سایر منابع:
سایر خبرها
افشای رازی که زندگی یک مادر را تباه کرد
خانه بیرون کردم. اما حتی تصورش را هم نمی کردم که بعد از رفتاری که داشتم آنها از آنجا نروند. نزدیک غروب بود که همسرم خشمگین و عصبی وارد خانه شد. آنقدر سرخ شده بود که جرأت نمی کردم نگاهش کنم. زن و مرد جوان جلو در منتظر بودند. آنچه نباید می شد اتفاق افتاده بود. رازی که سال ها برای پنهان ماندنش تلاش کرده بودم فاش شد و من حرفی برای گفتن نداشتم. همسرم نمی توانست این اتفاق را باور کند و مدام می گفت ...
2 دانش آموز شجاع، معلم شان را از آب های سد منجیل نجات دادند
بودم احساس کردم به زیر آب کشیده می شوم. نمی توانستم خودم را روی آب نگه دارم و از سعید و سجاد درخواست کمک کردم. آنها ابتدا تصور می کردند شوخی می کنم اما وقتی متوجه جدی شدن ماجرا شدند به کمک آمدند. یکی از آنها تلاش می کرد مانع غرق شدن من شود. بارها زیر آب رفتم و بعد از آن بیهوش شدم. وقتی چشم باز کردم کنار ساحل بودم و آنها با ماساژ و اقدامات اورژانسی سعی می کردند تنفسم را ...
نقشه مرد میانسال برای دختر 13 ساله
با یک مرد 40 ساله آشنا شدم . احمد وقتی شرایط سخت زندگی ام را فهمید به من قول داد کمکم می کند . من حتی درباره احمد با مادرم هم صحبت کرده بودم. وی ادامه داد: من بیشتر وقت ها به خانه مرد میانسال می رفتم . او به من مواد مخدر می داد و وقتی از خود بی خود می شدم مرا آزار می داد. من که پس از مدتی از این وضعیت خسته شده بودم خواستم ارتباطم را با احمد تمام کنم، اما او دست از سرم بر نمی داشت. پدرم ...
مرد بی رحم به نازنین دختر 13 ساله دوست صمیمی اش هم رحم نکرد! / او به شلاق و تبعید محکوم شد
. گاهی خانه مادرم بودم و گاهی خانه عمه ام. حتی بعضی شب ها در پارک می خوابیدم. این شد که در پارک با دختران زیادی رفیق شدم و گرفتار اعتیاد شدم. این شرایط ادامه داشت تا اینکه روزی به پیشنهاد یکی از دوستانم با پرویز آشنا شدم. او وقتی شرایط سخت زندگی ام را فهمید قول ازدواج داد. شاکی در ادامه گفت: چند روزی از آشنایی من و پرویز گذشت و در مورد او با مادرم صحبت کردم. او گفت اگر با پرویز ملاقات کند و او را ...
سرنوشت مرد افغان با قسامه گره خورد
ارتباط بودم و به خانه اش رفت و آمد داشتم ولی من او را نکشتم. این مرد پای میز محاکمه ایستاد و به درخواست اولیای دم به قصاص محکوم شد. اما با توجه به انکار های متهم حکم در دیوان عالی کشور تائید نشد. به این ترتیب پرونده برای رسیدگی دوباره به شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد. در جلسه دادگاه احمد ادعای بی گناهی کرد و گفت: باور کنید من دستی در قتل نسرین ...
راز ناپدید شدن مرموز یک زن
خراسان است و او برای خرید به مشیریه رفت. سه ساعتی از رفتن همسرم گذشته بود که با تلفن همراه او تماس گرفتم تا ببینم کی به خانه می آید، اما وقتی صدای زنگ تلفنش را از داخل خانه شنیدم متوجه شدم همسرم فراموش کرده تلفن همراهش را با خود ببرد. با خودم گفتم تا ساعتی دیگر برمی گردد اما انتظار من بی فایده بود چرا که هیچ خبری از همسرم نشد. با خودم گفتم شاید به خانه اقوام و دوستان رفته است؛ با آنها تماس ...
