سایر منابع:
سایر خبرها
هیچکس از اینجا ناامید برنمی گردد
، تجهیزاتی که لاجرم باید تهیه می شد. بنابراین، ما هم به شیوه خودمان تحریم ها را دور زدیم! ما به خوبی می دانستیم که در زمینه قطعات دستگاه های ناوبری هوایی، وابستگی زیادی به جهان داریم، اما در کنار تلاش تمامی همکاران این بخش تا جایی که مقدور بود، از امکانات داخلی و در غیر این صورت از راه های دیگر، ما نیز اجازه ندادیم به اصطلاح کار لنگ بماند و به شکل های مختلف تحریم ها را دور زدیم. البته در این راه ...
بازیگری که برای یتیم خانه ایران دندان خود را کشید!
) بسیار تاثیرگذار است. به نظرم کل مجموعه درست بود که من توانستم عبدالستار را به درستی ارایه دهم. این فضا و شخصیت عبدالستار گاها مرا به بداهه گویی وادار می کرد اما متاسفانه اقای طالبی دوست نداشت بداهه اتفاق بیافتد و ما طبق فیلمنامه پیش برویم. جزء نقش هایی بود که خیلی روی کار وقت گذاشتم. عبدالستار را زندگی کردم در کل فیلم لهجه کاملا یک دست و روان است؟ از زمانی که قرار شد ...
نرگس آبیار: فمنیست نیستم، اما جامعه ما مردسالار است
ناتورالیستی هم باشند. البته از این فیلم ها استقبال هم می شود و خیلی هم خوب است که سینمای اجتماعی معاصر ما رونق دارد اما من به این قضیه فکر نمی کنم که الان چه سوژه ای داشته باشم، می توانم روی موج سینمای رئالیستی و اجتماعی سوار شوم یا خودم را بخشی از این سینما کنم. بلکه به این فکر می کنم الان دوست دارم چه موضوعی را روایت کنم و به آن بپردازم که بخشی از ذهنم را اشغال کرده است. موضوعی که برای مخاطب هم چالش ...
مرتب کردن خانه، بکارگیری بچه ها
بررسی و مطالعه راه هایی تا خانه ام با وجود بچه ها، مرتب به نظر برسد. در نهایت به راه هایی رسیدم که حقیقتا به من کمک کرد کنترل اوضاع خانه را دوباره به دست بگیرم و می خواهم این تجاربم را با شما در میان بگذارم. حتی اگر این تجارب به یک مادر دیگر کمک کند بر اوضاع خانه مسلط شود، من به هدفم رسیده ام. در این جا شش کار معمول را برای مرتب نگه داشتن خانه حتی با حضور کودکانی پرجنب وجوش برای شما شرح می دهم. ...
روزی که خبر شهادت مدرس را به ما دادند/ جواب جالب شهید مدرس به شوخی رضا خان
برانگیخت؟ چون ما در کردستان تنها بودیم و بقیه در اصفهان بودند، چیزی یادم نمی آید. پدرم به اصفهان برای عمویم نامه نوشتند که آقا به رحمت خدا رفته اند و تصور من این است که در اصفهان هم ختمی به آن صورت برگزار نشد. چون من هم بچه بودم، در آن مقطع اطلاعات زیادی به من نرسید. در کردستان، دوستان و آشنایان نزدیک برای سرسلامتی به منزل پدرم آمدند، چون پدرم در آن مقطع رئیس بهداری کردستان بودند. خیلی ...
امیر صدیقی: شیمیدر جزو چهار تیم اول لیگ می شود
عدد 15 رساند اما با شروع نیمه دوم خیلی بهتر شدیم و توانستیم با دفاع خوب بازی را برگردانیم. ملی پوش تیم بسکتبال شیمیدر تهران با اشاره به عملکردش در این مسابقه ادامه داد: آقای هاشمی در این فصل من را در پست سه و چهار بازی می دهد. در نیمه دوم بازی برابر شهرداری گرگان هم در پست چهار بازی کردم و توانستم بهتر باشم. در پست چهار می توانم بیشتر ریباند کنم و امتیاز بگیرم و همین اتفاق باعث شد تا ...
