سایر منابع:
سایر خبرها
با تعدادی از بهترین جاذبه های گردشگری پاتایا آشنا شوید
کوچک شده به نظر می آمد. کمی که در این مورد از دیدنی های معروف پاتایا گشت زدم، متوجه شدم که هر ببر علاوه بر پرستاری که نگهداری آنها را بر عهده دارد و سر ساعت مقرر غذای آنها را در اختیارشان قرار می دهد، مربیان کارکشته ای نیز دارند که به آنها راه رفتن روی بند، پریدن از روی آتش، رقصیدن، کشتی گرفتن با کروکدیل ها و بسکتبال بازی کردن با فیل ها را آموزش می دهد تا به این طریق برنامه های شاد و ...
خاطرات دختر شینا در تلویزیون
دست مادران، همسران و فرزندانی چشم به راه که تا همیشه از دیدار عزیزشان محروم شدند.روایت بازماندگان که سختی دنیا را به جان خریدند تا روح بلند یارشان به ملکوت پرواز کند، شنیدن دارد. یکی ازاین روایت ها درکتاب دختر شینا تحریرشده است. برای معرفی این کتاب کاری خلاقانه صورت گرفت که درتلویزیون وسینما به پخش رسید.در ادامه نگاهی به این دو اثر رسانه ای داشتیم. برگ اول تقسیم غم با شهدا ...
دردسری که زن جوان ناخواسته بر سر مرد مشهدی اش آورد
کلانتری زنگ زدند. خبری شنیدم که وا رفتم. فامیل محترم با ماشینی که مدارکش به نام من است سرقت انجام داده و متواری شده است. نفهمیدم خودم را چطور به کلانتری رساندم. نمی دانستم چه جوابی بدهم. هیچ مدرکی برای اثبات فروش ماشینم نداشتم. شانس آوردم او را ردزنی و کردند. من از این ماجرا با تجربه گرانب ها رد شدم که می تواند به درد خیلی ها بخورد. ...
مرد قهرمانی که به یک دانش آموز خبرنگار هویت و انگیزه بخشید
آن همه مرد، خجالت زده بودم. سر به پایین بود اما حضور آن قهرمان، مرا دلخوش کرده بود. چشمانم دنبال استاندار در صف اول نماز جمعه بود. هرچه گشتم، پیدایش نکردم؛ یکی از خادمان مصلا را دیدم و به سرعت به طرفش رفتم و پیگیر آقای استاندار بودم. ما را پشت مصلا برد و درخواست کرد که آنجا باشیم و اظهار داشت که استاندار از آنجا عبور می کند. فکر کردم سر به سرم گذاشته و به همین خاطر وقتی حواسش نبود، فوری رفتم داخل ...
خاطره زیبا از بزرگمردان جبهه حق علیه باطل + فیلم
توجه به اینکه 14 سال بیشتر نداشتم، از نظر مزاجی بیمار شدم. قرار شد فردای آن روز به دشمن پاتکی بزنیم. برای همین شب قبل از عملیات، یک عدد کمپوت گیلاس به عنوان تغذیه دادند. نیمه های شب شده بود که بچه ها تجهیز شده بودند اما من به دلیل بیماری نمی توانستم آنها را همراهی کنم. با وجود آنکه دراز کشیده بودم، صدای آرام آنها را می شنیدم. جعفری یادآور شد: شهید علی اصغر در این جمع می گفت حبیب مریض ...
شهیدی که آرزویش دفن شبانه بود
....به هیچ وجه نمی توانستم باور کنم که او ناصر است. شهید را به خاک سپردیم، ولی همچنان بر این باور بودم که او ناصر نبود و ناصر زنده است. شاید اسیر شده باشد و به هر حال امید بازگشت او را داشتم. چند روز بعد، شهید تشییع شده به خواب برادرم آمده و گفته بود که من شهید شما نیستم. حدود دو هفته بعد عده دیگری از شهدای کربلای 4 را آوردند. بالاخره ناصر در میان این شهدا بود؛ با همان لباس رزم که آرم یا ...
روایت تشییع شهید جمهور در مستند روایت تشییع
از نزدیک شاهد لحظات پایانی وداع با رئیس جمهور در هواپیمای حامل پیکر او از تهران به قم، از آنجا به مصلای تهران، سپس بیرجند و مشهد بودم و متوجه شدم چیزی که این روزها بسیار به آن احتیاج داریم در ایشان وجود داشته و آن هم تواضع است که موجب همدلی میان مسئولان و باعث می شود که این همدلی در مردم هم اتفاق بیافتد و جامعه از فضای دوقطبی خارج شود. باتوجه به چیزی که از مسئولان در این مراسم تشییع دیدم، متوجه شدم ...