نقشه برای تصاحب دختر ایرانی در حجله شیخ نشین میلیاردر + جزئیات
تلفن یکی از آشنایانش در تهران را برایم فرستاد. او می توانست مرا غیرقانونی از مرز خارج و به دبی برساند. حالا که پدر عقلش را به دست بتول داده و می خواست مانع پیشرفت من شود خودم باید دست به کار می شدم و به این ترتیب بود که دل به دریا زده و با یک چمدان، از خانه فرار کرده و به سراغ آشنای افسانه رفتم. سفر با لنج هر چند وحشتناک و زجرآور بود اما وقتی پایم به دبی رسید همه سختی های سفر را فراموش ...
تازه داماد تهرانی برای پنجمین بار محکوم به اعدام شد
کرد ولی حکم صادره قطعی نشد. آخرین بار محمد در دادگاه قتل در دفاع از خودش را مطرح کرد. وی گفت: وقتی پدرزنم و بستگانش به سمتم حمله کردند من فرار کردم و به سمت در پارکینگ رفتم اما چون انتهای پارکینگ مجتمع قضایی بن بست بود آنجا گرفتار شدم.من راه فرار نداشتم ولگر با چاقو پدرزنم را نمی زدم کشته می شدم. در پایان جلسه هیات قضایی متهم را از اتهام قتل عمدی تبرئه وی را به خاطر قتل در دفاع مشروع ...
قدوس: می خواستم تلفن را روی کی روش قطع کنم
تصورات بسیار زیبا و قوی بود؛ ورزشگاه آزادی جوی بیرحمانه داشت اما به خاطر نرسیدن مدارک فیفا نتوانستم بازی کنم. من هنوز اولین بازی ملی خود را برای ایران انجام نداده بودم و به سوئد برگشتم که تلفنم زنگ زد. او مدیر تیم ملی سوئد بود که خواست مرا به تیم ملی دعوت کند. اما آیا باید الان تماس می گرفتند؟ حالا که به تیم ملی ایران رفته بودم؟! آنها کلی وقت برای دعوت کردن من داشتند اما حالا که ایران را انتخاب کرده ...
وقتی سراغ دوستم رفتم، دیدم دارد با همسرم می رقصد!/چشم شوهرم که به من افتاد کتکم زد
ناچار به تنهایی سرقرار رفتم اما به دلیل آماده نبودن ویلا، این میهمانی چند ساعت به تاخیر افتاد. من این فرصت را غنیمت شمردم و به طرف منزل هستی به راه افتادم تا او را برای رفتن به میهمانی راضی کنم چرا که گوشی او خاموش بود و به تلفن هایم پاسخ نمی داد. وقتی با کلیدی که در دست داشتم وارد منزل هستی شدم چشمانم از تعجب گرد شد. خودروی همسرم داخل حیاط، پارک بود و آن ها با یکدیگر در حال رقص و پایکوبی بودند. تازه فهمیدم که روز تولد همسرم است. نصرت گفت: هستی کم توجهی تو به زندگی مشترکمان را جبران کرده است. از شدت عصبانیت با 110 تماس گرفتم اما او کتکم زد و دستم را شکست . 45302 ...
پدر مونا لباس هایم را کَند و 3 ساعت شکنجه ام داد
گرفته بود. حمید پس از بهبودی پیش روی بازپرس آرش سیفی در شعبه چهارم دادسرای ناحیه 27 گفت: چندی پیش که از طریق تلگرام با دختر 14 ساله ای به نام مونا آشنا شدم و خیلی زود به هم علاقه پیدا کردیم و همیشه برای دیدن هم در فضای داخل شهرک قرار می گذاشتیم و خیلی زود به دیدارهایمان پایان می دادیم تا کسی متوجه دوستی ما نشود. وی افزود: پس از آخرین دیدار در خانه نشسته بودم که مونا از من خواست ...
طلبه اینستاگرامی حامی حیوانات
با اعتبار فرق دارد.گاهی آدمی برای کار خیری از اعتبار و کوپن خود خرج می کند اما گاهی باید از آبرو به معنای عرف گذشت. یک بار برای نجات یک اعدامی به خانه مقتول رفتم اما آنها با مشت و لگد مرا بیرون انداختند. بار دیگر به خانه آنها رفتم و در زدم و گفتم این بار آمده ام تا با بچه های مقتول بازی کنم و سر آنها را گرم کنم! راهم دادند. چهار دست و پا راه رفتم، بچه ها را روی کولم نشاندم، برایشان صداهای خنده دار ...