جهاد فی سبیل الله؛ شرط ازدواج شهید آقاعبدالهی
شیما معصومی، همسر شهید علی آقاعبدالهی در گفت وگو با خبرگزاری بین المللی قرآن(ایکنا) ، عنوان کرد: از طریق زن عموی همسرم به هم معرفی شدیم. ازدواج ما سنتی بود و پیش از آن هم همدیگر را ندیده بودیم. بهمن ماه سال 91 بود که اولین بار ایشان را دیدم و به صورت رسمی به هم معرفی شدیم. ایشان یک جلسه به همراه مادر و خواهرشان و جلسه بعد، چند روز پس از دیدار اولیه بود که به همراه خانواده به منزل ما آمدند. پیش از ...
ناگفته هایی از زندگی احسان نراقی
به گزارش ایلنا، روزنامه شرق نوشت؛ به زندگی احسان نراقی پرداخته است و می نویسد؛ خودش در پاسخ به این پرسش گفته: بار ها به من پیشنهاد شد اما هیچگاه نپذیرفتم، چون استقلالم از بین می رفت و در این صورت دیگر براحتی نمی توانستم انتقاد هایم را به خصوص در زمینه فساد خاندان پهلوی به بسیاری از مسئولان چون فرح و پرویز ثابتی منتقل کنم. همین رفت وآمدها برایش دردسرساز و در آغاز انقلاب متهم به همکاری و ...
برای رفتن به سوریه گریه کرد و به التماس افتاد/در نبرد با مزدوران سعودی و پیروان اسلام آمریکایی بال در ...
غرب در کردستان رفتم. * از همان سپاه رشت؟ نه. دفعه اول از تهران اعزام شدم و بار دوم از رشت. * با حاج خانوم فامیل بودید یا کسی شما را معرفی کرد برای ازدواج؟ یک همکاری داشتیم که خانومش با حاج خانوم دوست بود و ما را هم معرفی کرد. * چه سالی؟ سال 62 بود؛ اول فرودین. 20 روز مرخصی گرفتم و چند روز هم در راه بودم. کلا شاید 8 روز منزل بودم. ...
الویری: نامزد پوششی کنار روحانی معرفی می کنیم،به سه دلیل!
.... مدیریت فراکسیون خیلی دشوار است چراکه هر کسی مقتضیات خاص خود را دارد. در نظر بگیرید که آقای عارف چقدر باید زمان بگذارد تا هماهنگی ایجاد کند. ریاست فراکسیون و نمایندگی مجلس مثل وزارتخانه یا سایر کارهای مدیریتی نیست. من زمانی که شهردار بودم اگر یک معاونم با من سازگاری نداشت عوضش می کردم ولی وقتی در مجلس رئیس کمیسیون برنامه و بودجه بودم نمی توانستم این کار را انجام دهم برای اینکه شأن نمایندگی فرق ...
پشت تارهای تنهایی
...، با آن خونسردی مثال زدنی اش آمده و نشسته باشد روی صندلی اتاق و از شغلش بگوید: مدیریت خانه زنان تن فروش. نیلوفرِ 37 ساله با آن بدن تپل، ابروهای نازک تاتو شده سر به هوا کشیده و آدامسی که جیریق جیریقش اتاق معاونت زندان را برداشته هم با خونسردی خاصی روی صندلی نشست و پرسید باید چه بگویم؟ و بعد به دستکش های پلاستیکی نگاه کرد که دست های گوشتالویش را پوشانده بود: داشتم غذا می پختم. نیلوفر ...
از مددجو بودن در کمیته امداد به استادی در دانشگاه رسیدم
و در طول دوران تحصیل همیشه من دانش آموز نمونه بودم تا اینکه پدرم ورشکست شد و من به دلیل مشکلات خانواده علاقه و انگیزه خود را برای ادامه تحصیل از دست داده و در امتحانات کنکور شرکت نکردم. پس از گذشت مدت زمانی و اصرار مادرم بالاخره در کنکور شرکت کرده و در رشته ریاضی قبول شدم، ولی متأسفانه پس از مدت زمانی کوتاه و هنگامی که دانشجوی سال اول دانشگاه بودم پدرم فوت کرد و ساختار مالی خانواده به دلیل ...
