلمم را گرفتم و می خواستم بعد از چند مورد سرقت، درسم را ادامه بدهم. چون مثلا دوست ندارم با ...
نقشه شوم دختر جوان برای پسرهای پولدار!
به گزارش تازه نیوز، دختر شیاد که سه پسر ثروتمند را عاشق خودش کرده و بعد از کلاهبرداری از آنان متواری شده است به صورت غیابی محاکمه می شود. به نقل از اعتمادآنلاین، این دختر سراغ پسران جوان و ثروتمند می رفت و با اغواگری آنها را عاشق خود می کرد و اموال شان را می گرفت. اعتراف 2 زن جنایتکار به قتل پیرمرد تنها در یک ماجرای پلیسی پیچیده زن جوان قاتل نامزدش را شناسایی کرد ...
سن بازنشستگی تغییر می کند! | بازنشستگی، یک سال دیرتر؟!
که نامزد ندارد و من هم به او اعتماد کردم. او کاری کرد که عاشقش شوم و همه زندگی ام را به پایش ریختم. او از من میلیاردها تومان پول گرفت و فرار کرد. بررسی های پلیس نشان داد که سونیتا با جوان دیگری نیز رابطه داشته و از او نیز ک لاهبرداری کرده است. این جوان قبل از اینکه متوجه شود سونیتا چه کارهایی کرده، فرار کرده است. سونیتا با فریب و اغواگری، سه پسر جوان و ثروتمند را طعمه خود کرد و میلیاردها تومان از آنان کلاهبرداری کرد. این پرونده در حال حاضر در حال رسیدگی است و مردان فریب خورده درخواست مجازات او را دارند. ...
این زورگیران همسرم را کشتند؛ روایت نازنین از شبی که ماه کامل شد
افغانستانی هستند؛ در رده سنی 17 تا 21 سال، هنگام غروب که می شد یک نفرشان به بقیه زنگ زده و جمع شان می کرد که بیایید توی پاتوق، بعد هم برای زورگیری به یک پارک می رفتند؛ بعد سرقت هم اموالی را که سرقت می کردند در اختیار کسی قرار می گرفت که زنگ زده بود و بقیه را خبر کرده بود، به مالخر می فروخت و سهم بقیه را می داد. افسر ادامه می دهد: ما در پی زورگیری ها دنبال این باند سرقت بودیم اما اینها ...
قتل پسردایی به خاطر یک میلیون تومان
بعد در ترکیه فهمیدم فردی ما را به پلیس لو داده و پلیس ترکیه هم دنبال ماست، به همین دلیل من از طریق یک قاچاقچی از مرز ترکیه خارج شدم و حتی او مرا به مرز نیمرز منتقل کرد و دوباره پس از مدتی از افغانستان برای کار به صورت غیرقانونی به ایران آمدم، به همین دلیل تصمیم گرفتم به ترکیه فرار کنم. فکر می کردی دستگیر شوی؟ نه، فکر می کردم به زودی از ایران خارج می شوم، اما پس از گذشت چهار ساعت از حادثه وقتی برای صحبت با قاچاقچی انسان سر قرار رفتم، مأموران پلیس دستبند به دستانم زدند. حرف آخر؟ خیلی پشیمانم. ...
رمان آناهیتا باران کن
. وقتی توی دیدار اول با خونواده ویکتور، زنش از او خواست لبخند بزند و او به زور دهنش را کش داد تا چیزی شبیه لبخند تحویل دهد! احساس کردم لبخندم همان قدر فاجعه آمیز بود. متوجه پشت چشم نازک کردن مرضیه خانم شدم. حتما توی دلش گفته: خدا اون روزو نیاره! چشمم افتاد روی محمدمیعاد. سرش پایین بود و زل زده بود به نقطه ای که نتوانستم تشخیص بدهم کجاست. گل های قالیچه داخل راهرو یا جای دیگری. ...
اگر بدانی چه پسری بود!