شبانه 2 بازیکن استقلال را به پرسپولیس بردند/سیدجلال حسینی کاری کرد تا عاشق ایران شوم/خودم هم به لیست ...
انجام داد. مهم ترین صحبت های سرمربی تیم ملی: * خودم هم به لیست نهایی تیم ملی انتقاد دارم * به ووریا گفته بودم که با شفر در مورد ادامه همکاری اش در تیم ملی صحبت کند *سیدجلال حسینی کاری کرد تا عاشق ایران شوم * انتقادهایی که از ذهن بیمار نباشند را می پذیرم * تیم ملی دیگر جای کسانی نیست که با 12 چمدان لباس مُد به ایران برمی گشتند ...
بهترین اثر انتقادی از صوفیان در دوره صفوی
مقدمه خاندان فیض کاشانی یکی از خاندان های ممتاز دوره صفوی است که میراثی عظیم و گرانبها از آنان برجای مانده است. درباره آنها بارها گفته و نوشته شده و این بنده خدا هم در کتاب سیاست و فرهنگ روزگار صفوی، در جای جای این کتاب، از او، فرزندان و برخی از برادرزادگانش یاد کرده ام. در میان فرزندان وی، محمد علم الهدی، زبده گی خاصی دارد و آثاری با ارزش از او برجای مانده است. کتاب معادن الحکمه فی مکاتیب الائمه(ع) او از جمله با ارزش اوست که به خوبی توسط مرحوم احمدی میانجی تحقیق و به چاپ رسیده است. بنده توفیق چاپ رساله بلند او با عنوان عبرت نگار در ستایش علمای درایت نثار را داشتم که در یادنامه آیت الله ...
من یک دهاتی ام که از آمریکا سردرآوردم
.... هرکس الان مرا می بیند خیال می کند پدرم میلیاردها میلیارد پول داشته و باسواد بوده، در صورتی که ما زندگی مان باعذاب اداره می شد و آنهم از گوسفندداری. پدرم اصلا سواد نداشت. 85 سال قبل تر در خوافِ ما مدرسه ای نبود، یعنی یک مدرسه بود با چهار کلاس. من دلم می خواست آدم فهمیده و دانایی بشوم و به درد مردم بخورم، که کمی هم شدم ولی آنطور که می خواستم، نه. تا کلاس چهار خواندم و همه اش هم شاگرد اول بودم ...
نقشه شوم !
مامایی برد که ادعا می کرد از آشنایانش است اما وقتی در آن خانه به هوش آمدم نه از احمد و سیمین خبری بود و نه از نوزاد و مامایی که او را به دنیا آورده بود! وقتی فهمیدم فریب خورده ام و سیمین به خاطر بچه، مرا به عقد همسرش درآورده است، دچار اشتباه وحشتناکی شدم و دست به خودکشی زدم اما خوشبختانه رهگذری متوجه موضوع شد و مرا از مرگ نجات داد و ... شایان ذکر است به دستور سرهنگ علی نصرتی (رئیس کلانتری شهرک ناجا) رسیدگی به این پرونده در دستور کار پلیس قرار گرفت. خراسان ...
زندگی سیاسی رجایی از زبان همسر او رقبای همسرم فداکاری کردند
. روز هشتم شهریور 60 در خانه بودم و داشتم لباس احرام برای سفر به مکه می دوختم (اتفاقا شب هفت شهید رجایی به حج رفتم) صدای انفجار را شنیدم. پس از چند دقیقه پسرم از ریاست جمهوری تماس گرفت و با گریه گفت: مامان امشب نیایید. بابا رفت. به ما گفتند خبر را اعلام نکنید تا حقایق مشخص شود. کسی بیرون آمدن کشمیری (عامل انفجار) از داخل جلسه هیات دولت را ندیده بود. دو نفر چنان سوخته بودند که نمی شد آن ها را ...
ریما رامین فر: تا هر وقت که پایتخت ساخته شود در آن بازی می کنم
.... این یکی از افسوس های زندگی من است و برای این اتفاق غمگینم ... . وی که قرار بود سال گذشته نمایشی را کارگردانی کند که به یک باره لغو شد، ادامه داد: تصمیم داشتم نمایشنامه تابوت عهد نوشته نیل لبیوت که یک نویسنده آمریکایی است را به روی صحنه ببرم و برای این تصمیم بسیار ذوق داشتم اما نمی دانستم سریال پایتخت مرا بیشتر از همیشه درگیر می کند. معمولا برای این سریال حدود سه ماه یا کمی بیشتر ...