انتشار اخبار حوادث نباید همراه با جزئیات باشد
گویید یک دست صدا ندارد، با یک دست که نمی شود دو تا هندوانه بلند کرد اما مردم متوجه همین کارهای کوچک می شوند. یک روز که در دادسرای دیگری مشغول فعالیت بودم و خودرو نداشتم برای رفتن به دادسرا سوار یک تاکسی شدم، در حین مسیر از قضا گچکاری که نزد من پرونده داشت و من را هنوز ندیده بود، سوار بر تاکسی شد و شروع به صحبت با من کرد، آن گچکار می گفت: اگر نزد ایلخانی بروم، پدر من را درمی آورد، به او ...
تابلوی ایست برای جبران ناامنی جاده ها
در مدت مشابه سال جاری 254 نفر مجروح داشتیم که با کاهش 29 نفری، 10 درصد کاهش دارد. در خصوص تعداد تصادفات خسارتی نیز می توانم به رقم 656 مورد در هشت ماهه سال گذشته اشاره کنم که با کاهش 95 فقره به 561 مورد در سال جاری رسیده و در کل 14 درصد کاهش داریم. در مجموع تعداد تصادفات فوتی، جرحی و خسارتی محورهای برون شهری استان در هشت ماهه نخست سال جاری به نسبت مدت مشابه سال گذشته 13 درصد ...
نظر یک چهره اصلاح طلب درباره حسین شریعتمداری/ الویری: عارف در جایگاه رئیس فراکسیون خوب عمل کرده است/ در ...
وزارتخانه یا سایر کارهای مدیریتی نیست. من زمانی که شهردار بودم اگر یک معاونم با من سازگاری نداشت عوضش می کردم ولی وقتی در مجلس رئیس کمیسیون برنامه و بودجه بودم نمی توانستم این کار را انجام دهم برای اینکه شأن نمایندگی فرق می کند. حرفی بزنی می گویند تو یک نماینده هستی و من هم یک نماینده. شأن برابر داریم. در این شرایط کار بسیار دشوار است و از عهده هر کسی برنمی آید. چنین فردی یا باید آنقدر شخصیت ...
تاجر بدی هستم
غربی علاقه مند بود، از من پشتیبانی کرد و یک آکاردئون برای من خریداری کرد. اولین معلم من شخصی بود که موسیقی را به صورت علمی فراگرفته بود و در ارکستر سمفونی تهران می نواخت و ساز اصلی او کنترباس بود. به این ترتیب از 11، 12سالگی ارتباطم با موسیقی شکل گرفت، البته موسیقی غربی. بعد از چند سال تمرین و آموزش، یکی از چند آکاردئونیست مطرح تهران شدم. سال آخر دبیرستان بودم که در مدرسه ارکستر جوانان تشکیل ...
قدم اول اخلاق، فرو بردن خشم است/ مراحل تربیت انسان
: پیش حضرت رضا (علیه السّلام) این حرف ها را می گویی؟ برو، حرف نزن، تمام شد. یکی دیگر هم در گذشته خدمت شما گفته بودم. به یک عالم ربّانی صدمه زده بود، من نمی توانم به شما بگویم چه صدمه ای زده بود، جگر او را سوزانده بود. بعد از هفت سال گفتند که ایشان می خواهد بیاید معذرت خواهی کند. از مرکزی که عالم کار می کرد به کوچه رفت، ایستاد که اگر بیاید جلوی کارمندها معذرت خواهی نشود. شما به جای خدا باشید ...