در پاسخم می گوید باید این تفنگ و پرچم را به پایگاه برسانیم. *جلوی پیکرم اشک نریز اما سیدمهدی به حرفش ادامه داد آن هم خیلی جدی، مادر جان اگر یک روزی خدا خواست من شهید شدم تو این تفنگ و پرچم را بر دوش بگیر و جلوی جنازه ام حرکت کن، بدون اینکه قطره ای اشک بریزی؛ چرا که اگر اشک بریزید دشمنان اسلام شاد می شوند. این جمله حالم را منقلب کرد اما همان قدر که فکرم را مشغول ...
چشم به راه یک رویا
و تشییع شهدا را نشان می داد. قاب عکس بزرگی از شهید کریم و جواد توجهم را به خودش جلب کرد. حاج خانم که رد نگاهم را گرفت، گفت: همیشه بعد نمازم اول به امام حسین سلام میدم، بعدش به آقا امام رضا و آخرش هم به این قاب عکس. بخشی از کتاب خانه شلوغ بود. همه آمده بودند. مهمان بزرگی داشتیم. مشهد بودیم نه اهواز. خوشحال بودم که دوباره دور هم جمع شدیم. صدای زنگ در را که شنیدم، بلند شدم و از ...
مقتول زندگی مرا به شوهر سابقم گزارش می داد
کردم دلم نمی خواست کسی موضوع را بداند، اما چند روز بعد در کمال ناباوری شوهر سابقم پیامکی برایم فرستاد که نشان می داد از عقد من با خبر شده و از آنجا که فقط پسرخاله ام با او در ارتباط بود فهمیدم کار او است. پسرخاله ام بعد از جدایی من مدام کار های مرا به شوهر سابقم گزارش و از من بدگویی می کرد. برایش پیغام فرستادم که دست از سر من و زندگی ام بردارد، اما چند ساعت بعد تماس گرفت و شروع به فحاشی ...
روایت منتشرنشده آیت الله رحمت از زندگی خود/ مسئول ضبط درس های امام بودم
نزد ایشان تلمذ می کردم. از همان آغاز به روحانیت، تبلیغ و راهنمایی نوجوانان علاقه زیادی داشتم؛ کلاس چهارم یا پنجم دبستان بودم که موضوع انشاء شغل آینده بود؛ من هم نوشته بودم که می خواهم روحانی و مبلّغ شوم در حالی که این شغل خوشایند برخی نبود! در مشهد مشغول تحصیل علوم قدیم شدم. آن زمان در مهدیۀ پیروان قرآن نزد حاج آقای فروغی مدتی تحصیل کردم و بعد هم در محضر درس اساتیدی مثل ...
آدینه با داستان / ساعت 9 شب
خاموش بود و صورتک های کوچک و بزرگ توی کاغذدیواری پذیرایی که روز اول اسباب کشی دیده بودم شان و نخواسته بودم به کسی نشان شان بدهم هم می دانستم توانایی خارج کردن همچین اصوات ناهماهنگ و ناموزونی را ندارند و اگر هم داشته باشند دست کم صبر می کنند چند روزی بگذرد بعد اعلام آمادگی بکنند. چندین شب این داستان تکرار شد و هربار و هربار از جایم بلند می شدم و عین هر چندشب گذشته تمام سوراخ سنبه ها و ...
ناگفته هایی از شهربانی تا نیروی انتظامی/ راوی: خاطراتم باارازش ترین اثری است که از من به یادگار می ماند
خواستم وارد سال سوم دانشکده افسری شوم که در آن موقع چند تن از دانشجویان شاخص را به سرپرستی دانشجویان همدوره یا سال های پایین تر انتخاب می کردند در این موضوع سندی می بینید که 60 سال از عمر آن می گذرد که در این کتاب آمده است. همین طور که حسین کاوشی هم اشاره کرد اسنادی که در این اثر آمده است، برگرفته از یکی از غنی ترین آرشیوهاست که این گردآوری به دلیل علاقه مندی من به آرشیو کردن اسناد است. برای مثال چند ...