نفیسه؛ دختر قزوینی که با اهدای عضو به 3 هموطن حیاتی دوباره بخشید
قراری ها دست خودم نیست. به قاب عکس های نفیسه که در گوشه کنار اتاق پذیرایی نصب شده اشاره می کند: عکس هایش را همین جا روی این میز قرار داده بودم اما وقتی دیدم که پدرش با دیدن آن ها آزرده خاطر می شود، مدتی است که همه را به اتاق پذیرایی که کمتر مورد استفاده قرار می گیرد گذاشته ام. مادر نفیسه همان طور که نگاهش روی عکس ها می چرخد، بیان می کند: شخصیت خیلی آرام و ساکتی داشت و اصلا ...
انکار قتل زن تنها
به گزارش خبرنگار ما، اواخر پاییز سال 91 زن جوانی مأموران پلیس تهران را از قتل مادر 60 ساله اش به نام لیلا باخبر کرد و گفت: مادرم سالها پیش از پدرم جدا شده بود و تنها در خانه اش حوالی شرق تهران زندگی می کرد. روز گذشته چند بار تلفنی با او تماس گرفتم اما جواب نداد. نگران شدم و مقابل در خانه اش رفتم، اما هر چه در زدم کسی در را باز نکرد به همین دلیل با کلید یدکی که داشتم در را باز کردم که با جسد مادرم ...
شهادت نواب از تلخ ترین خاطرات عمر من است
، لطفاً بفرمایید از چه مقطعی و چگونه با امام خمینی آشنا شدید؟ بسم الله الرحمن الرحیم. من از هفت سالگی در خانه پسرعمه هایم، مرحومان اخوان مرعشی بودم. حضرت امام در سال 1328 و هفت سال پس از سکونت پسرعمه هایم، خانه روبه روی خانه آنها را خریدند. من اولین بار امام را در روزی دیدم که به آن خانه اثاثیه آوردند. جنابعالی جزو معدود کسانی هستید که قبل از آغاز نهضت امام، به علت فعالیت های سیاسی به ...
خانواده، نقش اول در موفقیت قرآنی فرزندان دارد
را از همان نوجوانی شروع کردید؟ درست است. آن سال ها در مقطع راهنمایی بودم و حدود13 سال داشتم و خودم می توانستم به جلسات قرآن بروم. از آن موقع دوره حرفه ای تلاوت من شروع شد. خدمت اساتید زیادی رفتم و به صورت آموزشی، هنر تلاوت را آکادمیک شروع کردم. اولین رتبه ای هم که کسب کردم برای سال دوم راهنمایی و مسابقات دانش آموزان بود. در اولین مسابقه ای که شرکت کردم اول شدم. خاطرات بسیار خوبی از آن ...
جایی که نامش هنوز خونین شهر است!
. عرق و خاک، جوراب و پاهایش را که از پوتین بیرون آمده بود گِلی کرده بود؛ طوری که انگار همه دشت را پابرهنه توی گل آمده باشد. نگاه کردم دیدم یکی دو متر آن طرف تر گرمکی کوچک افتاده. حسرت خوردم که کاش فرصت کرده بود و آن را خورده بود. تا دست دراز کردم و برداشتمش، یک دفعه آرام و بی رمق گفت: دست نزن. کارش دارم! آنی شوک بهم وارد شد و از او فاصله گرفتم. دوباره نزدیک شدم و خندیدم. - زنده ای؟! ...
7 نشانه مؤمن واقعی/ اسلام دین مردسالاری و زن سالاری نیست
.... من وقتی سیگار می کشم و هوای اتاق دودی می شود، این بچه هم که می خواهد نفس بکشد، تجاوز به حریم هوایی این بچه است، تجاوز به حریم هوایی که همه با هواپیما نیست. با سیگار پدربزرگ هم هست. آمد خانه امام صادق(ص)، رنگ امام پریده بود. فرمود: شما رنگتان پریده؟ فرمود: بله. گفتند: حادثه ای رخ داده؟ فرمود: بله، چه؟ من بارها به خانمم گفته بودم پشت بام نروید. چند بار گفته بودم. وارد خانه شدم دیدم ...