رفتار تامل برانگیز همسایگان با دو تکنیسین اورژانس در تبریز
برای اظهارنظر اولیه زود بود و به همین خاطر بدون هیچ جوابی کارم را ادامه دادم. اما آن فرد که انگار متوجه شرایط نبود و رفتار من را دلیل بر بی محلی گذاشته بود، به همین خاطر این بار با لحن شدیدتری گفت: پرسیدم چه اتفاقی افتاده؟ نگاهی به او انداختم و گفتم: اجازه بدهید کارمان را انجام دهیم. الان چیزی نمی توانم بگویم. قصد دست به سر کردن او را نداشتم و واقعاً در آن لحظات نمی شد اظهارنظر دقیقی داشت ...
سد کمندان بعد از 12 سال به نتیجه نرسیده است
ناتوان بودیم و بی سواد. حالا می گویند اجازه ندارید بروید بالای سد. ما می گوییم حریم را رعایت می کنیم. زندگی پدر پدرجدمان اینجا بوده. قدمت این روستا کم نیست. اگر برویم پایین، نه زمین داریم و نه کسی شغلی به ما می دهد. کسی به ما راست نگفت. یک ماه ونیم پیش با پلاکارد آمدیم تهران. باید تلویزیون های خودمان ما را نشان می داد. بدون توهین و سروصدا رفتیم اعتراض مان را اعلام کردیم. گفتند می آییم پیگیری می کنیم ...
تولید محصول برای بازارهای بدون امکانات
.... در پایان آن روز آماده بودم که از این فرصت استفاده کنم و به نظر می رسید این پست کاملا برای من ساخته شده بود . در سپتامبر 2014 به شرکت پی پال پیوستم و خیلی سریع آماده عرضه عمومی آن شدیم، اما در ضمن زمان زیادی را به تفکر در مورد استراتژی کلی شرکت اختصاص دادم. پی پال سابقه جالبی داشت. این شرکت تعداد تراکنش ها در پلت فرم خود را نسبت به سال قبل 25 درصد افزایش داده بود و به حدود 4 ...
داریوش ارجمند؛ به ارتفاع یک متر در خانه ام سناریو است / برخی برای رونق تجارت خانه سینما فیلم می سازند
نقش اشعث را به او داد. یکی از درخشان ترین نقش ها در امام علی (ع) بود. ما در این پروژه با هم از خانه حرکت می کردیم و به لوکیشن سریال امام علی (ع) در ورامین می رفتیم. این حرف ها را چشم تنگ سینما برای ما به وجود آورد، یعنی چی این حرف، من همه را می توانم ببینم؛ بعد چشم ندارم برادرم را ببینم من نوکر برادرم بودم. **عروسم درجه یک است *رابطه شما با عروستون چطوره؟ امریکا ...
چرا قهرمان اسکیت ایران تابعیت اتریشی را انتخاب کرد
تا این موقع با هزینه های من، مربی ایرانی و در باشگاه انقلاب تمرین کرده بود و این سه مدال را برای ایران کسب کرد و پرچم ایران را بالا برد. اما دریغ از اینکه حمایتی یا تشویقی از او صورت گیرد." *دو تابعیتی بودن پدرام را علنی گفته بودم " این را هم باید بگویم که همه می دانستند که پدرام دو تابعیتی است و دو شناسنامه دارد چون موقع اعزام خود برای او ویزا می گرفتم و فدراسیون هیچ گاه ...
نیم قرن خاطره بازی با جعفر والی
تهتغاری که نقش خانه شاگرد را بازی میکرد؛ این را بگیر و آن را ببر و... (باخنده) پدرمان کارمند بانک عثمانی بود که زیر دست انگلیسیها فعالیت میکرد؛ آدم بیاستعدادی نبود و خیلی چیزها از آنها یاد گرفت. اصرار داشت که حتماً خوب درس بخوانیم و تأکید داشت به حواشی تحصیل یعنی شعرخوانی و حفظ اشعار حافظ و سعدی و... خودش هم با ما مشاعره میکرد. برادرها و خواهرهای بزرگتر همگی با سواد بودند. آن زمان یعنی حدود سال 21 ...