یک نشست چالشی درباره ضد
به گزارش ایسنا، طبق گزارش روابط عمومی فیلم که اختصاصا در اختیار این رسانه قرار داده است ، همزمان با ادامه اکران فیلم سینمایی ضد ، محصول سازمان سینمایی سوره، به کارگردانی امیرعباس ربیعی و تهیه کنندگی محمدرضا شفیعی، نشست چهار دهه روایت سینما از تحولات سیاسی دهه 60 شامگاه چهارشنبه 20 دی با حضور جواد موگویی مشاور تاریخی فیلم ضد ، میلاد دخانچیو محمد رحمانی پژوهشگر تاریخ در سینما بهمن تهران برگزار شد ...
روایت فاطمه هاشمی دختر آیت الله هاشمی از افراد ناشناس؛ گفتند می خواهند پدرت را طوری بکشند که شما هم فکر ...
به گزارش جماران؛ فاطمه هاشمی در گفتگو با روزنامه اعتماد گفت: در آبان ماه یعنی دو ماه قبل از فوت بابا، دو نفر آقا به دانشگاه آمدند که من آنها را نمی شناختم. رفتم و دیدم دو نفر آقا با سن حدود 60 سال و موهای جوگندمی نشسته اند. گفتم که من کلاس دارم و باید بروم. گفتند چند دقیقه بنشینید تا ما حرف های مان را بگوییم و برویم. آنها از کربلای 4 و کربلای 5 صحبت کردند و من هم گفتم که این حرف ها چه ارتباطی به من دارد؛ گفتند اینها را می گوییم که وقتی شما خواستی برای پدرت توضیح بدهی، ایشان بداند که ما آدم های ا ...
اختصاصی| روایت دست اول یک فرمانده اطلاعات از 11 سال همراهی با حاج قاسم/ سخت ترین لحظات سردار سلیمانی در ...
شاید شما آن را رد کنید. ولی خب شهرت بقیه را نداشت هرچند لشکر ثارالله یک لشکر خط شکن بود، شما خودتان این تفاوت را دیده بودید؟ برداشت شما از شخصیت ایشان در آن سال ها چطور بود؟ من برداشت خودم را می گویم. معتقدم افرادی مثل حاج همت یا حاج علی فضلی و دیگران چون فرمانده یگان تهران یعنی پایتخت بودند طبیعتاً بیشتر اسمشان شنیده می شد اما فرماندهان یگان ها همگی تقریباً در یک سطح قرار داشتند و شای ...
شروع خلاف بعد از فوت همسر
قبول کردم. بعد از مدتی فهمیدم وسایلی که می آورد، دزدی است اما به روی خودم نیاوردم و به خودم گفتم من که دزدی نمی کنم، فقط وسایل را می فروشم و به کارم ادامه دادم. چاره ای نداشتم چون باید اجاره خانه و هزینه های زندگی خودم و بچه ها را تامین می کردم. چند وقت بعد دوست همسرم را به جرم سرقت از منازل دستگیر کردند و او هم آدرس مغازه را داد و به این شکل دستگیر شدم. وقتی سرم شلوغ بود یکی از همسایه ها که بچه ...
کشف 40 میلیارد ریال شکلات قاچاق/ رمزگشایی از قتل جوان 24 ساله در تهران
شد که در ادامه چندین بار به او تذکر دادم که جدا شود ولی زیر بار نرفت تا اینکه شب واقعه عکس های خودم با نامزدش را برایش ارسال کردم شاید منصرف شود، اما قبول نکرد. متهم افزود: تماس تلفنی ما با یکدیگر به مشاجره و قرار حضوری منجر شد تا اینکه از دوستم خواستم با موتورسیکلتش من را سر قرار برساند در محل قرار با یکدیگر درگیر شدیم و من با چاقو ضربه ای به سینه اش زده و چاقو را به زمین انداخته و از محل متواری شدیم. رییس پلیس آگاهی تهران بزرگ یادآور شد: متهم با صدور قرار قانونی از سوی مراجع قضایی، به جرم قتل عمد به زندان انتقال یافت. ...
