سایر منابع:
سایر خبرها
اینجا کارت قرمز صادر می شود
از آن که از اتاق معاینه روانپزشک بیرون می آید می بینیم. تند تند شروع می کند به گلایه کردن: خانم 43 سال سن دارم تا حالا نتونستم جایی کار پیدا کنم. درسته که کارت قرمز دارم اما وقتی داروهامو بخورم مثل آدم سالم می توانم کار کنم. بعضی وقت ها کارگری می روم اما همین که دارو نخورم بهم می ریزم. محمد که مبتلا به اسکیزوفرنیا است در ادامه حرف هایش می گوید: شما ممکن است روزی ده تا بیمار شیزوفرنی در ...
جلسه پنجم؛ مصائب دینداری / خطبه امام حسین(ع) میان واقصه و عذیب/ وظیفه ی ما تواصی است یا نتیجه؟ + فایل ...
من را کنار او... شک کردند و بعد هم من حذف شدم فرقی نمی کند، اصلاً هیچ چیزی از ارزش های من کم نمی کند، اینکه من کنارِ او قرار گرفتم و یک نفری یک مکثِ یک ثانیه ای کرد و بعد آقای بهجت را انتخاب کرد... حالا بلاتشبیه، آقای بهجت کجا و امیرالمؤمنین علیه السلام کجا؟ یعنی این پنج نفرِ دیگر در یک رقابتی کنارِ امیرالمؤمنین علیه السلام قرار گرفتند، ولو اینکه رأی نیاورند! اصلاً رفتارِ این ها... شروعِ انحرافِ ...
ماجرای هدیه قرآن آغشته به خون باکری سر سفره عقد جوانان/ الله بنده سی چند روز میهمان شما هستیم/بعد از ما ...
بی فرمانده. ما رفته رفته متوجه می شویم که چه کسانی را از دست داده ایم، افرادی مانند باکری که عاشق واقعی ولایت بود، نماز اول وقت خود را هیچ گاه ترک نکرده و حتی کار شخصی خود را با بیت المال انجام نداد و این ها فقط حرف نیست، بلکه عین واقعیت است. فارس: آیا بعد از پایان جنگ تحمیلی، از این شهدای لشکر خوبان درخواستی داشته اید؟ آنها چه پاسخی دادند؟ بله، هر وقت دلم بگیرد در ...
باقری:جلیلی یک بسیجی اندیشمند دیپلمات است
فقط گفته بودند تحریم جدید اعمال نمی شود. این را در بغداد گفته بودند؟ دکتر باقری: بله. و نکته ی بعد این که تحریم ها مربوط به تعمیر و بازرسی هواپیما های داخل کشوری را تحریم اش را بر می داریم، این چیزی بود که مربوط به بحث آمریکا بود، این جزء تحریم های یک جانبه است، این تحریم های یک جانبه را خود شان در سند پیشنهادی شان در آن زمان آوردند، بعد ها اصلاً تحریم یک جانبه خارج شد، فقط ...
نازنین بیاتی؛ بی حوصله و دوستدار تقلب!
قرار می گیرند. شاید برای هر کسی اتاق خودش را طراحی کنم نه مثل دفترهای دیگر. شاید یکی روی زمین بنشیند اصلا. بی قانونی است و شاید هرج و مرج خاصی در آن باشد. یعنی براساس روانشناسی کار می کنی؟ حتما. مثلا طراحی لباس تئاتر را بیشتر دوست دارم چون در انتخاب رنگ و مدل لباس دست طراح بازتر است. اما در سنیما و تلویزیون محدودیت هایی وجود دارد. به خاطر اینکه تو داری برای کاری که قرار است کلی ...
زندگی به سبک آیت الله العظمی بهجت
نیت زیارت تمام ائمه(ع)، این زیارت را بخوانیم. می فرمودند: خودم را در بهشت، می بینم دو ساعت از صبح را در حرم بودند. گاهی، یک ساعت یا بیشتر را ایستاده در حرم به زیارت مشغول بودند، یک آقای طلبه ای می گفت؛ تایم گرفتم بیش از یک ساعت در حرم ایستاده، عبادت می کردند تا سن نود سالگی، هم در حرم مشغول راز و نیاز و عبادت بودند، گاهی می پرسیدیم چرا این همه زیارت نامه طول می کشد؟می فرمودند: ما کسانی را دیدیم ...
