شهیدی که معتقد بود جبهه رفتن استخاره نمی خواهد
سایر منابع:
سایر خبرها
این سردار معروف سپاه، مربی بسیاری از این سران بود
و بعد برویم. تسنیم: شهید حاج رحیمی در جنگ 33 روزه هم نقش داشتند؟ بله ایشان هم در آموزش نیروهای جبهه مقاومت و حزب الله نقش داشت و هم اینکه خوشان هم در این نبرد حضور داشتند. اینجور افراد در سازمان همواره مثمرثمر هستند، شما نگاه کنید یک آدمی مثل حاج رحیمی در این نیرو راه برود نفس بکشد وقتی جوانها تواضع و تدین این آدم و عشق به ولایت و ولایت پذیری او را می بینند از او الگو می ...
حجاب سیاسی یا حجاب شرعی؟
انتظامی در به کارگیری طرح نور، عزم و اراده فراجا در برخورد با مفاسد اجتماعی را تحسین و تصریح کرد: نیروی انتظامی خطر را به خوبی احساس کرده است و اینکه قرار است طرح نور را ادامه دهند، کار بسیار خوبی است. آیت الله نوری همدانی نیز دهم اردیبهشت ماه سال جاری در دیدار عده ای از بانوان قرآن پژوه آغاز برنامه طرح نور در زمینه حجاب توسط نیروی انتظامی را امری مبارک و مورد حمایت خواند و تاکید کرد ...
روایت برادرانگی در نمایشگاه کتاب
. کدام دوست؟! الان ماجرایش را تعریف می کنم. محمد ما یک همکلاسی صمیمی داشت. از قبل انقلاب توی مدرسه با هم بودند تا بعد انقلاب و فعالیت در انجمن اسلامی دبیرستان و تعطیلی دانشگاه ها و انقلاب فرهنگی. همه جا با هم بودند. آن زمان ها حاج منصور ارضی ماه های محرم توی مسجد جامع بازار تهران برنامه داشت. شیخ حسین انصاریان منبرش را می رفت. پاتوق محمد و رفیقش آنجا بود. من که آن زمان 4-5 ساله بودم و ...
رسالت ما در مقابل جهان اسلام رساندن پیام مظلومیت اسلام بر همه جهانیان است
می کند که، قبل از آخرین عملیات، عمران در خواب دیده بود که از شاخ و برگ درختان، هیزم درست کرده که سیل آمده و همه را برده است. خودش هم بالای درخت رفته بود که سیل، درخت را هم می برد." بعد از نقل این خواب برای دوستانش گفته بود که: من در این عملیات شهید خواهم شد. مادرش می گوید: آخرین بار که عمران به جبهه رفت بعد از دوازده روز تلفن کرد و گفت: "مادر دیگر به مسجد نرو و قرآن ...
من یک پایین شهری ام در کتابفروشی ها
و حتی کلماتش در کوچه باغ های روستاهای آذربایجان مانده بود. بعد از ظهر که بچه ها از مدرسه تعطیل می شدند، کنار در خانه اش روی یک زیلوی کوچک می نشست و بچه ها را تماشا می کرد و قربان صدقۀ بچه ها می رفت: ماشاءالله! آللاه ساخلاسین نه گؤزل بالالار سیز! ( ماشاءالله خدا نگهدارتان باشد چه بچه های قشنگی هستید.) گاهی دختر بچه ای را صدا می کرد و صورتش را می بوسید و سیبی به او می داد. اما وقتی پسر بچه ها را صدا می کرد، همه می دانستند که برای سپردن کاری است. انتهای پیام ...