درس گرفتن از کار سخت کارخانه | انیماتور ایرلندی از کار و زندگی می گوید
بار از نورا افرون پرسیدند دوست دارد چه پرسشی دیگر از او پرسیده نشود و پاسخ افرون این بود که احساست درباره یک فیلمساز زن بودن چیست. چند سال پیش بود؟ سال ها گذشته و آن پرسش هنوز پرسیده می شود و من امیدوارم نسل آینده نخواهد به آن سئوال ها پاسخ بگوید. امیدوارم در آینده فیلم ساختن یک زن اتفاقی غیرمعمول نباشد و داشتن شخصیت های زن که تظاهر به مرد بودن می کنند هم چنین نباشد. می دانیم که آنجلینا ...
تشویق ها ، متوهمم نمی کند...
مهرجویی بود یا در سفره شام در خانه ییلاقی که من با دوربین روی دست می رفتم روی سفره، مهرجویی اصرار داشت تصویر نه محو بلکه فلو باشد. در آن لحظه فکر می کردم بعدا اشکال فنی باشد. آنقدر به اندیشه مهرجویی اعتماد داشتم که می دانستم این خواسته او برآمده از ذهنیتی است که در این لحظه این زیبایی شناسی از دیدگاه اوست و من کاملا اعتماد می کردم و خودم را به او می سپردم و مطمئن بودم این خواسته ها ریشه در ذهنیت و ...
بی پرده با ستاره فوتبالیستی که شعر می گوید
دوستان است اما من بازیکن خط دفاع هستم، با این وجود خدا می داند که چقدر منچستر الکس فرگوسن را دوست داشتم. سال 1999، 5، 6 سالم بیشتر نبود و همه در خانه مان خوابیده بودند و وقتی سولشیائر آن گل قهرمانی را زد دور اتاق مان از خوشحالی شروع به دویدن کردم. سرالکس فرگوسن مربی ای دوست داشتنی و به نظرم تکرارنشدنی است. * چرا نتوانستی مانند سپیدرود در پرسپولیس هم خیلی مطرح شوی؟ من یک فصل داماش بودم اما ...
روزنامه نگار انگلیسی: آن لحظه ای که قرآن را در دست گرفتم، دانستم که زندگی ام دیگر به خودم تعلق ندارد
واقعا صادقانه سخن گفته باشم، باید بگویم آن لحظه ای که قرآن را در دست گرفتم، دانستم که زندگی ام دیگر به خودم تعلق ندارد. من خوش شانس بودم که در سفرم به سوی اسلام، برای پیدا کردن راهم فرصت و فضای لازم را داشتم. هیچ یک از دوستانم تفکر مرا با اختلاف نظرها وانشقاق هایی که جهان اسلام را دچار مصیبت های زیادی کرده است، آلوده و مشوش نکردند. در عوض، این امکان فراهم شد که خودم به برداشت ها و جمع ...
پاسخ کی روش به انتقادات وارده به لیستش
صحبت های سرمربی تیم ملی: * خودم هم به لیست نهایی تیم ملی انتقاد دارم * به ووریا گفته بودم که با شفر در مورد ادامه همکاری اش در تیم ملی صحبت کند *سیدجلال حسینی کاری کرد تا عاشق ایران شوم * انتقادهایی که از ذهن بیمار نباشند را می پذیرم * تیم ملی دیگر جای کسانی نیست که با 12 چمدان لباس مُد به ایران برمی گشتند *بامداد به اردوی تیم ملی ...
صادق زیباکلام چگونه با لابی عضو هیئت علمی دانشگاه شد؟
ایشان دارم آخرین بار آن خواهد بود. یکی از ویژگی های جناب ایشان متهم کردن دیگران به بیسوادی، حماقت، بلاهت و شارلانتانیزم علمی می باشد. از نظر دکتر طباطبایی نه قبل و نه بعد از انقلاب هیچ کس این رشته را در ایران نفهمیده و درک علمی و قابل قبولی از آن نداشته". با بررسی مقاله ای که زیباکلام در پاسخ به اظهارات طباطبایی در مهرنامه شماره سوم منتشر کرد، مشخص می شود که زیباکلام کاملا برخلاف ...