با اصرار به عقد پسرعمه ام در آمدم/ در آن میهمانی لعنتی نادر به من مشروب خوراند
به گزارش سرویس حوادث " جام نیوز "، 18 ساله بودم که مهر طلاق صفحه شناسنامه ام را سیاه کرد. آنچه بیشتر از هر چیزی عذابم می داد، خود خوری های پدرم بود. احساس گناه می کرد و خودش را مقصر می دانست. من با راهنمایی همسر برادرم توانستم ادامه تحصیل بدهم. خوشبختانه به دانشگاه رفتم و بعد هم در یک شرکت مشغول کار شدم. از حدود چهار ماه قبل خواستگاری برایم پیدا شده بود. می گفت باید مدتی در ارتباط ...
مهم ترین درد ما بعد از جنگ نفاق بود/ در حقوق های نجومی گویا دعوای این بود سر و صدایی راه بیفتد و 20 ...
به گزارش پایگاه انقلاب نیوز ، برنامه دست خط این هفته با حضور افروغ کارشناس مسائل سیاسی روی آنتن رفت. مشروح گفت وگوی افروغ با این برنامه به شرح ذیل است: - دست خط این هفته را در خدمت یک استاد دانشگاه هستیم. استادی که مبدع نقد درون گفتمانی است. فرد بسیار صریحی است و حتی برای خود او نیز این صراحت مایه دردسر می شود، ولی همچنان این صراحت را با خود دارند. تجربه یک بار فضای سیاسی ...
پورعلی گنجی: قطر را ببریم 80درصد صعود کرده ایم
...> فارس: السد پرافتخارترین تیم قطر است و هوداران زیادی دارد. چقدر شانس قهرمانی برای این تیم قائل هستی. ما سال قبل هم شانس زیادی داشتیم و یک مقدار حریفان را دست کم گرفتیم و سهل انگاری هایی داشتیم. در هر صورت هر شکستی برای همه تیم است و هر پیروزی نیز متعلق به تمام تیم. به خاطر سهل انگاری از رسیدن به دو جام در فصل گذشته محروم شدیم، البته الریان 8 هفته مانده به پایان لیگ، در فصل گذشته ...
وقایع روز آخر زندگی آدولف هیتلر + تصاویر
...، یک میز کوچک، یک مبل راحتی با پارچه سفید و آبی و یک میز ناهارخوری برای پیشوا و منشی هایش وجود دارد. هیتلر خطاب به پیش خدمت خود می گوید: می خواهم اجازه دهم که تو پیش خانواده ات برگردی. لینگه با صورت گرد و چشمان آبی خود به هیتلر نگاه می کند و پاسخ می دهد: پیشوای من، من در زمان پیروزی در کنار تو بودم، می خواهم در زمان شکست نیز در کنارت باشم. او اکنون 32 ساله شده و قبلا آجرچین بوده ...
تولید محصول برای بازارهای بدون امکانات
بودم که از این فرصت استفاده کنم و به نظر می رسید این پست کاملا برای من ساخته شده بود. در سپتامبر 2014 به شرکت پی پال پیوستم و خیلی سریع آماده عرضه عمومی آن شدیم، اما در ضمن زمان زیادی را به تفکر در مورد استراتژی کلی شرکت اختصاص دادم. پی پال سابقه جالبی داشت. این شرکت تعداد تراکنش ها در پلت فرم خود را نسبت به سال قبل 25 درصد افزایش داده بود و به حدود 4 میلیارد رسانده بود. هیچ شرکت دیگری ...
28 سال دارم نه 50 سال!