فروش خانه به گروگان گیری منجر شد | گروگان های زیرک، نقشه گروگانگیر را ناتمام گذاشتند
.... او سپس از خانه بیرون رفت و من که نگران بچه هایم بودم به سختی توانستم پارچه ها را باز کنم و خودم را نجات بدهم. سپس از خانه بیرون رفتم و متوجه شدم که او قصد ربودن بچه هایم را داشته است اما آنها داد و فریاد راه انداختند و با حضور همسایه ها و رهگذران، نقشه گروگانگیر ناتمام مانده است. با این شکایت، ماموران پلیس آگاهی تحقیقات خود را زیر نظر دادیار شعبه اول دادسرای جنایی تهران ...
استاد "قادرعبدالله زاده" گنجی در دنیای هنر کردی که نادیده گرفته شد
سر بردی؛ برو و شمشال بزن . وقتی از خواب بیدار شدم، شروع کردم به نواختن شمشال و دیگر "قادرِ" دیروز نبودم و کسی حریف من نبود . ستاره موسیقی مقامی کردستان، استاد "قادر عبدالله زاده" متخلص به (قاله مه ره) در اولین روز زمستانی سال 1304 در روستای کولیجه توابع بوکان، در خانواده ای کشاورز متولد شد. هر چند نواختن شمشال در میان خانواده اش مرسوم بود، اما هیچ کس به او آموزش نداد و خودش نواختن این ساز را ...
متکی: برخی شروط میثاق نامه صبح ایران را تغییر دادم و بعد متعهد به آنها شدم
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : خبر آنلاین: 13 سال بعد از آنچه او آن را سنگالیزاسیون می نامد بار دیگر پا به پارلمان گذاشته است و قرار است نمایندگی یکی از کرسی های پایتخت نشینان را در مجلس دوازدهم عهده دار باشد. گپ و گفت با منوچهر متکی ، نماینده پیشین مجلس، سفیر پیشین ایران در ژاپن و البته وزیرخارجه دولت احمدی نژاد چند روز قبل از سانحه بالگرد حامل رئیس جمهوری، وزیرخارجه و دیگر همراهانش دراین پرواز انجام شده بود. متکی که این روز ها نامش در کنار ...
شهیدی که راه شهادت را برای جوانان فامیل باز کرد
، که من هم در تهران بودم، پیش من آمد که برود. از مادرم و بقیه خداحافظی کرده بود و مادرم کمی از رفتنش ناراضی بود. مادرم به او گفته بود: نه؛ نباید بری. ما همه زندگیمان را در آنجا رها کردیم که تو درس بخوانی و به جبهه بروی؟! به مادر پاسخ داده بود: این وظیفه ما است، چون حضرت امام(ره) دستور داده. در تهران پیش من آمده بود تا به پادگان برود. پادگان امام حسین علیهم السلام در سه راه افسریه تهران بود. من ...
دوست ندارم مردم فراموشم کنند
استقبال مردم مواجه شود. در پدرسالار دوبلور به جای شما صحبت کرده بود. خودتان راضی بودید؟ دوبلور می توانست به اندازه بازیگر، حس نقش را به بیننده انتقال دهد؟ من آن زمان هم باید مدرسه می رفتم و هم سر فیلم های راه افتخار بودم ودرنتیجه نمی توانستم جای خودم صحبت کنم. طبیعتا دوبلور نمی توانست صددرصدحس بازیگر را به مخاطب منتقل کند اما آنها هم حرفه ای دوبله بودند و کارشان را به خوبی انجام ...
تفکیک و بازیافت زباله در ایران همان است که بود !
همراه باشد و سالم نیست وگرنه امکان ندارد انسان دیوانه نباشد و به خود بقبولاند که از میان زباله ها، غذایی بخورد... رفتم خانه و با ناراحتی، آن ماجرای عجیب را برای مادرم تعریف کردم، سریع گفت: ای کاش از سوپرمارکت روبه رو برای اون آقا مقداری خوراکی و نوشیدنی می خریدی. افسوس خوردم که چرا خودم به این کار فکر نکرده بودم. به سرعت از خانه بیرون رفتم و دیدم که آن مرد با موهای جو گندمی، درحالی که ...
مستندی که درخصوص شهید آل هاشم تولید شد/امام جمعه ای که اعتبار بود
خبرگزاری مهر - گروه استان ها؛ در میان سیلی از جمعیت که به مراسم تشییع پیکر شهید آیت الله آل هاشم امام جمعه محبوب مان آمده بودند گم شده بودم، در عجب بودم از این همه عشق و علاقه مردم به ایشان و هزاران بار با خودم گفتم خوشابه سعادتت که این همه هوادار و عاشق داری. مانده بودم چه تیتری برای این مراسم بزنم و "وداع تاریخی مردم آذربایجان شرقی" به ذهنم رسید چراکه واقعاً هم تاریخی بود. آن روز تبریز مانند ...