معاون جدید فرهنگی، اجتماعی و گردشگری منطقه آزاد قشم کیست؟
سال 63 و جوان ترین مدیرکل تبلیغات اسلامی استان سمنان بوده است. وی رئیس اداره فرهنگی سازمان اوقاف و امور خیریه کشور را نیز در کارنامه خود دارد. آخوندی همچنین مدیرکل تبلیغات اسلامی آستان قدس رضوی و ریاست تشکل های فرهنگی جبهه انقلاب فرهنگی استان خراسان رضوی را بر عهده داشته است. وی درس خارج فقه را نیز نزد بزرگانی چون آیات اعظام جوادی تبریزی، جوادی آملی، سید احمد خاتمی و ابراهیم رئیسی گذرانده است. حجت الاسلام سعید آخوندی هم چنین در سال 98 نیر به عنوان مدیرکل تبلیغات اسلامی استان سمنان منصوب شد. ...
چو جوراب به دست گیرد بازار کتاب شکست گیرد
.... میگم: کتاب دوست داری؟ با خنده ای می گوید: درس هام رو به زور می خونم، چون مجبورم که دیپلم بگیرم. اما یه معلم داریم که کتاب معرفی می کنه بخوانیم. یکی از کتاب ها، داستانش رو دوست داشتم. چون در مورد یه پسر نوجوان بود که نمی توانست در یک شیشه مربا را باز کند. اسم کتاب یادم نیست. اما داستانش را معلم مان سرکلاس تعریف کرد، دوست داشتم کتاب رو خودم داشته باشم؛ اما خب نتونستم بخرم. به نظر شما ...
ماجرای رسوایی چارلی چاپلین و زنی که او را متهم به تجاوز کرد
چارلی خیلی خوشحال بودیم. وقتی از دادگاه خارج می شدیم تمام مردم ما را با انگشت به هم نشان می دادند. حتی در خیابان هم عکاسان و خبرنگاران دست از سرمان برنمی داشتند. من به راستی دفاع خوبی کرده بودم. دلایل و سخنان من به قدری قاطع و محکم بود که هیچ یک از قضات دادگاه نتوانستد کوچک ترین بهانه ای به دست آورند و چارلی را محکوم بکنند. زن جوان می گفت من از چارلی بچه دار هستم نمی دانم داستان ...
نخستین واکنشم به جواب مثبت سرطان بهت و گریه بود + فیلم
می رفتید؟ بله. مرتب می رفت منجیل که نیروهای تکاور آموزش می بینند. موقعی که بابا می خواست برود باشگاه تکاوران ورزش کند، من با او می رفتم. با اینکه یک دخترخانم بودم، ولی با او می رفتم توی باشگاه. ورزش کردنش را می دیدم، بپر بپر می کردم. یعنی یک جورهایی منش مردانه را همراه او امتحان می کردم. چون فرزند اول بودم و وابستگی شدیدی به او داشتم، همیشه دوست داشتم، هر جا که دارد می رود، با او بروم ...
در رسانه| پسری که تسلیم نمی شود
، از پدر و مادرش تشکر می کند و می گوید: معتقدم که بهترین پدر و مادر را داشته ام و این را حالا که بزرگ شده ام، بیشتر می فهمم. بچه که بودم، مادرم به من کارهای خانه را محول می کرد تا انجام بدهم. نمی خواست حالا که ناشنوا هستم، گوشه گیر و منزوی بار بیایم. تازه یک وقت هایی فاطمه را صدا می کرد و می گفت به علی نگاه کن! نه تو و نه پدرت نمی توانید مثل او کار کنید. بتول خانم بین کلام علی می گوید: درست ...
رویای یک دیوار
... معلم به کلاس برمی گردد و بعد از کمی به بچه ها اجازه می دهد که به فضای بیرون کلاس یا همان حیاط مدرسه بروند و بازی کنند. در چشم به هم زدنی کلاس خالی از دانش آموز می شود، میز و نیمکت ها خالی است و کتاب های باز و نیمه باز روی نیمکت ها به حال خود رها شده اند. اتفاقی چشمم به کتابی می افتد که باز است و نام درسش توجهم را به خود جلب می کند؛ درس 17، مدرسه هوشمند؛ پارادوکس عجیبی است. وقتی معلم ...