زنی که فیلم مستهجن اش پخش شد
به محض ورودم به تهران، می توانم کاری برای خودم یافته و شروع به درس خواندن بکنم، امّا غافل از آن بودم که....؟! - حاضرم شرط ببندم که از خونه فرار کرده و یه دختر نجیب شهرستانی هستی که از گیردادن های پدر و مادرش به ستوه اومده و عطای زندگی توی خونه رو به لقایش بخشیده و زده ای به چاک! حدسم درسته، خانم کوچولو؟! در حالی که داشتم دست هایم را در دستشویی می شستم از توی آینه، نگاهی به ...
حمید گودرزی و چالش اجرا با محمدرضا گلزار
کرده بود. لابد کاراکتر جذاب و و عاطفی اش، مرد ایده آل خیلی از دختران جوان بود. این که چرا نخواست همچنان در اوج بماند، از آن سوال هایی است که احتمالا کسی برایش پاسخی ندارد. خودش می گوید دست روزگار. می گوید برگشتن ورق در سینما و ژانر اجتماعی و فیلم های پرطرفداری که دیگر جوان اول های مثل او در آنها سهم زیادی نداشتند. اتفاقی که در عالم هنر عجیب نیست. موج ها می آیند و می روند و ستاره ها از آسمان می افتند ...
دخترانم را زینبی تربیت کن/ شوق ولایت مرا به کربلا کشاند
در ورودی را رها کنیم اگر مراقبش نباشیم، یک روزی آنها وارد خانه ما هم می شوند. پسرم اصرار داشت که حتما برود آنجا تا پای آنها به خانه ما نرسد. وی ادامه داد: مصطفی ساعت چهار صبح چهارشنبه شهید شده بود، خود من روز دوشنبه با مصطفی تلفنی صحبت کردم، چون تقریبا سه ماه از رفتنش می گذشت خیلی دلتنگش بودم، حرف که می زدیم گفتم مصطفی جان مواظب خودت باش، خیلی دلم برایت تنگ شده که در جواب گفت مادر، من را به ...
■ رزمنده در حال نماز را بیشتر بشناسیم/ خاطراتی از سه تفنگدار دوران جنگ
پذیرفت و به قولی تحویلم نمی گرفت، البته من هم غیرمستقیم می خواستم با او ارتباط بگیرم. سر نماز جوری تنظیم می کردم که در صف کنار او بنشینم تا بعد از نماز به من پیشنهاد دهد که ناهار با او باشم، اما خیلی سرد با من دست می داد. بالاخره یک روز بعد از نماز به من گفت که ناهار با ما بیا، بعدها که باهم صمیمی شدیم از او پرسیدم چرا آنقدر سرد با من برخورد می کردی که گفت من هم از تو خوشم آمده بود فقط می ...
آزیتا لاچینی 3 همسر و 3 فرزند خود را از دست داده است
سعی کردم دوباره به زندگی ام برگردم. دعا می کردم. امید داشتم به رحمت خدا. می دانید خدا هیچ کارش بدون حکمت نیست. خودش کمکم کرد تا پس از مرگ فرزند دو ساله و همسرم، مرگ دو جوان دیگر و همسر دومم باز هم روی پایم بایستم. همه را تقدیر دانستم و فقط برای آرامش روحشان دست به دعا بلند کردم. درکش سخت است. راستش را بخواهید از کسی انتظار ندارم درکم کند، چون اصلا دوست ندارم کسی، چون من داغ فرزند ببیند. برای خودم ...