اثر انگشت دختر راز سرقت خانه پدر را برملا کرد
اثر انگشت دختر نوجوان روی گاوصندوق پدر راز سرقت میلیاردی از خانه مرد ثروتمند را برملا کرد. به گزارش ایران، چند روز قبل مرد میانسال وقتی برای برداشتن مدارکش به سراغ گاوصندوقی که در اتاق خوابش بود رفت ناگهان با گاوصندوق خالی روبه رو شد. تمامی اسناد و مدارک شخصی او به همراه 40 سکه طلا و ساعت مچی 200 میلیون تومانی مرد ثروتمند را به سرقت برده بودند. مرد میانسال که از این سرقت ...
وسوسه سرقت میلیاردی رمز ارز
موفق شد و من مرتکب سرقت شدم. چگونه سرقت را انجام دادی؟ وارد کیف پولش شدم و تمام رمز ارزها را به حساب خودم منتقل کردم. بعد ترسیدم لو بروم چندبار رمز ارز را به چند حساب منتقل کردم. نترسیدی دستگیر شوی؟ حوزه پول دیجیتال پیچیده است و خیالم راحت بود پلیس نمی تواند رد پول را بگیرد. یک ماه بعد از سرقت اما ماموران به سراغم آمدند و دستگیر شدم. در شوک بودم که چگونه ممکن است رد ...
آخرین مصاحبه جنجالی پهلوان تختی: باید زن بگیرم!
بعد در 17 دی ماه 1346 با زندگی وداع کرد. یادش گرامی. تختی با چهره آرام و استخوانیش در حالیکه چشمهایش از پنجره آسمان را تماشا می کرد روی صندلی تکیه داده بود و من با یکدسته کاغذ و چند سئوال روبرویش نشسته بودم. می خواستم آنچه که از دو ماه پیش و بعد از مسابقات کشتی تولیدو زیر زبانم وول می زد از این مرد نیرومند، اما کم حرف بیرون بکشم. وقتی وارد اتاق تختی شدم دلم می خواست ...
حرف های جالب مربی ایرانی: چگونه قهرمان چین شدم!
فوتبال در چین نیمه رسمی تعطیل شد و تیم ها به صورت متمرکز لیگ را برگزار کردند. وقتی سال 2021 رسید، محبی می خواست دیگر به عنوان آنالیزور ادامه ندهد و پست دیگری را تجربه کند: من فکر می کردم زمان آن رسیده که یک گام به جلو بروم. همیشه برای من مشخص بود که می خواهم چه کار کنم. می خواستم سرمربی باشم ولی فکر می کردم بعد از چند سال تجربه به عنوان آنالیزور، وقتش بود که کمک مربی شوم. همان شغلی که محبی ...
روایتی از دیدار مردم قم با رهبری/ آخرین نفری که به حسینیه وارد شد
از مهمان شان داشته باشند. یکی از روزهای آبان سال 1389 بود که همراه دانش آموزان و دانشجویان نخبه شهرم به محضر ایشان رسیدیم. دیدار اول مان در شبستان امام خمینی حرم حضرت معصومه(س) بود و حالا دیدار دوم دعوت بودم به حسینیه امام خمینی(ره). همان جایی که هر بار اسمِ بیت رهبری را شنیده بودم حسرت خورده بودم چرا تا به حال قسمتم نشده بروم. حالا اما قسمت شده بود در نوزدهم دی ماه 1402. خواب ...
واکنش متفاوت به حذف از تیم ملی: باید بهترین بشوم!
.... به هر حال اولین مرتبه بودم که به تیم ملی دعوت شده بودم و دوست داشتم با تیپ و شخصیتی که مربی تیم ملی دوست دارد، به تمرین بروم. دلم می خواست طوری نباشد که مربی دوست نداشته باشد. به هر حال فوتبال حرفه ای است و باید به همه چیز توجه داشت. توضیح کوتاهی دادی ولی می خواهم بیشتر از حس و حالت بعد از خط خوردن از لیست تیم ملی حرف بزنی. به هر حال این اتفاق برای همه بازیکنان و فوتبالیست ...