دگر عضوها را نماند قرار!
می کنند دوباره به زندگی لبخند بزنند. جلوی خانه آنها می رسم همین که زنگ خانه را می زنم بلافاصله خانمی قد بلند در را باز می کند خیال می کنم پشت در ایستاده بود. خیلی صمیمی و مادرانه مرا به آغوش می کشد” دختر عزیزم سلام، خوش آمدی، آمدی از علیرضای من بنویسی، قربان قدم هایت” از این همه محبت او شرمنده می شوم. دستم را می گیرد و داخل می شویم. “دخترم در خانه هیچکس نیست، همسرم سرکار است، هر کجا ...
می نویسند برای سید مرا دریاب
خش دار گفت: ما اومدیم به دشمنان بگوییم پشت نظام هستیم ولی گلایه دارم دِتر . از چند فیلتر گذشتیم جلوی در ورودی مردی بلندبالا و چهارشانه به نام مستعار حاج اصغر بلند اعلام کرد خبرنگار نداریم نه خبرنگار نداریم کسی هماهنگ نکرد و ما ناامید زیر سایه درخت پرتقال پناه گرفتیم. از شدت ناراحتی کلمات در سرم دو دو می زد. زن دیگری که با شال رنگی و کلاه سفید با اخم پشت میله ها صدایم کرد ...
7 درس مهم زندگی که 98 درصد از زنان خیلی دیر یادشان می گیرند
موانع بیشتری در زندگی خود روبه رو می شوند و نقش ها و انتظارات متعددی را برآورده می کنند. شما همین حالا هم می توانید درس هایی را از زنان دیگر برای آینده بیاموزید که 98 درصد از ما کمی دیر یاد می گیریم! اگر کنجکاو هستید که بدانید این درس ها چیست، ادامه این مقاله را بخوانید و شاید بتوانید زودتر از بقیه آنها را یاد بگیرید. 1) پذیرفتن نقص ها ما همیشه برای رسیدن ...
روایت سفر در نمایشگاه کتاب
ان عزیز کردم. در ضمن این کتاب در سال 1397 برگزیده جایزه ادبی جلال آل احمد و کتاب سال ایران شد. در آخر برای معرفی حال و هوای کتاب به آوردن متن پشت جلد کتاب اکتفا می کنم: دوست عزیز این کتاب را که باز کنی، در سفری با دوچرخه به دوردست های آشنا، همسفر من خواهی بود. ای همسفر جای هیچ بهانه ای همچون آماده نبودن تن و نداشتن دوچرخه نیست! فقط دستم را بگیر و بر تَرک دوچرخه ام بنشین تا باهم از تبریز ...
کلوپ: وقت خداحافظی باید اشک بریزید
هم دارم. نمی دانم چند پیراهن را امضا کردم! این ها همه بخشی از همین موضوع است. خداحافظی هرگز خوب نیست، اما خداحافظی بدون احساس غم و اندوه یا ناراحتی، به این معنی است که زمان خوبی نداشته اید. یک دوره عالی داشتیم بنابراین سخت خواهد بود. پپ لیندرز؟ او مربی فوق العاده ای است، یکی از تاثیرگذارترین مربیانی که تا به حال داشته ام. ما سبکی از بازی را ایجاد کردیم که واقعاً آن را دوست ...
به خاطر یک لیتر بنزین
...؛ شهیدانی که با هم به جبهه اعزام شدند و با هم به ملاقات خدا رفتند. قربانی که اوایل امسال مدال خادم قرآنی را از آیت الله سیدابراهیم رئیسی رئیس جمهور دریافت کرده، اضافه می کند که اکنون هم در جلسات قرآنی استاد موسوی یاد این دو شهید برقرار است. چون استا نام هایشان را قرائت می کند و شرکت کنندگان در جلسه به جای آن ها حاضری می زنند . خانه شهیدان بیشتر به حسینیه شبیه است تا خانه ...