خوش اقبال
؟ چه عجب از این طرف ها! ایوان آلکسی یویچ چوبسان یکه می خورد و نگاه عاری از هشیاری اش را به مسافر می دوزد، او را به جای می آورد، دست هایش را از سر خوشحالی به هم می مالد و می گوید: ها! پتر پترویچ! پارسال دوست، امسال آشنا! خبر نداشتم که شما هم در این قطار تشریف دارید. حال و احوالتان چطور است؟ ای، بدک نیستم، فقط اشکال کارم این است که، پدر جان، واگنم را گم کرده ام. و من ابله هر ...
اینجا اردوگاه کار اجباری نیست
و حقوق تان با خبر شوید. درست است که بعضی چیزها قانون است اما شما هم حقوقی دارید. نباید با شما بد حرف بزنند یا نگذارند وارد خوابگاه شوید. اگر از رفتاری شاکی شده اید می توانید با شورای صنفی مطرح کنید و بخواهید از شما دفاع کنند. راه بهتر این است که با سرپرست خوابگاه تعامل پیدا کنید. آنها دشمن شما نیستند فقط سختگیرند چون از آنها هم بازخواست می شود. اصلاً ماجرا را این طور ببینید که وقتی شب ها حضور و ...
حال و هوای مردم اهواز ساعاتی پس از حادثه
استرس شده بودیم. فکر می کردیم بیمار می برند. گفتم خدایا شفایش بده! بعد که ماجرا را شنیدیم خیلی گریه کردیم و فقط در دلم می گفتم یا ابوالفضل! آنها را نجات بده. تر و خشک را با هم نسوزانید وقتی متوجه می شود این حادثه تروریستی را به مردمان عرب زبان شهرمان نسبت داده اند، با ناراحتی و عصبانیت می گوید: عرب و عجم هر دو بنده خدا هستند و اگر چند آدم از خدا بی خبر دست به جنایت زدند ...
از تشریح ماجرای گروه های چپ برای انحلال ارتش تا پرواز 130 فروندی برای بمباران مواضع عراق
آن شرایط جانفشانی خلبان ها، آموزش خلبان ها، ورزیدگی آن ها و اینکه فرماندهی وقت نیروی هوایی جواد فکوری و افسرانی که بخش عملیات بودند، نگهداری شان، آماده کردن هواپیما بود از شب تا صبح، این ها طبق همان طرح البرزی که من به شما گفتم سه ماه قبل، همان را اجرا می کنند، اسمش هم طرح انتقام بود. چون ما پیشگام در حمله به عراق نبودیم. ما تمام طراحی هایمان ابتدا دفاعی است، این نیروی هوایی ما. من می خواهم بگویم ...
از شکار تا عشق به حیات وحش
گلستان یا سوسن چلچراغ و از این دست مسائل توضیح می دادم. جلساتی می گذاشتم و برای مردم از طبیعت می گفتم. کم کم تور راه انداختم و از دانشجویان خودم کمک می گرفتم. در دانشگاه من تنها دانشجویان پسر را اجازه داشتم به پارک ملی گلستان یا جاهای دیگر ببرم و برای خانم ها اجازه داده نمی شد. این باعث اعتراض دخترها هم می شد ولی با موسسه اکتور می توانستیم افراد علاقه مند به طبیعت اعم از دختر و پسر را به طبیعت ...
پاسخ تند خداداد عزیزی به مالک سیاه جامگان
آنها و مدیربرنامه های شان بدون اطلاع من و کمیته انتقالی پول گرفت و رضایتنامه شان را به عنوان بازیکن آزاد صادر کرد قید ادامه کار را زدم . پیام ملکیان و محسن آقایی نمونه بارز آنها هستند، اینها دو سه ساله قرارداد داشتند ولی دیدم یک دفعه غیب شدند و سر از باشگاه های دیگری درآوردند. الان بیا بگو چه کسی به آنها رضایتنامه داده است مگر تیم دست من و کمیته انتقالی نبود. اگر نمی توانی جواب بدهی خودم از ...