روایتی از کارتن خوابی و اعتیاد زنان؛ یک گروه تن فروش اند، گروهی رحم اجاره می دهند
شدم خیلی برایم سخت بود. شیشه می زدم تا خوابم نبرد. هرجا می رفتم دعوا می کردم. با مامور، معتاد و... به من می گفتند مامان زری تو چرا؟ تو چرا اینجایی؟ یواش یواش برای شان عادی شد. زری می گوید که خواهران همسرش او را معتاد کردند. همسر، راننده ماشین سنگین بود. در حال جابه جایی یک تن هروئین دستگیر شد و با ارتباطی که داشت، آزاد شد. زری، 3 پسر و یک دختر دارد. وقتی همسرش را گرفتند، باردار بود: وقتی ...
پرویز پرستویی: من وسط بازم / تلویزیون حق ندارد مرگ من را هم زیرنویس کند
بیرون بکشد وگرنه من در خانه بودن و کار نکردن را ترجیح می دهم. من در این سه سال اخیر مثل یک فنر فشرده بودم و دلم می خواست کاری پیشنهاد شود که انرژی ام بیرون بیاید. قرار نیست در یک سناریو هر آنچه می خواهیم باشد، اما باید پشتوانه ای باشد که بتوانی خودت را تخلیه کنی. من در هر کاری به زعم خودم پیرتر شدم. در خیابان گاهی به من می گویند آقا چقدر شکسته شده اید؟ خب قرار بوده همین طور بشود و هیچ وقت هم ...
اولین گفتگوی رسانه ای حسن آقامیری / از ماجرای سربازی و دادگاهی شدن تا حاشیه های گفتگو با احلام و ارتباط ...
راه می رفتم، اصلا مردم دوست داشتند بیایند با ما صحبت کنند. آن موقع میدان جهاد بود، الان شده پل شهید کاظمی. از قم می آمدم اینجا پیاده می شدم، یک ماشین سوار می شدم تهرانسر. دم غروب بود که پیاده شدم. راننده ها دور هم بودند. یکی شان داد زد خطاب به من، گفت: مارمولک . همه زدند زیر خنده. من گفتم داداش خیلی مخلصیم ما تمساحیم. مارمولک مال قدیم بود . ما را بغل کرد و گفت چطوری و فلان... اصلا این خودش شد یک ...
گفتند داربی در زندان برگزار شود/ حامی مالی استقلال در عراق کلاهبرداری کرد
استخدامی کشور بود. بعد باعث شد به عنوان کارمند سازمان امور استخدامی، استخدام شوم. این اولین آشنایی ام با او بود و همینطور ادامه داشت تا سال 1368 که از تیم شاهین بیرون آمدم. * به نظر می رسد خاطرات عمیقی با آقای دکتر برومند و دکتر اکرامی دارید. خیلی. اینها آدم های بزرگ و تحصیل کرده فوتبال ما بودند؛ دکتر اکرامی و همچنین دکتر برومند. دکتر در دانشگاه آمریکایی های بیروت استاد بود. دو، سه ...
یاد کرد ی ازخانواده سادات شهیدان سجادیان/تجلی شعاعی از عاشورا در ایران قرن 14
مادر به خدا دوستت دارم. واقعا قهرمانید. با اینکه دو تا از پسرهای جوانتان شهید شده اند جوان دیگری را به جبهه فرستادید... سیدقاسم مکانیک درستکار سید قاسم یک مکانیک بود و محل کارش در منطقه پدری شان رودهن بود. او در مورد کارش احساس مسئولیت می کرد و درستکار بود به طوری که مراجعه کنندگان به او از تهران برای تعمیر ماشین خود به رودهن می آمدند. چرا گریه می کنی؟ ...