قمه کشی که خبر شهادتش مثل بمب صدا کرد+ عکس
به گزارش پایگاه خبری حامیان ولایت عقیق: من مدرسه مهدوی می رفتم. مدرسه ما در خیابان آرد ایران بود که الآن به نام شهیدان شیرمحمدی است. صبح که می خواستم مدرسه بروم، در پیاده روی خیابان با دیدن احمد بیابانی مسیر را عوض می کردم و یا بدو رد می شدم و ظهر هم که از مدرسه می آمدم، احمد را در خیابان می دیدم. من که بچه بودم وقتی آن هیبت را می دیدم، می ترسیدم. قد بلند، شلوار لی، موهای فرفری و ...
سرداری شهید از نسل ماندگار بچه های مسجد
می رفتند و تا غروب همان جا درس می خواندند. سپس به مسجد امیرالمونین(ع) می رفت و نماز مغرب و عشایش را به جماعت به جا می آورد. آنگاه به خانه بر می گشت و افطار می کرد. فرمانده خاکی او را بارها می دیدند که در مسجد امیرالمومنین(ع) به سمت دستشویی های مسجد می رفت، آستین ها را بالا می زد و تمام دستشویی ها را به تنهایی، یا گاهی با دوستان دیگر که تحت تاثیر او قرار داشتند تمیز می کرد. ...
شهید تقی بهمنی ؛ بلندآوازه در قامت سربازی
را به رزمنده ها می داد تا جایی که گاه با یک دانه خرما سر می کرد. از جبهه برای خودش چیزی نیاورد؛ همه داشته اش همان حقوق معلمی بود که آن را هم صرف بچه یتیم ها و دانش آموزان روستایی کرد؛ در روزهای تلخ جنگ که هوا بس ناجوانمردانه سرد بود؛ دستان با سخاوت تقی برای همه گرمابخش بود. پول هایش هربار قسمت یکی بود؛ ساخت خانه، کشت زمین، خرج خانه، مسجد و هر جای دیگری که نیاز بود؛ صدقه یا قرض الحسنه؛ برای ...
الفبای انسانیت
مان 6 دانش آموز دارد و 4 پایه تحصیلی تصورتان از یک مدرسه روستایی که معلم برای تدریس در آن باید اول هفته برود و آخر هفته به خانه برگردد چیست؟ از فرید می خواهم درباره مدرسه شان در کچوز و از دانش آموزانش در این روستا بگوید و او این طور مدرسه و کلاس شان را به تصویر می کشد : مدرسه ما کانکسی است و امسال 6 دانش آموز دارم که در چهار پایه اول، دوم، سوم و ششم درس می خوانند و من همه این ها را ...
انس با مسجد در بیت شهیدپرور سیف الدینی
شهادت رسیدند؛ محمدحسن 19 ساله و معلم بود؛ محمدعباس طلبه بود که آیت الله حقیقی گفته بود او که می رود، حوزه به هم می ریزد در حالیکه 4 سال بیشتر در حوزه نبود اما بیش از دو هزار حدیث حفظ بود. شهید محمدحسن سیف الدینی راد سی و یکم فروردین 1341، در شهرستان کرمان چشم به جهان گشود. وی تا پایان مقطع کاردانی در دانشگاه تربیت معلم درس خواند. معلم بود، به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. پنجم مهر 1360، در ...
به والدینت نگو چشم!
می خواست بفهمیم چرا نه! حالا شما می گویید مرز بین پذیرش بی چون و چرا و احترام کجاست؟ نشسته ایم پای صحبت کمند محمدی، مشاور خانواده و از او درباره این درد مشترک پرسیده ام. او همان اول تاکید می کند: با شروع دوران نوجوانی، آدم بیشتر از والدینش دور می شود. فروید آن زمان معتقد بود نوجوان باید از قید و بند خانواده بیرون بیاید و خانواده هم باید ابراز توجه و علاقه خود را نسبت به او کم ...
زنگ انقلاب!