بیوگرافی همسر اول شهید شهریاری
همین حساب چندباری اتفاقی به آقای شهریاری هم گفتم شما نمی خواهید سر و سامان بگیرید؟ من دوستان زیادی داشتم و می توانستم معرفی کنم. گفتند گرفتار کار و درس هستم، گفتم شما جوانید بهتر است در جوانی زودتر ازدواج کنید، حالا خودم مجرد بودم، یکبار گفت مگر شما چند سالتان هست؟ گفتم خیلی از شما بزرگترم، واقعا حسم این بود که خیلی از من کوچکتر است. آن موقع بود که سنش را مطرح کرد و گفت متولد 45 است من هم گفتم خب ...
اکران مستند ناستی با حضور منصور بهرامی و بوریس بکر در جشنواره کن
...: ناستاسی همه چیز عالیه، همه چیز خیلی خوبه، ممنونم از این محبتت، ولی خوبه باز هم همدیگر را می بینیم. سکانس افتتاحییه فیلم مستند ناستی با صحبت های من شروع می شود منصور بهرامی در پایان این گفت وگوی اختصاصی تأکید کرد: در حقیقت آن شب، جایی برای خواب نداشتم ولی نمی خواستم که به خانه ایلیه ناستاسی بروم و باید به شیوه دیگری گلیم خودم را از آب بیرون می کشیدم. اول فیلم مستند ناستی هم با صحبت های من شروع می شود که به این ها اشاره می کنم. فیلم مستند خوبی درباره او ساخته اند. از دیدن این فیلم و ملاقات دوباره به ایشان خوشحالم. ...
جهانبخش: چند سال خوب از فوتبالم باقی مانده است
خود برای بازی در چهارمین دوره جام جهانی تصریح کرد: هر روز تلاش می کنم تا به این مهم برسم. بازی در جام جهانی یک رویاست و رسیدن به این مهم در سن 20 سالگی یک اتفاق باورنکردنی بود. برای جام جهانی چهارم باید ببینیم چه می شود. این چیزی نیست که همیشه رخ بدهد. تمام تلاشم را می کنم تا به جام جهانی بروم و خودم و خانواده ام به آن افتخار کنیم. فضای ویژه ای بر جام جهانی 2026 حاکم خواهد بود وی ...
جلاپردازان الوند؛ برندی شاخص در صنعت حمل ونقل ریلی
فعالیت کاری من است. بنده از بچگی آرزوی تولید و ساختن را داشتم که خداوند کمک کرد و توانستم به آرزویی که از کودکی در ذهنم بود، برسم. بسیار به موضوع کاری و زمینه کاری خودم، علاقه مند هستم. شاید مهمترین داشته زندگی ام واقعاً همین است که توانستم در حوزه ریلی و خودرویی حدود 100 محصول را تا الان تولید کنیم. فکر می کنم دو چیز در تولید بسیار لذت بخش است؛ اول این که شما محصول را از مواد اولیه خام خلق ...
آن شب خاکستری مرا عروس مرد سه زنه کرد / با آرش چه کنم؟
قرار گذاشتم. زودتر از ساعت قرارمان خودم را رساندم. هزار فکر و خیال عجیب در سرم بود. با اینکه نمی خواستم خیانت آرش را باور کنم اما دوست داشتم بدانم آن زنی که او به من ترجیح داده چه کسی است. مانند دیوانه ها راه می رفتم. هر زن جوانی را که می دیدم دلم فرو می ریخت، تپش قلب گرفته بودم. زمان آنقدر کند می گذشت که هر دقیقه مانند یک ساعت سپری می شد. این انتظار طولانی و دیوانه کننده ساعت 11 صبح به ...
آدینه با داستان/ دوچرخه
ام می رسید، نداشتم. همان دم که فهمیدم پخش زمین شده بودم و هیچ نمی دانستم چه اتفاقی افتاد و چطور تعادلم را از دست دادم. دست های پسرک بدنم را محکم چسبیده بود. از خشمی که نمی دانستم از کجای درونم جوشیده به خودم می پیچیدم، همه توانم را توی پاهایم ریختم و یک آن همان که به سمت پسرک چرخیدم لگدی به وسط پاهایش زدم و از جا جستم و بلند شدم. وسط کوچه ی بن بست بودم و سایه ی ...