چرا در هر مذاکراتی شرط مان این باشد که نفت مان خریداری شود
...، اما به مانع ممنوعیت واردات برخورد می کردند . در خصوص صادرات کالاهای ایرانی به این کشورها اقداماتی را صورت داده اید؟ مهمان پرست : نه فقط امسال بلکه از چند سال گذشته تلاش داشتیم بازارهای اروپا را از طریق لهستان به دست بیاوریم، ولی متاسفانه توانایی شرکت های داخلی ما خیلی محدود است، چون بخش خصوصی قوی نداریم و بخش های دولتی هم هزار جور حاشیه دارند و وقتی بحث کالای ایرانی ...
مسئولین به فکر مردم خصوصاً جوانان باشند و خون شهدا را پایمال نکنند
به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم ، عیبی ندارد که هیچ، اصلاً گاهی واجب است سر به هوا باشیم؛ پیشانی مان را بدهیم بالا و زُل بزنیم به تابلوی آبی کوچه ها؛ به دنبال این قصه که کوی و برزن و خیابان های شهر را بیشتر بشناسیم؛ اسم شان را؛ هویت شان را. مثل ما که سربه هواییم؛ مثل ما که روزی چندبار رد می شویم و با غرور و افتخار، نام کوچه همسایه مان را هجی می کنیم: شهید سید محمدرضا قریشی . ...
از فضای رسانه فاصله گرفتم چون ترجیح دادم در یک ژانر ماندگار نشوم
کمال احترام چالشی برخورد و اجرا می کنند. برخی مجری ها هستند که نمی دانم به چه قیمتی حاضرند مهمان شان را بی احترام کنند که فقط برنامه شان چالشی شود و در فضای مجازی دست به دست شود. به عنوان مثال برخی مجری ها انقدر توی حرف مهمان شان می پرند که آن شخص رشته کلام را از دست می دهد. من این مسائل را از آقای نوذری یاد گرفتم که تصور می کنم استانداردهایشان خیلی متفاوت بود. فکر می کنم اگر اجراهای چالشی هم ...
10 خاطره از شهید همت
های تسبیحش تند تند روی هم می افتاد. منتظر ماشین بود؛ دیر کرده بود.مهدی دور و برش می پلکید. همیشه با ابراهیم غریبی می کرد، ولی آن روز بازیش گرفته بود. ابراهیم هم اصلاً محل نمی گذاشت. همیشه وقتی می آمد مثل پروانه دور ما می چرخید، ولی این بار انگار آمده بود که برود. خودش می گفت روزی که من مسئله ی محبت شما را با خودم حل کنم، آن روز، روز رفتن من است. عصبانی شدم و گفتم تو خیلی بی عاطفه ای. از ...
64 حسینیه کودک میزبان فرشته های مشهدی/ کودکان مهم ترین مخاطب پیام عاشورا هستند
خودش را می بازد و ریسه می رود، اما با اشاره عمو جعفری ادامه دیالوگ هایش را می گوید، از انتهای سالن مرد جوانی با قدی نه چندان بلند و لباس مشکی، پلاستیک نانی در دست به سمت صحنه می رود، با تشویق بچه ها و بالا پایین پریدن شان مشخص می شود که این صورت بانمک با چشم های درشت مهربان و لب خندان، آقا برکت دوست داشتنی حسینیه کودک است. همدردی یا فداکاری آقا برکت تند و تند نان می خورد و ...
توصیه ابوالحسن صبا به شاگردانش: پای منبر واعظان و مداحان بنشینید/ تعزیه در موسیقی ایرانی ریشه دارد
ما به کل مذهبی است. قبل از اسلام موسیقی ما در عین مذهبی بودن، نوع دیگری بوده و بعد از اسلام موسیقی ما با عرفان تلفیق می شود. ما چهار نوع موسیقی داشته ایم که هنوز هم داریم؛ یک نوع موسیقی عروسی بوده، نوعی موسیقی بزم و رزم داشته ایم و نوعی موسیقی مذهبی داریم که کلی است. عراق، شام، مصر، اسپانیا، مغرب و عربستان پایه های موسیقی شان را از ما دارند. موسیقی خوراک روح است. اکنون در ...