با همه این تعاریف نصرالله رادش دیروز 50 ساله شد. او که به بهانه تولدش مهمانمان بود، از جوانی هایش برایمان گفت و روزگار جوانی و این که چرا به نسبت دیگر هم نسلانش کمی کم کارتر باقی مانده است. گفت وگویی صادقانه، صریح و پرانرژی که مشروحش را در ادامه خواهید خواند. علت کم کاری؟ علت اصلی کم کاری ام در طول این سال ها، نوع ارتباط هایم بوده است. وقتی روزگار جوانی در 18 سال پیش ساخته شد، یادم هست که محمدرضا شریفی نیا در جلوی دوربین یکی از برنامه ها حسابی از من تعریف کرد و واقعا ماندم که او چرا این لطف را به من می کند؛ یا یک بار دیگر در پشت صحنه معمای شاه مرا به ورزی نشان داد و گفت: این رادش خیلی بازیگر خوبیه! شریفی نیا پیش از این تئاترهای مرا هم دیده بود و در این سال ها همیشه به من لطف داشته است. خیلی ها گفتند که ارتباطت را با او حفظ کن؛ او آدمی است که به این سادگی ها از کسی تعریف نمی کند. نمی دانم علت این قضیه از بی سیاستی ام است یا این که هنوز کودک مانده ام، مشکل این است که من هیچ گاه اهل روابط و این که خودم را دائم به دیگران معرفی کنم، نبوده ام. این کار را بلد نیستم. نمی خواهم بگویم آنهایی که پرکارند همه با روابطشان به جایی رسیده اند؛ هرگز. ولی خب مشکل اصلی ام این بود که همیشه از روابط و دوستی با آدم ها دوری می کردم و خیلی از پیشنهادهایی را که می رسید، قبول نمی کردم. برای مثال فیلم کلید ازدواج با حضور همان بچه های ساعت خوش ساخته شد که نقش اصلی اش را به من پیشنهاد دادند اما قبول نکردم و نقش به علیرضا خمسه رسید. در نتیجه این که بخشی از این کم کاری در اثر انتخاب های اشتباه خودم هم بوده است. یا حتی گاهی یادم می رفت زنگ بزنم و عید نوروز را به هم بازی های خودم تبریک بگویم! خب این قضیه هم تاثیر دارد. روزگار دوستی و جوانی راستش نمی دانم بگویم چه عاملی بیشتر باعث گل کردن روزگار جوانی شد. دلیلی که در ساعت خوش باعث دیده شدنم بود، سبک خاص بازی ام بود؛ من وحشی بازی می کردم؛ منظورم تعریف بد این واژه نیست، اما بازی ام خیلی انرژی داشت و پویا بود و دلیلش هم باز به خاطر همان الهام ها بود. بعدها کیهان ملکی یک بار به من گفت سبک بازی ات در ساعت خوش مثل راه رفتن روی نخ بوده، یعنی همان قدر که می توانستی موفق باشی، به همان اندازه امکان سقوطت هم بود و کار سختی را انجام دادی. این مدلی که کسی ناگهان در تلویزیون دیوانه بازی دربیاورد و فریاد بزند را تا قبل از ساعت خوش کجا داشتیم؟ روزگار جوانی هم حدی از این دیوانه بازی را داشت. دلیل دیگرش رابطه قشنگ ما در پشت صحنه بود. چندباری شد که رفتم پیش اصغر فرهادی و از او خواستم نقشم را کمتر کند، نگران بودم که نکند بیشتر دیده شوم. اصغر فرهادی از این رفتارم تعجب کرد و گفت تو اولین فردی هستی که این را می گویی. دلیلش همان رفاقت بود. در طول کار بارها شد که امین حیایی آمد، سرش را روی پایم گذاشت و برایم گریه و درد دل کرد. صمیمیت در پشت صحنه برایم خیلی مهم است و 18 سال است که دوباره به دنبال همان فضا می گردم. خسته از تکرار یکی از ویژگی هایم این است که زود از تکرار خسته می شوم و به دنبال اتفاقات تازه می گردم. مدتی است که خودم یک کارگاه کوچک بازیگری راه انداخته ام، تعداد کمی هنرجو هم دارم و با این حال می توانم بگویم که بعد از مدت ها پس از ساعت خوش، این اولین بار است که این فضای خلاقانه را در بازی ها می بینم. الان تعدادی از این بچه ها در مجموعه همسایه ها ی مهران غفوریان، نقش های کوچکی را به عهده گرفته اند. این گام های اول است و امیدوارم اتفاقات خوبی را در این کلاس ها رقم بزنیم. یک سوال بی پاسخ از آخرین مجموعه ای که در تلویزیون بازی کردم (مسافران) هفت سالی می گذرد؛ نمی فهمم چرا مردم هنوز وقتی مرا در خیابان می بینند، می شناسند و اظهار لطف می کنند؟! دلیل این قضیه واقعا چیست؟ اهل تعارف نیستم. براحتی برایتان ده کمدین ایرانی را نام می برم که در سطحی جهانی، قابلیت رقابت با کمدین های خارجی را دارند. رضا شفیعی جم، مهران غفوریان، رضا عطاران، مهران مدیری.... اینها در سطح جهانی می توانند ستاره باشند. چرا تا وقتی این افراد در تلویزیون مان هستند، من باید شناخته شوم و مردم دوستم داشته باشند؟ و اگر دوستم دارند پس چرا این قدر کم کارم؟ چرا در هیچ کار سینمایی ای بازی نمی کنم؟ جواب این سوال را شما به من بگویید. همکاری با مهران مدیری بعد از اولین سکانسی که نقش حیف نون را در گنج مظفر بازی کردم، مهران مدیری مرا بوسید و گفت فوق العاده ای! نمی دانستم چه کار کنم. قبل از من حمید لولایی چنین نقشی را صد برابر بهتر بازی کرده و مردم هنوز در یادشان است. چند شبی مدام با خودم راه می رفتم و گریه می کردم تا نقش را پیدا کنم و بعد احساس می کنم که بر اثر یک الهام، شکل درستش را پیدا کردم. خودم از بیشتر کارهایی که با مهران مدیری تجربه کردم، راضی ام و فکر می کنم که در این کارها خوب بوده ام. این محبت او نسبت به من حتی تا همین در حاشیه هم ادامه داشته است. پرواز تا ساعت خوش یادم هست که در همان دوران کودکی خانه فرهنگی سر راهمان بود. گهگاهی می رفتم و تئاتری می دیدم، اما خیلی هم جذبش نمی شدم. از دوران دبیرستان به بعد کم کم احساس کردم بقیه به حرف هایم می خندند و هرچه می گویم ریسه می روند. از آنجا شروع به کار نمایش کردم و بعد در دوران سربازی هم این قضیه ادامه پیدا کرد. سپس در دوران دانشگاه با همسر مهربان و خوب سعید آقاخانی، خانم گلرخ حقیقی و دیگر دوستان چون فرهاد اصلانی، فرهاد جم، الهام پاوه نژاد، امیر آتشانی و نادر سلیمانی همکلاسی بودم. ما در آنجا یک جشن فارغ التحصیلی برگزار کردیم که فیلم این مراسم به دست مهران مدیری رسید. او کار را دید و خواست چند نفرمان برویم و در تست بازیگری اش شرکت کنیم. اولین کاری هم که در آنجا اجرا کردم،بر اساس متنی از مرحوم داوود اسدی بود که مورد قبول مدیری واقع شد و ما جذب تیم پرواز 57 و بعد ساعت خوش شدیم. کودکی های یک بازیگر اتفاقا در دوران کودکی ام هیچ علاقه ای به بازیگری نداشتم! دلم می خواست نقاش بشوم. با این حال همیشه در کوچه بچه ها را جمع و برایشان نقش هایی را اجرا می کردم. یک دندان پلاستیکی دراکولایی(!) ه ...
شب نامزدی دامنم را لکه دار کرد و ناپدید شد /خودم را زود باختم!
. دوست شهرستانیم که برای تحصیل به تهران آمده بود. پولهایم آن قدر نبود که کفاف هزینه زندگی کردن در خانه دیگری را بدهد. ژاله راحت قبول کرد که هم خانه اش شوم. روز و شب کار می کردم تا چیزی دستم را بگیرد. روزهای گرسنگی، تجربه تازه ای نبود. چون من از پیش همواره فکر همه این سختی ها را کرده بودم و می دانستم که برای دست یابی به یک زندگی ایده آل و رفتن به خارج باید سختی های بسیاری را پشت سر بگذارم. یک ...