...> تظاهرات دانش آموزان و مردم در کوچه های شهر اصفهان تظاهرات دانش آموزان دبیرستان های دخترانه و پسرانه اصفهان در دروازه دولت 1) انجمن های مذهبی دبیرستان ها احمد زمانی می گوید: من از 1349 که وارد دبیرستان سعدی اصفهان شدم، انجمن های مذهبی در دبیرستانمان وجود داشت. هفته ای یک روز جلسه داشتند؛ آدم های خوب و متدینی هم در بین معلم ها و مدیریت و همچنین دانش آموزان مدرسه ما ...
هدیه سرخ برای نجات زندگی
داشته باشد. مادر خاطرات پسرانش را ورق می زند” پسرم حسن خیلی خوب درس می خواند، می گفت مادرجان ساعت سه نصف شب برای درس خواندن بیدارم کن، هرشب برای درس خواندن بیدار می شد تا وقتی دبیرستان را تمام کرد. دانشجوی رشته شیمی دانشگاه شریف بود. مادر قربان صدقه پسرانش می رود. پسرانی که هر لحظه حضورشان را در کنارش حس می کند و دل گویه هایش را برایشان تعریف می کند. شعر سنگ مزار نورالدین حالا پدر ...
چرا غلامحسین بنان در بچگی به غلام بادمجان معروف بود؟
ضیاءالذاکرین یا سیف آموخته است همراه ساز بخواند. تبلیغهزاران نفر زانو دردشان را با این روش درمان کرده اند✅شما نفر بعدی باشید. درمان کاملاً در منزل مشاوره رایگان غلامحسین خان بنان در چنین خانواده و محیطی پرورش می یافت و بزرگ می شد، ولی مرحوم بنان الدوله همان قدر که به آواز و موسیقی و صدای خوب که خودش نیز از آن بهره ی بسیار داشت علاقه مند بود دلش می خواست پسرش در ادبیات عربی و فرانسه استاد شود و ...
ارتباط مسجد، مدرسه، منزل مثلث سعادت شهیدان قاسمی
تعطیلی از مدرسه، ابتدا به مسجد می رفت و ساعت ها مشغول جمع آوری کمک های مردمی، تشویق هم سن و سالانش برای کمک به مردم، اعزام به جبهه و... می شد. به گفته وی علیرضا هم مانند غلامرضا نه تنها همه وعده های نمازش را در مسجد اقامه می کرد بلکه در محافل قرآن، دعا و... نیز حضور مستمری داشت و در این زمینه مشوق هم سن و سال هایش نیز برای شرکت در امورات مسجد بود. او گریزی به حسین فرزند شهید ...
درباره یونایتد و اورتون بگذارید دهانم بسته بماند!
کلمات دیگری برای اشاره به آنها استفاده کنم ولی نمی توانم چون بچه ها این فیلم را نگاه می کنند ولی خوب بعد از بازی آخرمان حس خیلی بدی داشتم چون دربی به باخت ما تبدیل شد ولی بگذریم. گل صلاح به یونایتد با پاس آلیسون و رقص شما در زمین؟ کلوپ: وای، گل دوم و پاس آلیسون. همون لحظه بود که هوادارها شروع کردند به خوندن این آواز که ما قراره قهرمان لیگ بشیم. رقص شما بعد از یک ...
آقازاده واقعی کیست؟
معظم رهبری در خانه آیت الله جنیدی چاپ شده است. این کتاب روایت شهیدان جنیدی از زبان مادر شهید است که توسط جواد کلاته عربی نوشته و توسط انتشارات روایت فتح، چاپ شده است. در این کتاب آمده: دیشبش مراسم شبِ هفت حاج حمید بود و همه فامیل های نزدیک، هنوز خانه ما مانده بودند؛ دامادها، دخترها و بچه های شان، عروس های خودم و برادرها و زن های شان و داماد حاج حمید... نیم ساعت بعد حضرت آقا تشریف آوردند ...