من تا آن موقع یک جنگ رو در رو ندیده بودم
هوایی در شهر مستقر نبود. پس از بمباران شدید کرمانشاه، از فرمانده سپاه خواستم حداقل یک قبضه کالیبر 50 به عنوان پدافند ضد هوایی روی ساختمان سپاه (میدان نفت سابق) مستقر کند. من چون دوره این سلاح را دیده بودم، مسئولیت این کار را به عهده گرفتم. یادم هست که چیدمان گلوله ها را در نوار مربوط به تیربار به گونه خاصی چیدم. دو سه روز اول شبانه روز در پشت بام سپاه بودیم. این سلاح به طور طبیعی بعد از ...
آمریکایی ها قبل از ترک هوانیروز، تمام اطلاعات را در کاغذخُردکن ریختند
...، اما من قبول نکردم. من می گفتم مگر صدام چه کار خوبی کرده که من از او هدیه داشته باشم؟ در نهایت وقتی دیدند که من زیر بار نمی روم، با بی احترامی و چک و لگد من را سوار اتوبوس کردند. من آن قران را نگرفتم، اما خدا به من کمک کرد و یک سال بعد بدون آنکه خودم خبر داشته باشم در دانشگاه افسری مرا خواستند و من همانجا از دست مقام معظم رهبری یک قرآن هدیه گرفتم. در مراسم آن سال فقط یک اسیر معرفی شده بود و آن ...
قصه نوجوان کشتی گیر و بازگشت از سرطان به تشک کشتی
نفس می کشید. امیدم را کاملا از دست داده بودم. دکترها به من گفتند خودت را برای هر پیشامدی آماده کن. من عصبانی شدم و گفتم مگر تو خدا هستی که این حرف را می زنی و برای بچه من تصمیم می گیری؟ لیلا گفت: آن روزها برای من خیلی سخت گذشت. می خواستیم ابوالفضل را به خانه بیاوریم اما پزشکان مخالفت می کردند. روز سوم یا چهارم محرم بود که ابوالفضل را عمل کردند. وقتی از بیمارستان به خانه آمدم نوحه ای که ...
توصیه کتاب: بهار زندگی در زمستان، نوشته احمد زیدآبادی
آمدیم با آن ها آشنا و همراه شدم. یکی از آن ها پسری کوتاه قامت و بذله گو و بسیار خوش قلب به نام علی بود که در رشتهٔ علوم جانوری دانشگاه تهران قبول شده بود. دومی قدبلند، همیشه خندان و با رفتاری کاملاً بی آلایش به اسم جواد بود که تحصیل در رشتهٔ دامپزشکی دانشگاه تهران به قرعه اش خورده بود و سومی جوانی لاغر و بلندبالا و کم حرف به نام ابوالقاسم که قرار بود در رشتهٔ بهداشت در دانشکده ای در ...
گفت وگو با بهزاد نبوی ، مردی که رنج می برد (1)
(رو به روی ضلع شرقی دانشگاه تهران، کوچه پورجوادی، در پنجم دست راست پلاک 17) بود که از فردی به نام مرحوم ماشاالله پورجوادی اجاره کرده بودیم. ایشان پدربزرگ آقای دکتر میرسلیم و خیلی مرد شریفی بودند. پس آشنایی تان با آقای میرسلیم از همان بچگی و محله قدیم بوده؟ هرگز به یاد ندارم در بچگی ایشان را دیده باشم. پدربزرگ شان آنجا رفت و آمد داشتند. تمام بلوک رو به روی دانشگاه، یعنی بین فخر ...
با افتخار می گویم که در کارگاه های داستان نویسی زیادی شرکت کرده ام
. کلمه است که دست از سرم برنمی دارد و هر دفعه به شکلی خاص بروز می کند. مترجم بودنم هم به شکلی که شاید خودم هم نتوانم کامل آن را توضیح بدهم، به طور ناخودآگاه تاثیر خودش را گذاشته است. در داستان های مجموعه دیدار با افلاتون در کافه ویونا یک نوع نگاه اجتماعی به کنش های داستانی وجود دارد این نوع نگاه که در داستان هایی مانند ماه گرفتگی و ولش کن پررنگ تر است ناشی از تجربیات شخصی است یا مطالعات ...