علی اکبریان: ناصر حجازی به من گفت تو زیرآب خودت را زدی!/ در زندان عکس اسطوره استقلال مقابل تخت من بود
...> بله. زمانی که ناصر خان به رحمت خدا رفت من بیرون نبودم و نتوانسته بودم در هیچکدام از مراسم او حاضر شوم به همین خاطر پنجشنبه برای سالگردش خودم را رساندم و جزو اولین نفراتی هم بودم که بر سر مزار او حاضر شدم. در آن روزها که داخل زندان بودید قضیه بیماری ناصرخان به گوش شما قطعاً رسیده بود. چطور از احوال او با خبر می شدید؟ از طریق دوستان فوتبالی به طور جدی پیگیر و البته فوق العاده ناراحت ...
چادر عروسی که کفن شد
. همان طورکه چادرش را محکم گرفته بود دستش را به پهلویش برد و افتاد روی زمین. راست می گفت عصمت براثر اصابت ترکش به پهلویش به شهادت رسید این را زمانی فهمیدم که برای غسل به غسالخانه رفته بودم. وداع آخر آخرین وداع من با عصمت در مراسم تدفین شهدای بمباران هوایی پل قدیم بود. رفتم گلزار شهدای شهید آباد. وارد محلی شدم که شهدا را آماده ی غسل و تدفین می کردند. چشمم به عصمت و مرضیه افتاد. غرق خون ...
محمد رسول اف پس از خروج از ایران وارد جشنواره کن شد
یمم را گرفتم و تمام دستگاه های الکترونیک را در خانه رها کردم و رفتم... این که می گویم اصلا کار آسانی نیست.... از طریق چند تا از دوستان منتقل شدم به یک جای امن و مدت کوتاهی در آنجا بودم. بعد منتقلم کردند به یک شهر مرزی. مدتی هم آنجا بودم و چند تا از دوستان دیگر کمک کردند که از مرز عبور کنم . او تعریف می کند که در آن سو هم چند روز در یک شهر مرزی اقامت داشته و در نهایت توانسته با کنسولگری آل ...
کیف قاپ حرفه ای با لباس مردانه زن از آب درآمد / خانم مربی بدنسازی دزد کیفش را زمین زد + گفتگو
سالگی احساس تنهایی شدیدی داشتم تا سوم راهنمایی بیشتر درس نخواندم و برای کار به آرایشگاهی که در نزدیکی خانه مان بود رفتم. چون برای خودم می گشتم و کار درست و حسابی نداشتم مجبور شدم ازدواج کنم. رضا نخستین خواستگارم بود. خانواده اش همه خلافکار بودند و خودش هم شبیه آدم های بیمار بود. فقط می خواستم با ازدواج از خانه فرار کنم هیچ علاقه ای به شوهرم نداشتم و روز عروسی تنها کسی که غصه داشت من بودم ...
انسانی والا مقام که در اوج قدرت سادگی زندگی را خردمندانه اختیار کرده بود !
به گزارش بولتن نیوز ، ظفر حسن زاده تبریزی: دیدن امام جمعه کار چندان مشکلی نبود ، بدون قرار قبلی و صبح وقتی بدفترش رفتم باورم نمی شد ، این خود امام جمعه است ، که آنجا نشسته ! محافظی هم جلوی در اتاقش نبود! محکم دستم را گرفت ؛ بسیار مهربانانه! از کوه عینالی و تخریب آن و کوه خواری گفتم ، گفت نامه ات را بده زیرنویس بکنم ، من هم عینالی را دوست دارم ! و به من گفت داشتم می رفتم وگرنه می ...
کروس: نمی خواستم بقیه به من بگویند خداحافظی کن
دیگر ادامه دهم، چون واقعاً همه چیز همانطور که امیدوار بودم رقم بخورد، پیش رفت. برای بدنم شرایط سخت نبود، یک فصل کامل دیگر بدون مصدومیت گذشت. به علاوه، در بیشتر بازی ها لذت زیادی بردم، توانستم سطح خودم را حفظ کنم و به عنوان یک تیم موفق بودیم. وقتی به بازنشستگی فکر می کنید همیشه یک هدف بزرگ وجود دارد که می خواهید با موفقیت بازنشسته شوید. حتی قبل از فینال لیگ قهرمانان می توانم بگویم که فصل موفقی ...
ای کاش من هم یک پروانه بودم
نمایشنامه رادیویی این کتاب هم اولین مستند اقتباسی در حوزه دفاع مقدس بود که رتبه الف گرفت که هر چه بود لطف شهدا بود. شهید رو بردیم زندان و چه انقلابی شد! پروژه شهید گمنام در همدان این طوری راه افتاد که با بچه ها قرار گذاشتیم (گروه خادم الشهدا) شهدای گمنام را ببریم گردش تو شهرستان ها و روستا ها و مردم می آمدند برای زیارت و من هم خادم عکاسی بودم و امضای عکس هایم به نام خادم الشهدا بود ...